k

k

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۴:۰۵
    %)
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۵/۱۷
    kkk
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۹۴، ۱۱:۲۸ - سعید
    مرسی

۴۰ مطلب با موضوع «مسیر زندگی من :: Money :: Knowledge, Skills, Expertise :: Languages :: ارشد :: مقدماتی» ثبت شده است



جمله های به یه وسیله ای به هم وصل میشن ...

دوستان عزیز بدین وسیله به اطلاع می رساند که همایش ترجمه، التقاط فرهنگی و هویت ملی در تاریخ 28 و 29 آذر ماه سال جاری در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی برگزار می گردد لذا از دوستان علاقمند خواهشمند است که بر اساس جدول زمان بندی همایش برای فرستادن چکیده مقالات خود اقدام نمایند. برای اطلاعات بیشتر به لینک زیر بروید :
 
 
 

دسته بندی : همایش ترجمه



-------------------------------


دهمین همایش Asia TEFL در مورد استفاده از ترجمه در آموزش زبان انگلیسی و دیگر موضوعات آموزش زبان مقاله می پذیرد. همچنین بیست کمک هزینه سفر به هند در سال 2012 بر اساس انتخواب داوران آماده ارائه می باشد. اطلاعات بیشتر را بزودی از اینجا دریافت کنید. 

tsfum.blogfa


دسته بندی : همایش


محور های همایش شیوه های ترجمه

آموزش ترجمه ادبی

آموزش ترجمه شفاهی

آموزش ترجمه چند رسانه ای

جهانی های ترجمه و آموزش ترجمه

رویکردها و روش های مختلف آموزش ترجمه

آموزش ترجمه به دانشجویان رشته های تخصصی

آموزش ترجمه و فناوری

آموزش ترجمه و نیازهای یازار

آموزش ترجمه و توانش ترجمه ای

آموزش ترجمه و نگارش و ویرایش فارسی

آموزش ترجمه، منظور شناسی و تحلیل گفتمان

آموزش ترجمه و ویژگی های روانی- شخصیتی ترجمه آموز

کاربرد نظریه ها در آموزش ترجمه

روش شناسی آموزش نظریه های ترجمه

هنجارهای اجتماعی- فرهنگی در آموزش ترجمه

آسیب شناسی آموزش ترجمه در دانشگاه های ایران

جایگاه تجربه، دانش زبانی و تخصصی مدرس در آموزش ترجمه

جایگاه دانش زبانی، تخصصی و دائره المعارفی ترجمه آموز در فراگیری ترجمه

تهیه و تدوین مطالب درسی کلاس های آموزش ترجمه

تجویزگرایی و توصیف گرایی در کلاس های آموزش ترجمه

محوریت مدرس و ترجمه آموز در کلاس های آموزش ترجمه

معیارهای انتخاب متون ترجمه ای برای کلاس های آموزش ترجمه

کاربرد تحلیل مقابله ای و تحلیل خطا در کلاس های آموزش ترجمه

تعامل مدرس- ترجمه آموز و ترجمه آموز- ترجمه آموز در کلاس های آموزش ترجمه

برنامه های همایش

ارائه مقاله به صورت شفاهی و درقالب پوستر

برگزاری همزمان کارگروه های آموزش ترجمه کتبی، آموزش ترجمه شفاهی و آموزش ترجمه چند رسانه ای؛

برپایی نمایشگاه تخصصی آثار تألیفی و ترجمه ای حوزه مطالعات ترجمه؛

تجلیل از مترجمان پیشکسوت و پیشکسوتان آموزش ترجمه

تقویم همایش

آخرین مهلت ارسال چکیده: 25 مهر

آخرین مهلت ارسال اصل مقاله: 30 آبان

اعلام نتایج بررسی چکیده ها: 25 تا 30 مهر

اعلام نتایج  نهایی: 5 تا 10 آذر

 

--------------------

با سلام
دوستان عزیز می توانند با مراجعه به لینک های ذیل، گزارشات منتشر شده در خصوص نخستین هم اندیشی سراسری فعالان عرصه ترجمه در ایران به مناسبت روز جهانی ترجمه را مطالعه کنند.
 
 

سروش حبیبی از چهار زبان آلمانی، انگلیسی، فرانسه و روسی  نیم قرن است که ترجمه می‌کند  و آثار متعددی را از ادبیات مختلف دنیا به فارسی برگردانده است  همین‌‌ها کافی است تا ساعت‌ها مخاطب خاطرات و تجربه‌اش  در حوزه ترجمه‌ باشیم اما مجال محدود ما فرصت طرح بسیاری از سوال‌های دیگر را نداد در این گفت‌وگو که مکتوب انجام شد سروش حبیبی گفت که  در کهولت باید زخم‌های کاری ممیزی را تحمل کنم.

نخست این که ، بیش‌از ده‌ها عنوان داستان از زبان‌های آلمانی، فرانسه، انگلیسی و روسی  به قلم شما طی نیم قرن  به زبان فارسی منتشر شده است، مترجم چند زبانه بودن  امکانی بهتری را برای ترجمه ی اثری پیش روی مخاطب باز می‌کند یا نه  تاثیری ندارد؟
 طبعا وقتی آدم با چند زبان آشنا باشد وسعت دید و احساسش در ارزیابی آثار ادبی فرق می‌کند  اما نتیجه‌ آشنایی به زبان‌های  دیگر برای مخاطب این است که  اولا تا جایی که امکان داشته باشد من از زبان اصلی ترجمه می‌کنم از این گذشته متن اصلی را با چند ترجمه معتبرش کنار هم می‌گذارم و مقایسه می‌کنم یعنی جاهایی که تعبیر و تأویل متن اهمیتی داشته باشد از نظر دو یا سه مترجم با خبر می‌شوم و نتیجه کار به ترجمه امین نزدیک‌تر می‌شود. 
 

به نظر می‌رسد تقریبا  فضای ترجمه ادبیات، دیگر زبان‌ها به فارسی  بیش از این که   متاثر از هدفمندی مترجمان   در انتخاب ترجمه‌ها باشد، تحت تاثیر  سفارش‌های بازار یعنی  اقبال و عدم اقبال از ترجمه‌ها است؟
البته پیش می‌آید که از طرف ناشران ترجمه اثری را داشته‌ام  و در آن صورت اگر آن اثر در برنامه‌ام نباشد و با آن آشنا نباشم و فرصت هم نداشته باشم آن کتاب را می‌خرم و می‌خوانم و اگر از آن خوشم بیاید یعنی بر دلم تاثیری بگذار آن را در برنامه ترجمه‌ام قرار می‌دهم. 

 در فضای ادبیات، عموما  سلیقه مترجم‌ها دست به دست هم می‌دهد تا  نگاه مخاطب فارسی به ادبیات دنیا کم و بیش شکل بگیرد این نگاه چقدر واقعی است  مثلا از بسیاری نویسندگانی که چندان مطرح نیستند آثار متعددی ترجمه شده و برخی از آثار مطرح جهان به فارسی در نیامده است  با این نگاه موافق هستید؟
 من فکر می‌‌کنم اگر کار به سلیقه مترجمان سپرده شود بد نیست چون اگر مترجم اثری را که ترجمه می‌کند دوست داشته باشد نتیجه کارش بهتر می‌شود. من بیشتر بر این متمرکز می‌شوم که شاهکارهای مسلم تاریخ ادبیات را ترجمه کنم و تلاشم بر این است که عظمت آنها را در ترجمه برگردانم و تا جایی که بضاعتم اجازه بدهد این کار را می‌کنم، گرچه تشخیص‌ام در مورد آثار غیر کلاسیک هم بد نبوده است.ترجمه «بیابان تاتارها»،«خداحافظ گری کوپر»و «گل‌های معرفت» که خواننده ایرانی هم از آنها استقبال کردند.
 

جناب حبیبی از کتاب یا کتاب‌‌هایی  که ترجمه  کردید و به دلیل شرایط ممیزی فرصت انتشار پیدا نکرد خاطره  روشنی دارید؟
چطور می‌شود که رد شدن اثری را از صافی ممیزی فراموش کرد. شما خوب می‌دانید که مترجم ماشین نیست که اگر نتیجه زحمت‌اش  عرضه نشد ضایعه فقط به مدتی وقت  تلف شده و کاغذ و خودکار حرام شده باشد  و محدود شود من برای ترجمه کتاب اول چند بار آن را می‌خوانم و ضمن ترجمه با خواننده احتمالی آینده‌ام در ارتباط احساسی  و عاطفی قرار می‌‌گیرم. که خواننده‌ام عبارت را می‌پسندند یا خیر؟ و بسیاری از آنها را بارها تغییر می‌دهم تا متن در عین  حفظ امانت تا جایی که ممکن است دلنشین شود و بوی ترجمه ازش نیاید بعد کتاب را مدتی به حال خودش می‌گذارم و سعی می‌کنم فراموش کنم بعد از چند ماه دوباره به سراغش می‌روم و احیانا برخی جاها را تغییر می‌دهم و با اصل متن مقابله می‌کنم تا این که تحویل ناشر داده می‌شود خب می‌توانید حدس بزنید  نه فقط حدس بزنید که حس کنید وقتی نتیجه کارم را به علت سخت‌گیری ممیزی نتوانم به خواننده عرضه کنم چه حسی پیدا می‌‌کنم کتاب «نارسیس و کلامون» اثر هرمان هسه 15 سال است که  در انتظار دریافت مجوز است و کتاب «زندگی و سرنوشت» گرچه یک بار توسط انتشارات سروش منتشر شده است اما سه سال است که در انتظار اجازه برای چاپ دوم است و وزارت ارشاد آب پاکی را روی دست ما و ناشر ریخته است. 
 

آیا واقعا مساله ممیزی   به حدی است که  ما با تصویری مخدوش  یا ناقص از ادبیات دیگر  کشورها در زبان فارسی روبه‌رو شویم؟
اجازه کتاب «موسی و آدمها» مشروط به اصلاحات مختصری بود که به اصل کتاب لطمه زیادی وارد نکرد اما از رنگ و عطر خاصی که کتاب داشت قدری کاست اما کتاب‌هایی که پیش از این ذکرش رفت اصلا اجازه انتشار پیدا نکرد بدون این که دلیلی ذکر شود.
 

از بین زبان‌هایی که تسلط دارید،  ترجمه آثار ادبیات آلمانی، انگلیسی، روسی یا  فرانسوی  به فارسی، کدام یک را  قابل دفاع‌تر می‌دانید و معتقدید که  توانسته چهره شفافی از ادبیات  آن سرزمین را در زبان فارسی نشان دهد؟
 من فکر می‌کنم مشکل می‌شود نویسنده‌ای را پیدا کرد که آثارش آینه تمام نمای ادبیات یک زبان باشد امیل زولا، رومن گاری، مارسل پانیون شباهتی به هم ندارند یا مثلا فلوبر و ویکتور هوگو ادب سالاران بزرگی هستند که کاخ‌های با شکوه و جاویدانی به جای گذاشته‌اند اما در آثارشان  از طنز رومن گاری چیزی به چشم نمی‌خورد آثار تولستوی یا داستایوسفکی و چخوف و گونتارس همه با روح روس می‌تپند اما شباهت زیادی میان آنها نیست. 

 آغاز ترجمه  آثار ادبیات دنیا به زبان فارسی  از مشروطیت به این طرف کم و بیش از ادبیات فرانسه شروع شده است، این مساله  ناشی از غنای ادبیات این زبان است یا  نه  به همین اعتبار که  از آغاز نهضت ترجمه تا کنون  عموم روشنفکران و زبان‌دان‌های ایرانی بر این زبان تسلط داشتند،  ترجمه از فرانسه به فارسی را آغاز کردند  و بعد  به سراغ  آثار دیگر زبان‌ها هم رفتند؟
 بله ظاهرا پای مسافران ایرانی به فرنگ نخستین بار به فرانسه باز شده است و همانطور که شما اشاره کردید زمانی بود که فرهیختگان ایرانی بیشتر فرانسه می‌دانستند؛ علتش را باید از جامعه‌شناسان و تاریخ دانان پرسید اما بعدها ملاحظات اقتصادی و بازرگانی اسباب زیاد شدن نفوذ انگلیسی‌ها در ایران شد هنگامی که من به دبیرستان می‌رفتم در برخی از دبیرستان‌ها زبان فرانسه اصلا تدریس نمی‌شد و در دبیرستان‌های بزرگتر در مقابل چند کلاسی که زبان خارجی‌شان انگلیسی بود فقط یک کلاس زبان فرانسه بود و علتش این بود که علاقه‌مندان زبان انگلیسی بیشتر بودند ولی این حالا در عرصه ادب، کاری به برتری آثار زبانی به زبان دیگر ندارد. به گمان من نفوذ اولیه زبان فرانسه در ایران علت سیاسی داشت.

از مترجم‌های تاثیر‌گذار در یک صد سال اخیر بگویید از آدم‌هایی که  به اعتقاد شما با ترجمه‌‌هایشان سهم مهمی در رونق  و ارتقاء ادبیات داستانی فارسی داشته‌اند.
  البته مترجمان خوب زیاد هستند اما نام بردن از همه آنها ممکن نیست، ولی از ترجمه‌های استاد ابوالحسن نجفی و محمد قاضی که دوست نزدیکم بودند و نجف دریا بندری و مهدی سحابی و عبدالله کوثری استفاد زیاد کرده‌ام. 

 دقیق نمی‌دانم اما گویا ترجمه، کار تمام وقت شماست بعد از گذشت نیم قرن  کدام‌یک از ترجمه‌‌هایی را که از ادبیات آلمانی، انگلیسی، فرانسه و روسی  انجام دادید دوست یا دوست بیشتر دارید؟ 
بنده غیر از نیروی پیام که جنبه ادبی نداشت و به پیشنهاد تلویزیون برای مجله تماشا انجام داده‌ام، کار سفارشی اصلا نکردم و کتاب‌هایی ترجمه کرده‌ام که خودم دوست داشتم در نتیجه نمی‌توانم میان آنها فرقی بگذارم. 

 مساله دیگر که دامان  ترجمه‌ از زبان‌های دیگر به فارسی را گرفته است ارائه ترجمه متعدد از یک اثر است   ضرورتی  ندارد که وقت و انرژی را بر سر ترجمه  یک اثر که ترجمه شده است گذاشت غیر از این، دوباره کاری‌ها   توان زیادی  را  از جامعه‌ی ادبی ما در ترجمه آثار دیگر از زبان‌ها به فارسی گرفته است؟
 این حرف شما از یک نظر درست است به این معنی که وقتی از یک اثر چند ترجمه صورت گرفت توان کار و وقت مترجمان با دو دوباره کاری به هدر می‌رود، البته اگر بشود در این زمینه صحبت از دوباره کاری کرد. همان‌طور که جاهای دیگر هم گفته‌ام، زبان فارسی مخصوصا زبان رمان در دوران ما در حال تحول سریع است. مترجمان بسیار آگاه‌تر و باریک‌بین‌تر شده‌اند. توقع از آثار ترجمه شده بسیار زیاد‌تر شده است مجله مترجم منتشر می‌شود که خواننده آن فقط مترجمان نیستند اینها همه نشان می‌دهد که ترجمه کار دقیقی شده است. ترجمه‌های محمد طاهر میرزا از رمان‌های معروف الکساندر دوما، پیش از یک قرن پیش صورت گرفته است. البته بدون این‌که بخواهم در ارزش کار این مرد فرهیخته و راهگشا و ارجمند تردید کنم، با ترجمه‌ای که امروز از این کتاب‌ها صورت گیرد خیلی تفاوت دارد، مساله امانت در ترجمه مراعات سبک نویسنده و این جور چیز‌ها پیوسته اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. در برخی از ترجمه‌هایی که از سرشتاب‌زدگی از شاهکارهای بزرگ ادب شده اشتباه‌هایی شده که اصلا قابل چشم‌پوشی نیست. 
 

شما به عنوان مترجمی پیشکسوت که با همتی بلند به چهارمین زبانی که تسلط پیدا می‌کند روسی است  آنهم در سال‌های میان‌سالی چه شد که به فراگیری زبان روسی و  ترجمه دوباره آثار ادبیات کلاسیک روس علاقمند شدید؟
من درجوانی مختصری روسی یاد گرفتم، آن هنگام هم مترجم نبودم و خیال نمی‌کردم که یک روزی، در این راه بیفتم. زمانی بود که کتاب فروشی گوتنبرگ  کتاب‌های روسی خیلی خوبی در زمینه ریاضیات و علوم به قیمت ارزان می‌فروخت. محلش همه در خیابان بوذر جمهوری سابق بود. مشتری این جور کتاب‌ها بودم و به‌اندازه‌ای که با زحمت و به کمک فرهنگ از آنها استفاده کنم روسی بلد بودم، ولی هنگامی که برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم آن مختصر را هم به مرور فراموش کردم. خب طبیعی است هنگامی که در گذر زمان از زبان استفاده نکنی فراموش می‌شود، 34 سال پیش که در آمریکا بودم و آنجا به کار ترجمه ادامه می‌دادم چند کتاب ترجمه کردم که بعد خبر دار شدم ترجمه و منتشر کردند از جمله کتاب «سوی و آدم‌ها» بود که چندی پیش از سوی نشر ماهی منتشر شده بود و نیز داستان «حریم »ویلیام فاکنر و چند کتاب دیگر بود چون از ایران دور بودم و از آن چه در بازار نشر می‌گذشت بی‌خبر بودم.

 تماس تلفنی هم مانند امروز میسر نبود. ادامه کار مشکل بود این بود که به خیال افتادم زبان روسی را فرا بگیرم چون مترجمان روسی‌دان خیلی کمتر از سایر زبان‌ها بودند. بسیاری از مترجمان به انگلیسی و آلمانی و فرانسه مسلط بودند و از طرفی ادبیات بسیار غنی روسی چنان که شایسته بود به ایرانی‌ها معرفی نشده بود و اغلب به ملاحظات سیاسی و تبلیغاتی و با عجله و آن‌هم از زبان‌های دیگر به زبان فارسی ترجمه شده بود ؛‌با این انگیزه‌ها آموختن روسی را در آمریکا آغاز کردم و آن کار را در پاریس در دانشگاه پی گرفتم. همان‌طور که اشاره کردید آموختن زبانی دیگر در میان‌سالی کار بسیار دشواری است و زحمت زیاد می‌خواهد، اما از این کار پشیمان نیستم و ترجمه‌هایی که از آثار روسی انجام دادم به اعتقاد من موفق بوده است.
 

ضرورت دوباره‌ی ترجمه‌های آثار داستایوفسکی و  دیگر نویسندگان روس از سوی شما چه هست با این که ترجمه‌ای از این آثار در زبان فارسی بوده است؟
 آثار داستایوفسکی، چخوف و تولستوی  و دیگران نیز از زبان‌های دیگر به فارسی ترجمه شده‌اند و همین امر ناگزیر  اسباب دردسر است از این گذشته ترجمه‌های موجود قدیمی‌اند البته نمی‌خواهم در حق  کسانی که اولین بار آثار بزرگ ادب روسی را به فارسی ترجمه کردند ناسپاس باشم، و حرمت همت و زحمتشان را نگه ندارم ولی همان‌طور که پیش از این عرض کردم، گذشت زمان و تحول  شیوه کار احتیاجات جدیدی ایجاد می‌کند و این خیلی طبیعی است خودم گرچه 10 سال پیش از ترجمه فلان کتابم راضی بودم. هم اکنون همان کتاب را آن‌طور ترجمه نخواهم کرد. اگر عمری باشد و خدا توفیق بدهد، در ترجمه‌های قدیمی‌ام تجدید نظر خواهم کرد. 

 راستی ترجمه را  از کدام زبان آغاز کردید  آیا آثار مهم آن زبان  تمام شده بود که به سراغ ترجمه آثاری از زبان‌های دیگر رفتید یا نه  اصلا این‌حرف‌ها نبود  ماجرا چیز دیگری ا‌ست.
 متاسفانه و خوشبختانه کارم به  قاعده یا منطق نبوده است زبان اولم  فرانسه بود چون در دبیرستان یاد گرفته بودم آنهم برای این‌که پدرم در مدرسه فرانسوی درس خوانده بود و فرانسه خوب می‌دانست و وقتی بچه‌ بودم در کنار شاهنامه قصه‌هایی هم از فرانسه برای ما می‌گفت بنابراین فرانسه در خانواده ما جای خاصی داشت. بعد در دانشکده انگلیسی خواندم، ولی خوب طبعا فرانسه را بهتر می‌دانستم و اولین کتاب‌هایی که ترجمه کردم، مثل «زمین انسان‌ها»، «بیابان تاتاره»ا یا «خداحافظ گاری کوپر» از این زبان بود. بعدها برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم زیرا همسر  اولم  آلمانی بود و خدا رحمتش کند در رشته زبان و ادبیات آلمان و البته  بعد هم  در ایران‌شناسی تحصیل کرده بود و تحمل نمی‌کرد که شوهرش خوب آلمانی بلد نباشد، خودم هم گرچه تحصیل ادبیات نکرده بودم، عشق‌ام به ادب آلمان کمتر از علاقه‌ام به ریاضی و تکنولوژی نبود و در آموختن این زبان زحمت زیاد کشیدم و بعد هم رفتم ترجمه آثار برخی از نویسندگان آلمانی لذت بسیار بردم. امیدوارم که شما راضی باشید.

mehrnameh.ir


دسته بندی : فکر نمی‌کردم روزی مترجمِ ادبیات شوم

http://minerva.mq.edu.au:8080/vital/access/manager/Repository/mq:8516







انتشارات سنت جروم (مستقر در انگلستان) به تازگی نشریه ای جدید را به فهرست انتشاراتی خویش در باب مطالعات ترجمه افزود. این دوفصلنامه (مارس و سپتامبر)، اختصاصا به بحث تربیت مترجم شفاهی و کتبی می پردازد و فحوای آن مطمح نظر محافل ترجمه در ایران است.

عنوان نشریه به لاتین عبارت است از (The Interpreter and Translator Trainer (ITT و به فارسی «تربیت مترجم شفاهی و مکتوب». سطح علمی نشریه بالاست و مقالات آن از خوان داوری بین المللی می گذرند. این نشریه بنا دارد از منظری تخصصی به بررسی تربیت مترجم شفاهی و مکتوب بپردازد. دغدغه های علمی این نشریه هم همان هایی است که در این سال های اخیر بازار داغی در محافل دانشگاهی و غیردانشگاهی ترجمه در ایران داشته است: طراحی دوره های دانشگاهی،  طراحی دروس دانشگاهی، بحث کارآمدی در ترجمه شفاهی و مکتوب، رویکردهای تدریس و یادگیری، روش ها و فنون ترجمه، منابع یادگیری و تدریس و بالاخره ارزیابی و ارایه گواهی نامه ترجمه.


گفتنی اینکه نشریه فوق علاوه بر درج مقالات و بررسی کتاب که معمول همه نشریات است، ویژه نامه ای نیز حاوی گزارش دوره های ترجمه در دنیا، بحث و جدل اساتید درباره رویکردها و روش های خاصی از ترجمه، مصاحبه با اساتید ترجمه، بررسی جدیدترین نرم افزارها و سخت افزارهای مطالعات ترجمه، گزارش آخرین رویدادها و پروژه های ترجمه و نیز خلاصه آخرین رساله های دکترای با موضوع تربیت مترجم مکتوب و شفاهی می باشد، یعنی چیزی شبیه همین نشریه «مترجم» خودمان که در مشهد به سردبیری دکتر خزاعی فر منتشر می شود.

با این تفصیل، نشریه فوق را باید بهترین فرصت برای معرفی دیدگاه ها و رویدادهای مطالعات ترجمه در ایران بدانیم.  سنت ترجمه ایرانی آنچنان که باید شناخته شده نیست. باید قدر این فرصت بدانیم بلکه این نشریه زمینه معرفی چهره مطالعات ترجمه در ایران شود.

نکته نغز دیگر اینکه این نشریه بنا دارد ترجمه مقالات سترگ در زمینه تربیت مترجم را که به زبانی غیر از انگلیسی است در این نشریه درج کند.

«تربیت مترجم شفاهی و مکتوب» به سردبیری دوروثی کلی (Dorothy Kelly)‌ و کترین وی (Catherine Way)‌ از دانشگاه غرناطه اسپانیا منتشر می شود و در شورای تحریریه آن نام های شناخته شده ای چون استوارت کمپبل (Stuart Campbell)، دوروثی کنی (Dorothy Kenny) (با سردبیر اشتباه نشود)، باربرا موشر مرسر (Barbara Moser-Mercer)، جرمی ماندی (Jeremy Munday) و کریسشن نورد (Christiane Nord) به چشم می خورند.

شماره نخست این نشریه همین ماه بیرون آمد و از جمله حاوی مقالات زیر بود:

- آیا نظریه ترجمه به درد تربیت مترجم می خورد؟ (ماریان لدرر)
- روند اقتصادی و توسعه در صنعت ترجمه و ارتباط آن با تربیت مترجم (مائیو اولوهان)
- تربیت مترجم با رویکرد TQM و توازن نیازها و مسوولیت های اهالی امر (مرحوم مصطفی گبر)
- تقویت فرایند ذهن در تربیت مترجم شفاهی (چوتا فونایاما)

 

uandmyfuture.blogfa




دسته بندی : مجلات خارجی ترجمه

مجله Translation and Interpreting  که توسط گروه مطالعات ترجمه دانشگاه سیدنی غربی بر روی اینترنت منتشر می شود درباره پژوهش در ترجمه و مطالعات بین فرهنگی است. دسترسی به تمامی مقالات برای عموم آزاد می باشد.  http://www.trans-int.org


The editorial board of Norwich Papers 2012 is pleased to announce its call for contributions for issue 20, focusing on trends in translation studies. We encourage academics and practicing translators, irrespective of experience, to contribute and are looking for an interesting, innovative and international engagement with many possible interpretations of this theme. Possible questions addressed could include, but are by no means limited to:

-Trends in translation theory
-Trends in the process and practice of translation
-Market trends
-Translation and digital and new media
-From local to global – the creation of global trends
-The impact of politics on trends in translation

We are confident that many who work in the field of translation will find something within this theme that is of interest to them, and we look forward to reading your submission, which should be received no later than Friday 30 March 2012. Before sending us your submission, please refer to our style notes and practical guidelines. We are pleased to offer a free copy of issue 20 to all whose contributions we are able to publish.
You can find more information about our back issues and how to purchase them from our website and blog. Please do not hesitate to contact us if you have any queries. We hope that this issue of Norwich Papers will inspire you in some way and we look forward to receiving your contributions.
 
tsfum.blogfa

دسته بندی : مجلات پژوهشی ترجمه







" ترجمه" مجله جدید پژوهشی مطالعات ترجمه: translation.fusp.it برای ارسال مقالات اینجا را کلیک کنید.


دسته بندی : مجلات پژوهشی ترجمه


نخستین و بدیهی ترین شرط لازم برای هر مترجم آن است که زبان مبدا را خوب بداند. کافی نیست که او«معنای کلی» پیام را در یابد و یا صرفا در استفاده از لغتنامه ها تبحر داشتته باشد.مترجم نه تنها باید محتوای آشکار پیام را بفهمد، بلکه دقایق معانی را نیز باید در ک کند، بار عاطفی واژه ها را دریابد، و ظرایفی را که از حیث سبک «رنگ و بوی» پیام را تعیین کرده است تشخیص دهد.

مهمتر از شناخت زبان مبدا همانا تسلط بر زبان مقصد است. بی گمان فاحش ترین و بیشترین  اشتباهاتی که مترجمان مرتکب می شوند عمدتا زاییده ی آن است که چنانچه باید و شاید بر زبان مقصد تسلط ندارند.


حتی اگر مترجم از تمام دانش فنی لازم بهره مند باشد، باز چیره دست نتواند بودف مگر آنکه با روحیه ی نویسنده هم کاملا دمساز باشد. بازیل آندرتون (Basil Anderton) این دمسازی مترجم و نویسنده را با دمسازی بازیگری می سنجد که می تواند نقش خود را «حس» کند:« کلماتی که باید بر زبان براند از پیش برای او تعیین شده اند .او باید این کلمات را تفسیر کند و آنها را در قوالب زبان حرکات و سکنات، لحن، و حالت های چهره بریزد. کوتاه سخن آنکه او باید این کلمات را به عواطف مریی و مسموع بشر برگرداند، باید در جلد شخصیت ها فرو برود.»

جاستین اوبرایان(Justin O Brien) مسله را بدین گونه بیان داشته است:«مترجم هرگز نباید چیزی را که نمی ستاید  ترجمه کند» ودرصورت امکان،«میان مترجم و متنی که مورد ترجمه قرار می گیرد باید نوعی همبستگی طبیعی برقرار باشد». اوبرایان می گوید که علاوه بر این همبستگی، مترجم باید تا حدی از پیشینه ی فرهنگی نویسند ه ای که اثرش مورد ترجمه ی اوست بهره مند باشد. اگر این بهره مندی در میان نباشد،«مترجم باید با طیب خاطر آماده باشد، و نیز بتواند این کمبود را به نحوی برطرف کند.»در عین حال مترجم باید به حد نویسنده قناعت کند، چون بر او نیست که از نویسنده بهتر بنویسد.

حتی شناخت کامل زبانها و موضوعات، توام با دمسازی، ضامن خوب بودن ترجمه نیست مگر آنکه مترجم توانایی بیان ادبی را هم داشته باشد. نابو کوف(Nabolov) می گوید«مترجم چیره دست باید  به اندازه ی نوسینده ای که اثرش را برای ترجمه برگزیده است ذوق داشته باشد، و یا دست کم ذوقش از نوع ذوق نویسند ه ی اصلی باشد» ونیز « انشای بهتر ین مترجمان همواره درخشش اصیل متنی را داشته است که ترجمه کرده اند.»

ای.جی. آربری (A.J. Arberry)کم و بیش همین دیدگاه رادر بحث از حافظ پیش می کشد:«هیچ ترجمه ای ، هرچند فاضلانه، از ارزش واقعی برخوردار نیست مگر آنکه دست کم بخشی از لذت متن اصلی را به خواننده بدهد. قرنهاست که  دیوان حافظ در شمار بزرگترین لذات ادبی شرق بوده است. آیا  ترجمه ی خوب آن است که چیزی را که برا ی شرق سرچشمه ی لذت بوده است به چیزی برگردانیم که برای غرب مایه ی رنج است؟» و براستی نیز برای باز آفرینی حتی بخشی از لطافت و فخامت سبک حافظ به مترجمی نیاز است که حقیقتا از قریحه ی ادبی بهره ور باشد.


دسته بندی : شرایط لازم برای مترجم

فرزانه طاهری یکی از سرشناس‌ترین مترجمین معاصر با ده‌‌ها جلد ترجمه نیازی به معرفی ندارد. آثار ترجمه‌ای او خصوصاً آن‌هایی که در زمینه نقد ادبی انجام شده، کمک شایان توجه‌ای به جامعه‌ی ادبی کرده‌است. نوشته‌ای که در پی خواهید خواند متن سخنرانی وی در جمع ناشرین زن در نمایشگاهی که در شهر رشت برپا شده‌بود، است. 


«زندان زبان، زندان موقت است. روزی می‌رسد که نگهبان مشفق با کلیدهایش از راه برسد و ما را از این زندان برهاند.» در این معنا، مترجم زندان زبان را می‌گشاید و کمک می‌کند تن از آن زبان و فرهنگ و مخاطبان اولیه‌اش که محدود بودند خلاصی یابد. این خدمت بسیار بزرگ متاسفانه در تاریخ فلسفه و زبان‌شناسی درست دریافته نشده‌است، اهمیت ترجمه جدید چه به عنوان یکی از اشکال هنری و چه به منظره یکی از طرق بیان معنا و روشی برای تفسیر یا ترجمان بودِ آدمی چنان که باید دانسته نشده. پس در ابتدا به این می‌پردازیم که اصلاً ترجمه چیست و مترجم چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و فرایند ترجمه به چه ترتیبی است.

ترجمه فعالیتی است با قدمتی بسیار که از اعصار باستان انجام می‌گرفته اما تا پیش از عصر زبان شناسی، متون بسیار معدودی درباره آن نوشته شده و نظریه هم ساخته و پرداخته نشده است. همان متون معدود را هم عمدتاً کسانی می‌نوشتند که خود دست اندرکار ترجمه بودند و صرفاً تاثراتشان را مدون می کردند. این نوشتار فاقد روی‌کردی نظام‌مند یا سنجه‌های عینی بودند، بسیاری از مترجمان دوران گذشته قائل به این بودند که ترجمه فرآیند تفسیر یا تفصیل متن اصلی است و گاهی هم افکار خود یا تفاسیر خود را هر جا که متن اضافه‌گوئی داشت، یا جالب نبود یا حتی مبهم بود مستقیماً وارد متن می‌کردند. در آغاز عصر ترجمه در ایران یعنی در ترجمه‌های اواخر قاجار و اوایل پهلوی از آثار شکسپیر یا ژان ژاک روسو و … هم نام‌ها را ایرانی می‌کردند و هم هرچه می‌خواستند ضرب‌المثل فارسی و ابیات سعدی و حافظ و … در آن‌ها تعبیه می‌کردند و پند و اندرز به خورد خواننده می‌دادند و هم تا حدودی مثل سریال‌های خارجی که امروز دوبله شده‌اش را از تلویزیون می‌بینیم برای حفظ عفت عمومی، روابط را در آن به کل تغییر می‌دادند. این دخالت‌ها گاه به حدی می‌رسید که ترجمه می‌شد تاثرات شخصی و تمایلات ذهنی.

جدل مشهور ترجمه لفظ به لفظ در برابر ترجمه معنایی هم در عصر روم باستان آغاز شد. سیسرون خطیب و دولتمرد رومی بسیاری از آثار یونانی را به لاتین ترجمه کرد، روی‌کردش به ترجمه مفهوم به مفهوم بود و نه لفظ به لفظ،‌ یعنی مترجم باید به خاطر داشته باشد که معنای مورد نظر در زبان مبدا چیست و با استفاده از کلمات زبان مقصد طوری آن را بیان کند که برای خوانندگان زبان مقصد عجیب نباشد. اما «پلینی» ترجمه را به صورت یک تکنیک ادبی می‌دید و بر خلاف سیسرون به ترجمه لفظ به لفظ گرایش داشت و البته این جدل تا قرن‌ها ادامه داشت. بهر حال نخستین تلاش‌ها برای تعریف ویژگی‌های لازم برای مترجم یا ایجاد قواعد یا اصول اصلی برای ترجمه البته در مورد ترجمه ادبی بود. در سال 1540 م به این قرار: مترجم باید محتوا و قصد نویسنده‌ای را که می‌خواهد کارش را ترجمه کند به طور کامل درک کند، مترجم باید زبانی را که از آن ترجمه می‌کند کاملاً بداند و شناختش از زبانی که به آن ترجمه می‌کند نیز همان قدر عالی باشد، مترم باید از گرایش به ترجمه لفظ به لفظ بپرهیزد چون با این کار معنای متن اصلی را نابود و زیبایی بیان را تباه می‌کند، مترجم باید صورت‌های کلامی متداول در زبان خویش را به کار برد. مترجم باید واژه‌هارا به ترتیبی انتخاب کند و بیاورد که حاصل نهائی،‌لحن در خور را داشته باشد، به دنبال این، در سال‌ها و دهه‌های بعد اصول دیگری ارائه شد (که در این جا فرصت بحث نیست) اما با شکوفائی مطالعات زبان شناسی در زمان معاصر، متونی که درباره ترجمه نوشته شده عینی‌تر و نظام مندتر است، بنابر یک دیدگاه، هر خواندنی می‌شود گفت یک نوع ترجمه است. یعنی جستجوی معناهای متنی است که کس دیگری نوشته است‌. مترجم را دقیق‌ترین خواننده دانسته‌اند؛ اما این خواندن فرآیندی دارد و نظرهای مختلفی هم درباره آن تاکنون ارائه شده. نظریه‌های ترجمه در واقع بررسی اصول درست ترجمه است. این نظریه‌ها بر مبنای درک درست نحوه عمل‌کرد زبان‌های گوناگون، نحوه رمزگزاری معنا در شکل‌های متفاوت در زبان‌های متفاوت شناسایی و مترجمان را راهنمای می‌کند تا مناسب‌ترین راه‌ها را برای حفظ معنا در عین کار بست مناسب‌ترین صورت‌های هر زبان پیدا کند. در اساس دو نظریه اصلی برای ترجمه وجود دارد که با هم رقابت دارند در یکی قصد اصلی بیان تمامی نیرو و معنای هر کلمه و اصطلاح زبان اصلی به دقیق‌ترین وجه ممکن است. و در دیگری هدف اصلی تولید نتیجه‌ای است که اصلاً به ترجمه‌نمی‌ماند و در واقع با جامه تازه خود همان قدر راحت است که در جامعه بومی خود. این دو نظریه پیروانی دارد، اما بیش‌ترین پیروان را تلفیق این دو دارد (که بعد به آن خواهیم پرداخت).

سه شرط مهم برای توفیق مترجم برشمرده‌اند که اکثریت بر آن توافق دارند. مترجم باید با زبان مبدا، زبان مقصد و موضوع آشنا باشد .
- تبحر او در زبان مبدا و زبان مقصد باید در حد یا نزدیک به سخنگویان بومی باشد. او باید توانایی درک آنچه را متن به صراحت یا تلویحاً می‌گوید داشته باشد. 
- مهارت‌های او در نوشتن و ویرایش باید در حد اعلا باشد. 
-اما مهم‌تر از همه که در بخش مربوط به ترجمه ادبی بیش‌تر به‌ آن خواهیم پرداخت در مطلوب‌ترین شکلش مترجم باید فرهنگ هر دو زبان (زبان مبدا و مقصد) را خوب بشناسد چون این شناخت در کاربرد کلمات و معانی تاثیر دارد. باید نویسنده متن اصلی – بحث نگارش او، جایگاه آن اثر در فرهنگ مکتوب کشور مبدا و جایگاه آن اثر در مجموعه آثار آن نویسنده را بشناسد. 

(از اینجا شروع می‌کنیم که) مترجم معنای پشت صورت‌های موجود در زبان مبدا را کشف می‌کند و تمام تلاشش را به کار می‌بندد تا همان معنا را با استفاده از صورت‌ها و ساختارهای زبان مقصد در این زبان خلق کند، پس نتیجه می‌گیریم چیزی که قرار است تغییر کند صورت و رمزگان است و آنچه باید بلاتغییر بماند معنا و پیام است. پس این نظریه که جدا کردن معنای یک متن از صورت‌های آن و بازتولید همان معنا با صورت‌های بسیار متفاوت در زبان دوم. (باید در اینجا متذکر بشوم که ) در سال 1964 م یوجین نایدا که خود زبان شناس است و یکی از برجسته‌ترین نظریه پردازان ترجمه، اعلام کرد که مطلالعات ترجمه باید از زبان شناسی جدا باشد، چون می‌توانیم ترجمه کنیم بی آن‌که کوچک‌ترین اطلاعی از زبان شناسی داشته باشیم همان طوری که به یک زبان به سهولت حرف می‌زنیم بی آن‌که علم آن زبان را خوانده باشیم. البته شناخت ویژگی‌های زبانی و سبکی انواع زبان‌ها می‌تواند به ترجمه بسیار کمک کند. با چنین دانشی می‌توان به جستجوی گونه همتا در زبان مقصد برآمد، ویژگی‌های اصلی آن را دریافت و در ذهن داشت تا بازتولید آن‌ها در روایت ترجمه به بیش‌ترین حد ممکن باشد. (از این مقدمه مفصل بگذریم و به مسئله مهم و مرتبط دیگر برسیم که بیش‌تر در ترجمه ادبی البته مصداق می‌یابد.یعنی مسئله فرهنگ).

جدا کردن زبان از هویت فرهنگی دشوار و حتی غیر ممکن است. با یک زبان نمی‌توان معنائی زبان دیگر را بیان کرد.به این معنا زبان‌های مختلف، گویندگان به آن زبان‌ها را آماده می‌کنند که به نحو متفاوتی فکر کنند. یعنی توجه خود را به جنبه‌های متفاوتی از محیط معطوف کنند. ترجمه فقط جستجوی کلماتی دیگر با معنای مشابه نیست بلکه در واقع یافتن راه‌هایی مناسب برای گفتن چیزها به زبانی دیگر است. پس ابتدا باید ببینیم فرهنگ چیست. کلمه فرهنگ معانی مختلفی دارد از نظر برخی درک استحسانی ادبیات، موسیقی، نقاشی، حتی غذای خوب است. در زبان انگلیسی «کالچر» به کشت باکتری‌ها و موجودات ذره بینی دیگر،هم اطلاق می‌شود. در زبان ما به معنی لغتنامه هم می‌آید. برای انسان شناسان و سایر دانشمندان علوم رفتاری، فرهنگ گستره کامل الگوهای رفتاری اکتسابی است. در تعریف دیگری فرهنگ شامل کلیه محصولات مشترک جامعه انسانی دانسته شده است. به این ترتیب فرهنگ علاوه بر اشیای مادی مثل شهرها، سازمان‌ها، مدارس و غیره؛ شامل چیزهای نامحسوسی مثل افکار، آداب و الگوهای خانوادگی و زبان‌ها هم می‌شود. خلاصه این‌که فرهنگ را جذب کل لحظه زندگی در جامعه، می‌توان دانست. در واقع فرهنگ ابزار انسانی قدرتمندی برای بقاست اما پدیده شکننده‌ای هم هست. مدام در حال تغییر است و به راحتی از دست می‌رود. چون فقط در اذهان وجود دارد، زبان‌های مکتوب دولت‌ها و ساختمان‌ها و سایر چیزهای انسان ساخت صرفاً محصولات فرهنگند، خودشان فرهنگ نیستند. (البته همه این تعریف‌ها می‌تواند محل مناقشه باشد و من از آن‌ها می‌گذرم و فقط به ربطشان به بحث خودم می‌پردازم یعنی این‌که آیا زبان و فرهنگ با هم مرتبطند؟ ) عموماً معتقدند زبان ابزار اساسی بیان قومی است. مجرای باورها،آداب، مناسک و رفتارهایی که هویت فرهنگی را تشکیل می دهند. زبان را تجسد فکر انسانی و شکل دهنده به عمل انسانی می‌دانند از نظر بسیاری زبان ارتباطی ناگسستنی بااصل و جوهر انسان بودن و تعلق به یک گروه فرهنگی خاص دارد. برای مثال حاکمیت انگلستان، تعلیم و تربیت به شیوه انگلیسی و مدرنیزاسیون تحمیلی انگلستان بر کشور هند اشکالاتی را ایجاد کرد که بیش‌تر در این کشور وجود نداشت. قلمرو‌های جدیدی به وجود آمد مثل حرفه‌های غربی. سیستم پست، راه‌آهن و خدمات دولتی. همراه با این حوزه‌ها، انتظارات اقتصادی‌‌ای بروز کرد که پیش‌تر وجود نداشت و با گذشت زمان روشن شد که آن کس این حوزه‌ها را در اختیار خواهد داشت که بر زبان اصلی آن‌ها مسلط باشد.

برای این‌که فعالیت ترجمه را بهتر درک کنیم باید مشخص کنیم که مقصودمان از اصطلاحات زبان و فرهنگ چیست و روابط میان زبان و فرهنگ را برشماریم. یکی از زبان‌شناسان دربارة این رابطه می‌گوید اگر به فرهنگ از نظر زبان‌شناسی بنگریم جز نگرشی یک‌سویه به فرهنگ نصیبمان نخواهد شد، اگر از نظر فرهنگی به زبان بنگریم جز نگرشی یک سویه به زبان حاصل نخواهیم کرد و چون ترجمه بی‌شک بازنویسی متنی اصلی است. بازنویسی می‌تواند مفاهیم تازه ژانرهای جدید (انواع ادبی جدید) و ابزارها، تکنیک‌ها یا شگردهای جدید را وارد بازار کند. تاریخ ترجمه تاریخ نوآوری‌های ادبی است. این را از تأثیر ترجمه‌های اواخر قاجار و آغاز نهضت ترجمة ادبی در ورود نوع ادبی رمان و داستان کوتاه به ایران می‌توان دانست. هنر ترجمه نقش مهمی در تکامل فرهنگ جهانی داشته و خواهد داشت. تنها با وارد کردن فن‌های جدید به فرهنگ است که آن فرهنگ می‌تواند در عین بازشناسی خاص بودن خود به نوآوری دست بزند. ترجمه، این فن‌ها را در اختیار کسانی می‌گذارد که قادر نیستند آن فن‌ها را به زبان اصلی بخوانند، پس مسئولیت بزرگی بر دوش مترجم است. شناخت زبان بیگانه ـ واژگان و دستور زبان برای مترجم خوب بودن کفایت نمی‌کند، باید با فرهنگ خود هم آشنا بود و پیش از تلاش برای پل زدن این دو، فرهنگ زبان مبدأ را هم شناخت. بنابر این اگر بپذیریم که زبان جزء جدایی ناپذیر فرهنگ است، پس مترجم باید علاوه بر دو زبانه بودن، دو فرهنگه هم باشد. یعنی با هر دو فرهنگ مأنوس باشد چون باید هم رنگ و بوی محلی را درک کند و هم کاری کند که مخاطبان بیرون از این موقعیت فرهنگی ـ زمانی هم نوشته‌اش را درک کنند. پس باید به هر دو فرهنگ واقف باشد.

(حال می‌خواهم به برخی مشکلات مترجم، به ویژه مترجم ادبی که از لحاظ فرهنگی با آن‌ها رو به رو می‌شود اشاره کنم). چون فرآیند انتقال عناصر فرهنگی از طریق ترجمة ادبی کار بسیار پیچیده‌ای است و به دلیل این‌که فرهنگ مجموعة پیچیده‌ای از تجربه‌ها که شامل تاریخ، ساختار اجتماعی، مذهب، آداب سنتی و کاربرد روزمره می‌شود این پیچیدگی خیلی بیش‌تر می‌شود. مثلاً یک نام، یک عنصر زبانی فرهنگی است. نویسنده به خاطر ارزش‌هایی که با این نام همراه است آن را که به کار می‌برد. این عنصر قابل ترجمه نیست. بنابر این، ارزش آن از لحاظ چیزهایی که به ذهن خوانندة اصلی می‌آورد از دست می‌رود. روابط اجتماعی هم عنصری فرهنگی‌اند. در برخی از فرهنگ‌ها، مردم با خانواده‌های گسترده‌شان زندگی می‌کنند، همین سبب می‌شود که ناچار باشند برای هر یک از اقوام عنوان معینی داشته باشند. چون در کشورهای غربی چنین چیزی اصلاً وجود ندارد یا در اغلب زبان‌های اروپایی چنین کلماتی را ندارند. مانند کلمة uncle یا aunt (دایی ـ عمو و... و عمه ـ خاله و…) که گاه حتی تا پایان یک رمان هم منظور نویسنده را درک نخواهیم کرد و در نتیجه باید در متن ـ زمینه و بافت بیابید که کدام یک از این‌ها مناسب است. گاهی هم باید از ابتکار شخصی و عقل سلیم استفاده کرد.

تعارفات ساده هم گاهی مشکل سازند. مثلاً در زبان کانتونی از زبان‌های چین، «متشکرم» را می‌توان به صورت‌های مختلف. بسته به موقعیت ترجمه کرد. (این‌که به خاطر هدید باشد. پیشاپیش برای خدمتی باشد و …). اقلامی مثل لباس و تزئینات و ارزش‌های غذائی نیز مشکلاتی هستند که تفاوت فرهنگی پیش پای مترجم می‌گذارد. مثلاً طعم هر غذا یا اهمیت آن را نمی‌توانیم به مخاطبانی منتقل کنیم که تا به حال اسم آن غذا را نشنیده‌اند. آداب و سنن هم بخشی از فرهنگند مانند ازدواج، تشییع جنازه و جشن که قصه‌ها و نمادهای پنهان پشت هر کدام مترجم را دچار مشکل سازد. باورها و احساسات هم از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوتند. ممکن است در برخی از فرهنگ‌ها، رنگ سفید نشانة خلوص و رنگ سیاه نشانة پلیدی باشد. اما در فرهنگ دیگر این طور نباشد و همین طور رخداد یا جانور یا پرنده‌ای در یک فرهنگ ممکن است خوش یمن باشد و در دیگری نماد چیز دیگری باشد. برای مثال جغد یا بوف که برای ایرانیان ویرانه‌شین و شوم است. اما در برخی کشورها به عنوان یکی از خردمندترین موجودات طبیعت است و یا گیاه خرزهره که ما برایش داستان‌هایی ساخته‌ایم بدین شرح که اگر آن را ببوئیم دچار سردرد و … می‌شویم؛ در آلمان گل بسیار محترمی است. در بعضی از فرهنگ‌ها که شاید فردیت یا حرمت خلوت نو هنوز مستقر نشده؛ اگر کسی پیش از ورود به خانه در بزند، یعنی دزد است. چون فقط دزد است که می‌خواهد ببیند کسی در خانه هست یا نه. چرا که اگر آشنا باشد داد می‌زند و در را باز می‌کند. عناصر قدیمی، اساطیر، افسانه‌ها و از این قبیل، عناصر اصلی هر فرهنگند که در ترجمه ایجاد مشکل می‌کنند و به دلیل حساسیتشان مترجم باید بسیار با دقت آن‌ها را ترجمه کند.

و سرانجام عناصر جغرافیایی و محیطی مثل برف. اسکیموها برای انواع برف واژه‌های مختلف دارند. در برخی از فرهنگ‌ها اصلاً مفهوم برف وجود ندارد، یا مثلاً چینی‌ها واژه‌های مختلف برای انواع مورچه‌ها دارند. ولی برای خیلی فرهنگ‌های دیگر مورچه همان مورچه است یا خود کلمة نان که در هر فرهنگی تصاویر مختلفی را به ذهن می‌آورد.

فرآیندهای ترجمة ادبی و نقد ادبی از هم جدایی ناپذیرند. تلاش برای یافتن بهترین معادل بند به بند و جمله به جمله یعنی فشرده‌ترین راه برای دست و پنجه نرم کردن با پیچیدگی‌های معنا و صورت زیبایی شناختی بر متن ادبی. مترجم نمی‌تواند به درک صرف یک اثر ادبی اکتفا کند. او باید به سوی بازسازی کامل متن زبان اصلی در زبان جدید حرکت کند. و این مستلزم درک جامع انتقادی اثر هم هست. ترجمة ادبی خوب محصول پژوهش‌های محققانه، تفسیر انتقادی و بازسازی خلاق است. در شکل آرمانی آن مترجم ادبی همان کاری را می‌کند که یک پژوهشگر که نسخة اصلح یک اثر ادبی را معلوم می‌کند. یعنی سعی می‌کند معتبرترین قرائت را به دست بیاورد. مترجم باید بافت‌های متعددی را که یک نویسنده و متن در آن زیست می‌کنند بررسی کند باید تحقیق کند و متن را در بافت تاریخی، زیبا شناسی‌اش قرار دهد و همین طور در بافت مجموعة آثار نویسنده. تا مدت‌های مدید ترجمة ادبی یکجور کارگاه ادبی به خصوص در اروپا برای نویسندگان و شاعران بود. یک جور تمرین بود برای نوشتن خودشان. در تاریخ ترجمة ادبی هم دو استراتژی غالب بوده. یکی غرابت زدایی و دیگری آشنایی‌زدایی. در روش غرابت‌زدایی مترجم می‌کوشد متن مبدأ‌را در فرهنگ خودی جذب و آن را با اصول سیاسی و ارزش‌های فرهنگ خودی سازگار کند و با این کار بر متن خارجی جامة‌ خودی می‌پوشاند. گاه حتی پسند خود را چنان تحمیل می‌کند که مثلاً صحنه‌ای را به دلیل ناخوشایند تشخیص دادن برای هموطنان خود حذف می‌کند یا توفیقی را ملال آور می‌داند یا مطایبه‌ای را بی‌مزه و به جایش مشابه داخلی می‌گذارد. نمونة مشهورش «دیدرو» که به اعتراف خودش حتی به کتابی که ترجمه می‌کرد نگاه نمی‌کرد. یک یا دو مرتبه آن را می‌خواند و به کنه آن رسوخ می‌کرد. بعد کتاب را می‌بست و شروع به کار می‌کرد. روشی که مرحوم ذبیح‌ا… منصوری بدان عمل می‌کرد یعنی خلاقیتش بر متن خلاقیت نویسنده‌ی بیگانه شکوفا می‌شد. این مرحوم از زمرة بسطی‌ها بود. یعنی ممکن بود اثری سی صفحه‌ای را تبدیل به ششصد صفحه کند و یا بعضی دیگر از مترجمان این رده قبضی بودند مثلاً برباد رفتة هزار صفحه‌ای را به دویست صفحه تبدیل می‌کردند. در شیوة آشنازدایی مترجم تا حد امکان می‌گذارد نویسنده همان جوری که هست بماند. همان جایی هم که هست بماند. خواننده را به سمت آن می‌کشاند. تفاوت‌های زبانی و فرهنگی متن اصلی را حفظ می‌کند، خواننده را وا می‌دارد تا به دیار نویسنده سفر کند. بنابر این، با انتقال برخی قالب‌های ادبی و شیوه‌های زبانی و واژه‌های مربوط به فرهنگ و رسوم جامعة مبدأ، موجب انتقال تأثیرات زبانی و در نهایت فنی‌تر شدن زبان و فرهنگ خودی می‌شود. امروزه هم البته حفظ طعم بیگانة اثر اصلی در ترجمة اهمیت بیش‌تری یافته چون عقیده بر این است که زمین بومی ادبیات ما را حاصلخیز می‌کند، این توان ترجمه شاید از لحاظ سنت‌های متعارف مخرب قلمداد شود اما از لحاظ خلاقیت بسیار غنابخش است که فقط هم با ترجمه فراهم می‌آید. در هر حال راه سومی هم وجود دارد که در آن نه مترجم دست بسته مقهور متن اصلی می‌شود (طوری که گاه می‌شود حتی شبهه خودباختگی را مطرح کرد) و نه متن اصلی را بهانة قلم فرسائی‌های خود می‌کند یا در مسند قاضی یا چوپان می‌خواهد حکم کند یا تشخیص دهد برای خوانندگان هموطنانش چه‌ها مناسب است و چه‌ها نیست، مترجم این رده (ردة سوم) محتوا و صورت متن مبدأ را حفظ می‌کند و با بیان مناسب جانب هر دو را نگاه می‌دارد تا کلامش مقبول مردم زبان مقصد هم باشد یعنی نه می‌خواهد خواننده را به جانب نویسندة‌ متن اصلی بکشاند نه نویسنده را به پای خوانندة متن در زبان مقصد و این کاری است بس دشوار. (به همین دلیل در مورد سبک لازم می‌دانم در این‌جا توضیحی بدهم). در ترجمة ادبی آنچه در قیاس با ترجمة متون دیگر صد چندان اهمیت دارد انتقال سبک است. پیش از تعریف سبک باید اشاره شود که در ترجمة متون علمی، پیام که باید به زبانی روشن بیان شود و محنت این انتقال بیش‌ترین اهمیت را دارد. معمولاً هم، سبک در این آثار و آثار غیر ادبی دیگر اهمیت درجه اول را ندارد. اما مقصود از سبک چیست؟ تعریف واحدی که همه بر سرش توافق داشته باشند وجود ندارد. یکی از تعاریفش نحوة نوشتن یا اجراست، نحوة چیزی که نوشته یا اجرا شده که این مجزا است از محتوای آن نوشته یا اجرا. بهر حال معمولاً در نوشتار، سبک اصطلاحی است که در تمایز از محتوا به کار می‌رود و تأکیدش بر صورت یا قالب است. به عبارت دیگر سبک چگونگی است و محتواچیستی. در بحث ترجمه بسیاری از وقت‌ها روی امانت‌داری تأکید می‌شود. در مورد محتوا ولی آنچه بسیار دشوار است امانت‌داری در انتقال سبک است. در ادبیات سبک گزینش نویسنده است از میان واژه‌ها و عباراتی که در اختیار دارد و این‌که رمان‌نویس یا نویسندة داستان این کلمه‌ها و عبارات را چگونه در جمله‌ها و بندها تنظیم می‌کند. سبک به نویسندة اجازه می‌دهد به تجربة خواننده از اثر شکل بدهد. مثلاً یک نویسنده ممکن است کلمات ساده و جملات صریح به کار گیرد اما نویسندة‌ دیگر واژگان دشوار به کار می‌گیرد. جمله‌هایش ساختمانی پرپیچ و خم دارند، ممکن است درونمایة هر دو یکی باشد و آن‌چنان که می‌گویند زیر این آسمان هیچ حرفی واقعاً تازه نیست. اما تفاوت سبک دو نویسنده است که تجربة خواندن این دو اثر را از هم متمایز می‌کند. تشخیص این سبک برای مترجم ادبی مستلزم خواندن متون متعدد به زبان مبدأ است. مترجمان واسطه هستند. در زمان‌های باستان در چین به مترجمانMatchmaker می‌گفتند یعنی دلال ازدواج. ترجمه در واقع وسیله‌ای بود که دو طرف به مددآن بالاخره حرف یک‌دیگر را می‌فهمیدند و به یک توافق یا مصالحه‌ای می‌رسیدند.

همان طور که اشاره کرده‌ام چون مترجم صرفاً واسطة دو زبان نیست و واسطة دو فرهنگ هم هست و باید دو فرهنگه هم باشد. در واقع با انتقال فرهنگ یعنی ایدئولوژی‌ها، نظام‌های اخلاقی و ساختارهای اجتماعی سیاسی باید بر ناهمخوانی‌های انتقال معنا غلبه کند. اما برای کشف سبک یک نویسنده معمولاً باید بیش‌تر یا در صورت امکان، همه آثار او را خواند و با نویسنده‌های دیگر مقایسه کرد تا بشود تصور ذهنی‌ای از سبکش بدست آورد. مثلاً سبک کم‌گوی همینگوی اغلب به نظر ساده و حتی کودکانه می‌آید اما روشش حساب شده است. برای دست یافتن به تأثیری پیچیده به کار می‌رود. او در نوشته‌هایش کنش را با فاصله توصیف می‌کند. با استفاده از بعضی اسم‌ها و فعل‌های ساده برای وصف دقیق صحنه‌ها، با این کار از توقف عواطف شخصیت‌ها و درون و افکارشان به طور مستقیم پرهیز می‌کند. در عوض با گذاشتن مواد خام یک تجربه در اختیار خواننده و حذف دیدگاه نویسنده، خواندن یک متن را تا حد امکان به تجربة عملی نزدیک می‌کند. همینگوی به موثق بودن نوشته‌اش هم توجه دارد. وی معتقد بود که یک نویسنده فقط در صورتی می‌تواند درست به یک موضوع بپردازد که در آن مشارکت داشته باشد یا از نزدیک شاهدش بوده باشد، بدون چنین دانشی کار نویسنده معیوب است چون خواننده عدم شناخت نویسنده را حس خواهد کرد. مقصود از این است که بهر حال مترجم لااقل بخشی از وسواس همینگوی را در دقت و صحت انتقال داشته باشد. علاوه بر این همینگوی باور داشت که نویسنده‌ای که در بارة موضوعی آشنا می‌نویسد قادر است موجز بنویسد یعنی بسیاری از اطلاعات را حذف کند و خیلی از جزئیات ظاهری را بی‌آن‌که صحت متن را به خطر بیاندازد. با این‌حال توفیق سبک سادة او و بیان عواطف اولیة مثل خشم یا حسد که در عین حال عمیقاً احساس شده است کمک کرده است که نثر پر آب و تاب عصر ویکتوریا را که مشخصة نوشته‌های بسیاری از آمریکائی‌های اوایل قرن بیستم بود؛ از بین برود و کم‌کم دچار زوال شود. در مقابل در سبک پیچیده، از جمله‌های طولانی و پیچیده استفاده می‌شود که اندیشه‌ها و توصیفات بسیارند. نویسنده‌ها از پاساژهای تغزلی برای ایجاد خلق و خوی مورد نظرش در خواننده استفاده می‌کنند، می‌خواهد شادی باشد یا غم سر درگمی…. هنری جیمز نویسندة آمریکائی در رمان‌هایش از سبک پیچیده استفاده می‌کند . بهتر همه آثار همینگوی به فارسی به محض این‌که مترجم بخواهد برای سادگی و خلاصه‌گی آب و تاب اضافه کند یا جمله‌های کوتاه را به هم عطف کند گرچه در معنای منتقل شده شاید تغییری رخ ندهد. سبک نویسنده نابود می‌شود. همین طور است مثلاً شکستن جمله‌های طولانی نویسنده‌هایی مثل جیمز یا پروست یا در نیافتن سطح زبانی متن اصلی و استفاده از سطح زبانی نامناسب در ترجمه، مثلاً در ترجمة آثار کافکا که زبانش را بیش و کم شبیه ادارات حقوقی آن زمان پراگ دانسته‌اند، کافیست یک قید یا صفت اضافه کنید تا کافکایت زبانی به کلی نابود شود. پس ترجمه‌ای موفق است که بتواند به بهترین وجه ممکن سبک نویسنده در زبان مبدأ را در زبان مقصد باز بیافریند غایت مطلوبش این است که خوانندة فارسی زبان از خواندن اثری که مثلاً از جویس ترجمه شده همان تجربه‌ای را از سر بگذراند که خوانندة انگلیسی زبان از خواندن جویس و آیا اصلاً چنین آرمانی امکان تحقق دارد؟! 

با نقل قولی از استاینر سخن را به پایان می‌بریم: «ادراک ناتوانی بی‌پایان، موجب اندوهی خاص می‌شود.» همین اندوه است که بر تاریخ و نظریة ترجمه سایه انداخته است.

منبع:mandegar.info

حتما سری به این ژورنال بزنید :

http://traserver.tra.cuhk.edu.hk/eng_journal.html


دسته بندی : ژورنالهای رشته مترجمی