k

k

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۴:۰۵
    %)
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۵/۱۷
    kkk
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۹۴، ۱۱:۲۸ - سعید
    مرسی

۶۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

1.مقدّمه‌ 1-1.دربارهء مسخ

مسخ،رمانکی (novelette) است از فرانتس کافکا،نویسندهء چک-اتریشی(1883-1924)،که در پاییز 1912 نوشته شده‌ و در اکتبر 1915 در لایب‌تسیش (Leipzig) به چاپ رسیده‌ است.در این داستان،گرگور زامزا،فرزند خانواده،از خواب بیدار می‌شود و درمی‌یابد که به حشره‌ای غول‌پیکر تبدیل شده است. او به تدریج می‌میرد؛نه تنها به خاطر اینکه خانواده‌اش از داشتن‌ چنین فرزندی شرمسارند و او را طرد می‌کنند؛بلکه به خاطر یأس‌ آمیخته به عذاب وجدانی که آرام‌آرام در وجود او ریشه می‌دواند. این نهایت از خود بیگانه‌شدن انسان مدرن است.


مسخ بیشتر متمایل به جریان اکسپرسیونیسم‌ (Expressionism) است،امّا برای درک بهتر،باید آن را اثری مربوط به دورهء اوّلیهء مدرنیسم تجربی یا آزمایشگرانه‌ (Experimental Modernism) دانست.دغدغهء اصلی‌ کافکا در نوشتن این اثر،طبیعت مسئله‌ساز ذهنیّت بشر و محدودیّت‌های دانش و ادراک فرد است.

 

1-2.ترجمهء مسخ به فارسی

مسخ نخستین بار در سال 1329 به قلم صادق هدایت، نویسنده و ناقد مشهور،به جامهء زبان فارسی درآمد.از آنجا که‌ هدایت با زبان آلمانی آشنایی نداشت،برای ترجمهء آن از برگردان‌ فرانسوی الکساندر ویالات‌1 Alexander Vialatte) استفاده‌ کرد(طاهری،[1368]1383:6-7).

دومین ترجمهء معتبر این اثر را فرزانه طاهری در سال

ملانظر حسین*,حسینی محمدرضا
 
* گروه مترجمی زبان انگلیسی، دانشگاه علامه طباطبایی
 
 

مقاله ای که مطالعه می کنید تاثیر استعمار را بر ترجمه در چارچوب پارادایم مطالعات پسااستعماری، در دو دوره استعمار و پسااستعماری بررسی می کند. به عبارت دقیق تر، ترجمه در دوره استعمار و دوره پسااستعماری بررسی و مقایسه شده است. برای این بررسی، کتاب حاجی بابا اصفهانی نوشته جیمز موریه انتخاب شده و ترجمه میرزا حبیب اصفهانی به عنوان ترجمه در دوره استعمار - دوره قاجار - و ترجمه مهدی افشار به عنوان ترجمه در دوره پسااستعماری - پس از انقلاب اسلامی سال 1357 ایران - انتخاب شده است.


مقایسه ترجمه کتابی چون حاجی بابا اصفهانی که در دو دوره متفاوت استعماری و پسااستعماری ترجمه شده است نکات جالبی را روشن می کند که می تواند نمونه ای مثال زدنی از تاثیر عوامل اجتماعی بر ترجمه باشد. مترجمین و مولفین - به خصوص در گذشته - از نخبگان جامعه بوده اند و طبیعی بوده و هست که به مسایل اجتماعی و سیاسی جامعه واکنش نشان دهند و این واکنش در انتخاب کتاب هایی که ترجمه کرده اند، افزایش ها و کاهش های ترجمه و انتخاب واژگان تاثیر چشمگیری داشته و دارد.
آنچه که از بررسی سطور ترجمه میرزا حبیب اصفهانی بر اساس این پژوهش به دست آمد دقیقا با طرز فکر او بر اساس زندگی نامه تاریخی وی تطابق دارد و این خود بر ارزش بررسی هایی از این دست می افزاید. ضمنا نباید ارزش کتاب موریه را فراموش کرد. چهره ای که در این کتاب از ایران و ایرانیان منعکس شده، یادآور داستان های هزار و یکشب و نگاه به اصطلاح شرق شناسانه غربیان است که ادوارد سعید در کتاب شرق شناسی خود آن را معرفی می کند.

 
کلید واژه: مطالعات پسااستعماری، افزایش و کاهش در ترجمه، دوره استعمار، دوره پسااستعماری

چکیده

استعاره اساسی ترین نوع زبان مجاز محسوب می شود. یک نویسنده/گوینده استعاره را اغلب جهت معرفی یک شی/مفهوم جدید، ارایه معنی دقیق تر، و یا صرفاً جهت خلق حس و حال ادبی تر در متن/گفتار خود به کار می برد. موضوع اصلی این تحقیق استعاره رنگ در شاهنامه فردوسی است.


هدف این تحقیق تعیین چگونگی ترجمه استعاره با در نظر گرفتن دو ترجمه انگلیسی آن است. چارچوب این مطالعه هفت روش پیشنهادی نیومارک (1988 الف) جهت ترجمه استعاره است. علاوه بر تعیین راهکارهای استفاده شده در این دو ترجمه، هدف دیگراین تحقیق، تشخیص راهکارهای جدید در ترجمه استعاره رنگ بود. این مطالعه همچنین در پی یافتن هرگونه الگوی ترجمه مختص این دو مترجم در ترجمه این موارد خاص بود. نتایج ان بررسی نشان داد که وارنر و وارنر در ترجمه موارد ذکر شده، پنج راهکار نیومارک و دیویس هر هفت راهکار را مورد استفاده قرار داده اند. هیچگونه راهکار جدیدی برای ترجمه این موارد مشاهده نشد. راهکارهای انتخابی مترجمین در ترجمه این موارد خاص نشان دهنده این بود که وارنر و وارنر تمایل بیشتری نسبت به استفاده از راهکار اول نیومارک داشتند که خود منجر به ترجمه لفظی این نوع استعاره شده است، ولی دیویس از شش راهکار دیگر بیشتر استفاده کرده است که منتهی به آشکارسازی، ساده سازی و خواننده محوری در ترجمه دیویس شده است.

واژه های کلیدی: شاهنامه، مجاز، استعاره، استعاره رنگ، راهکار ترجمه

چکیده

عموما" ترجمه کاری بس دشوار است به خصوص اگر در زمینه مطالب فرهنگی باشد.پیچیدگی بیشتر در ترجمه لغات فرهنگ محور به طور اعم و لغات و تعبیرات عرفانی به طور اخص می باشد. با توجه به این واقعیت، تحقیق حاضر دو هدف اصلی رادنبال کرده است : 1) براساس مدل نیومارک در ترجمه لغات فرهنگ محور، اصول و فنونی که توسط سه مترجم یعنی آربری، کلارک و اسمیث در ترجمه غزلیات حافظ به کار رفته است، مورد بررسی قرار گرفته و اینکه هریک از این اصول و فنون تا چه حدی توانسته است مفاهیم و معانی ضمنی تعبیرات و لغات عرفانی را به خواننده متن زبان مقصد منتقل کند.2) اینکه کدام یک از این اصول در انتقال معانی لغات عرفانی که جزو لغات فرهنگ محور است ، نسبتا" موفقتر و موثرتر بوده است.به این منظور لغات فرهنگ محور سی غزل حافظ مشخص گردید و ترجمه های آنها توسط سه مترجم فوق باهم مقابله و مقایسه شد.


با بررسی ترجمه ی لغات فرهنگ محور غزلیات حافظ، مشخص شد اصولی که بیش از همه به کار گرفته شده اند عبارتند از انتقال، مترادف و معادل کاربردی . نکته قابل ذکر این است که گرچه این اصول بیش از همه مورد استفاده قرارگرفته اند، این دلیل بر آن نیست که این اصول در انتقال معانی عرفانی به عنوان لغات فرهنگ محور موثرتر و مفید تراند.

علاوه بر موارد فوق، در این بررسی این تنیجه حاصل شد که اگر چه هریک مترجمین با ستفاده از اصولی از ترجمه توانستند قسمتی از معانی نهفته و ضمنی این لغات فرهنگ محور را منتقل کنند، لیکن هیچ یک از آنها در این فرایند به طور کاملا" موفق عمل نکرده اند.

لغات کلیدی: ترجمه، اصول ترجمه، فنون ترجمه، لغات فرهنگ محور، عرفان و غزلیات.

آنچه در ادامه می خوانید چکیده ای مختصر از سخنان بسیل حتیم درباره اهمیت دو فرهنگی بودن علاوه بر دو زبانه بودن مترجم می باشد که چندی پیش در جمع دانشجویان مطالعات زبان و ترجمه دانشگاه علوم مالزی ایراد شد. بسیل حتیم درنظرگرفتن فرهنگ مقصد را در زبان ترجمه به خصوص در ترجمه به انگلیسی نسبت به زبانهایی از جمله عربی بسیار با اهمیت تر دانست. زیرا تاریخچه دویست ساله مطالعه علمی زبان و زبانشناسی در اروپا و به خصوص در زبان انگلیسی باید ها و نباید ها را بسیار شفاف ساخته ومرزهای زبانی و متنی را به خوبی مشخص کرده است. به اعتقاد وی، مترجم می بایست با اشراف به تمامیت متن مبدا چندین سطح از بافت زبان (context) را مدنظر قرار دهد.


در سطح اول (register)، که سطح رسمیت و سطح تخصصی بودن می باشد، بطور کلی حس متن منتقل میشود و مترجم باید با دقت، سطح منطبق و مناسب آن را در زبان مقصد انتخاب واستفاده کند. از انواع این سطح می توان  انواع حقوقی، مذهبی و تاریخی را نام برد. در سطح بعد (text)، می بایست نوع متن، بررسی و در زبان مقصد باز آفرینی شود. برای نمونه  از انواع متن می توان به متن تفسیرى، تشویقی‌ و یا احساسی اشاره کرد. در سطح سوم (genre) باید به قوانین، هنجارها، ‌باید ها و نبایدها در متن مبدا اندیشید و به قوانین، هنجارها و بایدها ونبایدهای فرهنگ متن مقصد پایبند بود. در سطح آخر (discourse)، دیدگاه ها و ذهنیت های کلی در زبان مبدا باید لحاظ شده و بطور مناسب به زبان مقصد منتقل شود.

وی برای شفافیت بیشتر موضوع فوق ولایه های چهارگانه بافت زبان (context)، به بررسی یک نمونه پرداخت. دو ترجمه انگلیسی از یک بند به زبان عربی بررسی شد. وی نمونه ترجمه اول را مناسب کتاب های تاریخی و نمونه دوم را مناسب مطبوعات دانست. او تفاوت دو نمونه ترجمه را در سطح اول (register) و سطح چهارم (discourse) زبان مقصد دانست. به گفته وی، چاپ و نشر در جامعه انگلیسی به خاطر پس زمینه تاریخی و فرهنگی آن بسیار دقیق، وسختگیرانه می باشد وامکان چاپ نمونه اول در مطبوعات و نمونه دوم را در کتب تاریخی بسیار غیر متحمل دانست. در مقابل در زبان عربی برای بیان آن مطالب چه به منظور نشر در مطبوعات یا کتب تاریخی از سطوح بافتی مشابهی استفاده می شود و این بطور نمونه وظیفه مترجم عربی به انگلیسی را مشکل وسخت می کند بدین صورت که مترجم با بازآفرینی لایه های بافتی متن مبدا به نتیجه مطلوب دست پیدا نخواهد کرد و او باید با شناخت وآگاهی از لایه های مناسب بافتی در زبان و فرهنگ مقصد، لایه های مناسب را شناسایی و انتخاب نموده و ترجمه را انجام دهد. البته حتیم لازم به ذکر دانست که عدم وجود برخی سطوح بافتی متمایز و تخصصی در زبان هایی مانند عربی را  دلیل ضعف در ساختار این زبان ها نمی داند، و مسئولیت این تحول و تخصصی شدن را متوجه کاربران معاصر این زبان ها می داند. لیکن وی مسئله آموزش فرهنگ را در حال حاضر کم کارآمد دانست و انحراف این دوره ها را از مباحث اصلی را مشهود دانست.                     

به منظور آموزش فرهنگ کشورها، در اروپا برگزاری دوره های کوتاه مدتی در این خصوص رایج می باشد. پروفسورحتیم ماهیت این دوره ها را نگاهی فرهنگی-اجتماعی می نامد. در چنین برنامه هایی صرفا لیست ها وطبقه بندی هایی از انواع غذا، ‌موسیقی،‌ پوشش و لباس، پرسیدن آدرس، ‌خرید، شروع و پایان مکالمه در فرهنگی خاص مطرح می شود. در راستای ضرورت آشنایی با فرهنگ مقصد برای تربیت مترجم، حتیم در این مورد فرهنگ را به سه زیرمجموعه کلی  تقسیم می کند: الف) محصولات واشیاء فرهنگی، ب) عملکرد های فرهنگی، و ج) دیدگاه های فرهنگی.

در دوره های یاد شده نگاهی فرهنگی اجتماعی از تمام فرهنگ کشوری فقط به زیر مجموعه اول یا محصولات فرهنگی پرداخته می شود. او این سطح را کاملا لازم، ولی کافی نمی داند ومترجم به جای درک صحیح وخلق ترجمه مناسب، نیاز به درک تمامیت فرهنگ مقصد دارد.

وی با بیان عدم کفایت توجه به محصولات فرهنگی برای درک پیغام متن به ذکر مثال جالبی پرداخت. او معتقد بود وقتی بن لادن از واژه جهاد استفاده کرد همه آن را جنگ علیه غیرمسلمانان، آمریکا و تروریسم برداشت کردند و در مقابل وقتی بوش از کلمه جنگ صلیبى (crusade) استفاده کرد جهانیان آن را جنگ مقدس مسیحیان علیه مسلمانان برداشت کردند و این دو کلمه باعث پیامد های فرهنگی سیاسی نامطلوبی در عرصه جهانی شد. بسیل حتیم معتقد است که اگر افراد با لحاظ کردن ذهنیت فرهنگی و ویژگی های لایه های بافتی زبان های مبدا و مقصد در سخنان بن لادن و بوش دقت می کردند درمی یافتند که منظور هر دو نفر جهاد در مفهوم عام و جنگ صلیبی (و   crusadeبا حرف آغازین کوچک) و نه در مفهوم خواص بلکه بمعنی تعامل وتلاش گروهی برای رسیدن به یک هدف مشترک بوده است.

وی معتقد بود که اگر بن لادن و بوش در سر یک میز، رو در رو با هم مذاکره میکردند حرف های یکدیگر را بهتر می فهمیدند و حتی شاید با هم به توافق می رسیدند. وی مفاهیمی همچون جهاد، حجاب و حتی انواع غذا ها را از نمونه هایی از محصولات فرهنگی می داند.

یکی دیگر از چندین نمونه بررسی شده توسط او در مورد اهمیت دوفرهنگی بودن مترجم مربوط به ترجمه جمله ای از یک رمان انگلیسی به اسپانیایی مربوط می شود که مترجم در صورت عدم آشنایی با عملکرد فرهنگی و ذهنیت فرهنگی مخاطب اسپانیایی زبان نمی تواند حس تنهایی وبی بضاعتی شخصیت رمان را انتقال دهد (The guy was sick and tired of the Chinese restaurants and TV dinners). در انگلستان یکی از ارزان ترین غذاها را از یک رستوران چینی می توان تهیه کرد. نگارنده انگلیسی رستوران چینی را نمادی از کم بضاعتی وصرف غذا در حین تماشای تلویزیون را نمادی از تنهایی می داند، ولی هر دوی این موارد بیانگر تجمل و تمول آن فرد برای اسپانیایی زبانها می باشد ومترجم در صورت عدم آگاهی حس نادرست ومتضادی را در ترجمه انتقال خواهد داد.

 

translationstudies.persianblog.ir

مترجمان می دانند که هر زبان از دو لایه ژرف ساخت و روساخت تشکیل شده است. ژرف ساخت بیشتر زبان ها تا حدی به یکدیگر نزدیک است.

ترجمه نوعی بازآفرینی [اثراصلی] در زبان جدید است و نه صرفاً بر گردان یک اثر از زبانی به زبان دیگر. از این رو وفاداری به متن منحصر به این نیست که ساختار جمله های داستان بطور کامل از زبان خارجی به زبان فارسی برگردانده شوند.



بعضی از ترجمه های ادبیات داستانی، به حدی از معیارهای مرسوم عدول می کنند که موجب اعتراض و خشم خوانندگان می شوند. به نظر می رسد که عده ای از این مترجمان، به تازگی دوره دانشگاهی یا غیردانشگاهی زبان را تمام کرده اند و به دلیل عدم مشورت با مترجمان ورزیده و مجرب، ترجمه هایی بیرون داده اند که چند سال بعد، خودشان هم آنها را قبول نخواهند داشت.


بی شک این مترجمان می دانند که هر زبان از دو لایه ژرف ساخت و روساخت تشکیل شده است. ژرف ساخت بیشتر زبان ها تا حدی به یکدیگر نزدیک است. اختلاف اساساً به روساخت زبان مربوط می شود. تمام هنر مترجم هم در برگردان ساختاری همین روساخت است. مترجم باید گاهی برخی از کلمه ها را برحسب نیاز و قراین، از جمله های فارسی حذف کند و یا حتی به آن بیفزاید؛ تا در درجه اول معنا را منتقل کند و در درجه دوم سبک را. مترجم باید «بداند» و بتواند «بفهمد» که نویسنده چه خواسته بگوید؛ در مرحله اول این «خواست» را «انتقال» دهد، آنگاه سراغ «سبک» برود.

یک ترجمه فقط با روشنی، صراحت و وضوح محک زده نمی شود. دقت و صحت نیز ضرورت مطلق دارد. به بیان دیگر، وضوح و سلاست «خودساخته ای» که به وسیله مترجم ابداع می شود، بر ترجمه او مهر تأیید نمی زند.
مترجم نمی تواند به اعتبار نقص کار نویسنده متن اصلی، عیب ترجمه خود را توجیه کند؛ زیرا مترجم متن زبان مقصد در برابر خوانندگان این زبان مسؤول است و نه نویسنده متن زبان مبدأ.

انتقال ساخت موزون کلمه ها و جمله ها گاهی ساده نیست، زیرا در زبان اصلی واژگان معنایی روان دارند و نه در ترجمه.
بنابر این یک ترجمه خوب، سه خصوصیت عمده دارد: ۱) طبیعی بودن بیان ۲) روشنی و وضوح بیان ۳) وفاداری به متن اصلی.

توجه مترجمین جوان را به این نکته جلب می کنم که زبان های مختلف، خصوصیات مختلفی را به عنوان ویژگی های ممیز خود به کار می برند، بنابر این شناخت ساختار زبان «مبدأ» و زبان «مقصد» حتماً ضروری است. البته متفکری مثل فایرباند معتقد است که این شناخت محال است و ترجمه از یک زبان به زبان دیگر امکان ناپذیر است، اما صاحب نظراتی همچون ویلارد کواین وجود دارند که معتقدند در صورت شناخت ساختارهای فوق الذکر، می توان بی نهایت ترجمه ارائه داد. بین این دوجنبه افراط و تفریط، اندیشمندی مثل دیویدسون وجود دارند که بر این باورند که دست کم ـ در بدترین شرایط ـ می توان یک ترجمه افاده کرد.

ساختار زبان های مبدأ و مقصد فقط کلمات نیستند. چارلزساندرس پیرس بنیانگذار مکتب پراگماتیسم که مطالعات گسترده ای در منطق و زبان داشت، تا آنجا پیش رفت که دستور زبان نظری را نخستین بخش منطق روش شناخت خود می دانست و برتراند راسل بر این نکته تأکید می کرد که «خواص جهان را باید از خواص زبان استنتاج کرد». و حتی می گفت اگر زبان ارسطو به جای یونانی، به «زبان» چینی اندیشیده و مطلب نوشته بود، فلسفه دیگری می آفرید.

ترجمه نوعی بازآفرین [اثراصلی] در زبان جدید است و نه صرفاً بر گردان یک اثر از زبانی به زبان دیگر. از این رو وفاداری به متن منحصر به این نیست که ساختار جمله های داستان بطور کامل از زبان خارجی به زبان فارسی برگردانده شوند؛ زیرا ساختار زبان ها با یکدیگر مطابقت و همخوانی ندارند.

عنصر بنیانی سبک، Diction یعنی همان سبک و شیوه بیان است؛ یعنی آن کلمه ها، واژه ها ومقوله هایی که نویسنده برای شکل گیری سبک و لحنش به کار می گیرد. اگر مترجم در رعایت Diction دقت نکند، بی تردید نمی تواند «حالت» متناسب با «حس» شخصیت ها یعنی دلهره، شادی، مهربانی و غیره را تصویر کند.

در عین حال، وفاداری به معنا به این شکل نیست که مترجم سبک را قربانی کرده و برای مثال استعاره را در جای تشبیه و تشبیه را در جای استعاره بنشاند؛ خصوصاً به این دلیل که قالب های جزئی به هرحال در مجموع «قالب کلی سبک» را تشکیل می دهند که در بسیاری از داستان ها به مفهوم «تبلور» معنای داستان است. بنابر این گرچه مترجم منتقل کننده «خواست معنایی» نویسنده است، اما حفظ خصوصیت سبک نویسنده، جزو وظایف مترجم است. اگر قرار باشد مترجم به صرف انتقال دقیق معنا، ساخت و سبک نویسنده را، آرایش کلمات او و تأکید او را روی واژه ها درهم بشکند، ترجمه خوبی نکرده است.

به همان قسم که بازنویسی یک داستان گاهی سه تا ده برابر نوشتن اولیه وقت می گیرد، بازنگری ترجمه هم باید مشمول قاعده باشد. نکته دیگر اطلاعات و دانش عام درباره سرزمین وموقعیت تاریخی و اجتماعی زبان های مبدأ و مقصد است. کسی که آثار نویسنده های سرزمین های مسیحی نشین راترجمه می کند، باید دست کم انجیل و تورات و در صورت امکان ایلیاد و اودیسه هومر و کمدی الهی دانته را بخواند. مترجمان تازه کار باید متواضعانه بپذیرند که با دانستن دستورزبان معمولی و چند هزار یا حتی چند ده هزار کلمه، و بدون بررسی دقیق ساختار زبان های مبدأ و مقصد نمی توانند ترجمه قابل قبولی ارائه کنند. بنابر این توصیه می شود مترجمان تازه کار قبل از دست زدن به ترجمه، اگر با مترجمان مجرب مشورت نمی کنند، دست کم متن های اصلی و ترجمه شده آثار زیر را به عنوان یک پروژه تکمیلی تلقی کرده و دست به مقایسه و مقابله بزنند تا آنچه را که نگارنده در سطور فوق بیان کرد، به شکل عینی تجربه کنند. بی تردید پشیمان نخواهند شد:

۱) تصویر هنرمند در جوانی ـ جیمز جویس ـ ترجمه منوچهر بدیعی
۲) خانواده تیبو ـ روژه مارتن دوگار ـ ترجمه ابوالحسن نجفی
۳) تاریخ محاصره لیسبون ـ ژوزه ساراماگو ـ ترجمه عباس پژمان
۴) طبل حلبی ـ گونترگراس - ترجمه سروش حبیبی
۵) به سوی فانوس دریایی ـ ویرجینیا وولف ـ ترجمه صالح حسینی
۶) کوری ـ ژوزه ساراماگو ـ ترجمه مهدی غبرائی
۷) جنگ آخر زمان ـ ماریو وارگاس یوسا - ترجمه عبدالله کوثری
Anna Bernacka

In this Perspectives article, Anna Bernacka considers the role of the translator as a mediator between cultures.  Rather than merely supplanting one form of words for another, the translator has the capacity to enhance our understanding of development issues and indigenous cultures by mediating ideas across cultural and national boundaries.  The article presents case studies where translation has played a crucial role in bringing new learning and wider understanding to rich, indigenous cultures in India and South Africa thereby enabling languages to become more widely ‘utilized and promoted through education, working towards formal protection by the respective state constitutions and curricula’


Introduction

Translation is not merely an interlinguistic process.  It is more complex than replacing source language text with target language text and includes cultural and educational nuances that can shape the options and attitudes of recipients. Translations are never produced in a cultural or political vacuum and cannot be isolated from the context in which the texts are embedded (Dingwaney and Maier, 1995:3).  As David Katan in Translating Cultures puts it: ‘...the translator is a bilingual mediating agent between monolingual communication participants in two different language communities’ (2004: 16).  Therefore translators not only have to be intermediaries between different language systems, but also have to be intercultural mediators – or as it has been stated by Aniela Korzeniowska and Piotr Kuhiwczak in Successful Polish-English Translation Tricks of the Trade – they have to be both ‘bilingual and bicultural’ (2006: 71).  Thus, translation performs a crucial role in our understanding of the cultural ‘other’.

The role of the translator in mediating source ideas across cultural and national boundaries places him or her in a unique position in particular for understanding a range of development issues.  Translating narratives from the global South is an invaluable source of knowledge about unfamiliar languages, indigenous cultures and experiences, and is immensely useful for gaining an understanding of non-European societies.  Moreover, translation can also have a critical influence in politics and can act as an agent for reconciliation or social integration.  Translations can therefore have a distinct effect on how global and human rights issues can be conveyed and communicated.

The aim of this article is to emphasise different aspects of the translation process that are often misunderstood during a mainly linguistic and uncreative operation where one set of textual material is replaced by another.  I will firstly focus on ‘unifying’ aspects of translation in view of the current situation in South Africa where there are eleven official languages recognized by the constitution, but where English has become a dominant language.  Secondly, I will discuss the newly discovered Koro language and the difficulties that accompany its translation, a perception based on the Whorfian hypothesis that language is shaped by the world in which we live.  This is where the translation of a language will allow us to open the doors to unknown cultural and linguistic environments.  The results will arguably introduce rich developing world reference points to translation methodology and development education.  Finally, in summary, I will stress the translator’s creative role, which often involves creating a new vocabulary in order to successfully convey the message of the source text.  In doing this the interaction between the disciplines of translation studies and development education will become more apparent.

 

Interpreting Meaning

Translations are never a product of a cultural void and there is a general agreement between translation scholars that ‘in seeking to transport words (and sentences and texts) from one language to another, the translator cannot merely search for equivalent words in the target language to render the meaning of the source’ (Dingwaney and Maier, 1995: 3).  Therefore, as stated by Aniela Korzeniowska and Piotr Kuhiwczak, translators not only have to be intermediaries between different language systems, but also have to be intercultural mediators.  The role of the translator is to mediate source ideas across cultural and national boundaries placing him or her in a unique position to understand various development issues.  Thus translating narratives from the global South is an invaluable source of knowledge about unfamiliar languages and cultural experiences and is immensely useful for gaining an understanding of different societies for development education purposes in particular.

In the case of South Africa, the social as well as political need for translation is immense.  At present, there are eleven official languages confirmed by the constitution in South Africa, not two as in previous years, although some critics would argue that official multilingualism is a façade given the dominance of English.  The government has been ill prepared for a complex linguistic project where all the indigenous languages could coexist simultaneously on an equal basis.  In consequence, English has regularly become the only means of communication in everyday political, business and educational life.  The other languages, most prominently Zulu and Xhosa, have become neglected in the social, cultural and political spheres as well as ‘the historically compromised Afrikaaner population’ which is still is ‘witnessing the decline of Afrikaans’ (Tonkin and Frank, 2010: 17).

The urgent need for the translation of indigenous books and other forms of literature in South Africa was the central topic of scholarly debate in 2009 at the Institute for Comparative Literature and Society at Columbia University (Ibid: 17).  At this symposium Antije Krog, Rosalind C. Morris and Humphrey Tonkin discussed an ongoing initiative to translate African literature into English.  They all concurred that in such a multilingual country, the translation of African literature and culture should be treated as a matter of primary national importance in that it would contribute to spreading the knowledge about lesser known social and linguistic groups such as Zulu or Xhosa.  Furthermore, such a project would ‘not only make other voices heard but also… broaden the cultural base of English, the other cultures and peoples of South Africa in a multilingual discourse’ (Ibid).  Translation can be seen in this context as an act of mediation and ‘a form of reconciliation’ between the periphery and centre, the dominant and aspiring cultures.

This translation initiative encompasses not only the translation of African literature, but also introduces and incorporates indigenous African languages into the South African education system.  When implementing the project, which comprised of work ranging from African poets to astronomers, the scholars identified some frequent difficulties with the absence of equivalents and a vocabulary ‘gap’ in Afrikaans in particular.  One of the linguistic difficulties encountered was the translation of the term ‘black hole’ that literally ‘in a direct Afrikaans translation would be “swartgat” – the infamous derogatory term for indigenous Africans’ (Ibid: 18).  Antje Krog, who was in charge of the translation into Afrikaans, had to create new words borrowed from Dutch and to incorporate them into the target language. 

Moreover, she identified a similar phenomenon in African languages such as Xhosa and Zulu related to scientific vocabulary.  The absence of words describing not only the universe and the planetary system, but also the key terms used in maths or geography would restrict the implementation of these languages into the South African educational system.  In consequence, the team of translators used their creative skills and constructed new words instead of ‘simply Zulu-ifying the English word’ (Ibid: 19).  However, the concept of the vocabulary gap does not only occur in the translation of English terms into African languages.  It can also be observed in the reversed process where the English language lacks an equivalent term as in the case of the Afrikaans word ‘mede-menslikheid’ which literally means ‘fellow-human-ness’.

            Some scholars in South Africa claim that ‘the officialization of the various African languages was more a gesture than anything else’ (2010: 21), that it was politically motivated rather than culturally enhancing.  Officially African languages were supposed to be treated equally, but in practice nothing much was being done to popularise lesser known African languages.  Currently, however, scholars such as Antje Krog, Rosalind C. Morris and Humphrey Tonkin are undertaking an initiative to promote the translation of African languages – such as Zulu or Xhosa – in order to spread a better knowledge of these cultures.

 

Innovative Translating for Cultural Understanding

Another example where translation facilitates the understanding of global South cultures is in the case of the newly discovered Koro language, an indigenous language that linguists have stumbled upon while researching Aka and Miji – two minority languages spoken in India.  Koro was discovered during an expedition in 2008 that was a part of National Geographic’s ‘Enduring Voices’ project (Morrison, 2010: 1).  The linguists reported that the newly found language distinguished itself from the widely known ones in terms of words, sounds and structure.  What is even more interesting is that it would appear that the territorial proximity of the Aka tribe has not influenced Koro to a significant extent and that the differences in sounds between the two languages can be compared to the difference between English and Japanese.  Linguists have expressed concerns over this endangered language spoken only by an estimated one thousand people, especially because of the fact that Koro does not have a written form (Ibid).  This crucial feature might also appear to be one of the prime difficulties that translators will have to face in this regard.

However, the challenge of translation in this case amounts to more than the lack of the written form.  Gregory Anderson, who stressed that Koro depicts ‘reality in very different ways’, stated that Koro ‘uniquely codes knowledge of the natural world in ways that cannot be translated into a major language’ (Hotz, 2010).  One of the possible reasons for this interesting means of describing the surrounding world and environment might be the isolation of the Koro speakers who as a community have been ‘hidden’ from external influences.  Therefore, from a linguistic point of view, Koro could be a great example of the Sapir-Whorf hypothesis that language is strongly influenced by the reality we live in.  Koro words reflect the unique perception of the surrounding world by this north eastern Indian tribe.  Thus, the translation of this indigenous language can be seen to be an invaluable source of knowledge about this fascinating culture and their existence.  The language could provide an invaluable insight into their world view, their values system and their perception of the environment in which they live.  In effect, sensitive and culturally appropriate translations can act as methodology for development in its most innovative sense.  The role of translation in development education becomes self-evident as K. David Harrison, who introduced Koro to the rest of the world, suggests: ‘Language revitalization will prove to be become of the most consequential social trends of the coming decades.  This pushback against globalization will profoundly influence human intellectual life…’ (2010: 12).

 

Conclusion

As these two examples have shown, translation can play a number of different roles such as a ‘unifying’ or constructing new words but also, most crucially, as a source of knowledge about foreign, lesser known cultures.  Thus, translation is not merely a linguistic process, but can also make a political and social impact - as in the aforementioned cases in South Africa and India.  The translation process can be viewed as a way of introducing linguistic as well as cultural equality by enabling Xhosa, Zulu, or Koro, to become languages utilised and promoted through education, working towards formal protection by the respective state constitutions and curricula.  Moreover, translation can act as a ‘bridge’ between the global North and the global South.  If it were not for the translators’ investigations and research into Asian indigenous languages we would never have heard about the Koro language.  Indeed, it is through translation that we will eventually be able to become acquainted with the world of the Koro.  The translation of this language will allow us to open the doors to an unknown cultural and linguistic world.  It will also introduce a rich developing world reference point to translation methodology and development education alike. 

 

References

Budick, Sanford and Iser, Wolfgang (1996) The Translatability of Cultures. Stanford, California: Stanford University Press

4 مدل برای تدریس ترجمه وجود دارند :

تمرین محور :

این مدل همانطور که از نامش محرز است فقط بر تمرین تاکید میکند. انتظار می رود دانشجویان مهارتهای لازم درامر ترجمه را بواسطه تمرین و تجربه عملی کسب کنند. در این روش معلم و دانشجو با کمک یکدیگر ترجمه میکنند. تکنیک و تئوریهای ترجمه عملا در کلاس تدریس نمی شود. تنها چیزی که مورد توجه قرار میگیرد تطبیق ترجمه با متن اصلی و بحث درباره مشکلات و اشتباهات است. نگرش و رویکرد به متن برای دانشجویان تازه وارد الزامی ست.


تکنیک محور :

در این مدل به بحث درباره تکنیکهای ترجمه که به وفور در دروس ترجمه برجسته است پرداخته میشود. معلم جملات و عبارات کوتاه را روی تخته می نویسد یا آنها را تایپ میکند . از دانشجویان انتظار می رود توانش ترجمه خود را ترفیع دهند و از توضیحات معلم درباره اینکه چطور مواد درسی و اطلاعاتی که براساس یک یا دو تکنیک ترجمه استفاده میشود ، را ترجمه کنند. دانشجویان تکالیف هم دریافت میکنند . اصولا تکنیکهای ترجمه ترکیبی از تجربه مترجمان برجسته و مشهور می باشد.

تئوری محور :

تدریس ترجمه برمبنای مدل تئوری محور مناسب نیست چرا که توانش ترجمه بدون تمرین پیشرفت نمیکند. در حقیقت معلمان ترجمه تئوریهای متعدد ترجمه را در دروس ترجمه در مقطع لیسانس می گنجانند. کارآمدی و ارزشمندی این مدل همچنان در حاله ای از ابهام میباشد.

مدل مختلط :

ادغام سه مدل فوق الذکر مدل مختلط را تشکیل میدهند ، یک رویکرد برای تدریس ترجمه که بسیار معروف است. دروسی که برپایه این مدل هستند شامل سه بخش می باشند :

تمرین ، تکنیک و تئوری.

اگرچه دروسی که معلمان مختلف می دهند با هم متفاوت است و هر بخش زمان خاصی می برد و این درست نیست که برخی معلمان تنها به تئوری مرتبط با درس تاکید کنند . هم تکنیک و هم تئوری باید مورد توجه یکسان قرار گیرند. با توجه به اینکه دانشجو سیل انبوهی از اطلاعات را دریافت می کند ، چنین روشی بی شک امیدوار بخش است.

 

translatia.blogfa

نیومارک (Newmark, 1981) در مورد دو نوع ترجمه بحث می‏کند:
 
ترجمه معنایی ( Semantic Translation  )
ترجمه پیامی (Communicative Translation)
 
مثال:
ترجمه پیامی      رنگی نشوید                      SL: Wet Paint
ترجمه معنایی      رنگ مرطوب
 
 
استعمال دخانیات ممنوع:
                                            No Smoking            ترجمه پیامی
 
 
    It is forbidden to use tobacco products           ترجمه معنایی
 

گای دویچر، در روزنامه «هرالد تریبیون» در مقاله‌ای با عنوان «آیا زبان شما چگونگی فکر شما را شکل می‌دهد؟» می‌نویسد: پژوهش‌های چندسال اخیر نشان می‌دهد که هنگامی که ما زبان مادری خود را می‌آموزیم همراه آن رفتارهای فکری مشخصی را هم یاد می‌گیریم و این رفتارهای فکری تأثیر مهمی در شکل‌گیری نوع تجربیات ما از جهان پیرامون دارند.


بررسی‌ها نشان می‌دهد هر زبان به خاطر ساختار ویژه‌ای که دارد متکلمانش را ناچار می‌کند در افکار خود رفتارها و چارچوب‌های مشخصی را دنبال کنند.

برای نمونه هنگامی که کسی به زبان انگلیسی می‌گوید: «I spent yesterday evening with a neighbor» (دیروز عصر با یکی از همسایه‌ها بودم) این اجازه را داشته که مشخص نکند همسایه‌اش زن بوده یا مرد. اما اگر کسی همین جمله را بخواهد در زبان آلمانی یا فرانسوی بیان کند به‌ناچار معلوم می‌شود که جنسیت همسایه‌اش چه بوده، زیرا برای نمونه در آلمانی واژه همسایه مرد (Nachbar) با همسایه زن (Nachbarin) تفاوت دارد و واژه‌ای خنثی برای همسایه وجود ندارد.

زبان‌هایی مانند آلمانی و فرانسوی که واژه‌ها در آن‌ها دارای حروف تعریف مذکر و مؤنث و پسوندهای جنسیتی هستند، متکلمانِ خود را ناچار می‌کنند تا در صحبت‌ها، جنسیت همسایه، معلم، دوست و دیگر افراد را لو بدهند ولی گروهی دیگر از زبان‌ها که دستور زبان جنسیت‌نما ندارند این‌طور نیستند.

از سوی دیگر، زبانی مانند انگلیسی، فرد را ناچار می‌کند تا در بازگویی خبری مانند «خوردن شام با همسایه» حتماً زمان رخ دادن این عمل را هم در جمله بگنجاند. در فعل‌های انگلیسی ناچاریم زمان رخ دادن عمل «گذشته، حال، آینده» را مشخص کنیم ولی برای نمونه در زبان چینی چنین نیست و در این زبان برای همه زمان‌ها فقط یک شکل از فعل به‌کار می‌رود.

هنگامی که زبان شما دائماً شما را مجبور می‌کند تا داده‌های مشخصی را در گفتار خود بگنجانید در واقع دارد توجه شما را به جزئیات مشخصی از جهان پیرامون جلب می‌کند. چینی‌ها نیاز ندارند در موقع توصیف هر عمل، به زمان رخ دادن آن هم فکر کنند.

چارچوب‌هایی که زبان برای فکر افراد تعیین می‌کند از همان خردسالی بر روی نوع تفکر، احساسات، خاطره‌ها و تجربیات افراد هم تأثیر می‌گذارد.

اگر برای نمونه دوباره به مسئله جنسیت در زبان نگاه کنیم می‌بینیم که وقتی از نظر گرامری برای یک شیء در یک زبان، جنسیت مشخصی تعریف می‌شود نوع حس و نگاه متکلمان آن زبان به آن شیء تفاوت می‌کند.

برای نمونه، پل در آلمانی (die Brücke) از نظر دستوری مؤنث است و حرف تعریف مؤنث می‌گیرد در حالی که واژه پل در زبان اسپانیایی (el puente) مذکر با حرف تعریف مذکر است.

زمانی که در پرسشنامه‌ای از آلمانی‌زبان‌ها در مورد حس و نظرشان در خصوص پل‌ها سؤال شد آن‌ها پل را شیئی «باریک‌اندام و آراسته» توصیف کردند و در همان پرسشنامه، اسپانیایی‌زبان‌ها پل را «شیئی قدرتمند» نامیدند.

احساسات ویژه‌ای که گویش‌وران زبان‌هایی مانند آلمانی و اسپانیایی به خاطر «جنسیت» دستوری کلمات نسبت به هر شیء پیدا می‌کنند به طور کامل برای یک انگلیسی‌زبان ناشناخته است زیرا انگلیسی، زبانی است تقریباً بدون جنسیت.

یک اتاق و دو واقعیت

حوزه‌ای که نفوذ زبان بر ذهن، خود را بیش از همه نشان می‌دهد، حوزه جهت‌شناسی است.

در حالی که ما در زبان‌های رایج پیرامون خودمان عادت داریم به هنگام آدرس دادن از «چپ و راست و عقب و جلو» صحبت کنیم در گروهی دیگر از زبان‌های دنیا این‌گونه نیست.

در زبان «گوگو ییمیتهیر» که از زبان بومیان استرالیا است و در زبان‌های مختلف دیگری که از پلی‌نزی تا مکزیک و از نامیبیا تا بالی اندونزی پراکنده‌اند افراد به صورت «چپ و راست» آدرس نمی‌دهند بلکه برای نشانی‌ها از «شمال و جنوب و شرق و غرب» استفاده می‌کنند.

در بیشتر زبان‌های دنیا، خود فرد مرکز و محور جهات پیرامون فرض می‌شود ولی در «گوگو ییمیتهیر» و زبان‌های مشابه این‌طور نیست. یک گویشور «گوگو ییمیتهیر» نمی‌گوید «برو کنار» بلکه می‌گوید: «کمی به طرف شرق برو.»

برای صحبت کردن زبان‌های این‌چنینی، فرد باید در هر لحظه بداند که جهات چهارگانه اطرافش کجاست و بررسی‌ها نشان می‌دهد که متکلمان این زبان‌ها به‌طرز عجیبی هر لحظه از جهات جغرافیایی اطرافشان به‌خوبی آگاهند. گویا این افراد در هر لحظه «حس می‌کنند» شمال، جنوب، غرب و شرق کجاست.

طبق یک گزارش، محققان چشم‌های یکی از گویشوران زبان «تزلتال» از جنوب مکزیک را با چشم‌بند بستند و بیش از ۲۰ بار او را چرخاندند و او بعد از باز شدن چشمش باز هم توانست جهات جغرافیایی را درست تشخیص دهد.

متکلمان «زبان‌های جغرافیایی» از کودکی می‌آموزند تا از طریق توجه به محل قرار گرفتن خورشید، جهت وزش باد و غیره، چهار جهت جغرافیایی را تشخیص بدهند.

بنابر این زمانی که یک گویش‌ور زبانی مانند «تزلتال» یا «گوگو ییمیتهیر» خاطره‌ای را به یاد می‌سپارد، حس جغرافیایی رویدادی که به یاد سپرده را نیز حفظ می‌کند تا بتواند بعداً آن خاطره را به درستی بازگو کند.

وقتی شما به دو اتاق مشابه ولی رودررو در هتلی سر بزنید بعداً نقشه داخلی این دو اتاق را به یک شکل به یاد می‌آورید ولی دوست «گوگو ییمیتهیر-زبان» شما که به این دو اتاق سر زده به یاد خواهد آورد که نقشه یکی به حالت شمالی-جنوبی و دیگری در جهت عکس قرار داشت.

بررسی زبان‌شناسان و روان‌شناسان رفته‌رفته نشان می‌دهد که تأثیرات زبان بر فکر و اندیشه ما بیش از آن است که فکر می‌کردیم. عادت‌های ذهنی که فرهنگ و زبان ما از زمان کودکی در نهاد ما افکنده مشخص‌کننده نوع تجربه و حس ما نسبت به اشیاء پیرامونی است و این عادت‌ها شاید در شکل‌گیری باورها، ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های ما هم تأثیرگذار باشند.

اندازه‌گیری این تأثیرات و ارزیابی میزان دخالت آن‌ها در سوءتفاهم‌های فرهنگی و سیاسی نیاز به بررسی‌های بیشتر دارد.