k

k

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۴:۰۵
    %)
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۵/۱۷
    kkk
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۹۴، ۱۱:۲۸ - سعید
    مرسی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مباحث ترجمه» ثبت شده است

خزاعی‌فر محققی است که در قلمرو حوزه مطالعات ترجمه فعالیت می‌کند. نگاه او به ترجمه نگاهی صرفاً پدیدار شناختی و توصیفی نیست، بلکه توصیفش را با داوری و تجویز آمیخته است زیرا از نظر خزاعی فر ترجمه فعالیتی است که در زبان مقصد صورت می‌گیرد و بر زبان و فرهنگ مقصد تأثیر می‌گذارد و بنابراین نمی‌توان فارغ از هر نوع دغدغه از دیدگاهی صرفاٌ عینی و توصیفی به آن نگریست. به این دلیل نگاه خزاعی فر به وضعیت ترجمه، بخصوص ترجمه ادبی، در ایران نگاهی از سر مسئولیت است. این نکته را می‌توان در نوشته‌های ایشان در مجله مترجم که از سال 1370 در مشهد منتشر می‌شود به وضوح احساس کرد.
خزاعی‌فر بحث درباره ترجمه را حق انحصاری محققان زبانشناس نمی‌داند، بلکه معتقد است ادبا و مترجمان که از دید خود به ترجمه می‌نگرند همیشه حرفهای مفیدی درباره ماهیت ترجمه زده‌اند. اولین همایش ترجمه ادبی در ایران که در سال 1379 در مشهد به همت خزاعی‌فر برگزار شد، همایشی صرفاً دانشگاهی در مورد ترجمه ادبی نبود، تلاشی بود برای شناخت ماهیت ترجمه ادبی و ایجاد پلی میان عمل و نظریه ترجمه ادبی در ایران.در این گفتگو با نظریات خزاعی فر در مورد ماهیت ترجمه ادبی، نقد ترجمه و آموزش ترجمه در ایران آشنا می‌شویم. در خلال گفت و گو خزاعی فر خلاصه ای از نظریه خود درباره لفظ گرایی در ایران را نیز بازگو می‌کند
علی صلح جو


صلح جو: آقای دکتر خزاعی‌فر، بسیار خوشحالم که می‌خواهم دربارة ترجمة ادبی با شما گفتگو کنم. اکنون نزدیک به یک دهه و نیم از عمر مجلة مترجم می‌گذرد. فکر می‌کنم بهار 70 بود که اولین شمارة مجلّه منتشر شد. همین عمر پانزده ساله را باید بسیار غنیمت شمرد زیرا شاهدیم که این روزها فعالیتها دیر نمی‌پایند و افراد مرتباً با شکست مواجه می‌شوند و بلافاصله فعالیت خود را تغییر می‌دهند. به هر حال، اتفاق خجسته‌ای است و امیدوارم این 15 به 150 نیز برسد. قبل از انتشار مترجم نیز فعالیتهایی در زمینة ترجمه شده است. مثلاً، فکر می‌کنم حدود سال 1355 بود که مجلة فرهنگ و زندگی یکی از شماره‌های خود را به موضوع ترجمه اختصاص داد. یادم هست که دکتر فرشید‌ورد در این شماره مقاله‌ای داشت با عنوان "تأثیر ترجمه در زبان فارسی" که در آن می‌گفت بزرگترین مسئله زبان فارسی ترجمه است و ابراز تأسف می‌کرد که چرا دانشگاهها و معلمان ادبیات به این مسئله توجه ندارند. یا اینکه، فکر می‌کنم پنج شش سال قبل از انتشار اولین شمارة مترجم، آقای محمدخانی، در جهاد دانشگاهی دانشگاه علامه طباطبایی، 5 شماره مجله‌ای به نام ترجمه منتشر کرد که حاوی مقالات خوبی بود. فریدون بدره‌ای نیز سالها قبل فکر می‌کنم در مجلة الفبا، یوجین نایدا را معرفی کرد. این فعالیتها سبب شد که ماهی ترجمه، که تا آن هنگام آرام و بی‌دغدغه شنا می‌کرد و به هیچ وجه به عمل‌ شنای خود توجهی نداشت، به چگونگی حرکات خود توجه کند، توجهی که گاه شادی‌آور، گاه یأس‌آور بود. بسیار پیش می‌آید که فعالیتی در جریان است اما به علت حرف نزدن از آن و، به‌خصوص، نام نداشتن آن فعالیت، توجهی به آن نمی‌شود. مثلاً، به نظر من، هنگامی که این سخنِ کهنِ دنیای ترجمه، که ترجمه همچون زن است، اگر زیباست وفادار نیست، اول‌بار در محافل ترجمة‌ایران مطرح شد، توجه مترجمان، به خصوص آنهایی را که به شدت با این مشکل درگیر بودند، به نکته‌ای جلب کرد که ذات و ماهیت ترجمه را بهتر نشان می‌داد. مباحثی که بعدها در مجلة مترجم مطرح شد، تقریباً پیکر ترجمه را کالبدشکافی کرد. با اینکه برخی از افراد اصولاً از کالبدشکافی خوششان نمی‌آید، کنجکاوی انسان به پدیده‌ها، در مرحله‌ای معین، کار را به اینجا می‌کشاند. جناب خزاعی‌فر، اکنون که قرار است دربارة ترجمه ادبی باهم گفتگو کنیم، مایلم بفرمایید اصطلاح ترجمة ادبی در برابر یا در کنار چه اصطلاحی است؟ مثلاً، آیا در برابر ترجمة علمی است یا چیز دیگر؟

اجازه بدهید قبل از پاسخ به سؤالتان، به استعار‌ه‌ای که بکار بردید اشاره کنم. ترجمه با زبان و فرهنگ پیوند دارد. ترجمه تمدن ساز است. ترجمه را نمی‌توان ندیده گرفت. ترجمه، همانطور که جنابعالی اشاره کردید، نمی‌تواند بی‌آنکه توجهی برانگیزد، مثل ماهی در عمق آب به زندگی آرام خود ادامه بدهد. به قول حافظ، من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم، که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را. استعاره ماهی را شاید بتوان با استعاره کبک دقیق‌تر بیان کرد. کبک اگر هم سرش را زیر برف کند، باز دیده می‌شود. با توجه به اهمیت فرهنگی و زبانی ترجمه ادبی در جوامعی مثل ایران، توجه به ترجمه و کالبد شکافی آن امری اجتناب‌ناپذیر است. کاری است که دیر یا زود اتفاق می‌افتاد. مقاله دکتر فرشید ورد و تعداد کمی مقاله دیگر از جمله مقاله دکتر ابوالحسن نجفی با عنوان "امانت در ترجمه" به موضوع رابطه میان ترجمه و زبان فارسی پرداخته‌اند، اما ما هنوز در آغاز راه تحقیق در مورد ترجمه بخصوص در مورد تأثیر متقابل ترجمه و زبان و فرهنگ فارسی هستیم. روز به روز ضرورت درک ماهیت ترجمه و نیز ضرورت درک رابطه میان ترجمه و زبان و فرهنگ فارسی در 150 سال اخیر آشکارتر می‌شود.
اما در مورد اصطلاح ترجمة ادبی، این سؤال یک پاسخ ساده و یک پاسخ دشوار دارد. پاسخ ساده این است که ترجمة ادبی کاری است که مترجمان ادبی می‌کنند. این تعریف، به قول منطقیون، مستلزم دور است. همچنین اگر بگوئیم ترجمة ادبی یعنی ترجمه آنچه که در عرف بنام ادبیات شناخته شده است، در این تعریف مفاهیم ترجمه و ادبیات بدیهی فرض شده‌اند، حال آنکه اهل فن می‌دانند که نه تعریف ترجمه کار ساده‌ای است نه تعریف ادبیات. در ترجمه، متنی از یک زبان با متنی از زبان دیگر جایگزین می‌شود، ولی آیا این جایگزینی مستلزم نوعی تعادل زبانی است، یا تعادل معنایی؟ آیا ترجمه، تفسیر نشانه‌های کلامی یک زبان با استفاده از زبانی دیگر است؟ آیا جایگزینی پیامی با پیامی دیگر است؟ آیا هدف ترجمه ایجاد نوعی تعادل سبکی یا تأثیر مشابه در زبان دیگر است؟
تعریف ادبیات از تعریف ترجمه هم دشوارتر است. نظریه‌پردازان ادبی گاه از برخی ویژگیها نام می‌برند که ادبیات را از غیر ادبیات متمایز می‌کند، اما اگر بر سر این ویژگیها توافق هم بکنیم، باز این ویژگیها در متون مختلفی پیدا می‌شود که در کتابخانه‌ها همه آنها را تحت عنوان ادبیات دسته‌بندی نمی‌کنند. مثلاً تذکره‌الاولیاء یا تاریخ بیهقی در اصل کتب ادبی نبوده‌اند اما امروزه آنها را کتبی ادبی می‌شمارند و در دپارتمان‌های ادبیات فارسی تدریس می‌کنند. در عصر حاضر نیز متون بسیاری نوشته می‌شوند که از ویژگیهای ادبی برخوردارند اما ادبیات به معنی خاص آن نیستند. این ویژگیها تقریباً در انواع متون علوم انسانی به نسبت کم و بیش پیدا می‌شود. بنابراین در تعریف مفهوم ترجمه ادبی، لازم است نوعی توافق بعمل آید. در مجله مترجم، که عمدتاً به مسایل ترجمه ادبی می‌پردازد، از متن ادبی، ادبیات در معنی خاص آن یعنی شعر، داستان کوتاه، نمایشنامه و رمان است. متن ادبی، در معنی مورد نظر ما، در مقابل متن علمی قرار نمی‌گیرد بلکه متن ادبی در یک سوی پیوستاری قرار می‌گیرد که در سوی دیگر آن متن علمی قرار دارد. متن علمی متنی است که هدف آن صرفاٌ انتقال اطلاعات به خواننده است. در میانه این پیوستار، یعنی بین دو نوع متن ادبی و علمی، انبوهی از متون قرار دارند که هدفشان صرفاٌ انتقال اطلاعات نیست بلکه نویسنده به جنبه‌های دیگر از جمله سرگرم کردن خواننده یا به هیجان آوردن او نیز نظر داشته است. در روی پیوستار هر چه به سوی ادبیات پیش می‌رویم، جنبه اطلاع رسانی متن ضعیف تر شده و نقش و اهمیت زبان بارزتر می‌شود. بنابراین ترجمه ادبی از ترجمه غیرادبی متفاوت است و این تفاوت نه فقط در فرآیند ترجمه ادبی بلکه در محصول این فرایند نیز دیده می‌شود.

صلح جو: اینکه می‌فرمایید محصول فرایند ترجمه ادبی با محصول انواع دیگر ترجمه، مثلاً علمی، تفاوت دارد موضوعی است که به راحتی می‌توان آن را فهمید؛ یعنی، محصول ترجمة ادبی یک اثر ادبی است و محصول ترجمة علمی یک اثر علمی، اما تفاوت میان فرایند ترجمه ادبی و غیر ادبی قدری پیچیده می‌نماید. اگر ممکن است این تفاوت را توضیح دهید. برای مثال، به نظر شما در مسیر ترجمه اثر ادبی چه چیزی رخ می‌دهد که در ضمن ترجمة اثر علمی پیش نمی‌آید؟

عمل ترجمه در ذهن مترجم اتفاق می‌افتد. در برنامه‌هایی که برای ترجمه ماشینی می‌نویسیم، مراحل تبدیل جمله زبان مبدأ به جمله زبان مقصد به صورت عینی توصیف می‌شود، اما ما به ذهن مترجم دسترسی نداریم و نمی‌دانیم دقیقاً در "جعبه سیاه" ذهن مترجم چه می‌گذرد و چه مقدار از تصمیمات او آگاهانه است چه مقدار ناآگاهانه، هر چند که معلوم است استراتژیهایی که مترجم ادبی برای حل مسأله انتخاب می‌کند با استراتژیهایی که مترجم متون علمی انتخاب می‌کند متفاوت است. با این حال، در سالهای اخیر برخی محققان ترجمه با استفاده از روشی که در روانشناسی متداول است در پی درک فرآیندهای ذهنی مترجم برآمده‌اند. در این روش مترجم همه آنچه را که در ذهنش اتفاق می‌افتد با صدای بلند بر زبان می‌آورد و محقق ترجمه صدای او را ضبط می‌کند و سپس آن را تجزیه و تحلیل می‌کند تا بفهمد مترجم در خلال ترجمه چه مراحلی را پشت سر گذاشته، چه استراتژیهای بکار گرفته و چگونه به تصمیمات خود رسیده است. این روش که هنوز در مراحل اولیه است، امتیازات و اشکالاتی دارد که از بحث ما خارج است. هدف این روش در نهایت این است که فرآیندهای ذهنی را که تا حدی ناخودآگاه و پیچیده و تا حدی به طریق عینی قابل مشاهده است کشف کند.
محققان ترجمه این روش را از دهه 90 به طور نظام‌مند در تحلیل فرآیندهای ذهن مترجم بکار گرفته‌اند، اما در گذشته مترجمان، بیشتر در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌های خود می‌نوشتند، به مشکلاتی که درخلال ترجمه برمی‌خورند و به نحوه حل این مشکلات اشاره می‌کردند و از استراتژیها و معیارهای خود در ترجمه سخن می‌گفتند. برای درک تفاوت‌هایی که میان فرآیندهای ذهنی مترجم ادبی و مترجم متون علمی وجود دارد، لازم نیست لزوماً روش تجربی بکار ببریم. بسیاری از این تفاوتها هم از زبان مترجمان حرفه‌ای نقل شده و هم می‌توان با اندکی تأمل به وجود آنها پی برد. برای مثال، در خلال عمل ترجمه، مترجم ادبی با مشکل درک نوانس‌های معنایی روبروست. او باید برای کشف معنی جملات، روابط درونی میان اجزای جملات را درک کند و میان جملات ارتباط برقرار کند. برقراری این ارتباط و کشف معنی، به طور کلی در متون ادبی بسیار دشوارتر از متون علمی است. هر چه متن پیچیده‌تر می‌شود، فرآیند ذهنی درک معنی پیچیده‌تر می‌شود. همچنین، در مرحله بازنویسی جمله اصلی، مترجم ادبی، برخلاف یا بیش از مترجم متون علمی، سراغ فرهنگ لغت می‌رود تا معادلهای متفاوتی برای کلمات پیدا کند و آنها را در جملات مورد نظر خود آزمایش کند. در این مرحله، مترجم ترجمه‌های متعددی می‌نویسد و خط می‌زند تا به ترجمه نهایی می‌رسد. و باز در ترجمه متون ادبی، مترجم ممکن است از همان ابتدا قالبی مشخص برای ترجمه جمله متن اصلی پیدا نکند بلکه اجزای جمله اصلی را جدا جدا ترجمه کند و بعد آنها را به صورتهای مختلف کنار هم بچیند تا به جمله مطلوب خود برسد چون درمتون ادبی ترتیب اجزای جمله از جهت تأثیرات معنایی و زیباشناختی که ایجاد می‌کنند و نیز از جهت انسجام و ربط با جملات قبل اهمیت خاصی دارند.

صلح جو: آقای دکتر خزاعی‌فر، خاطرتان هست که شما در یکی از جلسات همایش ترجمة ادبی در مشهد اصطلاح "لفظ‌گرایی" را به‌کار بردید که با توصیفی که از آن می‌کردید برای عده‌ای، از جمله من، تا حدی ابهام داشت. در مقالاتی که بعداً شما در این باره نوشتید، منظورتان را روشنتر کردید. آیا مایلید در این‌باره توضیحی بدهید؟

همان طور که اشاره فرمودید، اصطلاح لفظ‌گرایی را اول بار در اولین همایش ترجمه ادبی در مشهد بکار بردم. این اصطلاح برخی از شرکت کنندگان در کنفرانس را گیج کرد. آنها معتقد بودند من باید از اصطلاح ترجمه تحت اللفظی یا ترجمه لغوی استفاده می‌کردم ولی واقعیت این است که این اصطلاحات ماهیت روشی را که از آن به لفظ‌گرایی تعبیر کرده‌ام نشان نمی‌دهد. من از لفظ "گرایش" در این اصطلاح استفاده کرده‌ام چون لفظ گرایی نه یک روش واحد است و نه فی نفسه روشی مطلوب یا نامطلوب. لفظ گرایی گرایشی نسبی است که آن را می‌توان روی پیوستاری تصور کرد. در یک سوی پیوستار صورت افراطی لفظ‌گرایی است. صورت افراطی همان است که از آن به روش تحت اللفظی تعبیر می‌کنیم. این روش طبعاً در ترجمه متون غیرادبی و بخصوص در ترجمه متون ادبی، مطلوب نیست. در سوی دیگر پیوستار، صورت معتدل لفظ‌گرایی است. این صورت معتدل در نزد بسیاری از نظریه پردازان و مترجمان روشی مطلوب و بلکه تنها روش مجاز در ترجمه بحساب می‌آید و در ترجمه انواع متون، بخصوص متون ادبی، بکار می‌رود. آنچه من ادعا کرده‌ام این است که اولاً در ایران روش حاکم بر ترجمه انواع متون از جمله متون ادبی روش لفظ‌گرایی است. ثانیاً در عموم ترجمه‌های ادبی، میل مترجم به ساخت زبان متن اصلی بر میل او به ساخت زبان فارسی به درجات کم یا بیش غلبه دارد، در نتیجه ترجمه‌های ادبی به نسبت کم یا زیاد این گرایش را نشان می‌دهند.
در اینجا سئوالات زیادی مطرح است که باید پاسخ داد. از جمله این سئوالات این است که چرا مترجمان ادبی، و غیرادبی، در ایران به لفظ گرایی گرایش دارند؟ آیا شق دومی برای مترجمان ادبی قابل تصور است؟ چه اشکال دارد مترجم به ساخت زبان متن اصلی گرایش نشان بدهد؟ مگر امانتداری هم معنی هم ساخت را در برنمی‌گیرد؟ مگر ممکن است زبان ترجمه، مثل زبان تألیف، از تأثیر متن اصلی کاملاً‌ بدور باشد؟ من در مقالات متعددی که بدنبال مقاله لفظ‌گرایی نوشتم، سعی کردم به این سئوالات پاسخ دهم.

صلح جو: به احتمال قوی، عدة زیادی مقالات شما را در مجلة مترجم در این باره خوانده‌اند، اما بد نیست در اینجا خلاصه‌ای از نظریاتتان را برای ما بیان کنید.

به اعتقاد من مفهوم ترجمه ادبی را با استناد به دو اصل می‌توان تعریف کرد. این دو اصل از درون مفهوم ترجمة ادبی بدست می‌آید و از بیرون بر ترجمة ادبی تحمیل نمی‌شود. بنابر اصل اول، ترجمه باید تا حد امکان به اصل وفادار باشد. بنا بر اصل دوم، ترجمه باید با معیارهای زبان مقصد، اثری ادبی بحساب بیاید. اهمیت این تعریف وقتی آشکار می‌شود که ما آن را با تعاریف متداول از ترجمه ادبی مقایسه کنیم. در تاریخ ترجمه، ترجمه ادبی را براساس ملاحظاتی تعریف کرده‌اند که بر مبنای فردی و تجویزی داشته است. این ملاحظات عبارتند از ملاحظات فرهنگی، ملاحظات زبانی، ملاحظات اخلاقی و ملاحظات زیباشناختی. این ملاحظات به شکل گزاره‌هایی متضاد بیان شده‌اند. روایت ساده ای از این ملاحظات به قرار زیر است:
ملاحظات فرهنگی
الف. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را تا آنجا که لازم است باید تغییر داد تا با فرهنگ مقصد سازگاری پیدا کند.
ب. ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را باید با کمترین تغییر ترجمه کرد تا بیانگر شیوه‌های تفکر و بیان مردمی دیگر باشد.
ملاحظات زبانی
الف. مترجم باید تا حد امکان کلمات و تعبیرات نویسنده را بکار ببرد و از این راه زبان مقصد را غنی کند.
ب. مترجم باید تا حد امکان از بکار بردن کلمات و تعبیرات نویسنده که زبان مقصد را فاسد می‌کند پرهیز کند.
ملاحظات اخلاقی
الف. مترجم باید لفظ به لفظ به نویسنده متعهد باشد.
ب. مترجم باید به روح اثر متعهد باشد.
ملاحظات زیباشناختی
الف. مترجم باید با نقض قراردادهای عرفی زبان مقصد و آشنایی زدایی، غرابت زبانی متن اصلی را تا حد امکان به ترجمه متنقل کند.
ب. مترجم باید غرابت زبانی متن اصلی را به حداقل برساند و زبان ترجمه را تا حد امکان طبیعی و روان کند. چنانکه ملاحظه می‌کنید، تعریف ما از ترجمه مبتنی بر دو اصل است که مبنای فردی ندارد و تجویزی نیست بلکه برخاسته از ماهیت فعالیتی است که آن را ترجمه ادبی می‌نامیم.
این دو اصل شاید به نظر متناقض بیاید ولی اگر تناقضی وجود دارد، این تناقض در ماهیت کاری است که آن راترجمة ادبی می‌نامیم. ترجمه ادبی باید هم وفادار باشد هم زیبا. بی‌جهت نیست که برخی به ناممکن بودن ترجمه معتقد شده‌اند، اما ناممکن بودن ترجمه با واقعیت ترجمه سازگار نیست. ترجمه عملاً اتفاق می‌افتد و به اندازه کافی نمونه‌های خوب ترجمه هم وجود دارد. توفیق درترجمه امری است نسبی و مترجم موفق کسی است که این دو اصل بظاهر متناقض را به میزان بیشتری در ترجمه خود منعکس کند. مترجم باید بین دو اصل فوق، تعادلی پذیرفتنی برقرار کند. برخی مترجمان قادر به برقراری این تعادل نیستند و به طرف اصل اول می‌لغزند.

صلح جو: به نظر شما علت گرایش مترجمان ادبی به لفظ چیست؟
لفظ‌گرایی معلول عوامل متعدّدی است. در اینجا من فقط به دو مورد اشاره می‌کنم. اولین مورد خود مترجمان هستند. ما وقتی می‌گوئیم مترجم، فردی را تصور می‌کنیم که با مهارتی نسبی -- نسبی در حد یکه اعتماد ما را به درستی ترجمه جلب می‌کند-- متنی را از زبانی به زبان دیگر برگردانده است. این تعریف در مورد مترجمی که در چارچوبی حرفه‌ای کار می‌کند صادق است تا در مورد مترجمی که در جامعه‌ای غیرحرفه‌ای مثل ایران کار می‌کند. به غیر از مترجمان سرشناس و شناخته شده، مترجمانی که در ایران کار می‌کنند، تسلط لازم را به دو زبان مبدأ و مقصد ندارند. در واقع یکی از مشکلات ترجمه ادبی در ایران، تعریفی است که ما از مترجم ادبی داریم. بنظر می‌رسد جامعه ادبی و انتشاراتی ما هنر مترجم را سهل می‌پندارد. کار مترجم ادبی از کار نویسنده سهل تر نیست، بلکه به نظر من دشوارتر هم هست. مترجم باید فکر نویسنده را همانگونه که هست ترجمه کند. ولی نویسنده می‌تواند فکر خود را تغییردهد یا در هر قالبی که می‌خواهد بریزد. هنر مترجم هنری است دو گانه هم باید امانت را رعایت کند هم باید به زبانی بنویسد که خواننده آن را زبانی ادبی بیابد و با آن ارتباط برقرار کند. هنر هر مترجم را می توان از یکدستی سبک او و درستی زبان او دریافت. اگر از این دید به ترجمه نگاه کنیم، ‌بسیاری از مترجمان ادبی نمره قبولی نمی‌گیرند.
مورد دوّم اشکال نظری است. در اینجا ما با مترجمان ضعیف سر و کار نداریم، با مترجمانی سر و کار داریم که دو زبان را در آن حد نسبی که گفتم می‌دانند ولی اعتقاد به لفظ‌گرایی دارند. اینان نه به ناچار بلکه به اختیار به لفظ‌گرایی رو می‌آورند و خود را به چهارچوب این روش محدود می‌کنند چون خیال می‌کنند تنها روش درست همین است. بنظر من مترجمان ادبی ما باید درباره برخی مفاهیم نظری از جمله مفهوم تعادل و وفاداری و خواننده متن تجدید نظر کنند. ما در زمینه نظریه ترجمه سالها از غرب عقب‌تریم. شاید بعضی‌ها به این حرف خرده بگیرند و بگویند نظریه ترجمه از زمانی که بوجود آمده تا به امروز تحول اساسی پیدا نکرده، بلکه در هر زمان سلیقه‌ها حاکم بوده، گاهی به یک روش اقبال می‌شده، گاهی به روشی دیگر. این نکته درست نیست. ما در نیمه دوم قرن بیستم، بیش از کل تاریخ ترجمه در مورد ترجمه حرف زده‌ایم. علیرغم اینکه رسیدن به توافقات کلی در این زمینه مشکل است، توافقاتی کلی ایجاد شده است. امروزه برای مثال نظریه‌پردازان از روش ترجمه شعر به شعر دفاع نمی‌کنند. کمتر نظریه ترجمه وجود دارد که خواننده را درنظر نگیرد، مفهوم تعادل زبانی که معادل را صرفاً در مقایسه با متن اصلی تعیین می‌کرد دیگر اعتبار خود را از دست داده و آن ذوق و سلیقه‌ای که زمانی بر نظریه ترجمه حاکم بود، جای خود را به استدلال داده است.
برای اینکه بدانید ما از جهت نظری چقدر از غرب عقب‌تر هستیم، کافی است یوجین نایدا را مثال بزنم. یوجین نایدا در سال 1964 مفهوم تعادل پویا را مطرح کرده است، آنهم در چارچوب ترجمة‌ انجیل. این مفهوم پس از چهل سال هنوز برای جامعه مذهبی و جامعه ادبی ما که جای خود دارد، برای جامعه مترجمان غیرادبی هم مفهومی انقلابی است. شاید مترجمان ما در مقام نظر آن را تأیید کنند، اما در مقام عمل کمتر ترجمه‌ای را می‌بینیم که با اعتقاد تام و تمام به این مفهوم نوشته شده باشد. نظریه تعادل پویا بر ایجاد تأثیر مشابه در زبان مقصد تأکید می‌کند. این نظریه را باید سرآغاز برخی نظریه‌های خواننده محور دانست که در همه آنها احترام به خواننده و زبان مقصد جای خود را به پیروی لفظ به لفظ از شیوه بیان نویسنده داده است. مترجمان ما باید دست به تجربه‌های جدید در ترجمه بزنند و قابلیت‌های زبان فارسی را بیشتر در ترجمه نشان بدهند.
ترجمه برای مخاطب فارسی زبان نوشته می‌شود و لذا زبان ترجمه با معیارهای زبان فارسی سنجیده می‌شود. این اصل را باید مبنای کار خود در ترجمه قرار بدهیم. البته این اصل صرفاً مبنای عقلی ندارد، بلکه در جامعه‌ای که مردم زیاد کتاب نمی‌خوانند، مبنای فرهنگی و اخلاقی هم دارد. زبان ترجمه هرچند به زبان مردم نزدیک‌تر باشد، لذّت خواندن را افزایش می‌دهد.

صلح جو: نظرتان درباره علت اول کاملاً درست است. بسیاری از کسانی که کلمه به کلمه ترجمه می‌کنند، کسانی هستند که زبان خارجی را خوب نمی‌دانند. در واقع، از ترس افتادن است که محکم به نحو زبان خارجی می‌چسبند. در مورد دوم، با اینکه نظرتان از دید یک محقق ترجمه درست است، آیا فکر نمی‌کنید مسائل دیگری نیز در میان باشد؟ منظورم این است که درست است که کسی که به رغم فهم کامل جمله همچنان به ترجمه لفظ گرا ادامه می‌دهد دچار نوعی برداشت نظری نادرست از ترجمه است، اما آیا فکر نمی‌کنید که بیشتر مترجمان فاقد اطلاعات نظری دربارة ترجمه‌اند؟ مترجمان غالباً اطلاعی از نظریه‌های ترجمه ندارند و حتی در مواردی به مفید بودن آن مشکوک‌اند. منظورم این است که آیا فکر نمی‌کنید فضای روشنفکری فعلی ایران در این امر دخیل باشد؟ به هر حال، امیدواریم که مترجمان به این نتیجه برسند که شیوه‌های دیگری جز لفظ‌گرایی برای ترجمه وجود دارد. و بالاخره اینکه، آیا به نظر شما از چه طریق می‌توان این جو را شکست و مترجمان را از روی آوردن صرف به ترجمه لفظ‌گرا دور نگه داشت؟
با شما کاملاً موافقم. اولاً‌ مترجمان، با بحث‌های نظری درباره روشهای ترجمه و مبانی استدلالی آنها چندان آشنا نیستند، ثانیاً فضای روشنفکری در ایران تا حد زیادی در گرایش مترجمان به لفظ گرایی مؤثر بوده است. اجازه بفرمائید این دو مورد را کمی با تفصیل توضیح بدهم.
در مورد اول باید اذعان کرد که در غرب نیز مترجمان ادبی و ادبا میانه خوبی با محققان زبانشناس ترجمه ندارند و هر گروه حرفهایش درباره ترجمه را در مجلات مخصوص خود می‌نویسد. این بی‌اعتنایی به این دلیل است که مترجمان ادبی زبانشاسان و محققان ترجمه را خارج از گود و "بیگانه" با کار عملی ترجمه می‌دانند. از طرف دیگر ترجمه برای محققان دانشگاهی موضوع بسیار جذابی است زیرا ترجمه با مسایل فرهنگی، زبانی، فلسفی، ادبی، زیباشناختی و تاریخی پیوند دارد. بنابراین مترجمان ادبی ایران اگر به قول یکی از آنها "بی‌علاقگی خاصی" نسبت به بحث‌های نظری ترجمه دارند تا حدی حق دارند زیرا ما در مقام زبانشناس سخنی نگفته‌ایم که به کار آنها بیاید.
در اینجا لازم است بین دو دسته محقق ترجمه تمایز قایل شوم. دسته اول محققان دانشگاهی هستند که کار خود را منحصر به "توصیف" ترجمه می‌دانند. نتیجه تحقیقات این دسته از محققان به شکل مقاله یا حتی کتاب منتشر می‌شود و هیچ تأثیری در روند ترجمه در کشور نمی‌گذارد. برای اینان ترجمه یک دلمشغولی تحقیقاتی است،‌نه یک مسأله فرهنگی و زبانی. دسته دوم محققان مترجم یا مترجمان محقق هستند. من خود را وابسته به این دسته می‌دانم و اعتقاد دارم بین نظریه و عمل ترجمه باید رابطه وجود داشته باشد. تا سخنی به درد کار مترجم نخورد، آن را بر زبان نمی‌آورم. به نظر من اساساً با پرداختن به کار عملی ترجمه است که می‌توان درباره آن نظر داد. اگر از درون ترجمه به ترجمه نگاه کنیم، مترجمان ممکن است به حرفهای ما گوش کنند چون از تجارب مشترک سخن می‌گوئیم.
در مورد نکته دومی که فرمودید، عوامل متعددی در لفظ‌گرایی مؤثرند. قبلاً به دو مورد اشاره کردم. فضای روشنفکری هم عامل دیگری است که نمی‌توان آن را ندیده یا دست کم گرفت. به نظر می‌رسد تأثیر روشنفکران بر جریان ترجمه در ایران به دو صورت خود را نشان داده است، یکی در انتخاب کتاب برای ترجمه دیگری در روش ترجمه. در مورد اول، مترجمان روشنفکر یا مترجمانی که تحت تأثیر فضای روشنفکری دست به انتخاب کتاب برای ترجمه زده‌اند، سراغ کتابهای بزرگ ادبی رفته‌اند و لو اینکه این کتابها زبان دشواری داشته و مترجمان توان لازم برای ترجمه آنها را نداشته‌اند. در 100 سال اخیر انبوهی ترجمه تولید کرده‌ایم که همگی از یک درجه کیفی برخوردار نیستند. برخی شاهکارند، برخی خوبند، برخی متوسطند، برخی هم فقط تصویری کژ و کوژ از متن اصلی هستند. خواننده فارسی که برایش امکان خواندن این آثار به زبان اصلی وجود ندارد باید مرهون تلاشهای چندین نسل از مترجمان باشد که با این آثار سنگین ادبی دست و پنجه نرم کرده‌اند. ما از این بابت از مترجمان ادبی سپاسگزاریم. ولی من تردید دارم که در این خوشه‌چینی، اولویت‌های فرهنگی را رعایت کرده باشیم. کتاب را برای دل خود انتخاب کردن و ترجمه کردن یک چیز است و برای مردم انتخاب کردن و ترجمه کردن چیز دیگر. خوشبختانه در سالهای اخیر گرایش به سوی کتابهای سرگرم کننده و نه لزوماً ادبی آنهم از نوع کلاسیک بیشتر شده و مردم طبقه متوسط فکری هم کتابهای بیشتری برای خواندن در اختیار دارند.
تأثیر دیگر روشنفکران بر روش ترجمه بوده است. به نظر می‌رسد روشنفکران ما حساسیت فوق العاده‌ای نه تنها در انتخاب کتاب بلکه نسبت به "درستی" و "دقت" ترجمه دارند و گمان می‌کنند روش لفظ‌گرا بیش از هر روش دیگر "قداست" متن اصلی را حفظ می‌کند. حساسیتی که نسبت به زبان نویسنده وجود دارد، به تلقی ما نسبت به عوامل دخیل و مرتبط با ترجمه از جمله نویسنده، خواننده، فرهنگ و زبان مقصد بستگی دارد. مسأله این است که در خلال ترجمه برای چه چیز یا چه کس اولویت قائلیم. آیا نویسنده را بر خواننده ترجیح می‌دهیم؟ آیا برای زبان نویسنده نسبت به ز بان فارسی اولویت قائلیم؟ ترجمه‌هایی که به زبان انگلیسی می‌شود عموماً خواننده محور است. زبان متن اصلی هر چه دشوار یا بیگانه با زبان انگلیسی باشد، در ترجمه مقهور زبان انگلیسی می‌شود و به قالب این زبان ریخته می‌شود. این تلقی نسبت به ترجمه یک تلقی ایدئولوژیک است. مبنای ارزشی و اعتقادی دارد. و این فی نفسه اشکالی ندارد. مسأله این است که اولویت‌های ما کدام است. وقتی ما پذیرنده آرای نویسنده و ستایشگر او هستیم، طبعاً در ترجمه اثر او حساسیت بخرج می‌دهیم. اگر نویسنده تعبیری را به کار می‌برد که فقط در چارچوب تجارب فرهنگی و زبانی نویسنده قابل درک است آن را عیناً ترجمه می‌کنیم. از متن اصلی ابهام‌زدایی نمی‌کنیم چون ابهام‌زدایی مستلزم تفسیر است و تفسیر افزودن بر متن است. حتی از آزادیهای مشروع خود از جمله تصریح استفاده نمی‌کنیم، حال آنکه تصریح یعنی به لفظ در آوردن آنچه که در متن نیست اما خواننده متن اصلی آن را می‌داند چون جزیی از دانش اوست که نویسنده آن را در ذهن داشته است. تلاشی برای ساده‌تر کردن زبان نویسنده هم نمی‌کنیم. نه محدودیتهای زبان فارسی را رعایت می‌کنیم نه قابلیت‌های آن را به کار می‌گیریم.
اگر می‌شد نمونه‌ها را ذکر کنیم، این حرفها بیشتر معنی پیدا می‌کرد. در مواردی هم کتابی را ترجمه کرده‌ایم که اصلاً نباید آن را ترجمه می‌کردیم چون بسیاری از کتابهای مقدماتی که قبل از این کتاب باید ترجمه می‌شد هنوز ترجمه نشده است. هنوز مکتبی یا نظریه‌پردازی بدرستی شناخته نشده اما کتابی در نقد این مکتب یا نظریه پرداز ترجمه شده است.

صلح جو: به این ترتیب، شما نیز قبول دارید که درحال حاضر دنیای ترجمه در دست فرم‌گرایان است. تشبیهی که می‌خواهم بکنم قدری زمخت است، اما به نحوی مطلب را می‌رساند. هم‌اکنون، هموطنانی داریم که همة آرزوشان این است که به آمریکا یا اروپا بروند و در آنجا زندگی کنند. در مقابل، عدة بسیار بیشتری از ایرانیان مایلند در همین ایران بمانند اما دستاوردهای مادی و معنوی تمدن غرب را در همین‌جا داشته باشند. به نظر من، لفظ‌‌گرایان افراطی در ترجمه شبیه گروه اوّلند: اینها فقط می‌خواهند خود را به آنجا برسانند و پروای از دست دادن هویت خود را نیز ندارند. از آنجا که هویت به ندرت از دست می‌رود– گیرم که گاه التقاطی می‌شود– به نظر می‌رسد که لفظ گرایی افراطی در ترجمه راه به جایی نبرد، زیرا در تقابل با هویت قرار می‌گیرد. نظر شما چیست؟

با شما کاملاً موافقم. تشبیه دقیقی بکار بردید. برخی مترجمان با به قول شما فرم‌گرایی افراطی نه تنها مسئولیت خود در قبال زبان مادری‌شان را فراموش می‌کنند بلکه اساساً به نقش فرهنگی خود هم بی‌اعتنا هستند. آثار نوشته شده به زبانهای دیگر را نمی‌توان عیناً بدون ملاحظه زبان و فرهنگ و پیشینه خواننده به فارسی ترجمه کرد. کتابها، بخصوص کتابهای علوم انسانی و هنر،‌کالاهای فرهنگی هستند که انتقال آنها از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر کاری صرفاً زبانی نیست. بنده تا کنون بیشتر بحث‌هایم درباره جنبه‌های زبانی ترجمه بوده، یعنی تأثیرات مطلوب یا نامطلوبی که زبان اصلی بر زبان مادری می‌گذارد. محققان ترجمه در دو دهه اخیر بیشتر علاقه‌مند به جنبه‌های فرهنگی ترجمه بوده‌اند. ازنظر بسیاری از محققان، مباحث نظری ترجمه در اصل مباحث فرهنگی ترجمه است زیرا صورتهای زبانی یا روشهای ترجمه که مترجمان بکار می‌گیرند، انعکاسی از انگیزه‌ها و عوامل فرهنگی است. از نظر اینان، ترجمه کاری فرهنگی است که نمودی زبانی دارد. بنابراین ترجمه با مسأله هویت ارتباط پیدا می‌کند.

صلح جو: امروز داشتم "گفت و گو با محمد شهبا در باره ترجمه ادبی" را در روزنامة شرق (9/3/84) می‌خواندم. در این مصاحبه ایشان به نکته‌ای اشاره کرده‌اند که مایلم نظر شما را دربارة آن بدانم. در بحث مخاطب، به کتاب نظریه‌های روایت، که خودشان ترجمه کرده‌اند، اشاره می‌کنند و می‌گویند. "شما همین کتاب نظریه‌های روایت را در نظر بگیرید. والاس مارتین این کتاب را برای دانشجویان رشتة ادبیات دورة لیسانس دانشگاههای آمریکا نوشته است. می‌بینید که مختصات زیادی پشت این اثر است. قرار است من این کتاب را برای طیف گوناگونی از آدمها ترجمه کنم که در این طیف گوناگون می‌توانیم پزشک‌ها،‌مهندس‌ها، دانش‌آموزان دبیرستانی، علاقه‌مندان به ادبیات و سینما و حتی دست اندرکارهای آن و دیگران را ببینیم. در نتیجه من نمی‌توانم همان‌گونه بنویسم که والاس مارتین نوشته است. من توضیحاتی می‌دهم، حتی در جاهایی لحن را عوض می‌کنم، تا مخاطب راحت‌تر بتواند با آن ارتباط برقرار کند. اگر شما دو بخش آخر همین کتاب را خوانده باشید، می‌بینید که من چقدر لحن آنرا فارسی کرده‌ام. برای اینکه مخاطب این متن،‌فارسی زبان است. همة این مسائل سبب می‌شود که اثربخشی اثر بیشتر شود" سئوال من این است که آیا اصولاً ممکن است مترجمی در وضعیتی قرار بگیرد که لازم باشد متنی را برای طیفی چنان‌گسترده و متنوع ترجمه کند؟ دوم اینکه، حتی در صورت لزوم، آیا این کار عملی است؟ این را از این نظر می‌گویم که به محض اینکه ما بخواهیم یکی از این گروههای طیف را راضی کنیم، گروه دیگر را ناراضی کرده‌ایم. سوم اینکه، چگونه ما می‌توانیم کتابی را، که در اصل برای مخاطبانی تقریباً یکدست نوشته شده، برای مخاطبانی چند دست ترجمه کنیم؟

سئوالات شما شاید ناشی از همان تصور سنتی است که از ترجمه در ذهن خود داریم. متن اصلی در فرهنگ خود کارکردی خاص دارد و برای مخاطبی خاص نوشته می‌شود. چه اشکالی دارد که، با تغییر مخاطب متن، کارکرد متن را نیز عوض کنیم؟ در اینجا مترجم یا ناشر است که تصمیم می‌گیرد نه مؤلف، ومترجم یا ناشر خود مسئول کلیه تغییراتی هستند که در متن ایجاد می‌کنند. در جهان امروز تعهد مترجم به خواننده اگر مهمتر از تعهد او به نویسنده نباشد، از آن کمتر نیست. متن در خلأ ترجمه نمی‌شود. متن مخاطب می‌خواهد. متن باید با مخاطب ارتباط قرار کند. متن باید نیاز معیّنی را برآورده کند. متن باید کارکرد معینی داشته باشد.
مترجم میتواند مخاطبی معینی در نظر بگیرد و کتاب را در سطح آن مخاطب و برای آن مخاطب ترجمه کند. هر تغییری که به ناچار صورت بگیرد، ارتباطی با مسأله اخلاق در ترجمه ندارد. مسأله این است که در گذشته مترجمان، از نظر اخلاقی، خود را در قبال نویسنده متعهد می‌دیدند، حالا در قبال خواننده. این تغییر در موضع اخلاقی متأثر از تغییرات بنیادی در بسیاری از جنبه‌های فرهنگی، علمی، آموزشی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع است. البته ممکن است کسی با تغییراتی که مترجم در متن ایجاد کرده مخالف باشد ولی در هر حال مترجم نباید ازنقش میانجیگرانه خود غافل باشد. این را هم بگویم که تغییرات در آثار ادبی کمتر پیش می‌آید. بیشتر در متونی پیش می‌آید که جنبه اطلاع‌رسانی دارد.

صلح جو: جناب خزاعی‌فر، اجازه بفرمائید به موضوع مهم دیگری یعنی نقد ترجمه بپردازیم. در این زمینه هم، گویا هم مشکلات نظری وجود دارد، هم مشکلات عملی. بنظر شما این مشکلات کدامند و اساساً منتقد ترجمه باید از چه دید به ترجمه بنگرد و خصوصیات نقد ترجمه خوب کدام است؟

نقد ترجمه از دو جهت قابل بررسی است، ازجهت فرهنگی و از جهت زبانی. از جهت فرهنگی، نقد ترجمه نوعی رفتار اجتماعی است که مثل هر رفتار اجتماعی دیگر کم و کیف آن تابع شرایط فرهنگی جامعه است. هر چه درجه پذیرش نقد در جامعه بالاتر می‌رود، یعنی جامعه خصلت‌های دموکراتیک بارزتری پیدا می‌کند، نقد ترجمه هم تداول و مقبولیت بیشتری می‌یابد تا آنجا که به امری بدیهی و در عین حال ضروری تبدیل می‌شود. در حال حاضر متأسفانه چنین شرایطی آرمانی برای نقد ترجمه وجود ندارد. نقد ترجمه، حتی نقدهای خوب ترجمه، تنش زا و دشمن ساز است. خوشبختانه وضعیت روز به روز دارد بهتر می‌شود.
مسأله اساسی در نقد ترجمه مسأله درست نقد کردن است. از جهت زبانی نقد ترجمه مستلزم داشتن ملاک است. بدون ملاک چگونه می‌توان درباره ترجمه‌ای داوری کرد؟ بسیاری از منتقدین،‌ترجمه را با ملاک متن اصلی نقد می‌کنند، یعنی آن را از حیث درستی یا نادرستی با متن اصلی مقایسه می‌کنند. کار این نوع نقد به پیدا کردن خطاهای مترجم دردرک متن یا در یافتن معادلهای درست محدود می‌شود. برخی دیگر از منتقدین، ترجمه را با ملاک زبان فارسی می‌سنجند. برخی مترجمان می‌گویند در ترجمه باید تاآنجا که زبان فارسی اجازه می‌دهد ویژگیهای لفظی و نحوی و تعبیرات نویسنده را به فارسی منتقل کرد. برخی دیگر می‌گویند هر جمله را باید با قابلیت‌‌های فارسی نوشت بطوریکه انگار مستقیماً به زبان فارسی نوشته شده است. نظریات این دو گروه در عمل به دو نثر متفاوت منجر می‌شود. گروه اول ملاک را متن اصلی و گروه دوم ملاک را زبان فارسی می‌دانند. این دو دیدگاه متفاوت در نقد ترجمه هم وجود دارد. به نظر من ترجمه را باید با هر دو ملاک نقد کرد.
در تعریف ترجمة ادبی گفتم که ترجمة ادبی اولاً ترجمه است، پس با ملاک متن اصلی قابل نقد است. ثانیاً ادبی است، پس با ملاک زبان فارسی قابل نقد است. درواقع ترجمه ادبی را با همان دو ملاکی که نوشته‌ایم باید نقد کنیم. باید هم خطاهای مترجم را در سطح خُرد شناسایی کنیم و هم خطاهای او را در سطح کلان. مسأله تعادل سبک، مسأله نوشتن با قابلیت‌های زبان فارسی و مسأله زیبا‌شناسی ترجمه همگی در سطح کلان مطرح می‌شوند و با معیارهای رایج در فرهنگ و ادب فارسی سنجیده می‌شوند. خطاهای مترجم در سطح خُرد اهمیت کمتری دارد، مگر اینکه خطاها در این سطح آنقدر زیاد باشد که دیگر جای بحث درباره سطح کلان ترجمه باقی نگذارد. در نقدهایی که من خودم نوشته‌ام، ترجمه را در هر دو سطح و بیشتر در سطح کلان و از منظر زبان فارسی و معیارهای متداول در ادب فارسی بررسی کرده‌ام. دربیشتر ترجمه‌هایی که من نقد کرده‌ام به درجات کم یا زیاد عناصری از زبان متن اصلی در آنها پیدا می‌شود.

صلح جو: گمان نمی‌کنید که این امر تا حد زیادی طبیعی است؟ بالاخره مترجم دارد از زبانی ترجمه می‌کند که به فرهنگی متفاوت تعلق دارد. این را هم نباید فراموش کرد که برخی نویسندگان اساساً و عمداً دشوار می‌نویسند. اگر بخواهید شیوة بیان آنها را به ترجمه منتقل کنید، زبان ترجمه به ناچار دیگر روان یا زیبا نخواهد بود.

به نکته مهمی اشاره کردید. جان کلام در همین جاست. زبانها با هم متفاوتند. برخی نویسندگان هم مغلق می‌نویسند. اینها واقعیت است، ولی اگر کسی واقعاً به زبان فارسی تسلط داشته باشد، محدودیتها را زیر پانمی‌گذارد و از قابلیت‌های فارسی غافل نمی‌ماند. محدودیتها و قابلیت‌های زبان فارسی هم واقعیت‌های زبان فارسی هستند. هر فکر، هر چند ناآشنا، هر جمله هر چند پیچیده، وقتی به فارسی نوشته می‌شود بناچار قالب فارسی پیدا می‌کند. مترجم باید همیشه برای مصالحه آماده باشد. تعبیرات نویسنده و پیچیدگی جملات او همیشه عیناً قابل انتقال به فارسی نیست، ترجمه امری است نسبی. به نظر من، غیرطبیعی بودن وغیر روان بودن زبان بسیاری از ترجمه‌های ادبی به دلیل عدم تسلط مترجم بر زبان فارسی است و گرنه چرا در کارهای مترجمان خوب و صاحب سبک که اتفاقاً در دسته لفظ گرایان هم قرار می‌گیرند به چنین زبانی غیر طبیعی و غیر روان بر نمی‌خورید.

صلح جو: آقای خزاعی فر، شما معتقدید که زبان ترجمه باید هر چه بیشتر به زبان فارسی نزدیک شود و میزان نزدیکی به زبان فارسی را ملاک نقد ترجمه می‌دانید. در عرصه مطالعات ترجمه تمایلات دیگری وجود دارد. برخی نظریه‌پردازان ازجمله لارنس و نوتی، معتقدند که در آمریکا و انگلستان روش غالب در ترجمه این است که اندیشه نویسنده را از قالب زبانی آن انتزاع کرده و آن را به زبان انگلیسی روان و معیار بازنویسی می‌کنند. در چنین ترجمه‌هایی مترجم نامریی است چون اصلاً وجودش احساس نمی‌شود. ترجمه هیچ رنگ و بوی زبان و فرهنگ متفاوت را ندارد. ونوتی با این روش مخالف است. او معتقد است مترجم باید خصلت‌های فرهنگی و زبان نهفته در متن اصلی را تا آنجا که زبان انگلیسی اجازه می‌دهد، به ترجمه منتقل کند. این تفاوت نظر را چگونه توضیح می‌دهید؟

ببینید نگفتم مترجم باید رنگ و بوی ترجمه را بکلی از ترجمه خود بزداید. همه متون از یک سنخ نیستند. وانگهی مترجمان خوب بخوبی می‌دانند که زبان فارسی چه عناصری را می‌پذیرد و چه عناصری را نمی‌پذیرد. مترجمان خوب مدام عناصری از متون انگلیسی وارد فارسی می‌کنند ولی آنها نه از قابلیت‌های فارسی غافل‌اند ونه محدودیتهای فارسی را ندیده می‌گیرند. لارنس ونوتی روش حاکم بر ترجمه در غرب را بدرستی توصیف کرده است. این روش ناشی از روحیه استعماری، تبختر فرهنگی و موقعیت زبان انگلیسی در جهان است. در دنیای انگلیسی زبان، هر چه از هر زبانی ترجمه شود، حکم ترجمه از زبانی مغلوب یا نازل را دارد که به زبان "منطقی"، " زیبا"، "جهانی" و "برتر" انگلیسی درمی‌آید. ونوتی می‌گوید ما باید از این شیوه مترجم نامریی خلاص شویم و سعی کنیم متن اصلی را با تمام ویژگیهای زبانی و فرهنگی‌اش به زبان انگلیسی منتقل کنیم و از این راه با وارد کردن شوک به زبان انگلیسی آن را تقویت کنیم. حرف ونوتی در چارچوب فرهنگ او حرف معقولی است. او به جامعه انگلیسی زبان تعلق دارد. جامعه‌ای که از نظر زبانی و فرهنگی استعمارگر است. موقعیت ما با او یکسان نیست. ما نمی‌توانیم اجازه بدهیم ویژگیهای زبانی متون انگلیسی به فارسی راه یابد. برعکس، ما باید در عرصه ترجمه هویت زبانی خود را حفظ کنیم. ما باید درک کنیم که قربانی استعمار زبانی هستیم. انگلیسی از آمیزش با زبانهای دنیا آسیبی نمی‌بیند ولی فارسی بسیار آسیب‌پذیر است. انگلیسی مثل اقیانوس است فارسی مثل دریایی کوچک. دوایی که ونوتی تجویز می‌کند برای ما حکم سم را دارد. به همین دلیل است که من نسبت به تأثیرات منفی و نامطلوب لفظ‌گرایی اینقدر حساسم و تعجب می‌کنم که برخی مترجمان و روشنفکران اینقدر نسبت به خطرهایی که فارسی را تهدید می‌کند بی اعتنا هستند. روشنفکران و اهل قلم باید بیش از دیگران نسبت به این امر حساس باشند چون این مسأله با هویت زبانی ما سروکار دارد. به بهانه اینکه نویسنده مغلق نوشته و ما می‌خواهیم سبک او را به فارسی منتقل کنیم حق نداریم به فارسی جفا کنیم و چیزهایی بر فارسی بار کنیم که با ماهیت فارسی سازگاری ندارد. نقد ترجمه در سطح کلان اساساً باید به چنین موضوعاتی بپردازد.
به نظر من پیشرفت ما در نقد ترجمه زمانی ‎‏آغاز می‌شود که مطابقت صوری میان ترجمه و متن اصلی را تنها ملاک نقد ندانیم، بلکه به تحلیل عوامل مؤثر دیگر مثل زبان فارسی، خواننده و فرهنگ نیز بپردازیم. نقدهایی که با دیدگاههای گسترده و استدلالی نوشته می‌شود بر شیوه کار مترجمان اثر می‌گذارد. واقعیت این است که مترجمان کمتر سراغ کتابهای نظری ترجمه می‌روند تا با بحث‌های نظری درباره روشهای ترجمه آشنا بشوند، اما نقد ترجمه را می‌خوانند. نقد ترجمه بهترین موقعیت برای گفتگو با مترجمان است.
نقدها مثل آئینه‌ای کار مترجمان را منعکس می‌کنند و به شیوه‌ای صریح و مؤثر نتیجه گرایش آنها به لفظ را نشان می‌دهند و این توهم را که لفظ‌گرایی تنها روش ممکن برای حفظ امانت در ترجمه است از ذهن آنان می‌زدایند و خطای نظری آنان را تصحیح می‌کنند.

صلح جو: جناب خزاعی‌فر، اگر موافقید، به مسئله بسیار مهم آموزش ترجمه بپردازیم. به طور کلی، نظرتان دربارة برنامه دانشگاهها برای تربیت مترجم چیست؟

به نظر من یکی از عواملی که وضعیت ترجمه در ایران را آشفته‌تر کرده، مسأله برنامه تربیت مترجم است. تعداد افرادی که همه ساله از این رشته از دانشگاههای دولتی و آزاد فارغ‌التحصیل می‌شوند رقم قابل توجهی را تشکیل می‌دهد. البته تردیدی نیست که در میان فارغ التحصیلان افرادی هستند که توان کار مترجمی در سطح قابل قبول حرفه‌ای را دارند، اما مسأله این است که اساساً برنامه آموزش تربیت مترجم یک اشکال عمده نظری دارد که تا‌بحال توجهی به آن نشده است. اشکال در پیش فرض این برنامه است. در این برنامه دانشجو هم زبان خارجی می‌آموزد هم ترجمه. دروسی که به آموزش زبان خارجی اختصاص دارند، مشکلی ندارد. مشکل، دروسی است که به ترجمه اختصاص دارد. در این دروس فرض بر این است که دانشجو زبان مادری خود را می‌داند و لذا کار آموزشی بیشتر بر تحلیل متن خارجی و تمرین در ترجمه به فارسی متمرکز است. هر کس که کمی تجربه در کار عملی ترجمه دارد می‌داند که کسی به صرف اینکه زبان مادری‌اش فارسی است مترجم نمی‌شود. ترجمه باز آفرینی خلاق است، نه انتقال مکانیکی کلمات از زبانی به زبان دیگر. اگر قرار است مترجم تربیت کنیم، باید نخست اطمیان حاصل کنیم که دانشجویان ما از حداقل توان و استعداد لازم برای ترجمه برخوردارند. ما از دانشجویانی که در حد دیپلم فارسی می‌دانند چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم روزی مترجم بشوند. به نظر من اصلاً برنامه تربیت مترجم نباید در دپارتمان زبان خارجی ارائه شود و اگر این دپارتمانها بخواهند این برنامه را ارائه کنند، باید نخست با گرفتن امتحان خاص و مصاحبه از توان و استعداد دانشجویان در نگارش فارسی اطمینان حاصل کنند. نتیجه برنامه‌های تربیت مترجم که مخصوصاً در شعب دانشگاه‌های آزاد رشدی نامعقول یافته، انبوهی فارغ التحصیل ترجمه است که یا چون در بازار حرفه‌ای کار، توان ترجمه ندارند، جذب کارهای دیگر می‌شوند و یا اگر در جاهایی به ترجمه می‌پردازند حاصل کارشان در حد استاندارد نیست. ما چون به این فارغ‌التحصیلان مدرک ترجمه داده‌ایم،‌ طبیعی است که اینها خودشان را مترجم بدانند و انتظار داشته باشند که درحرفه‌ای مرتبط با آموزشی که دیده‌اند کار کنند.

صلح جو: آیا منظورتان این است که ترجمه قابل آموزش نیست؟

منظور من این نیست. بر عکس، من معتقدم که ترجمه قابل آموزش است، منتها من بین دو نوع آموزش ترجمه تفکیک قایل شده‌ام: آموزش حداکثر و آموزش حداقل. آموزش حداکثر ممکن نیست. ما نمی‌توانیم مترجمان بزرگ "تربیت کنیم". مترجمان بزرگ ممکن است حداقل آموزش را دیده باشند، ولی هنر آنها در نتیجه استعداد، علاقه، زیاد خواندن و زیاد نوشتن بدست آمده است. ما می‌توانیم به دانشجویان آموزش حداقل بدهیم و در نتیجه حداقل انتظار را از آنها داشته باشیم. در نتیجه‌ این آموزش دانشجویان باید بتوانند ترجمه‌ای بنویسد که اگر زیبا و عالی نیست، درست و قابل قبول باشد.
اخیراً من به دپارتمان ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی پیشنهاد کردم که برنامه تربیت مترجم ادبی در سطح فوق لیسانس تأسیس کنند. به نظر من دپارتمان ادبیات فارسی در مقایسه با دپارتمانهای زبان خارجی شایستگی بیشتری برای تربیت مترجم دارد. ولی حتی در این برنامه هم نباید مرتکب این خطا بشویم که هر کس که لیسانس ادبیات فارسی دارد، کاندید خوبی برای مترجم شدن است. ماهیت خلاق ترجمه اقتضا می‌کند که برای پذیرش دانشجو در این رشته، مثل رشته‌های هنر، کنکور خاص برگزار کنیم. در پیشنهادی که من داده‌ام، فرض بر این است که اگر اطمینان حاصل کنیم دانشجو توان و استعداد لازم برای کار ترجمه را دارد، می‌توان به او زبان خارجی را تا سطحی که مورد نیاز است آموزش داد اما، بر عکس، اگر به دانشجویی که توان و استعداد لازم برای ترجمه ندارد، هر چند هم که زبان خارجی را آموزش بدهیم، لزوماً به نتیجه نمی‌رسیم. به نظر من در کار عملی ترجمه، بخصوص ترجمه ادبی، زبان فارسی و زبان خارجی از سهم یکسان برخوردار نیستند. اگر بخواهم این نسبت را به زبان کمّی بیان کنم، باید بگویم سهم زبان خارجی حداکثر 30 درصد و سهم زبان فارسی 70 درصد است.

صلح جو: به نظر شما در برنامه تربیت مترجم آیا جهت‌گیری رشته‌ای هم باید انجام گیرد یا اینکه کلیه دانشجویان صرفاً در جهت رسیدن به قابلیت‌ مترجم عمومی تعلیم ببنند؟ منظورم این است که آیا دانشجویان مورد نظر شما، که قرار است دورة فوق لیسانس مترجمی را بگذرانند، صرفاً از فارغ التحصیلان دورة کارشناسی ادبیات فارسی انتخاب می‌شوند یا از سایر رشته‌های علوم انسانی؟ به نظر می‌رسد که جامعه ما به مترجمانی در همة رشته‌های علوم انسانی نیاز دارد نه فقط به مترجمان ادبی. به نظر می‌رسد اگر از رشته‌های گوناگون علوم انسانی دانشجو گرفته شود این منظور برآورده می‌شود.

نظر جنابعالی کاملاً درست است. پیشنهادی که من به دپارتمان ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی دادم، پیشنهاد تربیت مترجم ادبی بود. بدیهی است برای ترجمه متون علوم دیگر نیاز به مترجمان خاص داریم. خاص بودن به این است که مترجم با اصطلاحات آن علم آشنا باشد. به عبارت دیگر، مترجم باید حداقل دارای مدرک کارشناسی در آن رشته علمی باشد در غیر این صورت مترجم هر چند هم که به زبان فارسی مسلط باشد، در ترجمه مفاهیم ممکن است مرتکب اشتباهات مضحک بشود. تصور بکنید کسی که فلسفه یا پزشکی نمی‌داند، متون فلسفی یا پزشکی ترجمه کند. مترجم نمی‌تواند فقط به فرهنگ لغت اکتفا کند. فرهنگ لغت معادل را می‌دهد، اما مفهوم را توضیح نمی‌دهد. مترجم قبل از آنکه با کلمات سروکار داشته باشد. با مفاهیم سروکار دارد. شناخت اصطلاحات هر علم یعنی شناخت مفاهیم آن علم. چند سال پیش ما در مجله مترجم با تعدادی از اساتید رشته جامعه شناسی در مورد وضعیت ترجمه متون جامعه شناسی گفتگو کردیم. نظر آنها این بود که بسیاری از ترجمه‌های کتابهای جامعه شناسی به دست نااهلان صورت گرفته، مترجمانی که دانش جامعه شناسی ندارند اما به تصور اینکه این متون جزء متون "عام" علوم انسانی است سراغ این متون می‌آیند و آنها را ضایع می‌کنند. در قلمرو علوم، متن "عام" وجود ندارد. هر متن علمی با استفاده از اصطلاحات و مفاهیمی نوشته می‌شود که به آن حوزه علمی تعلّق دارد. بنابراین ما برای هر دسته از رشته‌های علوم که با یکدیگر سنخیت دارند نیاز به مترجمانی داریم که با مقدمات آن علوم در حد کارشناسی آشنا باشند. بدین ترتیب برنامه تربیت مترجم برای رشته‌های خاص باید در مقطع فوق لیسانس ارائه شود.

صلح جو: گویا قرار است امسال دومین همایش ترجمه ادبی را نیز برگزار کنید. موضوع این همایش چیست؟ آیا قرار است این همایش بصورت واقعه‌ای ثابت در دانشگاه‌فردوسی برگزار شود؟

دومین همایش ترجمه ادبی در روزهای ششم و هفتم مهر امسال در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی برگزار می‌شود. موضوع همایش رابطه میان زبان ترجمه و زبان تألیف ادبی است، موضوعی که به گمان من مورد علاقه نویسندگان و مترجمان و محققان ادبیات و ترجمه است. در واقع ترجمه ادبی محل تلاقی علایق همه پژوهشگران زبان و فرهنگ است و نباید و نمی‌توان آن را به یک گروه خاص محدود کرد.
متأسفانه در زمینه ترجمه، به خصوص ترجمه ادبی، همایش زیادی برگزار نمی‌شود چون ترجمه ادبی متولی ندارد. دانشگاه فردوسی طبعاً از برگزاری این همایش به صورت هر چند سال یکبار استقبال می‌کند. مشکل اساسی بودجه بسیار محدود دانشگاه است که آن‌هم هر چند سال یکبار در اختیار گروه زبان انگیسی قرار می‌گیرد.صلح جو: متشکرم

این گفتگو در مجله مترجم چاپ مشهد در بهار 1384 منتشر شده است و برای تجدید انتشار به وسیله سردبیر این نشریه در اختیار انسان شناسی و فرهنگ قرار داده شده است.

 

بشیر باقی، محسن مبارکی

 

چکیده:بحث پیرامون ترجمه ناپذیری و ترجمه ناشدنی ، در میان ارباب نظر بسیار است. زمانی باور این بود که شعر حافظ ترجمه ناپذیر است. شاید این نظر در زمانی خاص و برای قشری خاص در فرهنگی خاص پذیرفتنی باشد اما بسیاری از منتقدان معتقدند "شاهکارهای ادبی متعلق به تمام ملتها و زبانهاست" (رادفر، 1369). امروزه به دلایل متعدد حافظ ترجمه ناپذیر تلقی می شود اما چنانچه بستر فرهنگی لازم به تدریج آماده شود و این آثار در این بستر ِ آماده شده ترجمه شوند افرادی که توانایی لازم را کسب کرده اند می توانند به اندازه توانائی های خود از ترجمهء شاهکارهای جهان بهره برند. از طرفی می دانیم که "پیشرفت هر کشور در امور مادی و معنوی ثمرهء برخورد درست و منطقی با فرهنگهای دیگر و بهره وری از آنهاست"(همان،ص 153). در این میان افرادی هستند که ایمان به فرهنگ غنی را سدی در مقابل غربزدگی از طریق ترجمه های ادبی می دانند (دانشور، 1369) یعنی ترجمه را امری مضر می دانند، در صورتی که این افراد هستند که با برداشتهـا و نیاتی که دارند استفــاده های درست یا نادرست از متونی که خوانــده اند می نمایند. خودپسندی، ترس از بیگانه، غرور، تعصب، مدگرایی و … عواملی هستند که در "ذهن" افراد آثاری را ترجمه نشدنی می کند و حال آنکه روحیهء کسب ِ علم و دانش آزادی خواه بوده، سبب می گردد افراد، کمتر اثری را ترجمه-نشدنی بدانند. همچنین ناشناس بودن افراد و مشکلات جامعه، عدم آشنایی خوانندگان با آثار اندیشه پرور، اقتصاد نابسامان، زمان نیز از دیگر عواملی هستند که آثار زیادی را ترجمه نشده باقی می گذارد. در این مقاله سعی می شود تأثیر عوامل مختلف اجتماعی در انجام یا عدم انجام ترجمه و نتایج آن بر فرهنگ به طور اجمالی بررسی گردد.

کلمات کلیدی:  جامعه، ترجمه ناپذیری، ترجمه-ناشدنی، فرهنگ.


مقدمه:
ترجمه پذیری و ترجمه ناپذیری مفاهیمی کاربردی هستند که ساختاری مناسب برای حل مشکلات عملی و نظری ترجمه ارائه می نمایند. (ر.ک: به مقاله ترجمه پذیری از پیم دربیکر (2001). ترجمه پذیری که خود امری نسبی است (ر.ک: به همان، ص 273) در رشته ها و موضوعات مختلف و با وجود متغیرهای مختلف تغییر می نماید. در یک زمان نیز میزان ترجمه پذیری اثری می تواند کمتر یا بیشتر از زمانهای دیگر باشد. تئوری های کمی ادعا می کنند تمام مفاهیم همیشه ترجمه پذیرند (همان، ص 273). حال با توجه به اینکه آثار مختلفی در سراسر جهان هست که موجبات کمال انسانها را فراهم نموده و هر فرهنگ یا قومی نیاز به بهره گیری از آن آثار را دارد (مانند شاهنامه، گلستان، بوستان، دیوان حافظ و ...) بایستی زمینه های مناسب برای درک و استفاده از آن آثار از طریق ایجاد زمینه های مناسب ترجمه پذیری فراهم گردد. از سوی دیگر آثاری که در جوامع مختلف برای افراد، مخرب و مضر بوده اند را با از بین بردن زمینه های ترجمه پذیری شان از صحنه حذف کرد. حال این سؤال به ذهن می رسد که معیار تشخیص آثار مفید از آثار مضر که طبعاً منجر به ترجمه پذیری یا ترجمه ناپذیری آنان می گردد، چیست؟ چنانچه این معیارها ریشه در سنت و فرهنگ عوام داشته باشد مشکل ساز بوده و اگر ریشه در آزادگی و بی طرفی داشته باشند باعث سرعت و کیفیت بیشتر در انجام کار می شوند. (در این باره مثال ترجمه ی قرآن و کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) به خوبی این گفته را تقویت خواهد کرد. نکته دیگری که بایستی در این زمینه مدنظر باشد این است که هر اثری را نمی توان لزوماً برای همه ترجمه کرد بلکه می توان برای قشر خاصی ترجمه کرد. ظاهرگرائی و از جمله شهرت پرستی می تواند باعث ایجاد ترجمه ناپذیری آثار شود. پرهیز مترجمان بازاری از ترجمه ی آثار وقتگیر عامل دیگری است که یک اثر را ترجمه ناشدنی جلوه می دهد. تعصبات قومی، نژادی و عقیدتی عامل دیگری است که باعث می شود مردم یک منطقه یا کشور آثار مردم دیگر مناطق را ترجمه نکنند. تکنولوژی نیز عاملی است که می تواند در این زمینه مخرب و یا سازنده باشد. عامل دیگر امکاناتی است که هر جامعه و فرهنگ برای زبان خود ارائه می کند.همکاری بین اعضای یک جامعه نیز عاملی است که می تواند زمینه ترجمه پذیری آثار مختلف را تسریع و تقویت کند.

هدف زندگی رسیدن به کمال بوده و برای نیل به آن مسیرهای مختلفی از جمله تفکرِ کنکاش گرانه، انتقاد سازنده، نوآوری و ... را می توان پیمود. ترجمه نیز یکی از ضرورتهای اساسی در هر عصر و جامعه ای می باشد که راه رسیدن به کمال را میسر می کند. با توجه به اهمیت موضوع، این امر در جوامع مختلف بشری مورد توجه واقع شده است ؛جامعه ما نیز توجه خاصی را به امر ترجمه مبذول داشته است ولی آفتهایی را نیز مشاهده شده است.

زبان باز و ترجمه پذیری بیکران یا زبان بسته و ترجمه ناپذیری بیکران :

"در یک سیستم بسته، دال ها سیالیت ندارند، بلکه جملگی به معانی مشخص و تعیین شده دلالت می کنند. زبان آزاد نیست. زبان محکوم است به این که مرتب «معنی دهد»" (آشوری، ص 57). پس اگر اثری باشد که با معناهای موجود در سنت آن جامعه مغایرت داشته باشد، از آنجا که آن جامعه باز نیست، آن را برنمی تابد و ترجمه ناشده رها می کند و گاهی –به مصلحت خود- اصلاً آن را مخرب نیز معرفی می کنند و عموم اکثرا ً باور می کنند که این اثر واقعاً مخرب و غیر انسانی است. البته در جریان تولید جامعهء بسته تمام اعضای جامعه دخیل اند که از جملهء مهم ترین عوامل اهل قلم و فرهنگ هستند؛ نظام ترجمهء بسته، در نهایت، منجر به ترجمه-ناپذیری و ترجمه نشدن خیلی از آثار اندیشه پرور و تمدن ساز می شود. "اما علم مدرن خواهان زبانی است که نه تنها به نیاز او برای شناخت بیکران پاسخ دهد، که از پیشداوری ها و ارزش داوری های زبان طبیعی و سایه ای که زیست جهان ِ فرهنگی بر آن می افکند نیز آزاد باشد" (آشوری، ص 51). این آزادی و رهایی از اسارت پیشداوریهای ارث برده از سنتهای گذشته (نه اینکه تمام آن سنتها را یکسر رد کنیم و کنار بگذاریم که البته چنین کاری نیز بسیار مخرب است و غیرممکن) منجر به پذیرش هر نوع عقیده ای و برخورد آزادانه و متفکرانه با آن می شود. چنین جامعه ای که "جامعه باز" است ترجمه و نگارش هر اثری را برمی تابد و برچسب "ترجمه ناپذیری و ترجمه ناشدنی" را خیلی کمتر به آثار مختلف می زند.

مدگرایی :

یکی از معضلات مسألهء مدگرایی است. "متأسفانه از دیرباز در جامعه ما خودباختگی و افسونی خاصی در برابر هجوم افکار بیگانه به چشم می خورد. عامل اصلی این خودباختگی نداشتن تفکری کنکاش گر و منتقد است و ترجمه در ایران غالباً تابع مد بوده است. بسیاری از خوانندگان کتب بدون داشتن چارچوب فکری قوی و اطلاعات کافی و تنها برحسب سلیقه به سراغ کتابها می رفتند ودیگر محفلی نبود که در آن از اصطلاحات فرنگی روز سخن به میان نیاید" (قانعی فرد، 1384: ص 13). این امر نشانگر این مسأله است که نه تنها مترجمین به نیازهای جامعه خود بی توجه و سطحی نگر بوده اند بلکه خوانندگان نیز در خواندن متون ترجمه شده علایق شخصی خویش را با انتخابهای سطحی و با مد روز همراستا می نمودند. "زمانی سیل کتابهای ادبی از آثار بزرگان غرب با ترجمه های گوناگون وارد بازار می شد، زمانی دیگر سیل ترجمه ء کتابهای روانشناسی، جامعه شناسی و بالاخص فلسفی در کیفیتهای مختلف بازار کتاب را در برمی گرفته است" (همان،ص 13).بعنوان مثال در جامعه کنونی سلیقهء خوانندگان به کتابهای روانشناسی و مذهبی معطوف است و اکثر کتابهایی که نوشته، ترجمه، و در نهایت چاپ می شوند پیرامون این دو موضوع است. این امر بتدریج باعث ترجمه نشدن و در نهایت ترجمه ناپذیری آثاری خواهد شد که در زمینه های دیگر در کشورهای دیگر به چاپ رسیده است.

خودپسندی :

عامل دیگری که تأثیر آن شاید کمتر از مدگرایی نباشد خودشیفتگی کاذب در میان برخی جوامع است. خودپسندی سبب می گردد با دیدی منفیو غیرمنطقی به آثار دیگران پرداخته شده و یا آثار آنان کاملاً نادیده انگاشته شود. خودپسندی در احادیث و گفتار بزرگان امری نکوهیده تلقی شده است. امام علی(ع) می فرمایند ترسناک ترین تنهایی خودپسندی است (نهج البلاغه، حمت 37). روی آوردن به ترجمه ی آثار اقوام دیگر نوعی پرسش برای یافتن پاسخهایی است که در جامعهء خودمان یافت نمی شود. در کشور ما موضوعات بسیاری وجود دارد که در آنها مطالعه کافی و اصولی انجام نپذیرفته است . نقد ادبی یکی از این موارد می باشد. "حتی اجمالی ترین بررسی درباره وضعیت نقد ادبی در کشور ما حکایت از آن دارد که این حوزه در مطالعات ادبی در زمره عقب افتاده ترین و کم منبع ترین بخشهای رشته ادبیات است (پاینده، 1385، ص8). بسیاری از جلسه-هایی که در نقد ِ رمانی جدید یا مجموعه شعری جدید تشکیل می شوند توقعات کسانی را که با نقد ادبی و جدی و آکادمیک آشنا باشند برنمی آورد (همان، ص8). مضافاً اینکه بایستی از سوی جامعه نیز پرسش و تقاضایی در زمینه نقد ادبی وجود داشته باشد تا اشخاصی بسوی ترجمه ی آثار مربوط به این رشته بروند. تجربیات شخصی نویسندگان مقاله حاضر نیز مؤید این امر می باشد؛ چرا که با تحمل مشکلات فراوان چند مقاله در زمینه "جامعه شناسی ترجمه" که می تواند به نوعی مشکلات موجود در نظام ترجمه را تا حدودی مرتفع کند ترجمه شد ولی حتی توسط جامعهء آکادمیک مورد استقبال قرار نگرفت و مجلات حاضر به چاپ آن نشدند که خود انگیزهء تلاش بیشتر در این زمینه را از میان می برد.

شناسایی نیازهای جامعه و معضل ناشناخته بودن :

مسأله دیگر این است که ناشران، محققان و جامعه ی دانشگاهی بایستی نیازهای موجود در جامعه را شناسایی کرده و دست به ترجمه ء آثار مربوط به آن رشته ها بزنند اما در کشور ما این کار کمتر صورت می پذیرد و اگر هم افرادی با تحمل زحمات فراوان خلأیابی کنند و برای پر کردن خلاءها ترجمه نمایند آثارشان چاپ نشده و حتی از جانب افراد فرهیخته مورد بی مهری و کم لطفی قرار می گیرد ،در نتیجه مطلبی به دست خواننده نخواهید رسید. این یکی از دلایلی است که بسیاری از آثار را ترجمه نشدنی باقی می گذارد. بعبارتی دیگر باید گفت ناشر، اهل فرهنگ،  مترجم و خواننده همه در فرایند ترجمه دخیل هستند.

توهین به مقدسات یا نشر دین :

زمانی باور بر این بود که ترجمه ی قرآن، توهین به مقدسات شرعی است (ر.ک: به مترجمان، خائنان از حسن کامشاد، نشرنی، ص 9) اما در دین یهود و مسیحیت این چنین نبود تا جائی که بعضی از ترجمه-ها قداست داشتند.
"
تدوین علوم و معارف اسلامی به دست دانشمندان نومسلمان ِ ایرانی به زبان عربی و ادامهء آن طی چندین قرن کم کم این رویهء عربی نویسی را به صورت سنتی درآورده بود که گویی عدول از آن ناروا می نموده است. به خصوص در زمینه ترجمه و تفسیر قرآن کریم" (پشت دار، ص 30). چنین سنتی که حتی نوشتن و ترجمه به غیر زبان عربی را ناروا و توهین می داشت باعث شد تا بعد "منصور بن نوح" پادشاه سامانی از علمای ماوراءالنهر دربارهء جواز ترجمهء قران فتوا بخواهد (همان، ص30). و الآن می بینیم قرآن به کمتر از 200 زبان زندهء دنیا ترجمه شده است. در حالی که بیش از 5000 زبان زنده در دنیا وجود دارد و قرآن به بیش از 4800 زبان ترجمه ناشده باقی مانده است یعنی مردمانی که به آن زبانها صحبت می کنند از برکات قرآن محروم مانده اند.اصل نیاز به ترجمهء کتاب خدا در یهودیان و مسیحیان در طول تاریخ و با گذشت زمان پذیرفته شد. ترجمهء انجیل تلاشی گسترده و پیوسته بوده بطوری که در قرون وسطا به 35 زبان، در عصر اصلاحات (رنسانس) به 682 زبان و در سال 1900 بخشهایی از انجیل به 522 زبان ترجمه شد. در آغاز قرن 21 تمام انجیل به 392 زبان ترجمه شده بود و تاکنون ترجمه ء کامل و یا جزئی انجیل به 1021 زبان موجود است. مسیحیان پیش بینی کرده اند که هنوز بیش از 4000 زبان دیگر ترجمهء کتاب مقدس را لازم دارند. موسسهء زبانشناسی سامر در جولای 2001 تخمین زد که 3000 زبان با حدود 250 میلیون متکلم در جهان وجود دارد که ترجمه ای از کتاب مقدس را به زبان خودشان ندارند. ضمن اینکه پیشگامان این مسأله ترجمه را فقط برای گروه نخبه یا دانشگاهی و یا طبقه خاصی محدود ننمودند و برای اقشار گوناگون اجتماع به زبان ساده و حتی گویشهای مختلف انجام داده اند. علاوه بر این، مؤسساتی را بکار گمارده اند تا برای زبانهایی که الفبای خاصی ندارند، الفبا درست کرده تا بتوانند به آن زبانها نیز ترجمه ی کتاب مقدس را انجام دهند و این مشکل را بدین گونه هموار ساخته اند. تهیه و ساخت الفبا بستری است که بر ترجمه ناپذیری خط بطلان می کشد و می تواند منجر به غنی شدن گویشها و در نهایت زبان آن کشور گردد. (ر.ک: به مقالهء پیتر کِرک در لین لانگ ،صص 89-101)

تبلیغات ترجمه و برگزاری همایش و جلسات :

از دیگر کارهایی که اعضای یک جامعه می توانند برای بالابردن میزان ترجمه پذیری (و کاهش ترجمه-ناپذیری) آثار خارجی انجام دهند این است که کنفرانسهای زیادی هر ساله در دانشگاه ها، مدارس و سازمانهای مختلف برای آشنایی افراد با فواید آثار خارجی در رشته های مختلف و ترغیب به خواندن و استفاده از آنها برگزار کنند و بعد هر چند وقت، جلساتی با مسئولان دانشگاه ها، آموزش و پرورش و سازمانها برگزار کنند تا بفهمند که این آثار در حوزه ای درسی، تولیدی (مثلاً در بخشهای صنعتی، پزشکی و ...) چقدر مورد استفاده قرار گرفته و احیاناً اگر قرار نگرفته دلایل را جویا شوند و درصدد رفع آنها برآیند. (رک: به «هنر ترجمهء ادبی» از پیتر بوش در خزاعی فر، 1380) بدین ترتیب با حصول اطمینان نسبی از اینکه نیازهای بخشهای مختلف جامعه چیست و تشخیص اینکه چه آثاری به چه دلایلی بیشتر مورد استقبال قرار گرفته و ایجاد زمینه های مناسب برای استقبال آثار دیگر می توان زمینه های ترجمه پذیری آن آثار دیگر را بطور موثری بالا برد. همچنین رسانه-های جمعی که طبق نظر بزرگانی چون بوردیو تاثیر زیادی در واقعیت سازی و آشنایی مردم با حوادث گوناگون دارند می توانند بخشهایی از برنامه های خود را به شناساندن آثار اندیشه پرور و تمدن ساز ملل دیگر اختصاص داده و حتی مسابقه برگزار کنند تا از این طریق افراد خیلی بیشتری به خواندن کتاب علاقه مند شود.

یک ترجمه برای همه ء افراد و همه ء زمانها "مفید" و "مضر" نیست :

مسأله دیگری که ترجمه ی آثار را در مواردی سخت ، مضر و خطرناک جلوه می دهد این تفکر است که یک ترجمه باید مورد استفاده همه ی اقشار و همه ی سنین باشد، در صورتی که طرز تفکر، نوع نیاز، سطح تحصیلات، مطالعه و ... عواملی است که خط بطلان بر این مطلب می کشد. در کشور ما به این امر توجهی در خور صورت نگرفته است که از یک کتاب باید ترجمه ای مناسب قشر دانش آموز و نوجوان تهیه شود و از همان اثر ترجمه ای برای گروه های دانشجویی فراهم شود و چون در امر ترجمه به این تفکیک پذیری توجهی صورت نمی گیرد و ضرورتی احساس نمی شود قبل از شروع کار رأی به ترجمه ناپذیری اثر می دهند، زیرا متوجه نیستند که ترجمه ی اثر برای مخاطبانی مضر و گمراه کننده خواهد بود اما در عمل برای گروه های دیگر سودمند خواهد بود. باید توجه داشت هر اثر دوایی است که بخشی از بیماری ها و مشکلات جامعه را حل می کند و گاه برای بخشهای دیگر مضر است و مصونیت از بعد منفی آن وظیفه ی صاحبنظران و کارشناسان فن خواهد بود که به فرهنگ سازی توجه کرده و اذهان خفته را بیدار کنند. "اگر فرهنگ کشوری غنی و پربار و دیرپای باشد و مردم به هویت ملی خود مؤمن باشند، به این آسانی ها تن به غربزدگی نمی دهند. تنها آدمهای سطحی و بی فرهنگ ممکن است از ترجمه-های غربی مجذوب غرب شوند و به دام غربزدگی بیفتند" (ادبستان، شماره 14، سیمین دانشور).

اقتصاد جامعه و ترجمه :

یکی از عوامل دیگر که ترجمه ی آثار را مشکل می سازد، نبود امکانات مالی و گرانی کاغذ و ... است. اگر شخص به دلیل نداشتن توان مالی نتواند ناشران را به چاپ اثرش متقاعد کند، عملاً علیرغم ارزشمند بودن اثر، هیچگاه چاپ نشده به دست خواننده نمی رسد. عکس این قضیه نیز صادق است و افرادی با بنیه مالی قوی می توانند آثاری نه چندان ارزشمند و مورد نیاز جامعه را به دست خواننده برسانند و برای خود کسب شهرت نمایند.گاهی نپذیرفتن اثری مثلاً در ژانر اثر ادبی به عنوان رمان باعث می شود که مترجمی سراغ ترجمه آن نرود مثلا: "موانع اصلی در ترجمه ی «رمان جدید»، بیشتر در پذیرش این نوع رمان به عنوان یک پدیده ادبی و خصیصه های آن می باشد" (مجموعه مقالات نخستین همایش ترجمه ی ادبی، به اهتمام دکتر علی خزاعی فر، 29، نشر بنفشه).

زمان و ترجمه :

نقش ِ زمان ِ اختصاص داده شده برای ترجمه ی یک اثر نیز عاملی است که بایستی درنظر گرفته شود. افرادی که بدنبال سود کلان و زودبازده می باشند، اغلب دست به ترجمه ی آثار کم حجم می زنند و هیچگاه مانند فردوسی که سی سال عمر خود را صرف شاهنامه کرده به چنین کار وقت گیر و فرهنگ سازی اقدام نمی کنند.شاید برخی از مشکلات در نگاه اول چندان مهم به نظر نرسند مثلاً عدم دسترسی به متون خارجی و گاه گرانی آنان و یا بروز مشکلات غیرقابل پیش بینی برای مترجمین از جمله عوامل تأثیرگذار در ترجمه نشدن آثار خارجی است ؛گرچه با داشتن عزمی راسخ می توان بر این مشکلات غلبه کرد مثلاً محمد قاضی با وجود ابتلاء به سرطان حنجره، تنها به دلیل تعهد انسانی خویش تا دو روز قبل از وفاتش ترجمه می کرد (رک: به مقدمه رسالت مترجم،عرفان قانعی فرد).

جغرافیا، قومیت و ترجمه :

عامل جغرافیایی ِ ظهور یک اثر و یا پذیرش ترجمه ء آن اثر نقش اساسی در ترجمه و عدم ترجمه آن ایفا می کند. در تایید فرضیه ی نقش جغرافیایی در کیفیت و سرعت انجام ترجمه می توان مثال رمان "پیرمرد و دریا" اثر ارنست همینگوی را ارائه کرد که آشنایی مترجم با فرهنگ و اصطلاحات مردم ِ دریا منجر به خلق ترجمه ای ماندگار از آن اثر گردید(ر.ک به "یک گفتگو با نجف دریابندری"، ناصر حریری). البته می توان اضافه کرد که تنها عامل آشنا شدن با فرهنگ یک قوم شرط کافی برای ترجمه ء آن قوم نیست و گاه آشنایی ناقص و یا وجود تعصبات قومی که بالاخص در مورد دو قوم ِ مجاور بیشتر نمود دارد می تواند عامل دیگری برای ترجمه نشدن آثار آن قوم گردد مثال واضح آن عدم استقبال مناسب فرانسویان از آثار انگلیسی ها و بالعکس می باشد. در این زمینه آنتونی پیم نیز در مجله مترجم ش.  مطالبی را ذکر نموده که مؤید همین نکته است.

فناوری اطلاعات و ترجمه :

ایجاد امکانات اینترنتی و آنلاین برای ارائهء آثار نوشتاری (مثل ترجمه) از دیگر عواملی است که باعث جلوگیری از ضایع شدن حق مترجمان و ناشران، جلوگیری از نقض قانون "کپی رایت" ، فراهم نمودن امکان دسترسی طیف بیشتری از خوانندگان در داخل و خارج کشور به آثار مختلف، افزایش سرعت ارائه و در نتیجه آشنایی بیشتر با فرهنگ و ادیان ایرانیان و کاهش هزینه ها بدلیل حذف بعضی از مراحل چاپ بر روی کاغذ نمی گردد؛ البته این در صورتی است که برای زحمات کسی که مدتها عمر خود را صرف نوشتن می کند "حقی" قائل شده باشیم .

عقب ماندگی فرهنگی در بعضی زمینه ها و ترجمه-ناپذیری در همان زمینه ها:

شرایط یا بستر موجود در یک جامعه اعم از زبانی، فرهنگی و ... از دیگر عوامل دخیل در ترجمه پذیری و ترجمه شدن آثار است. کوثری( 1387، ص 15) می گوید: "من در مقام مترجم ادبی، در این سی و چند سال که متون مختلف ادبی، از تراژدی های یونان تا داستانهای آمریکای لاتین و کتابهایی در زمینه ی شناخت متفکران و نویسندگان غربی را ترجمه کرده-ام کمتر موردی یافته ام که زبان فارسی در برابر زبان انگلیسی به اصطلاح کم بیاورد"؛ قاضی نیز همین مطلب در «رسالت مترجم» بیان داشته است (ر.ک به رسالت مترجم، ص 57).
"
تفاوت فرهنگها سبب می شود برخی مفاهیم و واژه-ها در یک زبان کاربرد بیشتر یابد و در نتیجه در طول زمان صیقل بخورد و به حد کمال زیبایی و رسانایی برسد اما در زبان دیگر که بستر فرهنگی متفاوتی دارد ، مفاهیم دیگر و واژه های دیگر این روند تکاملی را طی می کنند"(ص 16). حال اگر برخی آثار نظیر اشعار حافظ بصورت کلی یا جزئی ترجمه-پذیر یا ناپذیر می شوند، به این دلیل است که مفاهیم و فرهنگ عرفان اسلامی در فرهنگ ِ پذیرنده ی ترجمه سیر ِ تکاملی ِخویش را طی ننموده است یا اصلاً موجود نیست.
"
از آثار برخی از متفکران و نویسندگان هیچگونه ترجمه ای ارائه نشده، و در شرح آراء و عقایدشان نیز یک یا دو کتاب موجود است" (کوثری، 1387، ص 16). این سبب می گردد مترجمان به سراغ ترجمه ء این آثار نروند، با فرض اینکه این آثار بایستی ترجمه ناپذیر باشند؛ حال آنکه این گاه فرصت مناسبی را برای سودجویان فراهم نموده و آنان اقدام به ارائه ترجمه ای نامطلوب از آن اثر صرفاً برای سود مادی و شهرت طلبی می نمایند.

ترجمه بی کیفیت و ترجمه ناپذیری :

گاهی ترجمه ی نامناسب یک اثر باعث می گردد خواننده به خواندن آن ترجمه تا آخر و در نتیجه اثر های مشابه در آن زمینه رغبتی نداشته و این بالطبع منجر به کاهش شمار خوانندگان و در نهایت عدم انتشار اثر مورد نظر شود و مترجم نیز انگیزهء لازم برای صرف وقت را از دست می دهد و نتیجهء آن در نهایت ترجمه نشدن آثار مورد نیاز ِ جامعه -در نیل به کمال- است.

نتیجه گیری :

در این مقاله سعی شد تا تاثیر بعضی عوامل بیرونی (همچون مدگرایی، خودپسندی، شهرت، تعصبات دینی و قومی، تبلیغات و رسانه های جمعی، یک ترجمه برای همهء افراد و زمانها، اقتصاد جامعه، زمان، جغرافیا، قومیت، فناوری اطلاعات، عقب-ماندگی فرهنگی) و بعضی عوامل درونی (مثل نظام بستهءزبان و ترجمه، برگزاری همایش ها، ترجمه های بی کیفیت، مترجمان و ناشران سودجو یا مدگرا و سطحی نگر،خوانندگان مدگرا و سطحی نگر)    نظام ترجمه در ایجاد ترجمه ناپذیری و ترجمه ناشدنی بررسی و راهکارهایی برای حل معضلات ارائه شود. شایان ذکر است که تمام این عوامل بر هم تاثیر دارند و از هم تاثیر می پذیرند؛ یعنی برای حل مشکلات باید نقصها و خلاءهای تمامی سطوح و عوامل با همکاری داوطلبانه، دوستانه و روش مند همه ء عاملان حل شود.

منابع فارسی و انگلیسی:

1-    داریوش آشوری، زبان ِ باز، نشر مرکز، چاپ اول، تهران، 1387.
2-    
عبداله8 کوثری، توانایی یا ناتوانی زبان فارسی، مترجم، شماره 47، بهار و تابستان 1387.
3-    
دکتر عرفان قانعی فرد، رسالت مترجم، انتشارات رهنما، چاپ اول، تهران، زمستان 1384.
4-    
حسین پاینده، نقد ادبی و دموکراسی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تهران، پاییز 1385.
5-    
دکتر علی خزاعی فر، مجموعه مقالات نخستین همایش ترجمه ء ادبی در ایران،‌نشر بنفشه، چاپ اول، مشهد، 1380.
6-    
امیر مهرگان، الهیات ترجمه، فرهنگ صبا، چاپ اول، تهران، 1387.
7-    
مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، فرهنگ،‌کتاب هفتم، چاپ اول، تهران، 1369.
8-    
نهج البلاغه، ترجمه ی محمد دشتی، مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان، نرم افزار نهج البلاغه همراه، بهار 1386.
9-    
علی محمد پشت دار، سیر تاریخی جواز ترجمة قرآن و معنای واژة «ترجمه» در نخستین ترجمه های قرآن کریم به زبان فارسی در مجلهء مطالعات ترجمه، سال 6، شماره 23، پاییز 1387.
10-    
سیمین دانشور،ادبستان،ش14.
11-    Routledge Encyclopedia of Translation studies, Edited by Mona Baker, Routledge, 2001.
12-    Translation and Religion: Holy Untranslatable? , Edited by Lynne Long, Cleredon: Multilingual Matters LTD, 2005.
 

 

منبع :

http://anthropology.ir/node/12748

 

 

uandmyfuture.blogfa


 

مجتبا پورمحسن: در تاریخ زبان فارسی کم نبوده‌اند کسانی‌ که خود را نگهبان زبان فارسی دانسته‌اند و حداقل نیت‌شان این بوده که فارسی را به زعم خود از گزند کژی‌ها و ناراستی‌ها در امان بدارند.

در قرن معاصر نیز از این نوع ادبای سنت‌گرا بسیار بوده‌اند که همچون گزمه در نیمه‌شب زبان فارسی در ناتینگهام پرسه می‌زنند تا پای رابین هود به قصر جان، برادر ریچارد شیردل، نرسد. غرض از این مطلب پاسخ به تمام موارد مطروحه در این زمینه نیست. آنچه باعث شد تا دست به نوشتن این مطلب ببرم، زمزمه‌ها و گلایه‌هایی از موضع بالایی است که هر از چند گاهی در وبلاگ‌ها و حتی بعضی روزنامه‌ها مطرح می‌شود. 


حالا دیگر مد شده که هر کس کتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی را دستش بگیرد و با اشاره به نکاتی از آن کتاب، به پایبندی‌اش به اصول استاد فخر بفروشد و دیگران را از عصیان علیه زبان مادری برحذر دارد. 
فکر می‌کنم یک مثال می‌تواند بحث را ملموس‌تر کند. یکی از نکاتی که این روزها بسیار به آن پرداخته می‌شود، کلمه «توسط» است. یادداشت‌های کوتاه در اینترنت درباره غلط بودن کاربرد کلمه مادرمرده «توسط» به عرصه‌ای برای عرض‌اندام و اظهار وجود تبدیل شده است. این یادداشت‌ها اگرچه جمله‌های به ظاهر متفاوتی دارند، اما ساختارشان فرق چندانی با هم ندارد. نقل چند جمله از «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی ترجیع‌بند این یادداشت‌هاست. 
علت غلط بودن «توسط»؟ لابد چون استادی مثل نجفی گفته و دلیلی برایش ارائه کرده، نباید در آن تردید کرد. ابوالحسن نجفی چهره قابل ستایشی در عرصه زبان و ادب فارسی است، اما این دلیل نمی‌شود که او و کتابش را توامان مبدا و مقصد زبان فارسی بدانیم. نجفی می‌گوید که کاربرد «توسط» در جملات مجهول، تحت‌تاثیر ترجمه زبان‌های خارجی رایج شده است و سپس توضیح می‌دهد که چرا «نباید» در زبان فارسی از آن استفاده کرد. مشکل همین باید و نبایدهاست. آقای نجفی حق داشته که از نگاه خودش برای دستور زبان فارسی محدوده‌ای تعیین کند، اما مضحک است که با تعطیل‌کردن نهاد عقل، «غلط ننویسیم» را توضیح‌المسائل تلقی کنیم و هر آنچه را که مغایر با آن است، مطلقاً «غلط» بشماریم. 
برگردیم به کلمه «توسط». بله، درست است، این کلمه همیشه در زبان فارسی بوده، اما کارکرد جدیدش را از زبان‌های خارجی گرفته است. خب، که چی؟ آیا صرف اینکه از ساختار یک نوع جمله در زبان خارجی استفاده شود، باید یکسره ردش کرد؟ اتفاقاً باید خوشحال باشیم که در این مراوده با زبان‌های دیگر زبان فارسی گسترده می‌شود. وقتی می‌شود جمله را به زبان فارسی، اما با ساختاری برگرفته از زبان دیگر بنویسیم و به راحتی خوانده شود، چه اشکالی دارد؟ در جمله: «کتاب...  توسط ناشر...  منتشر شد.» چه اشکال نگارشی و مفهومی وجود دارد و چه اختلالی در خوانش ایجاد می‌کند؟ درست است که می‌توان این جمله را به صورت «ناشر...  کتاب...  را منتشر کرد.» نوشت، اما دقت کنیم، «می‌توان» نه اینکه «باید» این‌گونه نوشت. این دو ساختار می‌توانند در کنار هم زندگی کنند. در نتیجه به اندوخته زبان فارسی افزوده می‌شود. 
مدرنیته چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان، با شتابی کم‌نظیر بر همه‌چیز و ازجمله زبان تاثیر می‌گذارد. مثلا چه کسی فکر می‌کرد نرم‌افزاری به نام فتوشاپ در زبان انگلیسی به فعل تبدیل شود، همین‌طور موتور جستجوی گوگل؟ حالا انگلیسی‌زبانان از گوگل ‌کردن اطلاعات مورد نیاز و از فتوشاپ‌کردن تصاویر حرف می‌زنند. 
نکته عجیب اینکه بسیاری از قائلان به عدم دست‌بردن در ساختار رسمی زبان، در عرصه فرهنگ و هنر و فلسفه به نسبی‌بودن اعتقاد دارند و به‌شدت به بنیادگرایی در ساحت عقل معترضند؛ اما وقتی پای زبان پیش کشیده می‌شود، در نهایت انسداد و انجماد فکری عمل می‌کنند. 
چندی پیش در جلسه نقد و بررسی یک مجموعه شعر، یکی از منتقدان بحث را به آنچه خود «اشتباه بزرگ میرباقری در مختارنامه» می‌نامید، کشاند. از نظر او میرباقری با استفاده از عبارت «سخن‌ کردن» مرتکب اشتباه فاحشی شده. هم او معتقد بود سال‌هاست نویسندگان ما «به سخره گرفتن» را به «اشتباه» به معنای «تمسخرکردن» به‌کار می‌برند، چراکه به گفته او «به سخره گرفتن» در فرهنگ دهخدا به معنای «بیگاری کشیدن» است. من از کلمه «سخن‌کردن» خوشم نیامد، اما دلیلی نمی‌بینم که کارگردانی مثل میرباقری را به‌خاطر تلاش برای ساختن یک مصدر جعلی «گناهکار» بدانم. در مورد «به سخره گرفتن» هم بازگشت به معنایی که در لغتنامه دهخدا آمده، بیشتر شبیه شوخی است، دقیقاً برعکس شاید بهتر باشد لغتنامه‌نویسان بعدی، معنای مصطلح «به سخره گرفتن» را به آن اضافه کنند، نه اینکه کاربران میلیونی زبان را تحت فشار قرار دهند که نباید از این عبارت استفاده کنند. 
زبان، پدیده‌ای سیال است و بسیار پیچیده. زبان متاثر از وقایع سیاسی و اجتماعی دستخوش تغییر می‌شود که با اندکی تحقیق در هویت زبان در تاریخ می‌توان پی برد این تغییرات، طبیعی و جزئی از ذات زبان است. زبانی که تغییر نکند، پیش نمی‌رود. عدم تغییر زبان به معنای انسداد در امر تفکر است. چراکه انسان با کلمات، با زبان فکر می‌کند و درباره چیستی هستی می‌اندیشد. 
مخلص کلام اینکه زبان فارسی نیازی به پلیس ندارد و هیچ‌کس نمی‌تواند برایش «باید» و «نباید» تعیین کند. زبان فارسی میراثی است که برای تک‌تک ما باقی مانده. بنابراین همچنان که استاد میرجلال‌الدین کزازی حق دارد، ‌بخشی از زبان را متعلق به خود بداند و دیگران را از به‌کار بردن کلمات «ناسره» بر حذر دارد؛ شاعران، نویسندگان و حتی کلیت جامعه هم به‌عنوان دیگر صاحبان زبان از این حق برخوردار هستند که با زبان مادری‌شان مراوده داشته باشند. زبان فارسی، تاریخی پرجنب و جوش دارد که رخدادهایی همچون حمله مغول‌ها را هم تجربه کرده است. در آن قرن‌ها نه شورای گسترش زبان فارسی وجود داشت که برای کلمات فرنگی معادل‌های عجیب پیشنهاد کند و ‌نه پلیس‌های زبانی که کتاب «غلط ننویسیم» را علم می‌کنند. زبان فقط یک وسیله برای ارتباط نیست. زبان ابزار اندیشه هم نیست. زبان در اندیشه تنیده شده است. از یاد نبریم که انجماد زبان، انسداد فکری را به همراه دارد.

 

منبع : http://www.farheekhtegan.ir/content/view/28826/40/

 

uandmyfuture.blogfa

Translation has not always enjoyed a good press. Indeed, at the height of what we can call the "communicative" period, it was actively discouraged by many practitioners and regarded as a hindrance to second language fluency rather than an aid to language learning. In the brave new world of the Communicative Approach, translation (and the use of the mother tongue in general) came to be regarded as a relic of the past, a symbol of the bad old days of Grammar Translation, an echo of those long forgotten secondary school lessons when paragraphs of English prose were translated into Latin for no apparent purpose other than as an intellectual exercise.

Such a view, however, takes no account of individual learning styles.


 Some learners appear to need to be able to relate lexis and structures in the target language to equivalents in their mother tongue. This also gives them the opportunity to compare similarities and contrast differences. Put simply, they need the reassurance of their mother tongue in order to make sense of the way the target language operates. In the case of teachers, an ability to translate into the mother tongue of the learners can offer a convenient and efficient way out of a tricky situation – why bother to spend ten minutes trying to explain the concept behind a particular utterance when a simple translation can achieve the same goal in seconds? For example, it is quite difficult to get across the meaning of useful, everyday expressions such as "As far as …. is concerned, …" or "On the other hand …. ". Learning target language equivalents to key phrases like these in the mother tongue can be an extremely effective way to build up a good working vocabulary. Translation can also be extremely creative. It is not only the translation of words from one language to another but the translation of ideas, concepts and images.

Some of the resistance to translation amongst certain teachers might stem from the kind of exercise they were required to do when language learners themselves. Dull, overlong, uncommunicative texts that were difficult to translate into the target language did little for motivation. But why should translation involve whole texts? Surely it is more relevant (and practical) to start with short, communicative pieces of language. When teaching grammatical structures, it can be very useful to check with your learners that they have fully grasped the concept of the language taught by asking them to translate into their mother tongue. As a checking stage, this could usefully come at the end of the lesson. The structure used in "If I had worked harder, I would have passed the exam", for example, is relatively complex and a quick translation check can avoid misunderstandings.

An illuminating exercise is to divide your class into two groups, give each group a short text (3-4 sentences) to translate into the target language. Then get the groups to exchange papers and ask them to translate the other group’s translation back into the mother tongue. The results, when compared, can be extremely interesting and often amusing!

Finally, in case any language teachers are worried that they might be replaced by computers, here is a translation of a well-known English proverb, translated into German and then back into English by a computer programme: "If the away cat, the mice plays".

 

read more :

http://www.sueleatherassociates.com/pdfs/Article_translationinlanguageteaching.pdf

 

uandmyfuture


دسته بندی : مباحث ترجمه

فعالیت‌های مرتبط با ترجمه را با عطف نظر به معنا و اهمیت فرهنگی آنها بهتر می‌توان به بحث و بررسی نهاد. ترجمه را بیش و پیش از هر چیز باید به واسطه نقش آفرینی آن در عرصه اجتماع، مطمح نظر قرار داد. به بیان ساده، ایفای نقش اجتماعی ترجمه یعنی به انجام رساندن کارکردی که مورد انتظار جامعه است. در هر محیط فرهنگی‌ای، برای نام گرفتن به عنوان یک مترجم باید ملزوماتی را در نظر داشت که از آن جمله است فراگیری مجموعه‌ای از هنجارها به منظور تعیین اینکه رفتار خاصی را می‌توان مناسب تلقی کرد یا خیر و همچنین توجه به تمامی عواملی که رفتاری را محدود و مشروط می‌کنند. فرایندهایی که از خلال آنها افراد توانایی خویش را به عنوان مترجم باور می‌کنند، تاکنون کمتر به شکل جدی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. در این ارتباط، ماهیت هنجارهای اکتسابی و نقش آنها در جهت‌دهی فعالیت‌های ترجمه‌ای در محیط‌های خاص اجتماعی و فرهنگی از اهمیت بسیاری برخوردار است.


از جنبه اجتماعی- فرهنگی، ترجمه را باید با در نظر داشتن انواع و درجات مختلفی از الزامات و محدودیت‌ها به بحث کشید؛ الزاماتی که گستره آنها فراتر از خود متن است و تفاوت‌های نظام‌مند میان زبان‌ها و سنت‌های مبتنی بر متن یا حتی ظرفیت و محدودیت‌های سیستمِ شناختی مترجم به عنوان واسطه‌ای ضروری را دربرمی گیرد. در واقع، حتی شناخت هم خود از عوامل اجتماعی و فرهنگی تاثیر می‌پذیرد یا در اثر این عوامل، اصلاح و تعدیل می‌شود. تفاوت شرایط مترجمان در بسیاری از مواقع ریشه در تفاوت و تنوع متون و مخاطبان آنها دارد؛ امری که به‌کارگیری راهبردهای مختلف و حتی ارائه آثاری کاملا متفاوت ازسوی مترجمان را موجب می‌شود.

الزامات اجتماعی- فرهنگی ترجمه معمولا دو شکل به خود می‌گیرند؛ شکل عمومی که قواعدی تقریبا مطلق را شامل می‌شود، و شکل خاص و فردی که با شیوه و سبک ویژه هر مترجم ارتباط می‌یابد. فضای بین این دو جنبه (که آنها را می‌توان دو حد یک پیوستار تلقی کرد)، گستره‌ای از عوامل میان‌ذهنیتی و مرتبط با هنجارها را دربرمی گیرد. هنجارها خود، زنجیره و پیوستاری درجه بندی شده را شکل می‌دهند که روی آن، هم هنجارهای قوی‌تر(مشابه شکل عمومی) وجود دارند و هم هنجارهای ضعیف‌تر(مشابه شکل خاص و فردی). نِسبی بودن انواع گوناگون الزامات و محدودیت‌ها را هم نباید از نظر دور داشت. بدین ترتیب، آنچه درون گروهی خاص صرفا به عنوان یک شیوه رفتاری مطلوب مورد توجه قرار می‌گیرد، ممکن است ازجانب بخشی دیگر از جامعه، الزام آور و اجباری تلقی شود. این الزام هم می‌تواند برحسب عوامل انسانی (مترجمان) باشد و هم در زمینه نوع فعالیت (تفسیر و...). الزامات رفتاری یاد شده را می‌توان حتی از حیث هنجارها بازتعریف کرد. براین اساس، قواعد عمومی را هنجارهای عینی برمی شمارند و شیوه خاص و فردی را هنجارهای ذهنی.

جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی، هنجارها را از دیرباز به عنوان ارزش‌های عمومی یا عقاید مشترک یک اجتماع تعریف کرده‌اند؛ یعنی آنچه در موقعیتی خاص، درست و غلط، مناسب و نامناسب، مجاز و ممنوع یا از جنبه رفتاری ویژه ای، قابل تحمل و غیرقابل تحمل است. افراد معمولا هنجارها را طی فرایند اجتماعی‌شدن می‌آموزند. این هنجارها همیشه دربردارنده نوعی ضمانت اجرایی یا فشار اخلاقی (بالقوه و بالفعل یا مثبت و منفی) هستند. درون هر اجتماع، هنجارها به مثابه معیاری برای ارزیابی رفتار افراد مورد استفاده قرار می‌گیرند و کارایی و تاثیرگذاری آنها به افراد امکان می‌دهد رفتار خود را نظم بخشند.

اهمیت هنجارها تنها جنبه مَجازی و استعاره‌ای ندارد؛ بلکه برحسب موقعیت نِسبی‌شان در پیوستاری که از آن یاد شد (الزامات ترجمه)، واقعی و تعیین کننده هم به شمار می‌آید. هنجارها مفهوم کلیدی همه تلاش‌هایی هستند که ارتباط فعالیت‌ها را از منظر اجتماعی به کاوش می‌نهند. گستردگی موقعیت‌هایی که هنجارها در آنها به کار می‌آیند موجب شده تا مفهوم هنجار به عامل عمده تثبیت و نگهداشت نظم اجتماعی بدل شود. همین امر درباره فرهنگ‌ها و نظام‌هایی که بنیان آنها را تشکیل می‌دهند هم صدق می‌کند. 

امکان سر زدن رفتارهایی که با هنجارهای رایج و غالب جامعه همنوا نیست، همیشه وجود دارد و عدم تمکین در برابر هنجارها در موارد خاص لزوما به بی‌اعتبار شدن آنها نمی‌انجامد؛ هرچند نباید انتظار داشت که این رفتارها را در پیش گرفت و هزینه‌ای هم نپرداخت. در بررسی رفتارهایی که تحت کنترل هنجارها هستند، ضرورتا نمی‌توان میان خود هنجارها و صورت‌بندی آنها در زبان، انتظار یکسانی و همانندی داشت. در واقع صورت‌بندی‌های زبانی را باید بازتاب آگاهی از وجود هنجارها و اهمیت خاص آنها تلقی کرد و در عین حال، از نقش این صورت‌بندی‌ها در کنترل رفتار (تحمیل هنجارها و نه صرفا برعهده داشتن مسؤولیت آنها) و احتمال اینکه تحریف شوند،‌ غفلت نورزید.

ترجمه به عنوان فعالیتی که حداقل دو زبان و دو سنت فرهنگی را دربرمی گیرد، دست‌کم دو مجموعه از نظام‌های هنجاری در هریک از این سطوح را شامل می‌شود. بنابراین، ارزش ترجمه را می‌توان از جنبه دربرگیری دو عنصر حائز اهمیت، مورد توجه قرار داد: 1- به عنوان یک متن در یک زبان خاص، ترجمه قادر است خلأهای یک فرهنگ یا یک بخش معین از جامعه را بپوشاند و 2- نقشی که این مقوله در بازنمایی زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر ایفا می‌کند. به طور معمول، عمل ترجمه در درون یک فرهنگ- نمایانگر هنجارمندی‌هایی ویژه است. از این روی، افراد یک فرهنگ، حتی هنگامی که نمی‌توانند تبیین روشنی از انحراف به دست دهند- باز هم قادرند از عدم وفاداری یک مترجم به شیوه‌های عمل روا شمرده شده، سخن بگویند.

یک مترجم هم می‌تواند به هنجارهای متن اصلی (و به واقع زبان و فرهنگ مبدأ) تن دهد و هم این امکان را دارد که هنجارهای فرهنگ و زبان مقصد را به کار بندد. محتمل است که گرایش اول، ناهمسازی‌هایی با هنجارها و رویه‌های زبان مقصد در پی آورد؛ به ویژه رویه‌هایی که فراتر از مقتضیات زبان شناختی صِرف هستند. گرایش دوم هم نظام‌های هنجاری فرهنگ مقصد را به عاملی تعیین کننده در فعالیت ترجمه‌ای بدل می‌سازد. نباید از نظر دور داشت که دخل و تصرف در متن اصلی، غالبا با هزینه‌هایی اجتناب ناپذیر همراه خواهد بود. بدین ترتیب- درحالی‌که وفاداری به هنجارهای متن اصلی را می‌توان معیاری برای کفایت و بَسَندگی ترجمه دانست- التزام به هنجارهای فرهنگ مقصد را می‌توان ملاکی برای قابل پذیرش بودن ترجمه به شمار آورد. درصورتی‌که پایبندی به هنجارهای متن اصلی لازم شمرده نشود، احتمال رواج یافتن ترجمه غیرمستقیم افزایش می‌یابد و حتی ممکن است این نوع ترجمه بر ترجمه مستقیم ترجیح داده شود. 

موضوع حائز اهمیت دیگر این است که حتی ترجمه‌های کاملا وفادار به متن اصلی هم متضمن تغییراتی در آن هستند و این مهم، امری فراگیر و جهان‌شمول است. از آنجا که فاصله گرفتن از الگوهای متن اصلی را نه به یک شکل، که به طرق گوناگون می‌توان به انجام رساند، واقعیت‌بخشی به تغییرات به اصطلاح متعهدانه را هم نمی‌توان بدون حاکمیت هنجارها به اجرا درآورد.

در بحث هنجارها، اهمیت آنچه را موسوم به هنجار نخستین یا اولیه (initial norm) است، نباید کم جلوه داد. این هنجارها را به دلیل فرادستی بر هنجارهای خاصی که متعلق به سطوح پایین‌تر و مشخص ترند، چنین می‌نامند. این مفهوم را بیش از هر چیز باید ابزاری تبیینی قلمداد کرد. در زمینه ترجمه- صرف‌نظر از گرایش‌های سطح کلان- تصمیمات سطوح خرد را هنوز هم می‌توانیم برحسب تقابل کفایت و قابلیت پذیرش (که در سطور پیشین بدان اشاره شد) به کاوش گذاریم، تصمیماتی که در ترجمه گرفته می‌شود، ضرورتا مستلزم برقراری توازن میان این دو حد است؛ حدودی که هنجار نخستین آنها را ایجاب می‌کند. بیشتر مطالعاتی که تاکنون با محوریت مساله هنجارها به اجرا درآمده‌اند، این پرسش و ادعا را به بررسی گذاشته‌اند که آیا می‌توان یک شکل از رفتار هنجارمند را برای هر نوع ترجمه‌ای (ادبی، فلسفی یا ترجمه کتب مقدس و...) به کار گرفت یا خیر.

هنجارها نه تنها ترجمه انواع متون، که تمامی مراحل رویداد ترجمه را هم متاثر می‌سازند و از این روی در هر سطحی از محصول نهایی می‌توان بازتاب آنها را مشاهده کرد. دو گروه گسترده از هنجارهایی را که در مبحث ترجمه به کار می‌آیند می‌توان از یکدیگر متمایز ساخت؛ هنجارهای مقدماتی (preliminary) در برابر هنجارهای عملیاتی (operational).

هنجارهای مقدماتی، دو مجموعه عمده از ملاحظات را که غالبا رابطه متقابلی دارند، دربرمی‌گیرند. اولین دسته از این ملاحظات با وجود و ماهیت واقعی سیاستگذاری‌ها در حوزه ترجمه سروکار دارند و دسته دوم با صراحت و بی‌واسطه‌گی ترجمه. سیاستگذاری ترجمه با عواملی ارتباط می‌یابد که بر انتخاب انواع متون تاثیر می‌گذارند. برای زیرگروه‌های مختلف و همچنین عوامل و گروه‌های متنوع انسانی، سیاست‌های متفاوتی هم می‌توان به کار گرفت و به عنوان مثال، سیاستگذاری متون ادبی را از متون غیرادبی تفکیک کرد. دسته دوم از ملاحظات که پیرامون صراحت لهجه در ترجمه‌اند، آستانه تحملی را شامل می‌شوند که درخصوص برگرداندن یک متن به زبانی دیگر وجود دارد. در این زمینه باید به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داد: آیا روی آوردن به ترجمه غیرمستقیم مجاز است؟ چنین ترجمه‌ای چه نوع منبع و متن یا کدام دوره زمانی را دربرمی‌گیرد؟ محدودیت‌ها، ترجیحات و میزان تساهل در این شکل از ترجمه چیست یا به چه میزان است؟ واسطه‌گری میان زبان‌ها به چه نحوی به انجام می‌رسد؟ و... .

هنجارهای عملیاتی به تصمیماتی که طی خود عمل ترجمه اتخاذ می‌شوند، سمت و سو می‌بخشند و بر قالب و چهارچوب متن (یعنی شیوه‌های توزیع محتواهای زبان شناختی در آن) تاثیر می‌نهند. این هنجارها همچنین در ساختاردهی به متون و صورت‌بندی‌های زبانی نقش دارند. بنابراین، رابطه میان زبان مبدا و مقصد مستقیما یا به شکلی غیرمستقیم تابع هنجارهای عملیاتی است. به دیگر سخن، تغییر و عدم تغییر، هر دو وابسته به این نوع هنجارها هستند و این یعنی آنچه باید از متن حذف یا بدان افزوده شود و تغییر محل مطالب و بخش‌های یک متن هم تحت تاثیر هنجارها به وقوع می‌پیوندد. 

البته چهارچوب مشخص و تعریف شده‌ای برای این‌گونه تغییرات وجود ندارد. به عنوان مثال، حذفیات گسترده در یک متن غالبا متضمن تغییراتی در بخش‌ها و قسمت‌های مختلف آن است؛ خاصه اگر حد و مرز روشنی برای آنچه باید حذف شود (جمله، پاراگراف یا یک فصل) تعریف نشود. همچنین وقتی محل قرار گرفتن مطلبی تغییر کند، جای خالی آن را باید با مطلبی دیگر پر کرد.

هنجارهای متنی- زبان‌شناختی (Textual-linguistic) هم نوع دیگری از هنجارها به شمار می‌آیند که بر چگونگی صورت‌بندی ترجمه یا نوع جایگزینی‌های زبان‌شناختی و متنی (با عطف نظر به زبان مقصد) اثر می‌نهند. این هنجارها هم می‌توانند شکل عمومی به خود گیرند و از قاعده «ترجمه به خاطر خود ترجمه» تبعیت کنند و هم شکل خاص و مشخص که با انواع خاصی از متون یا صرفا شیوه ترجمه ارتباط می‌یابند. بعضی از این هنجارها مشابه هنجارهایی‌اند که تولید متون به شیوه غیرترجمه‌ای را هم تحت سیطره دارند اما نمی‌توان و نباید این امر را مسلم و بدیهی فرض کرد.

هنجارهای مقدماتی- چه به لحاظ منطقی و چه ازحیث گاه‌شناختی و ترتیب زمانی- بر هنجارهای عملیاتی تقدم دارند و البته این مهم به معنای نفی رابطه، تاثیر و شرطی‌سازی متقابل میان آنها نیست. با وجود این، رابطه میان این هنجارها را به هیچ روی نباید ثابت و معین پنداشت و درعین حال توجه داشت که چند و چونی این رابطه مولفه غیرقابل انکار هر مطالعه‌ای است که ترجمه را به عنوان فعالیتی هنجارمند به کندوکاو می‌نهد. همچنین نباید از رابطه این هنجارها با هنجار نخستین یا اولیه چشم پوشید.

هنجارهای عملیاتی را می‌توان به مثابه مدلی در نظر گرفت که ترجمه برمبنای آنها شکل وجودی پیدا می‌کند؛ خواه این ترجمه، هنجارهای متن اصلی را محقق سازد، خواه هنجارهای زبان مقصد را یا اینکه حد وسطی از این دو صورت را دربرگیرد. هر مدلی که ارائه‌گر دستورالعمل‌های اجرایی باشد، می‌تواند در نقش یک عامل محدودکننده هم ظاهر شود؛ بدین ترتیب که راه‌هایی را برگشاید و درعین حال، اختیاراتی را سلب کند. اگر ترجمه با اتکای صرف به هنجارهای زبان مبدا به انجام رسد و زبان مقصد نادیده گرفته شود، محصولی ساختگی و تصنعی به دست خواهد آمد. در این وضعیت دیگر نمی‌توان از وارد شدن یک ترجمه به فرهنگی خاص سخن گفت و بهتر است این عمل را تحمیل ترجمه به آن فرهنگ تلقی کنیم. حالت دوم هنگامی رخ می‌دهد که مترجم فرهنگ مقصد (فرهنگ خویش) را اولویت بخشد؛ این مساله که اینک بسیار رواج دارد، ممکن است سبب باعث تبدیل محصول نهایی به برداشت و روایتی دیگر از متن اصلی شود.

مطالعه هنجارها گامی ضروری در تحقق بخشیدن به اصل رابطه‌ای- کارکردی موسوم به هم‌ارزی یا هم‌ارزشی (equivalence) در ترجمه است؛ چراکه هنجارها نقشی اساسی در تعیین نوع و میزان هم‌ارزی ترجمه‌ها (همپایه بودن ترجمه با متن اصلی) دارند. به طور کلی کارایی هنجارهای مرتبط با ترجمه یا تحقق بخشیدن به اصل هم‌ارزی تا حد زیادی منوط به موقعیتی است که خود عمل ترجمه در فرهنگ مقصد دارد. اگر خواهان آن هستیم که جایگاه ترجمه در متن فرهنگ را به نحوی شایسته ارتقا بخشیم، باید ماهیت هنجارهای مرتبط با ترجمه را با هنجارهای حاکم بر تولید متون غیرترجمه‌ای به شکل تطبیقی به مطالعه و مقایسه گذاریم.

دو ویژگی مفهوم هنجار که بررسی آن را (ازجمله در مطالعات مربوط به ترجمه) دشوار می‌سازند عبارتند از خاص‌بودگی اجتماعی- فرهنگی هنجارها و ناپایداری آنها. ضرورتی وجود ندارد که یک هنجار خاص به یک شکل و میزان برای همه بخش‌های جامعه یا فرهنگ‌های مختلف به کار رود. اهمیت یک هنجار توسط سیستمی بدان داده می‌شود که این هنجار در آن شکل می‌گیرد. علاوه بر خاص بودن، هنجارها همچنین ناپایدار و متغیرند. تغییر هنجارها گاهی سرعت می‌یابد و زمانی دیگر به آهستگی رخ می‌دهد. در طول زندگی افراد، هنجارهای مربوط به ترجمه معمولا با دگرگونی‌های بنیادی مواجه می‌شوند. نقش نسبی عوامل مختلف در پویایی هنجارهای ترجمه هنوز هم آن‌گونه که باید و شاید مشخص نیست.

جایگاه فرد به عنوان یک مترجم ممکن است شکل موقت داشته باشد؛ به ویژه اگر وی نتواند خود را با شرایط و مقتضیات در حال تغییر سازگار کند یا اگر این انطباق و سازگاری کافی به نظر نرسد. این فرایند را نباید تنها از منظر دگرگونی نسل‌ها یا گروه‌های سنی به بررسی نهاد. اگرچه غالبا میان سن شخص و تعلق وی به خط فکری خاصی از ترجمه (مبتنی بر تقسیم‌بندی سه‌گانه قدیمی، شایع و پیشرو) همبستگی وجود دارد اما این امر را نمی‌توان قطعی پنداشت و از آن به عنوان نقطه شروع و چهارچوبی برای مطالعه هنجارها سود جست. به عنوان مثال مترجمان جوان به ویژه در مراحل اولیه فعالیت خود عمدتا رفتاری تقلیدی در پیش می‌گیرند و در حالی که انتظار می‌رود هنجارهای زمان خود را در نظر گیرند، مطابق هنجارهای قدیمی عمل می‌کنند و موجب تقویت آنها می‌شوند. به طور کلی، کثرت و تنوع هنجارهای ترجمه را باید به پیچیدگی موقعیت‌های زندگی نسبت داد.

امکان دست زدن به رفتارهای غیرهنجاری در ترجمه هم همیشه و در هر زمانی وجود دارد. افراد معمولا شیوه‌های رفتاری غیرهنجاری را به منظور استثنا و خاص جلوه دادن خود برمی‌گزینند. چنین رویه‌ای حتی ممکن است نظام موجود ترجمه را با بعضی دگرگونی‌ها مواجه سازد. پرسش بسیار حائز اهمیت در این مقوله این است که یک فرهنگ در چه شرایطی انتظار رخ دادن تغییر را دارد و تحت چه شرایطی هم آن را برنمی‌تابد.

مطالعه مستقیم عمل ترجمه را تنها از طریق تولیدات قابل دسترس آن می‌توان به انجام رساند. هنجارها مستقیما قابل مشاهده نیستند و این امر، بررسی رفتار ترجمه‌ای را با ویژگی‌هایی خاص مواجه می‌سازد. دو منبع عمده در تجدید سازمان هنجارهای ترجمه‌ای وجود دارد: متنی (textual) و فرامتنی یا برون‌متنی (extratextual). منابع متنی به خود متون ترجمه شده برمبنای انواع گوناگون هنجارها و همچنین صورت‌های تحلیلی ترجمه‌ها با نظر به انواع هنجارهای مقدماتی اشاره دارند. منابع فرامتنی صورت‌بندی‌های نیمه نظری یا انتقادی را شامل می‌شوند؛ مواردی همچون نظریه‌های تجویزی یا دستوری ترجمه، گزاره‌های بیان شده ازسوی مترجمان، ویراستاران، ناشران و دیگر افرادی که درگیر فعالیت ترجمه‌اند یا با آن سروکار دارند، ارزیابی انتقادی ترجمه‌های فردی در کنار تحلیل آنچه موسوم به مکتب مترجمان است و... .

تفاوت‌هایی بنیادی میان این دو نوع منبع وجود دارد. متون تولیدات اولیه رفتار هنجارمند به شمار می‌آیند و می‌توان آنها را نوعی بازنمایی بی‌واسطه تلقی کرد، درحالی‌که اظهارات هنجاری را باید فراورده‌هایی جانبی و فرعی دانست که موجودیت خود را از وجود و فعالیت هنجارها دارند.

بنابراین نظیر هر تلاشی که برای تدوین هنجارها صورت می‌گیرد، این اظهارات هم ممکن است دستخوش سوگیری و یکجانبه‌ نگری شوند و لازم است که جانب احتیاط را در بررسی آنها رعایت کرد.

ترجمه اساسا فعالیتی چند‌ وجهی به شمار می‌آید. عوامل تاثیرگذار بر این فعالیت را باید کاملا درهم تنیده و مرتبط درنظرگرفت و حتی به بهانه روشمندی هم آنها را جدای از یکدیگر به بررسی ننهاد. به علاوه نمی‌توان انتظار داشت که رفتار مترجم از نظام‌مندی کامل برخوردار باشد. تصمیمات مترجم برخاسته از انگیزه‌های مختلف است و حتی ممکن است که مساله‌ای مشابه، تصمیماتی متفاوت را برانگیزد. از این روی هماهنگی در رفتار ترجمه‌ای امری بعید می‌نماید. 

مطالعه هنجارها با توجه به اینکه آنها همواره محدود به گروهی اجتماعی و زمانی خاص هستند، تنها زمانی اثربخش خواهد بود که قوانینی عام برای رفتار ترجمه‌ای به دست آید؛ رفتاری که ماهیتا و به گونه‌ای اجتناب ناپذیر شکل پیشایندگرا (probabilistic) دارد. بی‌تردید تا مطالعه‌ای آغاز نشود، دستاوردی هم حاصل نخواهد شد و تا زمانی که این‌گونه است، نمی‌توان به پیشرفت‌های روش شناختی خوشبین بود. چنانچه ترجمه‌پژوهی را تا هنگام دست یافتن به روش‌های تحقیق نظام‌مندتر وانهیم، ممکن است هیچ‌گاه نتوانیم پژوهشی به انجام رسانیم.


گیدن توری/ ترجمه: مهدی ابراهیمی
برگرفته از: گروه مجلات همشهری