k

k

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۴:۰۵
    %)
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۵/۱۷
    kkk
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۹۴، ۱۱:۲۸ - سعید
    مرسی

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقالات فارسی درباره ترجمه» ثبت شده است

1 حاجتی به یادآوری نیست که یکی از موثرترین شیوه‌های آشنایی با آثار فلسفی غرب در میان ما ترجمه آنها به زبان فارسی است؛ اما ترجمه‌ای که وفادار به متن اصلی باشد و در عین حال سلیس و خوشخوان؛ که در غیر این‌صورت، محصول عرضه شده به جای راهنمایی چاه‌نمایی می‌کند و مخاطب را به وهم و گمان و اضطراب ‌افکنده، چیزی به دانش او نمی‌افزاید. تسلط مکفی به زبان‌های مبدأ و مقصد، تلاش برای انتقال مراد مؤلف در قالب جملات درست ساخت و روان به مخاطب، مرعوب متن زبان اصلی نشدن و تلاش برای بازآفرینی متن در زبان مقصد بدون فدا کردن و مغفول نهادن مراد نویسنده به نحوی که متن تولید شده بوی ترجمه ندهد و جملات برگردانده شده تداعی کننده ساختار نحوی زبان مبدأ نباشند، انس و الفت با موضوع ترجمه... از مقومات فراهم آوردن ترجمه‌ دلنشین و معرفت‌زاست. مؤلفه اخیر خصوصا در ترجمه متون فلسفی کلاسیک ضروری می‌نماید؛ چراکه تا مترجم با نظام فلسفی و زیست جهان فیلسوف مدنظر مأنوس نباشد، از درک همه دقایق و ظرایف مندرج در متن برنمی‌آید و چه بسا در مواردی، به‌‌رغم جهدی که می‌کند، در فهم و انتقال مراد مؤلف به خطا می‌رود.


در این مقاله می‌کوشم با مدنظر قرار دادن مؤلفه‌های فوق، به ارزیابی ترجمه آثار اصلی ویتگنشتاین و آثاری که درباره ویتگنشتاین ترجمه شده‌اند همت گمارم. بنا ندارم استقصای تام کنم و به همه آثار عرضه شده در این عرصه بپردازم، بلکه به مترجمینی خواهم پرداخت که از منظر نگارنده این سطور، احیاناً تأثیرگذارتر بوده‌، صرفاً به ذوق‌ورزی و طبع‌آزمایی نپرداخته، در این وادی به طور جدی فعالیت کرده‌اند.

2 میرشمس‌الدین ادیب سلطانی، نویسنده و مترجم سرشناس معاصر، رساله منطقی ـ فلسفی ویتگنشتاین را حدوداً بیست سال پیش به فارسی برگرداند. ترجمه رساله منطقی ـ فلسفی اولین اثر ویتگنشتاین بود که پیش روی مخاطب فارسی زبان قرار گرفت. چنانکه می‌دانیم، این اثر کلاسیک فلسفی به‌همراه کاوش‌های فلسفی ویتگنشتاین و وجود و زمان هایدگر مهمترین و تاثیرگذارترین متون فلسفی قرن بیستم‌اند. ایان هکینگ، فیلسوف تحلیلی مشهور معاصر، رساله منطقی ـ فلسفی و برادران کارامازوف داستایوفسکی را دو شاهکار ادبی ـ فرهنگی‌ای می‌داند که نمایانگر اوج خلاقیت بشر غربی‌اند؛ دو شاهکاری که بنابر رأی او تا تمدن مغرب‌زمین برپاست مکرر در مکرر خوانده می‌شوند. به گفته وی، در رساله منطقی ـ فلسفی برای نخستین‌بار و به نحو نبوغ‌آمیزی در باب نسبت میان اندیشه، زبان و جهان بحث شده است، ترجمه ادیب سلطانی بسیار دقیق و موشکافانه است؛ وسواس و دقت علمی ایشان حقیقتاً ستودنی است. ایشان برای برگرداندن رساله منطقی ـ فلسفی از زبان آلمانی به فارسی،‌ ترجمه‌های انگلیسی، فرانسوی و عربی این اثر را نیز پیش چشم داشته استد در عین حال، استعمال واژگان نامأنوس، نامتعارف و احیاناً مهجور از سلاست و خوشخوانی ترجمه کاسته است و در پاره‌ای از موارد خواننده را دچار مشکل می‌کند. با این وجود ادیب سلطانی از نخستین کسانی است که فارسی زبانان را با نوشته‌های فلسفی ویتگنشتاین آشنا کرد. سنت ویتگنشتاین پژوهی در ایران مدیون زحمات بی‌شائبه ایشان است.

3 مرحوم سهراب علوی‌نیا از دانش‌آموختگان فلسفه تحلیلی در بریتانیا بود که علاوه بر تألیف معرفت‌شناسی ریاضی ویتگنشتاین و کواین، دو اثر درباب فلسفه ویتگنشتاین را نیز ترجمه کرد: درآمدی بر رساله منطقی ـ فلسفی ویتگنشتاین، نوشته هاورد ماونس و ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین نوشته پیتر هکر. هر دو کتاب از آثار خوبی هستند که در باره فلسفه ویتگنشتاین نوشته‌ شده‌اند؛ نویسندگان آنان از ویتگنشتاین‌پژوهان سرشناس معاصر هستند. ایامی که در انگلستان، فلسفه می‌خواندم در برخی از دپارتمان‌های فلسفه، درآمدی بر رساله منطقی ـ فلسفی ماونس در درس «تراکتاتوس ویتگنشتاین» تدریس می‌شد. از حسن انتخاب مرحوم علوی‌نیا برای ترجمه که بگذریم، محصولی که فراهم آمده انصافاً خیلی خوب و معرفت‌بخش است. ایشان هم زبان انگلیسی را به خوبی می‌دانست و هم فارسی خوبی داشت (از آن رو که دلی در گرو آموزه‌های عرفانی داشت، متون کلاسیک ادبی ـ عرفانی را مکرر در مکرر می‌خواند و ذخیره‌ واژگانی چشمگیری داشت و با فارسی‌نویسی سلیس و روان به نیکی آشنا بود). انس و الفت کافی با موضوع ترجمه داشت و در عین حال حین ترجمه مرعوب متن اصلی نمی‌شد و به بازآفرینی متن در زبان فارسی می‌پرداخت. خواندن دو ترجمه ایشان مدخل خوبی برای آشنایی با فلسفه ویتگنشتاین است؛ هرچند بهتر است اثر هاورد ماونس با استاد خوانده شود؛‌ چرا که بخش‌هایی از کتاب فنی است و بدون تبیین استاد چندان رهگشا نیست.

4 مالک حسینی از دانش‌آموختگان فلسفه غرب در آلمان است که رساله دکترای خویش را در باب مفهوم “حکمت” در فلسفه ویتگنشتاین نوشته است. برگردان فارسی این رساله ذیل عنوان ویتگنشتاین و حکمت به فارسی منتشر شده است. ایشان سه اثر از آثار اصلی ویتگنشتاین را به فارسی ترجمه کرده است: کتاب آبی، برگه‌ها و در باب یقین. همچنین منتخباتی از سخنان ویتگنشتاین در دو مقوله اخلاق و دین را به همراه بابک عباسی تحت عنوان درباره دین و اخلاق به فارسی برگردانده است. در عین حال گفتنی / ناگفتنی نوشته ویلهلم فسنکول که حاوی سه مقاله درباره فلسفه ویتگنشتاین است نیز توسط ایشان به فارسی برگردانده شده است. ارزش کار حسینی در این است که به سر وقت آثار اصلی ویتگنشتاین رفته و ترجمه روان، دقیق و قابل اعتمادی از آنها به‌دست داده است. در این میان، خصوصاً ویراست جدید سه زبانه در باب یقین و درباره دین و اخلاق مثال زدنی‌اند که هم خوشخوان‌اند و هم احیاناً خطاهای راه‌یافته بدان‌ها خیلی حداقلی است. تسلط ایشان بر زبان آلمانی به انضمام شم زبانی خوب و فارسی‌نویسی سلیس مزید بر علت شده تا ما با ترجمه‌های استانداردی از ایشان مواجه باشیم. انصافاً انتشار ترجمه‌های ایشان سهم چشمگیری در بهبود وضعیت ویتگنشتاین‌پژوهی در میان ما داشته است.

5 ایرج قانونی از دیگر مترجمین آثار ویتگنشتاین است. از میان کارهای اصلی ویتگنشتاین، ایشان به ترجمه کتاب آبی و قهوه‌ای همت گمارده و از آثاری که درباره ویتگنشتاین نوشته شده، ویتگنشتاین و پژوهش‌های فلسفی نوشته ماری مک‌گین را به فارسی برگردانده است. کتاب آبی و قهوه‌ای متعلق به دوران‌گذار ویتگنشتاین است؛ دورانی که از بازگشت مجدد به کمبریج در 1929 آغاز می‌شود و تا 1933 به طول می‌انجامد. در این ایام لودویگ میانسال مشغول وارسی و واکاوی بنیادین نظام فلسفی خویش است و رفته رفته از نظریه تصویری معنا فاصله گرفته و به‌جای سوژه متافیزیکی، از سوژه تجربی و چگونگی تعامل او با جهان پیرامون برای تبیین حدود و ثغور سخن معنادار سخن به میان می‌آورد. خواندن این کتاب برای کسانی که تحولات فلسفی این دوران را رصد می‌کنند، بسیار سودمند است. همچنین ویتگنشتاین و پژوهش‌های فلسفی اثر خوبی است که به وسیله یکی از ویتگنشتاین‌پژوهان مشهور معاصر به رشته تحریر درآمده و اکنون به‌صورت کتاب درسی در دپارتمان‌های فلسفه انگستان جهت آشنایی با کاوش‌های فلسفی (پژوهش‌‌های فلسفی) در مقاطع لیسانس و فوق‌لیسانس تدریس می‌شود. خواننده فارسی زبان نیز می‌تواند با خواندن این کتاب با مهمترین اثر دوران دوم فلسفی ویتگنشتاین آشنایی خوبی کسب کند. از حسن انتخاب قانونی که بگذریم، ترجمه‌های ایشان از این آثار، روی هم‌رفته خوب، قابل استفاده و کم و بیش روان است.

6 مرحوم فریدون فاطمی، مترجم نام‌آشنای معاصر، کاوش‌های فلسفی ویتگنشتاین را در ابتدای دهه هشتاد شمسی به فارسی برگرداند. چنانکه پیش‌تر آمد، این اثر از آثار کلاسیک و دوران‌ساز فلسفی قرن بیستم است. هرچند ترجمه فاطمی کم و بیش روان است و ابهام چندانی ندارد، اما در مواردی خطاهایی به ترجمه ایشان راه یافته و از دقت و صحت ترجمه کاسته است. با وجود اینکه ایشان زحمت زیادی متقبل شده و یکی از متون فلسفی کلاسیک قرن بیستم را ترجمه کرده، اما ای کاش زمان بیشتری (چه از سوی مترجم و چه از سوی ناشر) جهت ویرایش و بازبینی مجدد این کار صرف می‌شد تا محصولی با کیفیت‌ بهتر به بازار عرضه می‌شد. با این همه، ترجمه کنونی با احتیاط قابل استفاده‌ است و در جای خود می‌تواند رهگشا باشد. امیدواریم ترجمه دقیق‌تر و روان‌تری از این اثر کلاسیک فلسفی در آینده‌ نزدیک در دسترس اهالی فلسفه این دیار قرار گیرد.

7 همایون کاکاسلطانی از دیگر مترجمین آثار ویتگنشتاین است. آثاری چون خاطراتی از ویتگنشتاین، نوشته نورمن ملکم، درآمدی بر رساله منطقی ـ فلسفی نوشته الیزابت آنسکوم و فرهنگ اصطلاحات ویتگنشتاین، نوشته یوهان هانس ـ گلاک به وسیله ایشان به فارسی برگردانده شده است. هر سه نویسنده از ویتگنشتاین‌پژوهان شهیر معاصرند. ملکم و آنسکوم از شاگردان ویتگنشتاین بودند و از نزدیک با او حشر و نشر داشتند؛ هانس ـ گلاک نیز هم مورخ فلسفه تحلیلی است و هم آثاری چند درباره فلسفه ویتگنشتاین منتشر کرده است. دو اثر آنسکوم و هانس ـ گلاک آثار مهم و کلاسیکی در جهت بسط و تبیین مؤلفه‌های مختلف نظام فلسفی ویتگنشتاین‌اند و بسیار به کار دانشجویان و فلسفه‌پژوهان می‌آیند. برخلاف خاطراتی از ویتگنشتاین که ترجمه قابل‌ قبولی دارد، متأسفانه دو اثر دیگر به خوبی ترجمه نشده‌اند و چندان قابل استفاده نیستند. در پاره‌ای از موارد جملات اشتباه ترجمه شده‌اند و در مواردی دیگر ابهام و غموض در متن برگردانده شده دیده می‌شود. به‌‌رغم زحمت زیادی که مترجم کشیده است، محصول کار رضایت‌بخش و قابل اعتماد نیست. کاش این دو اثر قبل از انتشار به دست بازبینی سپرده می‌شد و به آب ویرایش شسته می‌‌شد تا محصول موجه و معرفت‌بخشی فراهم می‌آمد. در این زمینه خصوصاً ناشر باید وسواس علمی بیشتری به‌ خرج می‌داد و چنین آثاری را روانه بازار نمی‌کرد.

8 خوشبختانه سنت ویتگنشتاین پژوهی در ایران که در ابتدا به نهالی می‌مانست، به مدد زحمات بی‌شائبه مؤلفین و مترجمین و به رغم ناکاستی‌های موجود، امروز بدل به درخت کم و بیش تنومندی شده است. آرزو کنیم که در آینده ترجمه‌های دقیق و سلیسی از دیگر آثار ویتگنشتاین و آثار مهمی که در باب این فیلسوف اتریشی ـ بریتانیایی نگاشته شده‌اند و تاکنون یا ترجمه نشده‌اند یا ترجمه خوبی از آنها در دست نیست، روانه بازار شود تا به غنای سنت ویتگنشتاین‌پژوهی در ایران بیفزاید

پی‌نوشت‌ها:

1- شخصاً تمام فقرات ترجمه ایشان را با ترجمه انگلیسی Brain McGuiness & David Pears مقابله کرده‌ام و دقت و صحت‌ آن را به رأی‌العین دیده‌ام.

mehrnameh.ir


دسته بندی : مقالات فارسی درباره ترجمه


مقاله‌ بررسی ترجمه‌ی متن‌های تصویری‌ بر مبنای تئوری ترجمه و ترجمه‌ی فرهنگی‌ (قسمت دوم)

چنان‌چه در مقاله‌ی پیشین مطرح شد،هدف از نگارش این سری مقالات توصیه و نصیحت درباره‌ی یک ترجمه‌ی خوب!!و شرح و تفصیل درباره‌ی وظایف مترجم نیست.بلکه بیش‌تر تعمق در خود پارادایم«ترجمه»به مثابه‌ی مفهومی گسترده‌تر از برگردان معنی از یک زبان به زبان دیگر و حتی زمینه مناسبی برای بسیاری از مطالعات معاصر در زمینه‌ی فرهنگ‌هایی‌ است که این متون در آن به وجود می‌آیند و ترجمه می‌شوند.


بحث از بستر فرهنگی که اثر در آن زاده می‌شود و یا به آن وارد می‌شود مسئله‌ی تازه‌ای نیست در بسیاری از مقالات کشورمان در این زمینه به تفصیل شنیده‌ایم که ترجمه‌ی یک اثر تا چه حد باید با زمینه‌های فرهنگی‌ ما هماهنگ باشد یا نباشد و همین مسئله زمینه‌ساز بسیاری از دگرگونی‌ها و تفاوت‌ها و حتی تناقضات با متن اصلی شده است.مسئله‌ی این مقاله بیش از این که قصد داشته باشد یکراست سراغ مسئله فرهنگ‌ برود یک روش از جزء به کل است و تفسیر بسیاری از مفاهیم به اصطلاح نو را به عهده داشتند. آنان بسته به حدود و اختیاری که از طرف دولت‌ها در اختیار داشتند بسیاری از این مفاهیم‌ را از فیلتر ترجمه می‌گذراندند تا جامعه ظرفیت هضم آن را داشته باشد پرسشی که شاید قدری هم دیر مطرح می‌شود این است که مطالعات نظری ترجمه‌ی معاصر چگونه‌ از طریق ترجمه زمینه و بسترهای فرهنگی زبان مبدأ و مقصد را مورد تحلیل‌ قرار می‌دهند؟اساسا بحث از زمینه‌های فرهنگی تا چه حد با بومی‌سازی‌1و هماهنگ ساختن متن ترجمه شده با فرهنگی متن به آن وارد می‌شود متفاوت است؟آن‌چه به عنوان ترجمه‌ی فرهنگی مطرح می‌شود تا چه حد2با بومی‌سازی ترجمه متفاوت است؟و مسئله ترجمه‌ی‌ فرهنگی در رابطه با متون تصویری،سینمایی و...تا چه حد با متون سنتی و نوشتاری محض متفاوت است و نقش و جایگاه این متون در رابطه با جامعه‌ی معاصر و مفهوم‌ جهانی شدن‌3چیست؟

در مقاله‌ی پیشین تا حدودی از عناصر زبان‌شناسیک و غیر زبان‌شناسیک در متون‌ مختلف صحبت نمودیم و باور داشتیم که در نظریه‌ی ترجمه حضور عناصر غیرزبان‌شناسیک در متون‌ مختلف در نظر گرفته می‌شود.مترجم حتی وقتی در برابر یک متن‌ نوشتاری محض قرار می‌گیرد نمی‌تواند از حضور این عناصر صرف‌نظر کند.این عناصر غیرزبان‌شناسیی حتی اگر مترجم به وجود آن باور نداشته

http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=691769&Type=PDF&LID=1


دسته بندی : مقالات فارسی درباره ترجمه
چکیده

علم ترجمه‌شناسی امروزه بیشتر به‌عنوان یک واقعیت زنده،فعال و بسیار کارآمد در جهت انتقال و تبادل عقاید و نظرات در نظر گرفته می‌شود.تحقیقات انجام شده‌ در زمینهء زبان‌شناسی کاربردی و نقش آن در ترجمه و تربیت مترجم باعث گردیده تا تحقیقات نظری و کاربردی ترجمه حوزهء مستقلی را در مطالعات به خود اختصاص‌ دهد.هدف از مقالهء حاضر ارائهء دیدگاه‌های کلی و عملی در زمینهء ترجمه است که و سعی خواهد شد تا سه دیدگاه مطرح در دنیای ترجمه،یعنی ترجمه‌پذیر بودن، ترجمه‌ناپذیر بودن و نسبی بودن ترجمه را باتوجه به نظریات زبان‌شناسان و ترجمه‌شناسان مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد.باتوجه به این‌که دیدگاه‌های‌ فوق دارای بعد فلسفی نیز می‌باشند،بنابراین در این مقاله فقط سعی شده به مسائل‌ زبانی و مشکلات ترجمه از زبانی به زبان دیگر بدون در نظر گرفتن ابعاد فلسفی آن‌ پرداخته شود و ابعاد زبان‌شناسی موضوع مورد بررسی قرار گیرند.

واژه‌های کلیدی:ترجمه‌شناسی،معناشناسی،زبان‌شناسی،مترجم،فرهنگ،زبان.


http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=90531&Type=PDF&LID=1

متاسفانه با وجودی که خیلی زیاد به ترجمه وابسته‌ایم، از ادبیات و فلسفه و جامعه‌شناسی بگیرید تا تمام رشته‌های دیگر علوم انسانی، تا هنر‌ها رشته‌های فنی- مهندسی و غیره، اما «ترجمه» در این دیار، به قول شما، «‌تخصصی و حرفه‌ای» نشد.
حالا پرسش‌های شما: «نهضت ترجمه در ایران معاصر» البته که داریم. دو حرکت عمده داشتیم در سال‌های سی و چهل:«بنگاه ترجمه و نشر» و نیز «موسسه فرانکلین»، که قطعا در سایر مقاله‌های‌تان در موردشان مفصل خواهید گفت.  این دو را می‌توان به‌طور دقیق «نهضت» نامید. چون:
- فقط در زمینه ترجمه کار می‌کردند.
- «هدفمند» کار می‌کردند. هدفی را پی‌گیری می‌کردند. «فرانکلین» همت خود را معطوف به ترجمه ادبیات انگلیسی زبان کرده بود، و «بنگاه» معطوف به ادبیات جهان.
- از بهترین‌های حرفه‌ای آن روزگار که هنوز هم هستند استفاده می‌کردند.
-  سازماندهی و ساختمان و پرسنل لازم داشتند.
- و مهم‌تر فعالیتی بود که شاید نه چندان آشکار داشتند که هم هدفمند بودن کار را نشان می‌داد، و هم باعث دریغ است که چرا کسی یا موسسه‌ای آن فعالیت را ادامه نداد. آنها  مترجم آموزش می‌دادند. کاری که ادامه نیافت متاسفانه.


به نظرم در حوزه کتاب‌های غیر ادبی، «دانشگاه آزاد قبل از انقلاب» و نیز «نشر دانشگاه تهران» را هم می‌توان جزو این نهضت ترجمه حساب کرد. به‌خصوص «دانشگاه آزاد قبل از انقلاب» که بزرگانی را گرد هم آورده بود. کار مهم این دانشگاه تدوین و اجرای روش علمی ویراستاری بود که این روش بر ترجمه ادبی هم تاثیر خود را گذاشت و هنوز هم تاثیر دارد. مایلم تا در این چارچوب «هدفمندی» یادی را که چندین بار کرده‌ام، اینجا هم تکرار کنم، یعنی یادی از نشر «خوارزمی» و زنده یاد «محمد حیدری» که در گفت‌وگو‌های زیادی که با هم داشتیم احترام و تحسینش را از «بنگاه نشر» و «فرانکلین» بیان می‌کرد. و احتمالا حیدری بر همان اساس برای بخش ترجمه انتشارات خوارزمی چارچوب خاصی وضع کرده بود و مانند – متاسفانه – خیلی از ناشرین آن روزگار و حال، قصد فقط بلند‌تر کردن سیاهه تولیداتش را نداشت، به ترجمه نگاهی علمی داشت و مترجم را در حین کار کمک و «تربیت» می‌کرد.

«ویژگی مهم» این جریان‌ها («بنگاه نشر» و «فرانکلین»)‌؟
- جدی گرفتن ترجمه به‌عنوان فعالیت مهم ادبی.
-  به کارگیری روش اصولی ترجمه و انتشار ترجمه‌های درست.
-  معرفی ادبیات قابل بحث انگلیسی زبان یا ادبیات جهان.
-  سعی در ترجمه آثار یک نویسنده و نه فقط یکی – دو کار معروف او.
-  آشنا کردن نسل پس از ۲۸ مرداد با ادبیات جهان. که این همراه می‌شود با حرکت‌های دیگر در هنر‌های تجسمی. در تئاتر. در سینما. کریم امامی مثلا که از چهره‌های اصلی این دوره است، در نهضت نقاشی (نهضت قهوه خانه) هم تاثیر‌گذار می‌شود. اتفاقی مهم البته.
-  این دو نهاد نه فقط با تنوع در آثار ترجمه شده و ترجمه‌های خوب، بلکه با شکل و طراحی کتاب‌ها هم سعی در «تربیت کتاب خوان» داشتند. باور نمی‌کنید اگر بگویم که شکل و ریخت «کتاب جیبی» چه جذابیتی داشت و یا همان شکل و شمایل شناخته شده انتشارات  «بنگاه ترجمه و نشر».

«چهره‌های آن دوره»؟
 شناخته‌تر شده از آن هستند که اینجا نام ببرم. و البته نام هم برده‌ام!

تاثیر آنها؟
- اگر مترجم‌هایی را که در آن دوران قبل سال‌های چهل و پنجاه روی خود من تاثیر گذاشتند بخواهید، باید از «ابراهیم گلستان» نام ببرم و «پرویز داریوش». آن چه که در کار این دو مترجم روی من نوجوان و جوان آن زمان تاثیر گذاشت، نثر‌شان بود. تاثیری پابرجا. گلستان بیشتر البته. «ابوالحسن نجفی» هم هست. گرچه کمی دورتر. شاید پاسخ به آن سوال شما در مورد تاثیر‌گذاری نام‌آوران آن دوره، همین تاثیر «زبان و نثر» باشد. به هر حال گلستان، دریابندری، نجفی، داریوش و دیگران سبک خودشان را داشتند و نثری موثر.
- تاثیر دیگر آن نام آوران، تشویق نسل جوان آن زمان و نسل‌های بعد برای پرداختن به ترجمه بود. فراموش نکنیم که ایران جزو معدود کشور‌هایی است که نام مترجم گاه بزرگتر از نام نویسنده روی جلد کتاب می‌آید. در کشور‌های دیگر خیلی کم این «پدیده» دیده می‌شود.
-  تاثیر خیلی مهم دیگر که البته بیشتر  تاثیر و نتیجه کار آنهاست، تاثیر این ترجمه‌ها بر ادبیات مدرن ایران است. پیدا شدن نویسند‌ه‌هایی که با شناخت ادبیات غرب و آشنا شدن با سبک‌ها و مکتب‌ها، شروع به نوشتن کردند. فکر کنید که ترجمه آثار «همینگوی» چند نفر را تشویق به نوشتن کرده است؟
 متاسفانه ترجمه ادبی در ایران «تخصصی و حرفه ای» نشد.

چرا؟
 ۱- آن بنگاه‌ها که رفتند، و جانشین‌های آنها پس از انقلاب هم نتوانستند آن اهداف را – به دلایل زیاد- پیگیری کنند. یعنی ترجمه ادبیات برتر جهان، استفاده از مترجمین وارد و تربیت مترجم‌های کم تجربه.
۲ - انتشاراتی‌ها می‌توانستند و می‌توانند این نقش را ادامه دهند که شاخص‌ترین‌شان همان «خوارزمی» ماند. بیشترشان بیشتر به چاپ کردن ترجمه فکر کردند و آن چه که برای خیلی‌ها اصلا اهمیتی نداشت و ندارد، کیفیت‌ ترجمه و مترجم بود و هست. اگر مترجم شاخصی با آنها کار کند که خب، چه بهتر.

۳- پس از انقلاب فرهنگی ضرورت ترجمه برای گسترش علم و دانش تشخیص داده شد و رشته‌های «زبان و ادبیات خارجی» تبدیل شد به رشته‌های «آموزش ترجمه». اما برنامه‌ریزی غلط از یک طرف و بی‌ تجربگی بیشتر اساتید از طرف دیگر موجب بی‌علاقگی دانشجویان شد و این رشته‌ها شد مثل بقیه رشته‌های دانشگاهی. یعنی چاپ مدرک. آموزش سرتا پا غلط ترجمه در دانشگاه‌ها هم موجب فاجعه در جریان ترجمه ادبی شد. کسانی دست به ترجمه زدند که کاش نمی‌زدند.
۴- مشکلات؟ خب همان‌ها که بالا‌تر گفتم، یعنی:
الف: در بخش خصوصی خیلی از انتشاراتی‌ها  برنامه منظمی ندارند. نه برنامه برای نشر ترجمه‌های خوب، نه برنامه برای تربیت مترجم. هستند نشر‌هایی که سعی در تنظیم برنامه‌ای دارند (در زمینه ترجمه با نشر افق و نشر ماهی کار کرده‌ام و می‌دانم که در ارتباط با ادبیات آلمان برنامه ریزی می‌کنند، به‌عنوان مثال) اما با توجه به تعداد زیاد انتشاراتی‌ها، بی‌برنامگی به‌طور کلی بیشتر از این‌هاست.

ب: در بخش دولتی هم بنگاه‌های بزرگی هستند، اما به خاطر محدودیت‌هایی که دارند، نمی‌توانند گام‌های بلندی مثل «فرانکلین» یا «بنگاه نشر و ترجمه» در زمینه ترجمه ادبی بردارند. مترجم تربیت کنند. شأنی حرفه‌ای – تخصصی به ترجمه بدهند.
پ: دانشگاه‌ها و رشته‌های تربیت مترجم که اصلا جای حرف ندارد. فراموششان کنیم بهتر است.
ت: نشریات می‌توانند کمک کنند. نه این که بیایند و ‌ترجمه‌های خوب تحویل بدهند. روزنامه هستند و باید سریع کار کنند. اما می‌توانند با نقد ترجمه‌های خوب، با نقد کار انتشاراتی‌ها به این امر کمک کنند. اما خب می‌دانیم که افراد کارآمد در این زمینه کم دارند. و در موارد بسیاری برعکس هم عمل کنند. یعنی با تعریف از ترجمه‌های بد و خیلی بد، فقط به این دلیل که «روان است و قابل درک!» کار را بدتر می‌کنند.
در پرسش‌های‌تان نقش مترجم را نیاورده بودید. خیلی هم مهم است، در روزگار حال و در نبود بنگاه‌های جدی ترجمه و نبود انتشاراتی‌هایی که ترجمه را جدی بگیرند. متاسفانه کم داریم مترجمی که دل به ترجمه بدهد. کم داریم مترجمی که وارد به ادبیات کشور مبدا و حتی مقصد باشد. مترجمی که به ساز انتشاراتی نخواند. مترجمی که بداند چی دارد ترجمه می‌کند. کم است.

پرسشی هم کرده بودید در مورد این که آیا زبان ترجمه تغییر کرده است؟
بله. خیلی بدتر شده است! گلستان و دریابندری و نجفی و امامی و.... را قیاس فرمایید با.....
تمام.

mehrnameh.ir

کارگاه ترجمه و ویرایش(2)

 

نقدی بر ترجمه کاربردهای افسون

*کمال بهروزکیا نویسنده:برونو بتلهایم

مترجم:کاظم شیوا رضوی

بتلهایم،در مقاله«قصه شکل هنری‌ بی‌مانند»،در دیباچه کتاب«کاربردهای افسون» (متن آلمانی)می‌گوید:

«هدف از نوشتن کتاب حاضر،این است که‌ به بزرگ‌ترها،به خصوص کسانی که سرپرستی و تعلیم و تربیت کودکان را برعهده دارند،برای‌ درک هرچه بیشتر معنا و مفهوم قصه‌ها (Marchen) کمک کند...قصه‌ها مانند همه‌ آثار هنری اصیل،قلمرو بسیار متنوع و ژرفایی‌ دارند که در اساسی‌ترین پژوهش‌ها نیز کاملا تحلیل نمی‌شوند...اگر مطالعه این کتاب، خواننده را چنان برانگیزد که عمیقا از آن متأثر شود،به‌گونه‌ای که خود معنا و مفهوم همه جانبه‌ و گوناگونی از این قصه‌ها دریابد،وقتی آن‌ها را برای کودکان تعریف می‌کند،ا زمعنای بیشتری‌ برخوردار می‌شوند.امیدوارم همراه این کتاب، قصه‌ها نیز دوباره خوانده شوند.خواه«کلاه‌ قرمزی»،«دختر خاکسترنشین»یا یک قصه‌ دیگر.فقط اصل داستان،ارزیابی از جوهرهء هنرمندانه‌اش را میسر می‌سازد و نشان می‌دهد که چه عرصه گسترده‌ای را به یک ذات مستعد هدیه می‌کند.»


در این مقاله،از سخن بتلهایم پیداست که او روی واژه Marchen ،یعنی قصه تأکید دارد.

او در مقاله«شناخت زندگی از نگاه درون»،در آغاز کتاب نیز می‌گوید:«...در اغلب‌ فرهنگ‌ها میان اسطوره‌ها (Mythen) و داستان‌های عامیانه (Volkserzahlungen) یا قصه‌ها (Marchen) حدومرز روشنی وجود نداشته است؛آن‌ها روی هم ادبیات جوامعی را ساخته‌اند که هنوز روایت مکتوب در آن‌ها پیدا نشده بود.زبان‌های ملل شمال اروپا برای هر دو گروه،فقط واژه Sage را دارند.در زبان آلمانی، واژه Saga (افسانه)برای Mythos (اسطوره) پذیرفته شده است.جای تأسف است که اصطلاح‌ «قصه» (Marchen) در زبان آلمانی،در زبان‌ انگلیسی (Fairytale) ،قصه پریان و در زبان‌ فرانسه (Conte defee) ،افسانه پریان نامیده‌ می‌شود.و روی نقش پریان تأکید می‌گردد.در حالی‌که در اغلب قصه‌ها اصلا سختی از پریان در میان نیست و حتی یک پری هم در آن دخالتی‌ ندارد...»

متأسفانه این اشتباه،هنگام ترجمه از زبان‌ انگلیسی یا فرانسه،به زبان فارسی نیز انتقال‌ یافته و نظریات بتلهایم را درباره افسانه و اسطوره، قصه و قصه‌های عامیانه و دیگر مطالب کتاب در زمینه‌های گوناگون دگرگون ساخته و اندیشه‌های‌ نادرستی به خوانندگان فارسی زبان،به خصوص‌ پژوهشگران قصه و داستان،ارایه کرده است.

هرچند مترجم«کاربردهای افسون»،در واژه‌نامه پایان کتاب Myths را اسطوره‌ها و افسانه‌های کهن و Mythology را مجموعه‌اساطیر و افسانه‌های ویژه یک ملت»دانسته‌ است،در متن ترجمه فارسی نیز همان اشتباهی‌ که در زبان انگلیسی یا فرانسوی پدید آمده به‌ چشم می‌خورد و افسانه،جانشین قصه شده و در برابر اسطوره قرار گرفته است.در حالی‌که‌ بتلهایم،عقیدهء پیشینیان خود را پذیرفته و معنای‌ اسطوره (Mythos) را همان افسانه (Sage) دانسته است.بنابراین،او در کتاب خویش معنای‌ اسطوره و افسانه را یکی دانسته،آن را در برابر قصه قرار داه است.

مطلب فوق،در مقاله«زندگی از دید درون‌ آن»،در کتاب کاربردهای افسون،چنین ترجمه‌ شده است:

«در اغلب فرهنگ‌ها خط فاصل روشنی‌ میان اسطوره‌ها از یک‌سو و قصه‌های مردمی‌ کهن یا افسانه‌های جن و پری از سوی دیگر وجود ندارد.این‌ها همه ادبیات جوامع پیش از پیدایش‌ نوشتار را تشکیل می‌دادند.زبان‌های مردمان‌ شمالی اروپا،برای این هر دو دسته،تنها یک لغت‌ دارند:ساگا (Saga) .آلمانی‌ها لغت ساگه‌ (Saga) را به اسطوره‌ها اختصاص داده، افسانه‌های جن و پری را Marchen می‌نامند. جای تأسف است که اصطلاح انگلیسی و فرانسوی برای همه این قصه‌ها روی نقش جن و پری تأکید دارد،در حالی‌که در بسیاری از آنها سخن از جن و پری در میان نیست...»

http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=129237&Type=HTM&LID=1


دسته بندی : مقالات فارسی درباره ترجمه

ابهام و نارسائی در ترجمه‌های فارسی، ریشه‌یابی و چاره‌جوئی

علی محمد حق‌شناس

1-وضع موجود

ترجمه درنوسازی فرهنگ ما در طول یکی دو قرن گذشته و در پردازش شکلی که این‌ فرهنگ اینک به خود گرفته سهم به‌سزائی داشته است.گزافه نیست اگر بگوئیم نقش ترجمه در جهت‌گیری فرهنگ ما در عصر جدید نیز به مراتب تعیین‌کننده‌تر از نقش جریانهای دیگری بوده‌ است که به نحوی در این ماجرا مؤثر بوده‌اند؛مثل اعزام دانشجو و کارآموز به خارج،دعوت‌ استاد و متخصص و مشاور به داخل کشور،تأسیس کارگاه و کارخانه و مراکز کارآموزی به منظور انتقال تجربه در زمینه‌های علم و تکنولوژی،تماس مستقیم با جهان جدید به قصد کسب علم و فلسفه و ادب و هنر نوین یا به قصد آشنائی با رسم و راه و سنت و آئین آن جهان،و مانند این‌ها.


همین نقش سازندهء ترجمه در فرهنگ ماست که موجبات تداوم آن را فراهم آورده است؛تا جائی که این فن یا هنر اینک به صورت نهادی مستقل در جامعهء ما درآمده است.صدق مدعای‌ اخیر به‌ویژه هنگامی آشکار خواهد شد که تداوم ترجمه را با وقفه‌ها و انقطاع‌هائی بسنجیم که‌ در جریان‌های مؤثر دیگر رخ داده است.

نهادی‌شدگی ترجمه خواه‌ناخواه اقدامات مؤثری را در جهت سامان بخشیدن به آن و بهبود وضع آن در پی داشته است؛اقداماتی که نظیر آن‌ها را در زمینه‌های مشابه دیگر مشاهده نمی‌توان‌ کرد.حتی با یک مرور اجمالی می‌شود دید که در طول دهه‌های گذشته نه تنها باب بحث و گفتگو دربارهء ترجمه و مسائل آن همواره در میان ما باز بوده،بلکه گام‌های عملی‌تر و کارسازتر

http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=276330&Type=PDF&LID=1


دسته بندی : مقالات فارسی درباره ترجمه

ترجمه«متن»است‌ جستاری درباره ابعاد پژوهشی ترجمه

*روح اللّه چاوشی

این مقاله در 4 بخش به بیان مطالبی‌ در باب مسائل بنیادین دانش ترجمه‌ می‌پردازد؛بخش اول به تعریف فرایند ترجمه اختصاص دارد،بخش دوم انواع‌ ترجمه را با ارائه مبنایی علمی گزارش‌ می‌کند،در بخش سوم نکاتی در باب‌ آسیب‌شناسی ترجمه مطرح خواهد شد و بخش چهارم نیز به بحث کاربرد ترجمه‌ اختصاص دارد.دانش«ترجمه پژوهی» در میان پژوهشگران ما چندان مورد توجه نیست و این در حالی است که‌ برای ارزیابی ترجمه‌ها و نقد علمی آنها و در نهایت به دست آوردن ترجمه‌هایی‌ مفید و راه بهره‌مندی از آنها به چنین‌ دانشی نیاز مبرم داریم.سر فصل‌هایی‌ که در این نوشتار مختصر مورد توجه‌ قرار گرفته‌اند،هریک می‌تواند به‌ عنوان حلقه‌ای از یک ساختار علمی‌ برای نقد و پژوهش در باب ترجمه‌ دانسته شود.


*درآمد

1-فرهنگ‌نویسان 2 معنا برای واژه«ترجمه» بر شمرده‌اند؛نخست تبدیل متنی از زبانی به‌ زبان دیگر که گاه فارسی‌زبانان واژه«برگردان» را جایگزین آن می‌کنند و دیگری گزارش احوال‌ زندگانی اشخاص.شاید بتوان وجه تشابه این‌ دو معنی را در فرایند«گزارشگری»یافت که‌ هر 2 معنی بر آن مرتبطند.اما صرف نظر از اینکه‌ می‌توان وجوه تشابهی میان این دو معنا یافت یا خیر،باید گفت آنچه در این نوشتار مورد بررسی‌ قرار خواهد گرفت،معنای نخست ترجمه یا به عبارتی«برگردان اثر انسانی از زبانی به زبان‌ دیگر»است.

2-اثر انسانی به وسیله نشانه‌ها ظاهر می‌شود. زمانی که نشانه‌ها در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و با نظم خاصی معنادار می‌شوند،«متن»شکل‌ می‌گیرد.اگر انسانی بخواهد با انسانی دیگر در بستر متن او ارتباط برقرار کند،ناگزیر از درک‌ نشانه‌های وی و نظم حاکم میان آنها(زبان) است؛چرا که آنچه هویت هر زبان را تشکیل‌ می‌دهد،کیفیت و کمیت نشانه‌ها و قواعد حاکم‌ بر آنهاست.اما گستردگی انسان‌ها در زمان‌ها، مکان‌ها و فرهنگ‌های متفاوت،مانع به کار بستن‌ زبانی واحد است.بدین ترتیب هر زمان،مکان و فرهنگی زبان خاص خود را پرورده و به کار گرفته‌ است.وظیفه خطیر ایجاد ارتباط میان انسان‌هایی‌ که زبان یکدیگر را درک نمی‌کنند،همواره بر عهده مترجمان بوده است.

3-اگر زبان را مجموعه‌ای از نشانه‌های مضبوط و نظم حاکم میان آنها-با قید معنادار بودن- بدانیم،اثر انسانی(متن)را در معنای وسیعی‌ مورد ملاحظه قرار داده‌ایم.بدین ترتیب هر نوع‌ اثر انسانی-اعم از آثار مکتوب،نقاشی،فیلم و...- در این معنا از متن مندرج است.در صورتی که‌ مراد ما از ترجمه نیز تبدیل و جایگزینی نشانه‌ها و نظم حاکم میان آنها از زبانی به زبان دیگر باشد،در نگاهی کلان بحث ما در برگیرنده همه انواع متن‌ است.اما از آن روی که معنای خاصی از زبان-که‌ در تکلم و نگارش از آن بهره می‌گیریم-همواره‌ نگاه ویژه‌ای را از سوی جست‌وجوگران به خود جلب کرده است و از دیگر سو بیشترین مصادیق‌ ترجمه در بستر زبان بدین معنای خاص شکل‌ گرفته است،ما در ادامه بحث،صرفا این زبان را مورد کندوکاو قرار می‌دهیم.

 

*فرایند ترجمه

به طور کلی نشانه‌های زبانی را می‌توان به‌ 2 قسم طبقه‌بندی کرد:1-آن دسته که از استقلال معنایی برخوردارند؛2-دسته‌ای که‌ از استقلال معنایی برخوردار نیستند.نشانه‌های‌ گروه دوم برای شکل‌گیری گروه اول به کار می‌روند و به تعبیری در پای آنها قربانی می‌شوند. نشانه‌هایی از قبیل حروف الفبا،حروف اضافه، پیشوندها،پسوندها و...را می‌توان از این زمره‌ دانست.اما نشانه‌های گروه اول گاه معنای تصوری‌ (مفهومی)و گاه معنای تصدیقی(گزاره‌ای)دارند؛ هریک از این دو قسم نیز می‌توانند بسیط یا مرکب باشند(البته بسیط و مرکب بودن در این‌ موارد نسبی است).برای نمونه می‌توان مفاهیم و گزاره‌های زیر را با هم مقایسه کرد:

الف-حسن،آب،غرق شدن،کودک چهار ساله‌ لال،امواج طاغی ساحل مدیترانه،خفگی بر اثر غرق شدن.

ب-حسن در آب غرق شد.کودک 4 ساله‌ لال بر اثر غرق شدن در امواج طاغی ساحل‌ مدیترانه خفه شد.همان طور که ملاحظه شد، نشانه‌های تصوری در مقایسه با نشانه‌هایی که‌ استقلال معنایی ندارند،مرکب بوده اما نسبت‌ به نشانه‌های تصدیقی بسیط هستند.این شرایط

 

http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=568232&Type=HTM&LID=1


دسته بندی : مقالات فارسی درباره ترجمه

آموزش ترجمه از نظر بعضی‌ها بی‌فایده است و از نظر بعضی‌ها ضروری. رضا رضایی از جمله مترجمانی است که از آموزش ترجمه دفاع می‌کند و انتقال سینه به سینه و کارگاهی تجربیات ترجمه را بسیار مهم می‌داند. او در عین حال «تولید» مترجم را رد می‌کند و معتقد است هر کس را با توجه به علایقش باید آموزش داد. کمرنگ بودنِ ارتباط بخش آموزش و بازار ترجمه ایران هم نشان می‌دهد که بحث در این خصوص را باید جدی گرفت.


شما که هم متخصص ترجمه‌اید هم شطرنج، به نظرتان کدامیک از اینها را می‌شود درس داد؟

شطرنج با ترجمه یک فرق اساسی دارد. شطرنج استعداد ذاتی می‌خواهد، ولی برای ترجمه فکر نمی‌کنم استعداد ذاتی لازم باشد. می‌شود ترجمه را آموزش داد. البته شطرنج را هم می‌شود آموزش داد؛ افراد می‌توانند مبانی و اصول را یاد بگیرند و پیشرفت کنند. حتی می‌شود آنها را آماده مسابقات کرد. اما از یک حدی به بعد، استعداد بازیکن تعیین کننده است. شاید شطرنج به هنر نزدیک‌تر باشد تا ترجمه. در رشته‌های هنری چیزهای دیگری غیر از آموزش استاندارد لازم است. حالا اسمش را ذات بگذارید؛ غریزه بگذارید؛ هر چه که باشد. نقاشی را می‌توانید به شاگرد یا دانشجو یاد بدهید، ولی نقاش نمی‌توانید بسازید. در ترجمه به نظر من این طور نیست. در ترجمه می‌توانید اصول و مبانی و مقداری کار عملی را به شاگرد یاد بدهید؛ البته به شرطی که اصول درست تعریف شده باشد و استاد هم به تدریج اجرایش کند و مثلا از پله اول نپرد پله پنجم. به هر حال، بحث آموزش شطرنج با آموزش ترجمه فرق دارد. به جای این شطرنج که شما مثال زدید، می‌شود بگوییم موسیقی یا نقاشی.

 اصول موسیقی را می‌توانید در دانشگاه درس بدهید اما موسیقیدان نمی‌توانید بسازید. حتی به نوازنده می‌توانید همه فنون را یاد بدهید اما دلیل نمی‌شود که او خوب بنوازد. استعداد هنری لازم است. اما در ترجمه، ماجرا را به این غلظت نمی‌بینم. اگر بپرسید ترجمه فن است یا هنر، بی‌تردید می‌گویم فن است. اگر بگویم هنر است، به نحوی باب آموزش را بسته‌ام و از این بابت احساس خطر می‌کنم. اصولا معتقدم ترجمه قابل آموزش و انتقال است؛ و می‌شود مترجم تربیت کرد. حالا این مترجمان بعدا در حوزه‌های مختلف کار خواهند کرد. یکی ممکن است روی متن اقتصادی متمرکز شود و دیگری روی متن‌های پیچیده‌تر ادبی یا هنری یا فلسفی. وقتی آموزش ترجمه دیده باشید، یعنی مبانی کار را می‌دانید و می‌توانید در رشته‌ای که تخصص تان هم هست خوب ترجمه کنید.

پس این که کار بعضی مترجمان بهتر از بقیه است نشانه استعداد و قریحه ترجمه نیست؟

علت بهتر بودنشان این است که کار بیشتری کرده‌اند. ممکن است بگویید بعضی از مترجم‌ها بااستعدادترند. قبول دارم، اما آنها کار بیشتری کرده‌اند، مطالعه بیشتری هم کرده‌اند. فرض کنید یک متن ادبی را دو نفر ترجمه کرده‌اند و ما مقایسه می‌کنیم و می‌گوییم یکی بهتر ترجمه کرده. واقعیت این است که چنین مقایسه‌ای را با یک سری اصول و مبانی انجام می‌دهیم. یعنی جنبه کیفی و اجرایی ترجمه را کالبدشکافی می‌کنیم و به جنبه کمی می‌رسیم. هر علم و فنی را به همین شکل بررسی می‌کنند. در ترجمه استعداد محض مطرح نیست. می‌توانیم ببینیم مترجم در آن حوزه چه قدر مطالعه کرده، چه قدر به موضوع اشراف داشته، ادبیات فارسی‌اش چه قدر قوی بوده. فقط نمی‌گوییم فلانی بااستعداد است، بلکه همه این موارد را با هم می‌بینیم. درواقع مترجم به جایی می‌رسد که احاطه کامل به متن پیدا می‌کند و از پسِ متن بر می‌آید. البته در حوزه‌های بخصوصی مثل ترجمه شعر یا قطعه‌های ادبی، ماجرا بغرنج‌تر می‌شود و من قائل هستم که چیزی به نام استعداد، شم، غریزه، تشخیص.. یا هر اسمی که رویش بگذارید آنجا عمل می‌کند. ولی بحث ما عام‌تر است.

با توجه به این دیدگاه، اولویت با ترجمه است یا با تسلط بر موضوع متن؟ مثلا مترجم متن فلسفی باید در درجه اول مترجم باشد و فلسفه هم بداند؟ یا بر عکس؟

به نظر من اولویت با این است که مترجم باشد. وقتی کسی می‌خواهد متن را به فارسی برگرداند باید اول مترجم باشد و بعد بر موضوع متن هم اشراف داشته باشد. روند عکسش خیلی درست از آب در نمی‌آید. البته خیلی‌ها هر دو جنبه را دارند. مثلا کسانی اهل فلسفه‌اند و اصول ترجمه را هم می‌دانند و به همین خاطر متن فلسفی را خوب ترجمه می‌کنند. از طرف دیگر، هر مترجمی لزوما نمی‌تواند فلسفه ترجمه کند. مترجم باید در حوزه‌هایی که به آنها احاطه دارد ترجمه کند. مترجم شارح نیست، مترجم مترجم است.

با این حساب، مترجمی را که به صورت تجربی کار می‌کند در چه موقعیتی می‌بینید؟

فکر می‌کنم مدام در معرض خطر است. اگر مبانی ترجمه را نداند، امورش را صرفا بر اساس کار و تجربه روزمره پیش می‌برد. البته همین مترجمان وقتی سختکوشی نشان می‌دهند در دراز مدت می‌توانند در موقعیت بسیار بهتری قرار بگیرند. مترجمی که سال‌ها کار کرده، قطعا خودش نظریاتی راجع به ترجمه دارد.

بسیاری از مترجمان مطرح ایران هم مترجمانی هستند که در طول زمان و با کار زیاد مترجم شده‌اند.

بله. اینها راه آزمون و خطا را طی کرده‌اند و بر حوزه‌های کارشان مسلط شده‌اند. اکثر مترجمان خوب مملکت ما همین طور هستند و کار و مطالعه زیادی داشته‌اند. از طرف دیگر، هستند کسانی که اصول و مبانی ترجمه را خیلی خوب می‌دانند اما در عرصه عملی ترجمه، کاری انجام نمی‌دهند. اینها منتقدان خوبی برای ترجمه هستند؛ می‌توانند متن ترجمه شده را خوب کالبدشکافی کنند و نظر بدهند. ولی خودشان لزوما مترجم نیستند، چون جنبه آزمون و خطا و کارگاهی ترجمه را طی نکرده‌اند. هیچ کدام از این دو قطب، فی نفسه کامل نیست. کسی که تجربی کار می‌کند بی‌نیاز از دانستن مبانی و اصول نیست.

اما کسانی که امروز آموزش ترجمه می‌بینند، ظاهرا ارتباط شان با بازار ترجمه خیلی گرم نیست.

اشکال به سیستم آموزشی ما برمی‌گردد. باید دید اصولا دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی ما متخصص برای کار در بازار تربیت می‌کنند یا نه؟ در بسیاری از رشته‌ها این اتفاق نمی‌افتد. البته حساب علوم دقیقه و رشته‌های فنی مهندسی و پزشکی جداست. دانشجویان این رشته‌ها بعد از فارغ التحصیلی وارد بازار کار می‌شوند و نیازهایی از اجتماع را برطرف می‌کنند. ساختمان و جاده می‌سازند، بیماران را معالجه می‌کنند. اما فرض کنید کسی بد ترجمه کند. چه اتفاقی در جامعه می‌افتد؟ در ظاهر اتفاقی نمی‌افتد اما در عمق، فاجعه‌ای رخ می‌دهد که برای خیلی‌ها شاید ملموس نباشد. واقعیت این است که نظام آموزشی ما در بعضی رشته‌ها بهتر کار می‌کند و برنامه ریزی مدون‌تری دارد اما در رشته‌هایی که در ظاهر به امور روزمره مردم مربوط نمی‌شود سرمایه‌گذاری کمتری صورت می‌گیرد. نظام آموزشی مترجم تربیت نمی‌کند که به نیاز اجتماعی مشخصی جواب بدهد. درست است که اصول ترجمه در دانشگاه آموزش داده می‌شود، اما بحث کار زیاد که الان مطرح کردیم چه طور باید در چارچوب دانشگاه قرار بگیرد؟ افرادی در این بین هستند که خودشان از روی علاقه در کنار برنامه دانشگاه، کار عملی انجام می‌دهند و مترجم می‌شوند. اما این را نمی‌توان به حساب نظام آموزشی گذاشت چون از 50 نفری که این آموزش دانشگاهی را می‌بینند چند نفر بیشتر وارد این مسیر نمی‌شوند.

شما مقتضیات آموزش ترجمه را چه می‌دانید؟

در ترجمه به طور کلی باید زبان مبدا و مقصد و موضوع متن را درست بشناسیم و به آنها مسلط باشیم. حالا سوال این است که آیا اگر کسی هر سه اینها را داشت قطعا مترجم می‌شود؟ به نظر من هر کدام از این سه جزء، هزار جور اشکال بر می‌دارد؛ هم در آموزشش و هم در آزمون و خطای تجربی‌اش. خود من 32 سال است دارم ترجمه می‌کنم اما راهنمایی نداشته‌ام و با آزمون و خطا پیش رفته‌ام. نظام آموزشی اگر درست کار کند می‌تواند این راه آزمون و خطا را کوتاه‌تر کند. مترجمی را که در حال دانش اندوزی است می‌توان راهنمایی کرد. برگزاری بعضی کارگاه‌ها با مترجمان پیشکسوت می‌تواند خیلی کارساز باشد و جلوی اتلاف انرژی بیشتر را بگیرد.

ظاهرا الان نظام آموزشی تکلیفش معلوم نیست و گاهی تاکید بیشتر روی آموزش زبان خارجی است تا ترجمه آن.

بله همین طور است. دانشجویان مجموعه‌ای از اطلاعات را درباره ترجمه کسب می‌کنند اما آیا آنها را اجرا هم می‌کنند؟ نفس آموزش جنبه‌های مختلف زبان برای آموزش ترجمه ایرادی ندارد. اما کنارش چیزهای دیگری هست که مغفول مانده است. مثلا باید زبان را در سطح بالاتری آموزش داد. در عین حال نمی‌توان به پنجاه نفر، یک متن واحد برای ترجمه داد. افراد گرایش‌ها و استعدادهای مختلف دارند. یکی فلسفه بلد نیست، یکی هنر بلد نیست، یکی مکانیک بلد نیست. متن واحد برای آنها جواب نمی‌دهد. کارگاه ترجمه باید حالت استاد و شاگردی داشته باشد و باید دید هر کس چه گرایشی دارد. آدم با آدم فرق می‌کند و ترجمه هم در نهایت یک کار فردی است. نمی‌توانید پنج مترجم مثل هم تولید کنید. باید نقاط قوت و ضعف هر مترجم را پیدا کنید و این کار دراز مدتی است. در چهار سال آموزش ترجمه، استاد باید در ارتباط مستقیم با مترجم باشد. برخورد یکسان فقط در مورد کلیات جواب می‌دهد؛ مثلا یکسری متن‌های کلاسیک فارسی را باید به صورت مشترک خواند. اما از لحظه‌ای که قلم روی کاغذ می‌آید، آدم‌ها با هم فرق می‌کنند و این تازه می‌شود کارگاه؛ تقسیم بندی باید طوری باشد که استاد مثلا با پنج نفر کار کند، نه بیشتر. باید برای آنها خوراک ترجمه فراهم کند و انرژی روی کارشان بگذارد. آن وقت، به تدریج امید می‌رود که اینها مترجم بشوند.

ظاهرا مساله اشراف به زبان فارسی هم در ترجمه اهمیت زیادی دارد. به نظر شما توجه به زبان فارسی در آموزش ترجمه چگونه باید باشد؟

اصل قضیه این است که مترجم باید متن را به زبان فارسی بنویسد و خواننده هم باید آن را بفهمد. اینکه مترجم از متن انگلیسی چه فهمیده، به چشمِ خواننده نمی‌آید. خواننده می‌خواهد خودش از متن فارسی برداشت‌هایی بکند و وظیفه مترجم هم انتقال همین مطلب است. خواننده کار ندارد که مترجم، انگلیسی را کی و کجا یاد گرفته. او می‌خواهد فهم مترجم از متن را به زبان فارسی بخواند. ویترینِ ترجمه، متن فارسی است و خواننده فارسی زبان با محصول ترجمه ارتباط برقرار می‌کند.

بعضی مترجم‌های شناخته شده ایرانی هم هستند که شاید انگلیسی را به راحتی حرف نزنند اما فهم این زبان و انتقال معنا به زبان فارسی را خیلی خوب بلدند.

بله، چون عادت می‌کنند انگلیسی را به فارسی بفهمند. هر جمله انگلیسی که بخوانند فورا در ذهن‌شان به فارسی تبدیل می‌شود. اما این را در نظر بگیرید که چنین مترجمی، زبان انگلیسی‌اش بهتر از خواننده متوسط انگلیسی زبان است و مثلا مقالات انگلیسی را بهتر از او می‌فهمد.

ظاهرا کار مترجمان ادبی بیشتر از بقیه مترجمان در سطح جامعه نمود دارد. به نظر شما آموزش چه قدر می‌تواند روی کار مترجم ادبی تاثیر بگذارد؟

برای بررسی این موضوع باید تفاوتی بین متون توضیحی و ادبی قائل شویم. متون توضیحی متونی هستند که مساله سبک در آنها مطرح نیست یا کمتر مطرح است. قرار است اطلاعاتی از طریق متن به خواننده منتقل شود. با گزارش دقیق طرفید و آن را به زبان فارسی روزمره ترجمه می‌کنید. اینجا جای سبک پردازی نیست. این متون اصولا آسان‌تر از متون ادبی هستند. اما متن ادبی در کنار اطلاعاتی که به خواننده می‌دهد، سبک هم دارد. شما با اثر ادبی- یعنی آفرینش خلاقانه متن- مواجهید. اینجا باید هم متن را بشناسید و هم جهان نویسنده را. پس باید نقد راجع به آن بخوانید، باید متن را کالبدشکافی کنید و جای ابهامی برایتان نماند و بعد تازه آن را به زبان فارسی منتقل کنید. سبک هم به خیلی چیزها بر می‌گردد. مثلا این که متن چه موقعی نوشته شده؟ برای چه کسی؟ اصلا چرا نوشته شده؟ منتقدان راجع به آن چه نظری داشته‌اند؟ باید به همه اینها توجه داشت. متن را نمی‌توان در تاریکی ترجمه کرد. مترجم بر اساس یک سری معلومات تصمیم می‌گیرد و متن را به فارسی در می‌آورد، اما در فارسی هم این متن باید سبکی داشته باشد. اگر نویسنده در متن اصلی، عنصر طنز را پررنگ کرده، باید خواننده متن فارسی هم این طنز را حس کند. اگر خواننده انگلیسی زبان این متن را می‌خواند و به گریه می‌افتد، خواننده فارسی زبان هم حداقل باید اشک در چشمش جمع شود.

اما بازتولید متنی که در زمانی دیگر نوشته شده و سبک نوشتاری خاصی دارد چه قدر ممکن است؟

حتی یک نویسنده واحد هم نمی‌تواند به سبک‌های خیلی مختلفی بنویسد. می‌شود قضاوت کرد که در کدام سبک قوی‌تر یا ضعیف‌تر بوده. اما وقتی مترجم متنی را انتخاب کرده که سبک بارزی در آن وجود دارد، باید تلاش کند سبکی مابه‌ازای آن در فارسی ارائه بدهد. البته سبک صد در صد قابل انتقال نیست، چون با دو فرهنگ متفاوت سر و کار داریم. اما تلاش مترجم باید نزدیک شدن به آن صد در صد باشد. ما به ازای آن سبک را باید بیابد یا بسازد.

یعنی مترجم می‌تواند در سبک‌های مختلف ترجمه کند؟

در عالم نظر می‌گویم بله، اما در عمل چه می‌شود گفت. ممکن است مترجم متن را اشتباه انتخاب کند و در پیدا کردن سبک ما به ازای آن در فارسی شکست بخورد. ولی اگر از پس کار برآمد، می‌شود مترجم موفق. مترجمان هم در همه کارهایشان لزوما به یک اندازه موفق نیستند. اما جدا از این دو نوع متن توضیحی و ادبی که گفتم، متن‌های بینابینی هم هست. مثلا متونِ گزارش گونه‌ای که تا حدی سبک هم دارند. یا برخی متون ادبی هستند که گویا کمی به متن توضیحی نزدیک می‌شوند. مترجم با درک مساله می‌تواند بینابین متون حرکت کند. پس در درجه اول، مترجم باید بداند واقعا با چه متنی مواجه است. سبک دارد؟ چه سبکی است؟ چه طور باید ما به ازایش را پیدا کرد؟ آیا این سبک در فارسی مسبوق به سابقه است؟ اگر نیست باید چه کار کرد؟ اگر مترجم از یک متنِ سبک‌دار ادبی، ترجمه‌ای ارائه دادکه به متن توضیحی نزدیک بود یعنی موفق نبوده است. پس مترجم به درجات مختلفی موفق و ناموفق است. اما در هر صورت، نتیجه کار این است که مترجم متن را به فارسی می‌نویسد. باید قبلا با متون فارسی معاصر و کلاسیک کاملا ورزش کرده باشد تا بتواند متن فارسی را خوب بنویسد.

پس آموزش سبک در تربیت مترجم ادبی مهم‌تر از هر چیز دیگر است؟

بله، اما آموزش ترجمه نباید با متن ادبی شروع شود. مترجم باید اول با متن‌های توضیحی سر و کار داشته باشد. نمی‌توان برخی متون ادبی را که هنوز موضوع بحث و مناقشه منتقدان هستند به دانشجوی مترجمی بدهید و انتظار کار خوبی هم داشته باشید. کاری از دستش برنمی آید جز این که این متن ادبی را به شکل توضیحی ترجمه کند. این تقسیم‌بندی‌ها باید در آموزش ترجمه مورد توجه باشد و تمرکز هم در آغاز باید روی متن توضیحی باشد. مترجم بعدا به تدریج می‌تواند با مطالعه و کار زیاد به علایق ادبی‌اش هم بپردازد.

با این حساب بحث آموزش زبان و آموزش ترجمه را در این راه باید چه طور تقسیم بندی کرد؟

آموزش زبان باید هدف داشته باشد. آموزش زبان و آموزش ترجمه دو آموزش مختلفند که با یکدیگر همپوشانی هم دارند. در آموزش ترجمه، باید دید فهم متونی که قرار است مترجم در آینده ترجمه کند از چه مجراهایی حاصل می‌شود. بیرون از دانشگاه، راه حرکت بازتر است. می‌شود برای کسانی که زبان‌شان خوب است و فرضا به متن ادبی هم علاقه دارند کارگاه برگزار کنیم و نشان دهیم که متن را چه طور می‌توان بهتر ترجمه کرد. در مورد نقد ترجمه و نقاط ضعف و قوت متن ترجمه شده هم در این کارگاه‌ها می‌شود بحث کرد.

نقد ترجمه را هم به نظرتان می‌شود آموزش داد؟

صد درصد. البته بعضی‌ها در نقد ترجمه فقط به مقابله ترجمه با متن انگلیسی می‌پردازند و مغایرت‌های متن ترجمه شده با متن اصلی را ذکر می‌کنند. فرض کنیم این مغایرت‌ها برطرف شد. آیا حالا با ترجمه خوبی سر و کار داریم؟ بحث نقد ترجمه تازه از اینجا شروع می‌شود. اصلا متن ترجمه شده‌ای که پیش روی ما هست خودش یک اثر است. اگر این اثر به زبان فارسی به شما مجال و امکان نقد داد یعنی ترجمه خوبی است. ممکن است اشتباهاتی هم در این ترجمه وجود داشته باشد که می‌شود سراغ متن انگلیسی رفت و آنها را پیدا و اصلاح کرد. وقتی متن ترجمه شده فارسی، شما را به درک و فهم متن راهنمایی کرد یعنی بخش اصلی کار ترجمه جواب داده است. در عین حال، شاید ترجمه‌هایی را ببینید که در ظاهر مغایرتی با متن اصلی ندارند، اما اصلا خوشخوان نیستند. این خودش فتح بابی است برای نقد. پس نقد ترجمه صرفا به معنی مقابله متن فارسی با انگلیسی نیست.

فکر می‌کنید آموزش ترجمه در کشورهای دیگر چه قدر با ایران فرق داشته باشد؟

مشابهت بین زبان‌های اروپایی زیاد است و ترجمه بین این زبان‌ها مشکلات کمتری دارد. مثلا ترجمه از فرانسه به انگلیسی اصلا به‌اندازه ترجمه از فرانسه به فارسی چالش ایجاد نمی‌کند. در بسیاری از کشورهای غربی اصلا اسم مترجم روی جلد کتاب نمی‌آید چون مترجم کار خیلی سختی انجام نداده است. در عین حال، تا آنجا که من اطلاع دارم، عمده مترجمان ادبی در غرب، کار کارگاهی و تجربی کرده‌اند و رشته تحصیلی شان ترجمه نبوده است.

شما که نبود کارگاه‌های موثر ترجمه را در دانشگاه‌های ما مشکل بزرگی می‌دانید چه نکات دیگری را برای بهبود آموزش ترجمه در ایران پیشنهاد می‌کنید؟

در حالت مطلوب، دانشجو باید در مدت زمان طولانی و تحت نظر استادان، کتابی را در حوزه علاقه‌اش انتخاب و ترجمه کند و دانشگاه هم حامی این پروژه باشد. این شرایط فعلا فراهم نیست. اما همچنان تاکید می‌کنم که ترجمه باید محصول داشته باشد و صرفِ معلومات تئوریک راه به جایی نمی‌برد. ترکیب تئوری و عملی لازم است. اگر کسی متنی را ترجمه کرد و با تئوری هم توانست از ترجمه‌اش دفاع کند، یعنی راه را درست رفته است. تا آنجا که اطلاع دارم از سال 1351 تا حالا مترجم در مراکز آموزشی ایران تربیت شده و چند هزار فارغ التحصیل داشته‌ایم. باید دید اینها کجا هستند و چرا وارد بازار ترجمه نشده‌اند و اثری از آنها نمی‌بینیم.

mehrnameh.ir


دسته بندی : مقالات فارسی درباره ترجمه