k

k

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۴:۰۵
    %)
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۵/۱۷
    kkk
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۹۴، ۱۱:۲۸ - سعید
    مرسی

سیبب

یوجین نایدا (Eugene Nida) زبان شناس معاصر آمریکایى(متولد۱۹۱۴) تاکنون ۲۹ کتاب تألیف کرده که همگى درباره زبان شناسى، زبان شناسى ترجمه،فرهنگ ونیز ترجمه انجیل بوده است.چنین فردى که آثارش به تمام دنیا راه یافته، نه تنها مجذوب زبان است بلکه خود یکى از کارشناسان و مراجع صاحب نظر در این وادى است. او به زبان هاى لاتین و یونانى اشراف کامل دارد ودرجوانى با آثار زبان شناسانى چون ادوارد ساپیرو لئونارد بلومفیلد آشنایى یافت و به تحصیل این رشته متمایل شد . رساله دکتراى او با عنوان «خلاصه اى از نحو انگلیسى» در زمان خود (سال ۱۹۴۳) تنها تحلیل تمام عیار از یک زبان بین المللى بر اساس نظریه سازه هاى بلا فصل بود. نظریات نایدا در حوزه مطالعات ترجمه و ترجمه شناسى پیشتاز است.


نایدا ترجمه را به دوگونه کاملاً متضاد؛ «صورى» و «پویا» تقسیم مى کند. ترجمه صورى به صورت کلمه وفادار مى ماند .در این ترجمه، کلمه هرگز از قالب صورى خود خارج نمى شودو طبیعى است که در چنین ترجمه اى هیچ نوع تعدیل زبانى یعنى افزایش یا کاهش متن اصلى صورت نمى گیرد. چنین ترجمه اى را مى توان از طریق ترجمه معکوس ( back translation) دوباره به صورت متن مبدأ درآورد. در این ترجمه، اسم به اسم ،صفت به صفت و فعل به فعل ترجمه مى شودو در هیچ شرایطى دو جمله به یک جمله و حتى یک کلمه به دو کلمه و برعکس ترجمه نخواهد شد. ترجمه پویا قطب مقابل ترجمه صورى است . در این ترجمه، حرف آخر را پیام متن مى زند و صورت صرفاً وسیله اى است در خدمت پیام و چنانچه لازم باشد مى توان صورت را کم، زیاد، متفاوت یا حتى حذف کرد تا خواننده به پیام مطلوب دست یابد. مهم دریافت پیام است که از طریق عاملى درجه دوم(صورت) منتقل مى شود.(صلحجو۱۳۷۷، :۶۳- ۶۴)

نایدا علاوه بر کسب مدرک دکتراى زبان شناسى ،درحوزه علم مسیحیت هم فعال بوده و ملقب به عنوان کشیش است. از آثار مهم او مى توان به کتاب هاى «به سوى علم ترجمه» (۱۹۶۴)، «از زبانى به زبان دیگر» (۱۹۸۶ )و «مجذوب زبان» (۲۰۰۳ ) اشاره کرد. مقاله حاضر نگاه مختصرى است به کتاب «مجذوب زبان» (Fascinated by Languages) او.

این کتاب دربرگیرنده ۴ بخش است . در بخش اول، نایدا مرورى بر فعالیت هاى علمى و تخصصى خود دارد و به معرفى تجارب حرفه اى اش در ۹۰ کشور دنیا و مسائلى که در هر فرهنگ براى ترجمه انجیل با آن روبه رو بوده است ، مى پردازد. اما به جز اشارات خاص به حوادث تاریخى مانند انقلاب فرهنگى در چین، هیچ گونه زمان بندى مشخصى براى کارش قائل نمى شود. درعوض، دشوارى هاى ترجمه را با توجه به پیشرفت هاى اجتماعى و سیاسى، مسائل فرهنگى و ماجراهاى سفر خود توصیف و آن ها را بر حسب کشور و منطقه تقسیم بندى مى کند، او در ابتدا با مرورى بر طرح هاى ترجمه، خواننده را با کارهاى خود در آفریقا آشنا مى کند. وى مسائل ترجمه را بر اساس فرهنگ، زبان شناسى و موضوع هاى مذهبى بررسى مى کند. براى مثال، در سودان براى عبارت عفو و بخشش(forgiveness) اصطلاح تف انداختن روى زمین در جلوى پاى کسى(to spit on the ground in front of someone) ) وجود دارد که نشانه اى سنتى براى داورى در نزاع هاى میان افراد است. روشن است که چنین انطباق هاى فرهنگى براى بسیارى از افراد دست اندرکار ترجمه متون مذهبى مشکل آفرین است. در این بخش، فصل هایى هم به قاره آسیا، آمریکاى شمالى ، آمریکاى لاتین ،اروپاى غربى و اروپاى شرقى اختصاص دارد و تجارب خویش را در آن مکان ها بیان مى کند.

در بخش دوم کتاب، به ترجمه،متون ادبى و تفسیر برمى خوریم. نایدا متخصصان ترجمه اى را معرفى مى کند که در سال هاى متمادى با آنان همکارى کرده است و خاطر نشان مى کند که ممکن است بهترین مترجمان با زبان شناسى آشنایى نداشته باشند اما باید فرهنگ انجیل عبرى و عهد جدید را بدانند. همچنین باید قادر به ترجمه معنى دار متون براى نسل آینده باشند.

در واقع او نسبت به درستى متن بسیار حساس است. در فصلى که به انجیل به عنوان یک متن ادبى پرداخته مى شود ، نایدا به این مسأله اشاره مى کند که متون از غناى ادبى بالایى برخوردار هستند اما مترجمان به ندرت نسبت به این صورت هاى ادبى حساس اند. او در فصل مربوط به تفسیرمتن یکى از مسائل عمده پیش روى ترجمه را بیان مى کند ومعتقد است که تفاوت هاى بافتى ممکن است به تفاسیر متفاوت منجر شود.او پیشنهاد مى کند که چنانچه مترجم قادر به یافتن معناى ظاهرى واژه زبان مبدأ در زبان مقصد نباشد یا به عبارتى آن واژه در آن زبان وجود نداشته باشد،مى تواند از واژه اى در زبان مقصد استفاده کند که همان نقش ارتباطى را در آن بافت خاص ایفا مى کند. به همین دلیل است که در ترجمه برخى مترجمان مى بینیم که سوپ مرغ به آش رشته ترجمه مى شود. زیرا هر دو واژه به لحاظ ویژگى هاى معنایى،ارتباطى و فرهنگى در زبان هاى خود یکسا ن اند.

نایدا در بخش سوم کتاب، به برخى جزئیات حرفه پرجاذبه خود مى پردازد. وى به عنوان یک زبان شناس و مردم شناس زندگى خود را وقف درک مسائل ترجمه کرده است. این بخش به ترجمه انجیل اختصاص دارد و به مسائلى مانند این که ترجمه انجیل نوعى از ترجمه است که به خودى خود به روش هاى خاصى نیاز دارد و نیز این که چرا براى ترجمه انجیل تقاضاى زیادى وجود دارد، مى پردازد .سپس آینده اى از ترجمه انجیل به دست مى دهد و این قسمت را با بحث مسائل مهم ترجمه که مترجمان کتاب مقدس با آن مواجه اند، به پایان مى رساند و این مسائل را از اصطلاحات تا زبان استعارى طبقه بندى مى کند.

در فصل آخر با عنوان «تجربه شخصى» نایدا به خودش و این که واقعاً کیست مى پردازد. او خود را کسى که صرفاً در حال سفر،نوشتن و سخنرانى است ، نمى داند بلکه خود را کسى مى داند که سعى در آمیختن جنبه هاى متفاوت زندگى دارد و مى کوشد تا حد ممکن بیندیشد و کار انجام دهد. وى خویش را فردى مى داند که به دنبال گزینش بهترین ها در زبان است ودر واقع خود را یک منظور شناس (pragmatist) معرفى مى کند.


ارزیابى کتاب

به عنوان یک خواننده بدون هیچ گونه پیش زمینه در امر ترجمه اما با علاقه شخصى و حرفه اى به زبان و فرهنگ مى توان کتاب نایدا را نگاهى جذاب به دنیاى ترجمه ، خصوصاً ترجمه کتاب مقدس معرفى کرد. آنچه در این کتاب جالب توجه به نظر مى رسد این مسأله است که چنین ترجمه اى از یک سو میان تاریخ اجتماعى و ادبیات و از سوى دیگر میان فرهنگ مذهبى و روان شناختى مسیحیان پیوند برقرار مى کند.

ممکن است خواننده نسبت به درک شخصى نایدا از بسیارى از متون کتاب مقدس که در باره آن ها بحث شده دچار تحیر شود، هرچند کتاب چنین قصدى نداشته باشد.این کتاب درباره مردم و سازمان هاى متعددى که نایدا با آن ها در سال هاى متمادى سرو کار داشته است، یعنى متخصصان و مترجمان و نیز متولیان کلیسا ها و عامه مردم ،بحث مى کند.کتاب نایدا به عنوان گزارشى نیمه علمى مى تواند براى خواننده برانگیزنده، روشنگر و سرگرم کننده باشد.

یکى از مواردى که نایدا به آن بى توجه بوده است، انسجام پیوستگى و نظم مطالب است. این امر را مى توان به طرق مختلف نشان داد . براى مثال، در موارد بسیارى خواننده از بحث مسائل ترجمه به سمت حکایات سفر کشیده مى شود و برعکس.در آغاز فصل اول، یک صفحه ونیم به قصه هاى سفر پرداخته مى شود اما این مطالب در چارچوب اصلى برداشت هاى نایدا از کشورهاى گوناگون نمى گنجد. چنین تغییرات ناگهانى از مسائل ترجمه به حکایات سفر و مشاهدات دیگر، در کتاب او فراوان دیده مى شوند. به علاوه قسمت مربوط به مناطق جهان با کمال تعجب داراى کیفیتى نابرابر است براى مثال، به قاره آفریقا در یک قسمت جداگانه و یکپارچه پرداخته شده است درحالى که براى مناطق دیگر این گونه نیست. در قسمت مربوط به هندوستان بیشتر مطالب مربوط به رسومات عجیب و غریب مردم در این کشور است، در حالى که در قسمت مربوط به تایلند بیشتر به تفاوت هاى جالب میان فرهنگ ها در درک متون غربى کتاب مقدس با توجه به آنچه بودایى ها از آن استنباط مى کنند، مى پردازد. همچنین به این گونه تفاوت ها در مناطقى مانند میانمار، برمه، چین، جزایر اقیانوس آرام و... اشاره مى شود اما درباره چگونگى حل این مشکلات چیزى گفته نمى شود. نایدا مشکلات ترجمه معنادار را در دو نیمه کتاب شرح مى دهد. با این حال میان نیمه مربوط به مناطق یا کشورها و نیمه مربوط به ترجمه بى نظمى آزاردهنده اى به چشم مى خورد و نیز مسائل و مشکلات بخش دوم به جز مکان پروژه هاى ترجمه با ماجراهاى بخش اول ارتباط کمى دارند.

با وجود تمام موارد بالا، کتاب براى خواننده خصوصاً براى معلمانى که به دانش آموزان کشورهاى دیگر زبان مى آموزند و افرادى که در چند کشور بیگانه به سر برده اند ، بسیار جذاب است. به هر حال، بهتر است ارزیابى نقادانه از بحث هاى نایدا در باره جنبه هاى فنى ترجمه به عهده صاحب نظران گذاشته شود و هر کس که به زبان و فرهنگ علاقه مند است نباید از توصیف هاى نایدا از ترجمه انجیل محروم شود زیرا این توصیف ها شاهدى براى کار استثنایى او هستند.

 

● منبع: روزنامه ی ایران 



در دوره ای که نیومارک (Newmark 1981) آن را دوره ما قبل زبان شناسی ترجمه می نامد، بحث درباره ترجمه حول یک سوال کلی صورت می گرفت و آن این بود که ترجمه باید به روش آزاد انجام شود یا روش نقل به عبارت. نظریه پرداز، که خود را مجبور به انتخاب این یا آن روش می دید، این پرسش را به صورت تجویزی ویا استناد به یکی از چهار عامل فرهنگی، اخلاقی، زبانی و زیبا شناختی و یا مجموعه ای از این عوامل پاسخ می داد. پاسخ هایی را که با استناد به عوامل مذکور داده شده می توان، به طور خلاصه، به صورت قضایای دوگانه متضاد به شرح زیر بیان کرد:


عامل فرهنگی
الف) ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را تا آنجا که لازم است باید تغییر داد تا با فرهنگ مقصد سازگاری پیدا کند.
ب) ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را باید با کمترین تغییر ترجمه کرد تا نمودار شیوه تفکر و بیان ملتی دیگر باشد.

عامل زبانی
الف) مترجم باید تاحد امکان کلمات و تعبیرات نویسنده را به کار ببرد و از این راه زبان مقصد را غنی سازد.
ب) مترجم باید تا حد امکان از کاربرد کلمات وتعبیرات نویسنده که زبان مقصد را فاسد می کند بپرهیزد.

عامل اخلاقی
الف) مترجم باید لفظ به لفظ به نویسنده متعهد باشد.
ب) مترجم باید به روح اثر متعهد باشد.

عامل زیبا شناختی
الف) مترجم باید با نقض قرارداد های عرفی زبان مقصد و آشنایی زدایی، غرابت زبانی متن اصلی را تا حد امکان به ترجمه منتقل کند.
ب) مترجم باید غرابت زبانی متن اصلی را به حداقل برساند و زبان ترجمه را تا حد امکان طبیعی و روان سازد.

احکام یاد شده، چنان که گفته شد، تجویزی اند و مبنایی ذهنی واعتباری دارند. هرکدام از آنها ممکن است در شرایط خاصی در جامعه ای مقبول واقع شوند و در شرایط خاصی دیگر نا مقبول. در تاریخ ملت ها، بسیار پیش آمده که زمانی یک حکم مقبول واقع شده و زمانی حکمی دیگر متضاد آن. مقبولیت این احکام، در نهایت تابع ذوق اهل قلم و شرایط اجتماعی و فرهنگی و زبانی هر دوره است.

در دوران جدید، به ویژه در سه چهار دهه اخیر که حوزه مطالعات ترجمه به تدریج شکل گرفته، نظریه پرداز ترجمه، وقتی صحبت از روش ترجمه می شود، همچنان خود را به اصول کلی این یا آن روش محدود می بیند. اما در اینجا تفاوتی اساسی وجود دارد. نظریه پرداز دیگر تجویز نمی کندبلکه با استناد به عوامل متعدد به خصوص نوع متن، به جای آنکه بگوید باید این یا آن روش را به کار برد، می گوید این یا آن روش برای ترجمه این یا ان نوع متن مناسب تر است و دلایل عینی خود را نیز ذکر می کند.

تبدیل شیوه کار نظریه پرداز از تجویزی به توصیفی اتفاق مبارکی است که در عرصه مطالعات ترجمه رخ داده است. این تبدیل پیامد های زیادی برای مترجمان دارد، از جمله آنکه مترجم مجبور نیست از روشی پیروی کند که در جامعه ادبی روش غالب در ترجمه به حساب می آید. انتخاب روش بستگی به مخاطب و به خصوص نوع متن دارد. انتخاب وقتی درست است که ترجمه برای خواننده مفید باشد یا روش با نوع متن تناسب داشته باشد. در واقع، انتخاب روش به مترجم واگذار شده است. مترجم برای انتخاب روش باید آگاهی داشته باشد و روش مناسب را با احساس مسئولیت و اعتماد به نفس برگزیند. این نکته دستاورد کمی نیست، هرچند که اهمیت آن همیشه به درستی درک نمی شود. کم نیستند مترجمانی که همه انواع متون را به یک روش ترجمه می کنند و برای انتخاب روش مناسب، آگاهی لازم و لذا اعتماد به نفس ندارند و دست به تجربه نمی زنند و ترجیح می دهند از روش غالب پیروی کنند.

در سه دهه اخیر، در حوزه مطالعات ترجمه، روش های بسیاری برای ترجمه انواع متون پیشنهاد شده است. این روش ها که بی گمان تا حدودی تداخل دارند، به دلیل تغییری بنیادی در دیدگاه محققان ترجمه پدیده آمده است، به طوری که اسنل هورنبی ( 1988, p36 Snell Hornby) می گوید: در دوران کلاسیک ، روش بررسی زبان و ترجمه چنین بود که جملات و به خصوص کلمات را از بافت جدا و به تفصیل بررسی می کردند. در دوره مطالعات ترجمه، محقق به شبکه ای از روابط علاقه مند است و اهمیت تک تک کلمات را، با توجه به اینکه تا چه حد با کل متن و موقعیت و فرهنگ ربط دارد، می سنجد.

برای آنکه با آراء ترجمه شناسان معاصر در باب روش ترجمه آشنا شویم، برخی از این روش ها را به اختصار شرح می دهیم. یادآور می شویم که بحث قدیمی در باب روش برتر ترجمه جای خود را به بحث درباره روش مناسب ترجمه داده و اساسا بحث روش ترجمه فقط یکی از موضوعات متعددی است که ترجمه شناسان معاصر به آن می پردازند. در بحث روش ترجمه، ترجمه شناسان معاصر نیز اصطلاحاتی همچون وفاداری، دقت، روانی، و تعادل را به کار می برند، اما با تعاریف کمابیش متفاوت. نظریات ترجمه شناسان امروزی، قبل از هر چیز، بیانگر اهمیت و وسعتی است که ترجمه در دوران دموکراتیک معاصر پیدا کرده است- دورانی که در آن خوانندگان ترجمه به علما و فضلای دانشگاهی محدود نیستند و ترجمه کار پیچیده ای به حساب می آید که از عوامل زبانی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، قومی، و سیاسی متاثر می شود.


روش های صوری و پویا

این دو اصطلاح را نایدا (Nida 1964) در محدوده ترجمه انجیل به کار برده است. در روش پویا1، ترجمه همان انفعالی را در خواننده پدید می آورد که متن اصلی در مخاطب آن پدید آورده است. برای این کار، مترجم از واژه های فرهنگی نا مانوس در زبان مقصد پرهیز می کند، اطلاعات نهفته در متن اصلی را به عبارت در می آورد، حشو را افزایش می دهد و در مجموع زبانی روان و طبیعی برای ترجمه بر می گزیند. برای مثال نایدا عبارت «بره خداوند» را به زبان اسکیمو به عبارت «سگ آبی خداوند» ترجمه کرد، زیرا در فرهنگ اسکیمو بره وجود ندارد. نایدا این روش را در ترجمه انجیل به کار برده؛ چون در ترجمه انجیل، هدف فقط ارائه اطلاعات به خواننده نیست بلکه ایجاد واکنش در او نسبت به پیام خداوند نیز هست.با این حال این روش در ترجمه دیگر انواع متون نیز کاربرد دارد. شاید بتوان گفت این روش سرآغاز نظریه های جدیدی است که در آنها به خواننده ، به نوع متن و به فرهنگ مخاطب، لااقل به اندازه متن اصلی، توجه می شود.در روش صوری2، مترجم هم عبارت اصلی و هم محتوا را بر می گرداند و ویژگی های صوری متن اصلی را به زبان مقصد انتقال می دهد. مترجم تلاش نمی کند متن را بر اساس اقتضاهای زبانی زبان مقصد بنویسد بلکه، بدون هیچ خلاقیتی و تا آنجا که در زبان مقصد غیرعادی جلوه نکند، ترتیب کلمات نویسنده و به طور کلی انشای عبارات و علائم سجاوندی متن و تقطیع پاراگراف ها را عینا در ترجمه حفظ می کند.در این ترجمه، جملات، هرچند از نظر دستوری درست اند، از نظر سبک انسجام ندارند. این روش، با همه محدودیت هایش، بهترین روش برای ترجمه بعضی متون به حساب می آید، مخصوصا متون مذهبی و متونی که در آنها مترجم مایل نیست شیوه بیان نویسنده را تغییر دهد.........(برای مشاهده بقیه مقاله روی ادامه مطلب کلیک کنید!!! )

روش های ارتباطی و معنایی

دو اصطلاح روش ارتباطی3 و روش معنایی4 را پیتر نیومارک به کار برده است. در روش ارتباطی، چنان که از عنوان آن بر می آید، هدف مترجم ارتباط با خواننده است. در این روش مترجم آزادی بیشتری در تفسیر متن دارد؛ موارد ابهام یا اشکال را برطرف و متن را در چارچوب قرارداد های نحوی و معنایی و کاربردی زبان مقصد، بازنویسی می کند. در این روش، آنجا که بین دقت و روانی تعارض پیش آید، مترجم روانی را بر می گزیند. در روش معنایی – که عنوان چندان با مسمائی نیست– مترجم تا آنجا که قواعد نحوی و معنایی زبان مقصد اجازه دهد، صورت متن اصلی را در ترجمه حفظ می کند، به طوری که ترجمه شیوه تفکر و نحوه بیان نویسنده را عینا نشان می دهد.

شاید بهتر باشد این روش را روش دقیق بخوانیم؛ زیرا در این روش آنجا که بین دقت و روانی تعارض پیش آید، مترجم دقت را برمی گزیند. در این روش موارد ابهام و ناهمخوانی و حتی اشکالات متن اصلی به ترجمه راه پیدا می کنند و حاصل رنگ و بوی ترجمه دارد. این روش بیشتر در ترجمه متون ادبی به کار می رود – متونی که در آن چگونه گفتن به اندازه چه گفتن اهمیت دارد.

روش های آشکار و پنهان

دو اصطلاح روش پنهان5 و روش آشکار6 را جولیان هاوس(House 1989) به کار برده است. در روش پنهان، هدف نوشتن ترجمه ای است که اصیل جلوه کند، درست مثل متن اصلی که از نظر خوانندگان آن متنی اصیل و تالیفی به حساب می آید. به نظر هاوس، این روش برای ترجمه متونی مناسب است که جایگاه ویژه و مستقلی در زبان مبدا ندارند و به زبان، فرهنگ، سنت یا تاریخ چندان وابسته نیستند. در این موارد مترجم می تواند به جای ترجمه تک تک کلمات، کارکرد متن مبدا را در زبان مقصد بازآفرینی کند. آگهی های تجاری و متون مطبوعاتی از جمله متونی هستند که با این روش بهتر ترجمه می شوند.

برخی متون در زبان اصلی از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردارند یعنی برای مخاطب خاصی نوشته شده اند یا به زبان، فرهنگ، سنت یا تاریخ بسیار وابسته اند. روش مناسب برای ترجمه این متون روش آشکار است. در این روش، هدف نوشتن متنی است که ترجمه بودن آن کاملا محسوس باشد. برای این کار کافی است برای کلمات متن مبدا معادل هایی متناظر در زبان مقصد پیدا کنیم بدون آنکه لازم باشد تغییراتی فرهنگی در متن پدید آوریم. این روش برای ترجمه خطابه های مذهبی و سخنرانی های سیاسی و برخی متون ادبی بسیار مناسب است.

روش های آشنایی زدایی و بومی سازی

دو اصطلاح آشنایی زدایی7 و بومی سازی8 را ونوتی (Venuti 1995) به کار برده است. در روش آشنایی زدایی، مترجم عمدا قراردادهای زبانی زبان مقصد را نقض می کند و بخشی از ویژگی های زبانی متن اصلی را به ترجمه انتقال می دهد. این روش از این سخن شلایرماخر9، در مورد روش مطلوب در ترجمه، الهام گرفته که می گوید: «مترجم تا حد امکان نویسنده را به حال خود رها می کند و خواننده را به سوی او می برد». به نظر ونوتی، این روش را باید در جوامعی مثل آمریکا به کار برد که در آن میلی به یادگیری زبان های دیگر و آشنایی با فرهنگ های دیگر وجود ندارد. در این جوامع، روش غالب در ترجمه روش بومی سازی است. مترجم در این جوامع با پیروی از روش آشنایی زدایی، می تواند شوک فرهنگی وارد کند. در روش آشنایی زدایی، مترجم پایبندی مطلق به قراردادهای زبانی و متنی فرهنگ مقصد نشان نمی دهد و در مواردی تعبیرهای فرهنگی زبان مبدا را عینا به متن ترجمه وارد می کند و در نهایت سبکی می آفریند که روان و متعارف نیست، به طوری که خواننده احساس می کند متن متعلق به زبان و فرهنگ دیگری است. ترجمه های ازرا پاوند10 و ترجمه معروف ناباکوف11 از منظومه پوشکین نمونه هایی از ترجمه آشنایی زدا در زبان انگلیسی به حساب می آیند.

ونوتی اصطلاح بومی سازی را با دید مثبت به کار نمی برد؛ زیرا روش بومی سازی روش متداول ترجمه در فرهنگ متکبر آمریکاست – فرهنگی که به زبان ها و فرهنگ های دیگر اعتنایی ندارد و مایل است همه چیز را به زبان روان و آشنای خود بخواند. کسی که به این روش ترجمه می کند مترجمی نامرئی است، چون اصلا وجودش در متن ترجمه احساس نمی شود. خواننده احساس نمی کند متنی را که می خواند ترجمه است. در این روش، مترجم اولا متنی را برای ترجمه بر می گزیند که بتواند به سهولت آن را به روش بومی سازی ترجمه کند؛ ثانیا متن را به زبان و سبکی روان ترجمه می کند تا ترجمه بودن متن را از چشم خواننده پنهان دارد. طبیعی است که مترجم، برای ایجاد سبکی روان و مطابق با انتظارات و سلیقه خواننده، مجبور است چیز هایی به متن بیفزاید و چیز هایی از آن کم کند. روش پیشنهادی ونوتی شاید برای فرهنگ آمریکا مناسب به نظر رسد چون خود شیفتگی زبانی و فرهنگی و دیگر ستیزی آن فرهنگ های دیگر را به چالش می کشد، اما بدیهی است که انتخاب روش درست ترجمه در سایر فرهنگ ها باید با ملاحظه عوامل فرهنگی خاص آن جوامع صورت گیرد.

روش دخل و تصرف

روش ترجمه با دخل و تصرف12 را لوئیس (Lewis 1985) با الهام از این سخن درایدا13 توصیف کرده است که می گوید: «ترجمه ای خوب است که در متن اصلی دخل و تصرف کند». در این روش، ترجمه مبتنی بر تفسیر است و در آن به ناچار (در مقایسه بامتن اصلی) قبض و بسط صورت می گیرد. مترجم از متابعت کورکورانه از زبان متن اصلی سر باز می زند و با فراتر رفتن از محدوده های متعارف زبان، اندیشه ای را که برای اهل زبان کاملا جدید است به زبانی کاملا غیر متعارف بیان می کند. مترجم کاربرد های متداول کلمات را تغییر می دهد و مراتب زبانی در متن اصلی و نیز انحراف های متن اصلی از معیار های زبان مبدا را با استفاده از ابزار زبان مقصد، بارز و برجسته می کند و در نهایت، زبان مقصد را آن قدر بسط می دهد تا بتواند آنچه را که در ترجمه به ناچار از دست می رود به نحوی جبران کند. مترجم هر قدر از دست رفته ها را بیشتر بتواند جبران کند وفادارتر است. بدیهی است این روش در ترجمه آن دسته از متون به کار می رود که در زبان مقصد از نو آوری های زبانی، ارزش های ادبی و قابلیت تفسیری خاص برخوردارند و ترجمه لفظ به لفظ آنها با ریخت و ریز بسیار همراه است و تصور درستی از متن اصلی به خواننده زبان مقصد نمی دهد.

روش های ترجمه محض و انتقال

ریس (Reiss 2000)، از بنیانگذاران مکتب نقش گرا در آلمان، در کتابی با عنوان احتمالات و محدودیت های نقد ترجمه، روشی عینی برای نقد ترجمه پیشنهاد می کند. او از یک طرف با نظریه پردازان سنتی ترجمه که برقراری تعادل را اساس کار ترجمه می دانند موافق است؛ اما از طرف دیگر اذعان دارد که در مواردی برقراری تعادل در سطح اندیشه یا صورت یا کارکرد ممکن و یامطلوب نیست. به عبارت دیگر، ریس دو روش ترجمه را می پذیرد: یکی روش ترجمه محض، دیگری روشی که او انتقال می نامد و در شرایط خاص به کار می رود. در روش ترجمه محض، مخاطب یا نقش متن در فرهنگ مقصد عوض نمی شود و متن بدون کمک توضیح و پانویس و انواع تغییر بیان، زبانی ساده تر و قابل فهم تر نمی یابد و مترجم در پی برقراری تعادل در سطح اندیشه، صورت یا نقش متن اصلی است. در روش انتقال، مترجم از مرزها و محدودیت های زبانی و فرهنگی فراتر می رود تا بتواند ترجمه ای را ارائه کند که در فرهنگ مقصد نقشی مشابه نقش متن اصلی در فرهنگ مبدا داشته باشد. معیار هایی که ریس به عنوان دستو رالعمل برای نقد ترجمه و به طریق اولی برای ترجمه پیشنهاد می کند نه به کلمات و ساختار های متن اصلی بلکه به نوع متن بستگی دارد. نوع متن روشن می کند که با توجه به هدف ترجمه، تعادل در چه سطحی باید برقرار شود.

ریس، بر اساس الگوی پیشنهادی روانشناس آلمانی، بوهلر (Buhler 1965)، برای متون سه نوع قائل است: متون اطلاع رسانی14، متون عاطفی15، و متون کنشی16. نقش اصلی متون نوع اول، چنان که از عنوان آن پیداست، اطلاع رسانی است و انتخاب زبان و سبک تابع این نقش است. در ترجمه این متون (کتب مرجع، نامه های اداری، اسناد رسمی و مقالات دانشگاهی)، مترجم باید به محتوا وفادار باشد ولی از جهت سبک، معیار های غالب در فرهنگ مقصد را مبنای کار قرار دهد. در متون عاطفی، عنصر زیباشناختی غالب است و ویژگی های سبکی جزئی از معنای متون به شمار می آید؛ زیرا تاثیری زیبا شناختی در خواننده دارد. مترجم باید نقش قالب این نوع متون را در ترجمه حفظ کند و با انتقال ویژگی های سبکی متن اصلی، به نوعی شباهت سبکی دست یابد. در متون کنشی، هدف نویسنده ان است که خواننده را ترغیب کند و او را به عملی خاص وا دارد. در این متون، محتوا و صورت تابع تاثیری است که قرار است متن در خواننده ایجاد کند. در ترجمه این نوع متون، مترجم باید زبان را طوری به کار برد که ترجمه واکنشی مشابه متن اصلی در خواننده پدید آورد. برای دستیابی به این هدف، گاه لازم می آید مترجم محتوا و یا ویژگی های سبکی متن اصلی را تغییر دهد. متن ممکن است متشکل از انواع متعدد باشد که هر کدام طبعا، در هر فرهنگ، ویژگی های قراردادی خاص خود را دارد. ریس از دید کارکردگرایی، توجه مترجم را به انواع متون ونقش های متفاوت آنها جلب و بر لزوم آشنا بودن مترجم با معیار ها و قراردادهای زبانی و فرهنگی حاکم بر انواع گونه ها تاکید می کند.

روش فرهنگ گرا یا خواننده مدار

روش فرهنگ گرا یا خواننده مدار را هانس ورمیر17، چهره شاخص مکتب نقش گرا، پیشنهاد کرده است. از نظر ورمیر، ترجمه فقط رویدادی زبانی نیست بلکه اساسا نوعی انتقال بین دو فرهنگ است. لذا مترجم باید نه فقط صاحب دو زبان بلکه صاحب دو فرهنگ باشد. همچنین، از آنجا که ترجمه عمل فرهنگی پیچیده ایست، نظریه پرداز ترجمه نمی تواند به نظریه ای صرفا زبانی اکتفا کند. متن اصلی از عناصری تشکیل شده که ممکن است به لفظ در آمده یا در نیامده باشند. ترجمه در موقعیتی جدید نوشته می شود تا با مخاطبی جدید و متفاوت ارتباط برقرار کند. پس نظریه ترجمه باید بر دو عامل عمده تکیه کند: فرهنگ مخاطبان ترجمه؛ نقشی که ترجمه قرار است در فرهنگ مقصد ایفا کند. بنابراین هر نظریه ترجمه باید مبتنی بر نظریه ای در زمینه فرهنگ باشد. آگاهی مترجم از نقش ترجمه در فرهنگ مقصد دست مترجم را در انتخاب روش ترجمه باز می گذارد. نظریه ورمیر مبتنی بر دو اصل است: یکی آنکه عمل انسان تابع هدف ان است؛ دیگر آنکه هدف با توجه به مخاطب تغییر می کند. ورمیر ترجمه را نوعی عمل می داند که مثل هر عمل دیگر، با هدف و مقصودی خاص صورت می گیرد. مترجم قبل از ترجمه باید هدف خود را از ترجمه مشخص کند. ترجمه از نظر ورمیر تابع دو قانون است؛ قانون انسجام و قانون وفاداری. انسجام یعنی سازگاری متن با موقعیت خود. بنا بر قانون انسجام، متن اصلی در فرهنگ خود متنی منسجم به حساب می آید، اما ممکن است ترجمه لفظ به لفظ آن در فرهنگ مقصد متنی منسجم به حساب نیاید. بنا بر قانون وفاداری، هرچند ترجمه تابع تفسیر مترجم از متن و نیز تابع هدف ترجمه است، اما نهایتا ترجمه با متن اصلی کاملا بیگانه نیست بلکه نوعی رابطه میان آن دو (انسجام بین دو متن) بر قرار است. در ترجمه متونی که نقشی متفاوت در زبان مقصد می یابند، وفاداری بین دو متن یا وفاداری مترجم به حداکثر می رسد؛ حال آنکه در ترجمه متون ادبی، انسجام بین ترجمه و متن اصلی دیگر ملاک نخواهد بود. بدین ترتیب، پایبندی به متن اصلی تابع هدف ترجمه است. اگر هدف ترجمه اقتضا کند که متن در فرهنگ مقصد نقش متفاوت پیدا کند، دیگر ضرورتی برای ایجاد انسجام بین دو متن وجود ندارد. معیار پسندگی متن است و آن انطباق متن است با هدف از پیش تعیین شده ترجمه.

روش خواننده محوری که ورمیر پیشنهاد می کند مورد مخالفت کسانی واقع شده که پایبندی به متن اصلی را قانون اخلاقی تغییر ناپذیر ترجمه می دانند. کریستین نورد18 که خود از طرفداران نظریه ورمیر است، به نقص اخلاقی این روش اشاره می کند و می گوید: «اگر متن طبق هدفی خاص ترجمه شود، مترجم نمی تواند ولو اینکه سفارش دهنده ترجمه بخواهد، در چهارچوب فرهنگی خاص هر هدفی را برای ترجمه هر نوع متن انتخاب کند. در هر جامعه، تصوری خاص نسبت به ترجمه وجود دارد و بدیهی است خواننده هر ترجمه را مطابق با همان تصور ارزیابی می کند و اگر مترجم تغییری در صورت یا معنی یا نقش ترجمه بدهد، خواننده ترجمه این تغییر را به حساب مولف می گذارد نه به حساب مترجم، مگر آنکه از قبل در جریان تغییراتی که در متن انجام شده است قرار گیرد. خواننده ترجمه باید به مترجم اعتماد کند و مترجم نیز آزادی کامل دارد تا با توجه به هدف خود، متن را ترجمه کند. اصل پایبندی، به مترجم حکم می کند که، اگر تغییرات انجام شده در متن با قرارداد های رایج در ترجمه و نیز انتظارات خواننده از ترجمه، ناسازگاری داشته باشد، خواننده را در جریان تغییرات قرار دهد.»


منابع:

House, Juliane (1989), "Translation Quality Assessment", Reading in Translation Theory, Andrew Chesterman (ed.), Helsinki: Oy Finn Lectura Ab.pp.157-161.                             
Lewis Philip (1985), "The Measure of Translation Effects", Difference in Translation,        Joseph Graham (ed.) Ithaca, New York: Cornell University Press.                                   
Newmark, Peter (1981), Approaches to Translation, Oxford, New York: Pergamon.         
Nida, Eugene A. (1964), Toward a Science of Translation, with special reference to         principles and procedures involved in Bible translating, Leiden: Brill.                               
Nord, Christian (1991), "Skopos, Loyalty and Translation Conventions", Target (3): pp.     91-109.                                                                                                                    
Reiss, Katharina (2000), Translation Criticism, the Potential and Limitations, tr. By Erroll   F. Rhodes, American Bible Society.                                                                             
Snell-Hornby, Mary (1988), Translation Studies: An Integrated Approach, Amsterdam-     Philadelphia: John Benjamins.                                                                                    
Venuti, Lawrence (1995), The Translator's Invisibility, London and New York: Routledge.    
Vermeer, Hans (1989), "Skopos and Commission in Translational Action", Reading in       Translation Theory, Andrew Chesterman (trans.), Helsinki: Oy Finn Lectura AB               

پانوشت ها:


 dynamic equivalence 2) formal equivalence 3) communicative method 4) semantic method 5) covert translation 6) overt translation 7) foreignization 8) domestication 9) Schleiermacher 10) Ezra Pound 11) V. Nabakov 12) Abusive translation 13) Derrida 14) Informative 15) Expressive 16) Operative 17) Hans Vermeer 18) Christian Nord


برگرفته از: نامه فرهنگستان

دسته بندی : نظریه های ترجمه

 یکی از جدیدترین مدل های ارائه شده برای ارزیابی کیفیت ترجمه مدل استدلال محور ویلیامز می‌باشد. برخلاف مدل خزاعی فر که متمرکز بر ارزیابی ترجمه متون ادبی می‌باشد، ویلیامیز رویکرد استدلال محور را برای ارزیابی کیفیت متون غیر ادبی پیشنهاد می‌کند. او همسو با نظر چایم پرلمان١، معتقد است که طبقه‌بندی های استدلالی ارسطو را می‌توان در گونه‌های بسیار متنوعی از متون حاضر یافت. همچنین براساس یافته‌های فیلسوف استفان تولمین٢ مطرح می کند که ساختار استدلال در سطح کلان در تمامی متون وجود دارد.


به اختصار می‌توان گفت که وی معتقد است که تمامی متون استدلالی هستند، حتی متون اخباری. بدین‌صورت که نویسنده سعی در متقاعد کردن خواننده در پذیرش برخی نظرات و عقاید دارد. بر همین اساس ویلیامز معتقد است که هر متن مبداء ابزاری، شامل ساختار کلان استدلالی می‌باشد که در وهله اول مترجم موظف به حفظ آن ساختار در متن ترجمه شده می‌باشد. این به مفهوم انکار وجود و اهمیت توجه به مختصات متنی و کاربردهای متفاوت متنی نمی‌باشد. بلکه بدین ‌معنی است که حفظ و انتقال ساختار کلان استدلالی در بررسی کیفیت ترجمه می‌بایست بعنوان اولین اولویت، مورد ملاحظه و ارزیابی قرار گیرد. او برای بررسی کاربرد مدل خود به بررسی دو مقاله‌ آماری و جرم ‌شناسی می‌پردازد و شواهدی در تأیید نظر خود ارائه می‌کند. برای مطالعه‌ بیشتر این روش بررسی کیفیت ترجمه می‌توان کتاب٣ مالکولم ویلیامیز با نام "ارزیابی کیفیت ترجمه: رویکردی استدلال محور" که توسط دانشگاه اتاوا در سال ٢٠٠۴ منتشر شده است را مطالعه کرد. و یا می‌توان برای دستیابی به چکیده‌ این مدل ارزیابی، مقاله‌ای۴ از وی را که در مجله‌ الکترونیکی موتاتیس موتاندیس را که در سال ٢٠٠٩ منتشر شده است را مطالعه کرد.


دسته بندی : نظریه های ترجمه


----------------------------------------


آیا ترجمه نمی‌تواند ارزش متن اصلی را داشته باشد؟


والتر بنیامین اندیشمندی بود که آرزو داشت یک منتقد ادبی شود. او علاوه بر ترجمه اشعار شارل بودلر، مقدمه ای با عنوان «وظیفه مترجم» بر «تابلوهای پاریسی» او نوشت و نظریه های فلسفی خود را درباره ترجمه شرح و بسط داد.

هدف از نوشتن این مقاله این است که با تطبیق نظریه های بنیامین با دیگر صاحب نظران ترجمه، رویکرد مناسب به ترجمه تبیین شود. از آنجا که بنیامین سخت طرفدار ترجمه لفظی بود، به همین دلیل بیشتر به این مقوله و نیز مولفه زبان محض و وفاداری به متن اصلی پرداخته می شود.

نقد حاضر به مفهوم خرده گیری و تخریب اندیشه های اندیشمندی چون والتر بنیامین نیست؛ بسا که در جامعه امروزی ما نقد را ابزاری برای خرده گیری بکارمی برند و با برداشتی جزء از کل به ارزش واقعی و حقیقی اثر لطمه می زنند. به جرات می توان گفت که در جامعه ادبی ما نقد به معنی واقعی آن و آن گونه که در دنیا رایج است وجود ندارد.


ترجمه جدا از متن اما در پیوند با آن است


در دنیای کنونی ترجمه از چنان اهمیتی برخوردار شده است که توجه بسیاری از فیلسوفان و زبان شناسان مطرح دنیا را به خود معطوف داشته است، به طوری که گذشته از فیلسوفانی مانند گئورگ اشتاینر، ژاک دریدا، جی اف گراهام، والتر بنیامین و...، فیلسوفی فرانسوی به نام "ژان رنه لد میرال" عبارت «ترجمه شناسی» را ابداع کرد.

مسئله مهم در نظریه بنیامین این است که "ترجمه درکی از معنا یا محتوای اطلاعاتی متن اصلی به خواننده نمی دهد. ترجمه جدا از متن اما در پیوند با آن است، چیزی است که بعد از آن می آید و به عمر متن اصلی بقا می بخشد. این بازآفرینی بقای متن اصلی را تضمین می کند."

طبق گفته والتر بنیامین "ترجمه خوب بیان رابطه متقابل و اصلی زبان است." بنیامین در کل به زبان توجه دارد. او ترجمه را نوعی فرآیند ترکیب می داند که باعث اتحاد دو زبان مجزا می شود و این ویژگی بارز لفظ گرایان است. بنیامین در این مقدمه خود کاملا از ترجمه لفظ به لفظ دفاع می کند. وی ترجمه را پرکردن شکاف با معنی در یک زبان کلی می داند. از این رو ترجمه تحت اللفظی را ترجیح می دهد. به زعم وی "یک ترجمه حقیقی شفاف است. متن اصلی را نمی پوشاند. روشنایی آن را تاریک نمی کند؛ بلکه به زبان محض اجازه می دهد تا با تقویت خویش بر متن اصلی بدرخشد. این امر روی هم رفته با ارائه تحت اللفظی نحوی تحقق می یابد که ثابت می کند واژه نسبت به جمله، عنصر اولیه مترجم است. بسا که اگر جمله به مثابه دیواری در برابر زبان مبدا باشد، ترجمه تحت اللفظی به مثابه گذرگاه است."

در اینجا دو مسئله قابل بحث است و حتی ترجمه خود او از اشعار بودلر به این طریق صورت گرفته است. به زعم بنیامین باید به صورت و قالب اثر توجه کرد و نه محتوا. و این رویکرد به ترجمه، او را به مقوله ای به نام «زبان محض» سوق داده است که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

ترجمه تحت اللفظی موضوعی است که از زمان سیسرو مردود شمرده شده است. بسا که انتقال الفاظ و واژه های زبان مبدا باعث از بین رفتن معنا و بار معنایی و انتقال حس می شود. زبان شناسان به خوبی و به طور جامع به این موضوع پرداخته اند. از زمان پیدایش نظریه های ترجمه، مترجمین و نظریه پردازان ترجمه را به انواع مختلفی تقسیم کرده اند که هرچند نام های متفاوتی بر آنها گذاشته اند اما در کل می توان گفت که تمام آنها وجه مشترکی در انتقال معنا دارند.

اولین تقسیم بندی متعلق به سیسرو و سپس سنت جروم است که مبنای نوشتارهای مهم درباب ترجمه هستند. سیسرو درخصوص ترجمه خود می نویسد "من در ترجمه هایم با حفظ عقاید و قالب، آن را به زبانی ریختم که خودمان استفاده می کنیم و در این راه لازم ندانستم که از ترجمه واژه به واژه استفاده نکنم، یعنی اسلوب کلی و نیروی زبانی را حفظ کردم و ترجمه معنایی را در پیش گرفتم." سنت جروم نیز در نامه به پاماشیوس راجع به ترجمه خود از عهد عتیق چنین می نویسد "من در ترجمه خود از ترجمه معنایی استفاده کردم نه از ترجمه لفظی."

بعدها مارتین لوتر آلمانی، از این دو نفر پیروی و از ترجمه لفظی پرهیز کرد؛ تا جایی که کلیسا او را متهم به خیانت در ترجمه کرد. از درایدن، ولت و تایلر که بگذریم به قرن بیستم می رسیم که موثرترین و جنجال برانگیزترین نظریه ها در این دوره شکل گرفته است. نظریه ها و رویکردهای قرن بیستم را می توان به دو بخش تقسیم کرد. نظریه های زبان شناسی که نمایندگان آن رومن یاکوبسن، وولفرام کولر، پیتر نیومارک، سی جی کتفورد و یوجین نایدا هستند و سپس نظریه های فلسفی که والتر بنیامین، ژاک دریدا، ازرا پوند و گئورگ اشتاینر منادیان آن اند.

در این مقاله تنها به بررسی نظریه های یوجین نایدا و پیتر نیومارک و سپس اشتاینر و دریدا می پردازیم تا یک بررسی تطبیقی در برابر بنیامین صورت گرفته باشد.


ترجمه صوری و پویا - ترجمه معنایی و پیامی

یوجین نایدا، زبان شناس آمریکایی ترجمه را به دو نوع صوری و پویا تقسیم می کند. در نوع اول، مترجم واژه ها را به همان صورت به زبان مقصد برمی گرداند. (به زعم بنیامین «واژه ها نخست همان واژه بودند»). در این نوع ترجمه واژه همان قالب صوری خود را حفظ می کند.

پیتر نیومارک ترجمه را به دو نوع تقسیم می کند: ترجمه معنایی و ترجمه پیامی. در ترجمه معنایی مترجم نمی خواهد از دنیای نویسنده فاصله بگیرد و اولویت به دیدگاه های نویسنده داده می شود. چنین ترجمه ای را نمی توان به راحتی خواند. چون از دیدگاه مولف ترجمه می شود ولی در ترجمه ارتباطی تمام توجه به خواننده معطوف می شود. از وارد کردن واژه های نامانوس اجتناب و در واقع ترجمه تعدیل می شود. بنیامین در ترجمه خود از اشعار بودلر به ترجمه تحت اللفظی دست زده است؛ به همین خاطر ترجمه اشتاینر از ترجمه او بسیار بهتر است.

بنیامین به صورت اثر نظر دارد نه به محتوای آن و این گفته او که ترجمه نمی تواند ارزش متن اصلی را داشته باشد، اعتقادی سست تلقی می شود. اگر مترجم با بهره جویی از واژه ها و عبارتهای غنی به بازآفرینی بپردازد و با برخورداری از مهارت و چیره دستی لازم به ترجمه ارتباطی دست بزند و احساس لازم را به مخاطب انتقال دهد، در این صورت متن ترجمه اهمیت بالاتری پیدا خواهد کرد. آندره لوفر می نویسد: « فیتز جرالد با بازسرایی اشعار عمر خیام بر اهمیت متن اصلی افزوده و آن را همتراز با نیاز ادبی دوره خود در غرب ساخته است». در ایران هم می توان به ترجمه های احمد شاملو از اشعار مارگوت بیگل و سایر نویسندگان اشاره کرد.


هیچ شعری برای خواننده و هیچ تصویری برای بیننده نیست

بنیامین در مقاله خود می نویسد: « در بررسی یک اثر ادبی یا قالب ادبی توجه به گیرنده پیام فایده ای دربر ندارد. هرگونه توجه به توده خاص یا نماینده آن نه تنها گمراه کننده بلکه حتی در توجه نظری به هنر نیز مضر است». آنچه مسلم می نماید این است که در هر اثر هنری بر خلاف نظر بنیامین، مخاطب و گیرنده پیام اهمیت بالایی دارد و اگر اثری نتواند مخاطب خود - اعم از خاص و عام را راضی کند - به هیچ وجه اثرگذار نبوده و از ارزش هنری و ادبی آن کاسته خواهد شد. بنیامین چنان مخاطب را از نظر انداخته که می نویسد: «هیچ شعری برای خواننده، هیچ تصویری برای بیننده و هیچ سمفونی برای شنونده نیست».

پیتر نیومارک می گوید: «طبیعتا هر ترجمه ای برای خواننده است، حتی اگر آن متن در اصل برای خواننده نوشته نشده باشد». بی گمان مایه دلسردی و یاس است که صاحب اثری بفهمد که اثرش مخاطبی ندارد. مطمئنا در حیطه نقد ادبی پسامدرن اهمیت مخاطب به مراتب نه تنها از متن بلکه از خود مولف هم فراتر رفته است.

رولان بارت نظریه پرداز و فیلسوف فرانسوی در مقاله معروف خود «مرگ مولف» سیمای حقیقی این مطلب را چنین می شکافد: «یک متن ساخته نوشته های متعدد بوده، از فرهنگهای بسیار گرفته شده و به عرصه روابط متقابل مکالمه، هجو و مجادله پا می گذارد اما جایگاهی وجود دارد که گرانیگاه این چندگانگی است و آن جایگاه خواننده است نه آن طور که تاکنون گفته شده، مولف.» او مقاله را چنین پایان می برد که «تولد خواننده باید به بهای مرگ مولف باشد».

اما این تنها بارت نیست که خلاف نظر بنیامین را دارد. میشل فوکو فیلسوف پسامدرن در مقاله «مولف چیست؟» می نویسد: «مولف منشا بی کران دلالتهایی که یک اثر را پر می کنند، نیست؛ مولف بر آثار تقدم ندارد...» و «چه تفاوتی دارد که چه کسی سخن می گوید؟». بی شک اولین هدف هنرمند، نویسنده و مترجم این است که با خلق اثری بتواند خواننده را متاثر کند و ارتباط خوبی با خواننده و شنونده اش برقرار کند. ترجمه هم از این قاعده مستثنا نیست، چون وظیفه آن انتقال اطلاعات به نحو خوب است. بنیامین می نویسد: «معقول امر این است که هیچ ترجمه ای نمی تواند اهمیت متن اصلی را داشته باشد.» این امر زمانی می تواند صحت داشته باشد که دانش مترجم از زبان مقصد در سطح پائینی باشد و دست به ترجمه نارسا و تحت اللفظی بزند. بنیامین ترجمه را چیزی بعد از متن اصلی می داند که تداوم و بقای عمر متن است و این بازآفرینی در واقع بقای متن اصلی را تضمین می کند.


ترجمه نوعی تاویل خلاقانه است

بنیامین می نویسد: «ترجمه یک نمود است. برای درک آن به عنوان یک نمود، فرد باید به زبان مبدا باز گردد». ترجمه نوعی تاویل خلاقانه است. به عبارتی ترجمه را دائما تاویل و تفسیر همراهی می کند. این رویکرد به ترجمه در نظریه معروف گئورگ اشتاینر با عنوان «حرکت هرمنوتیکی» مشهود است. مترجم نخست خواننده و بعد مترجم است. در نتیجه آنچه می خواند ابتدا در درون خود تفسیر و سپس به شیوه فهم خود تاویل و بازآفرینی می کند. اشتاینر روش هرمنوتیکی را «بررسی معنا جهت درک بخشی از گفتار یا نوشتار و تلاش برای فهم این فرایند برمبنای شیوه کلی معنا» تعریف می کند. او هرمنوتیک ترجمه را عمل استخراج و انتقال مناسب معنی می داند.

اما در باب « زبان محض» باید گفت که بنیامین از نوعی زبان متافیزیکی دفاع می کند. هدف نهایی در ترجمه، در اندیشه وی به زبان محض ختم می شود. «محض یعنی غیر التقاطی و عاری از پدیده های دیگر. زبان محض زبانی است که خداوند به انسان عطا فرمود. آفرینش چیزی جز نامیدن نیست. آنچه محض است نه محتوایی دارد و نه قابل انتقال است».

ژاک دریدا که از این اندیشه بنیامین تاثیر پذیرفته و خوانش خود را از نظریه زبان بنیامین جمع بندی می کرد، راهی در پیش گرفت که با ساختار بنیامین یکی نبود. ساختارشکنی دریدا اولویت معنا در واژه را طرد می کند و روشهایی را توجیه می کند که متن فرضیات خودش را متزلزل ساخته، تناقضهای درونی آن را کشف می کند. او مفاهیم خویشاوندی زبانها و بقا را در کنش ترجمه بررسی می کند و آن گاه آن را در فهم نو خود از متن قرار می دهد. دریدا در نامه ای می نویسد «ساختارها باید باز، تجزیه و لایروبی شوند».

در خاتمه با اذعان به دانش بالای بنیامین، نتیجه گیری از مباحث فوق را به عهده خواننده می گذاریم تا از دخالت و تحمیل عقیده شخصی پرهیز شود.


منبع: خبرگزاری مهر



آنچه در ادامه می خوانید چکیده ای مختصر از سخنان بسیل حتیم درباره اهمیت دو فرهنگی بودن علاوه بر دو زبانه بودن مترجم می باشد که چندی پیش در جمع دانشجویان مطالعات زبان و ترجمه دانشگاه علوم مالزی ایراد شد. بسیل حتیم درنظرگرفتن فرهنگ مقصد را در زبان ترجمه به خصوص در ترجمه به انگلیسی نسبت به زبانهایی از جمله عربی بسیار با اهمیت تر دانست. زیرا تاریخچه دویست ساله مطالعه علمی زبان و زبانشناسی در اروپا و به خصوص در زبان انگلیسی باید ها و نباید ها را بسیار شفاف ساخته ومرزهای زبانی و متنی را به خوبی مشخص کرده است. به اعتقاد وی، مترجم می بایست با اشراف به تمامیت متن مبدا چندین سطح از بافت زبان (context) را مدنظر قرار دهد.


در سطح اول (register)، که سطح رسمیت و سطح تخصصی بودن می باشد، بطور کلی حس متن منتقل میشود و مترجم باید با دقت، سطح منطبق و مناسب آن را در زبان مقصد انتخاب واستفاده کند. از انواع این سطح می توان  انواع حقوقی، مذهبی و تاریخی را نام برد. در سطح بعد (text)، می بایست نوع متن، بررسی و در زبان مقصد باز آفرینی شود. برای نمونه  از انواع متن می توان به متن تفسیرى، تشویقی‌ و یا احساسی اشاره کرد. در سطح سوم (genre) باید به قوانین، هنجارها، ‌باید ها و نبایدها در متن مبدا اندیشید و به قوانین، هنجارها و بایدها ونبایدهای فرهنگ متن مقصد پایبند بود. در سطح آخر (discourse)، دیدگاه ها و ذهنیت های کلی در زبان مبدا باید لحاظ شده و بطور مناسب به زبان مقصد منتقل شود.

وی برای شفافیت بیشتر موضوع فوق ولایه های چهارگانه بافت زبان (context)، به بررسی یک نمونه پرداخت. دو ترجمه انگلیسی از یک بند به زبان عربی بررسی شد. وی نمونه ترجمه اول را مناسب کتاب های تاریخی و نمونه دوم را مناسب مطبوعات دانست. او تفاوت دو نمونه ترجمه را در سطح اول (register) و سطح چهارم (discourse) زبان مقصد دانست. به گفته وی، چاپ و نشر در جامعه انگلیسی به خاطر پس زمینه تاریخی و فرهنگی آن بسیار دقیق، وسختگیرانه می باشد وامکان چاپ نمونه اول در مطبوعات و نمونه دوم را در کتب تاریخی بسیار غیر متحمل دانست. در مقابل در زبان عربی برای بیان آن مطالب چه به منظور نشر در مطبوعات یا کتب تاریخی از سطوح بافتی مشابهی استفاده می شود و این بطور نمونه وظیفه مترجم عربی به انگلیسی را مشکل وسخت می کند بدین صورت که مترجم با بازآفرینی لایه های بافتی متن مبدا به نتیجه مطلوب دست پیدا نخواهد کرد و او باید با شناخت وآگاهی از لایه های مناسب بافتی در زبان و فرهنگ مقصد، لایه های مناسب را شناسایی و انتخاب نموده و ترجمه را انجام دهد. البته حتیم لازم به ذکر دانست که عدم وجود برخی سطوح بافتی متمایز و تخصصی در زبان هایی مانند عربی را  دلیل ضعف در ساختار این زبان ها نمی داند، و مسئولیت این تحول و تخصصی شدن را متوجه کاربران معاصر این زبان ها می داند. لیکن وی مسئله آموزش فرهنگ را در حال حاضر کم کارآمد دانست و انحراف این دوره ها را از مباحث اصلی را مشهود دانست.                     

به منظور آموزش فرهنگ کشورها، در اروپا برگزاری دوره های کوتاه مدتی در این خصوص رایج می باشد. پروفسورحتیم ماهیت این دوره ها را نگاهی فرهنگی-اجتماعی می نامد. در چنین برنامه هایی صرفا لیست ها وطبقه بندی هایی از انواع غذا، ‌موسیقی،‌ پوشش و لباس، پرسیدن آدرس، ‌خرید، شروع و پایان مکالمه در فرهنگی خاص مطرح می شود. در راستای ضرورت آشنایی با فرهنگ مقصد برای تربیت مترجم، حتیم در این مورد فرهنگ را به سه زیرمجموعه کلی  تقسیم می کند: الف) محصولات واشیاء فرهنگی، ب) عملکرد های فرهنگی، و ج) دیدگاه های فرهنگی.

در دوره های یاد شده نگاهی فرهنگی اجتماعی از تمام فرهنگ کشوری فقط به زیر مجموعه اول یا محصولات فرهنگی پرداخته می شود. او این سطح را کاملا لازم، ولی کافی نمی داند ومترجم به جای درک صحیح وخلق ترجمه مناسب، نیاز به درک تمامیت فرهنگ مقصد دارد.

وی با بیان عدم کفایت توجه به محصولات فرهنگی برای درک پیغام متن به ذکر مثال جالبی پرداخت. او معتقد بود وقتی بن لادن از واژه جهاد استفاده کرد همه آن را جنگ علیه غیرمسلمانان، آمریکا و تروریسم برداشت کردند و در مقابل وقتی بوش از کلمه جنگ صلیبى (crusade) استفاده کرد جهانیان آن را جنگ مقدس مسیحیان علیه مسلمانان برداشت کردند و این دو کلمه باعث پیامد های فرهنگی سیاسی نامطلوبی در عرصه جهانی شد. بسیل حتیم معتقد است که اگر افراد با لحاظ کردن ذهنیت فرهنگی و ویژگی های لایه های بافتی زبان های مبدا و مقصد در سخنان بن لادن و بوش دقت می کردند درمی یافتند که منظور هر دو نفر جهاد در مفهوم عام و جنگ صلیبی (و   crusadeبا حرف آغازین کوچک) و نه در مفهوم خواص بلکه بمعنی تعامل وتلاش گروهی برای رسیدن به یک هدف مشترک بوده است.

وی معتقد بود که اگر بن لادن و بوش در سر یک میز، رو در رو با هم مذاکره میکردند حرف های یکدیگر را بهتر می فهمیدند و حتی شاید با هم به توافق می رسیدند. وی مفاهیمی همچون جهاد، حجاب و حتی انواع غذا ها را از نمونه هایی از محصولات فرهنگی می داند.

یکی دیگر از چندین نمونه بررسی شده توسط او در مورد اهمیت دوفرهنگی بودن مترجم مربوط به ترجمه جمله ای از یک رمان انگلیسی به اسپانیایی مربوط می شود که مترجم در صورت عدم آشنایی با عملکرد فرهنگی و ذهنیت فرهنگی مخاطب اسپانیایی زبان نمی تواند حس تنهایی وبی بضاعتی شخصیت رمان را انتقال دهد (The guy was sick and tired of the Chinese restaurants and TV dinners). در انگلستان یکی از ارزان ترین غذاها را از یک رستوران چینی می توان تهیه کرد. نگارنده انگلیسی رستوران چینی را نمادی از کم بضاعتی وصرف غذا در حین تماشای تلویزیون را نمادی از تنهایی می داند، ولی هر دوی این موارد بیانگر تجمل و تمول آن فرد برای اسپانیایی زبانها می باشد ومترجم در صورت عدم آگاهی حس نادرست ومتضادی را در ترجمه انتقال خواهد داد.

 

translationstudies.persianblog


-------------------------------------------------------


موضوع توانش ترجمه (translation competence)، یکی از موضوعات بحث بر انگیز در مطالعات ترجمه در چند سال اخیر بوده است. اهمیت این موضوع از چند دلیل ناشی می شود که مهمترین دلیل آن نیاز مبرم طراحان دوره های آموزش مترجم به درک هر چه ملموس تری از اصلی ترین هدف دوره های آموزشی که همان دست یابی به توانش ترجمه است، می باشد. صاحب نظران حوزه طراحی برنامه های آموزشى از جمله نیشن و مکلیستر ترسیم دقیق هدف یا اهداف اصلی آموزش و بررسی اصول و مبانی نظری در این خصوص را در برنامه ریزی یک سیستم آموزشی، مهمترین گام و مقدم بر دیگر اقدامات برمی شمارند. لیکن علاوه بر طبیعت انتزاعی این پدیده، انگشت شمار بودن پژوهشهای تجربی را میتوان دلیل اصلی حل نشدن معمای توانش ترجمه برشمرد. بعلاوه، در ابتدا لازم به ذکر است که علی رغم شباهت واژگانی توانش ترجمه در مطالعات ترجمه، این مفهوم با توانش زبانی (linguistic competence) در زبانشناسی متفاوت می باشد. بر خلاف توانش زبانی در زبانشناسی، توانش ترجمه نزدیک وشبیه تر به کنش زبانی (linguistic performance) بوده و بیشتر به عملکرد در مهارت ترجمه اشاره دارد.


مهمترین دیدگاه مشترک بین پژوهشگران توانش ترجمه اعتقاد به چند بعدی بودن و یا چند بخشی بودن این توانش می باشد. به عبارت دیگر، توانش ترجمه هیچگاه یک توانایی یا مهارت تخصصی واحد و یکپارچه تلقی نشده و برآیندی از مجموعه ای از چندین زیر توانش (sub-competence) اصلی و فرعی در نظر گرفته شده است. بطور نمونه، البرت نوبرت معتقد است که توانش زبانی، توانش متنی، توانش دانش نامه ای یا موضوعی، و توانش فرهنگی در کنار توانش انتقالی که مافوق چهار مورد قبل می باشد در تعامل با هم منجر به توانش ترجمه در مترجم شده و برای او توانایی لازم برای ترجمه را فراهم می کنند. کریستینا نرد نیز در معرفی مترجم کاربردگرا نه مولفه را برای توانش ترجمه ضروری میداند، که از جمله می توان به توانش نگارش، توانش تحقیق، توانش حرفه ای، توانش فراارتباطی، توانش بین فرهنگی، توانش ارائه و توزیع، توانش رسانه ای ، توانش مقاومت و توانش اعتماد بنفس اشاره کرد.

        لیکن، آنتونی پیم در خصوص توانش ترجمه و در ارتباط با انتخاب سر فصل دروس دوره های آموزش مترجم معتقد است که به جای تمرکز بر روی زیر مجموعه های فرضی توانش ترجمه موثرتر خواهد بود که توانش ترجمه را از زاویه ای متفاوت که شامل دو توانش کلی و فراگیر می باشد بررسی کرد. از نظر او توانش ترجمه را میتوان حاصل این دو زیر توانش اصلی دانست: اول، توانایی تولید و خلق مجموعه ای بیش از یک متن ترجمه شده مناسب و دوم ، توانایی انتخاب مناسب ترین متن ترجمه شده به سرعت و با اعتماد بنفسی موجه. از دلایل پیم برای ارائه چنین تعریف موجزی از توانش ترجمه و رد ضرورت بررسی فهرست های طولانی از زیر توانش ها و مولفه های مختلف توانش ترجمه، تغییرات سریع به واسطه انقلاب الکترونیکی در چند سال اخیر و تغییرات شگرف و بی ثبات دنیای کار ترجمه حرفه ای می دانند.

        برخی دیگر از پژوهشگران بر اساس داده های بدست آمده از محیط های آموزشی اقدام به معرفی مولفه ها و زیر توانش های این مهارت پرداخته اند. اولیویا فاکس بر اساس ویژگی های نا مطلوب ترجمه دانشجویان مترجمی و مشکلات عمومی ایشان در ترجمه به ارائه مدلی آموزشی از توانش ترجمه پرداخته است.در این مدل برای رسیدن به توانش ترجمه در محیط های آموزشی می بایست در پنج حوزه مختلف مهارت ها و توانایی های دانشجویان مترجمی را ارتقا داد، از جمله توانش ارتباطی، توانش اجتماعی- فرهنگی، توانش زبانی و فرهنگی، توانش یادگیری و توانش حل مسئله.

        از دیگر مدل های توانش ترجمه میتوان به مدل شش مولفه ای دانشگاه استون اشاره کرد. در این مدل که با نظارت و هدایت کریستینا شفنر طراحی شد شامل توانش زبانی، توانش فرهنگی، توانش متنی، توانش موضوعی یا دانشنامه ای، توانش تحقیق و توانش انتقال می باشد. از این مدل برای برنامه ریزی سر فصل مطالب دوره کارشناسی "زبان های خارجی به همراه مطالعات ترجمه" در دانشگاه استون (Aston University) استفاده شد، که بعدها به عنوان الگویی مورد استفاده دیگر دانشگاه های انگلستان قرار گرفت. یادآوری می شود که در هیچ یک از دانشگاه های انگلستان دوره اختصاصی آموزش مترجم در سطح کارشناسی وجود ندارد و ترجمه فقط در سطح کارشناسی ارشد چه در دوره های پژوهش محور و یا در دوره های تخصصی ترجمه ادبی یا ترجمه کاربردی (Applied Translation Studies)، که بیشتر بر ترجمه رسانه های تصویری و بومی سازی متمرکز می باشند، ارائه می شود.

        یکی از جدیدترین مدل های توانش  ترجمه در چند سال گذشته توسط واحد ترجمه اتحادیه اروپا مورد مطالعه قرار گرفته و تنظیم شده است. هدف اصلی طراحی این مدل تدوین برنامه استانداردی برای دوره آموزش مترجم در سطح کارشناسی ارشد بود تا بدین وسیله نیاز اتحادیه اروپا به مترجم های کارآمد و آشنا به نیاز های خاص این مجموعه چند فرهنگی-زبانی برطرف گردد. این مدل توسط یک گروه تخصصی شامل پژوهشگران پیشگامی همچون کریستینا شفنر، دوروثی کلی و دیگران به سرپرستی ایو گمبیر طراحی و تدوین شد. این مدل شامل شش زیر توانش می باشد، از جمله توانش زبانی، توانش بین فرهنگی، توانش موضوعی، توانش تکنولوژی، توانش جستجوی اطلاعات و توانش ارائه خدمات ترجمه. به شرط رعایت برخی موارد و ملزومات مشخص شده توسط اتحادیه اروپا، این مدل قابل استفاده برای دانشگاه های اروپایی می باشد. هم اکنون این مدل در بیش از پنجاه دانشگاه در اروپا در سطح کارشناسی ارشد مورد استفاده می باشد.

        یکی از گروههای تحقیقی که در این زمینه به طور متمرکز در طی دو دهه گذشته مشغول به تحقیق و بررسی بوده گروهی تحت عنوان پیست (PACET) می باشد. این گروه که شامل بیش از ده پژوهشگر مطالعات ترجمه و مربی آموزش ترجمه در دانشگاههای اسپانیا می باشند از اواسط دهه نود میلادی می باشند با هدف کشف و تشریح توانش ترجمه و مولفه های تشکیل دهنده آن بر روی مدلی با استفاده از دامنه وسیعی از گونه های متفاوتی از داده های میدانی و با بکارگیری چندین روش جمع آوری و تحلیل اطلاعات مشغول به مطالعه بوده اند. در طی بیش از یک دهه مطالعه گروهی و متمرکز، گروه پیست مدل پیشنهادی خود را به طور مستمر به روز رسانی کرده و بر اساس اطلاعات جدید بدست آمده سلسله مراتب و چیدمان زیر توانش های مطرح در این مدل را تغییر داده اند.

        با اینکه تحقیقات در مورد ماهیت توانش ترجمه و بعلاوه چگونگی دستیابی به این توانش در دوره های آموزشی به پاسخی قطعی دست نیافته اند، لیکن نتیجه تمامی مطالعات فوق بر این نکته تاکید دارند که در دوره های آموزش مترجم می بایست شامل زیر توانش های مختلفی (بسیار) فراتر از تسلط بر دو زبان و فرهنگ باشد، نکته ای که در برنامه ریزی سر فصل دروس دوره های مترجمی در دانشگا های ایران در بیست و چند سال گذشته مورد غفلت قرار گرفته است.

by Masood Khoshsaligheh

translationstudies.persianblog

----------------------------------



http://www.oup.com/us/companion.websites/9780195394726/instructor/resources/?view=usa

برای دانشجویان ارشد مترجمی و همکلاسیهای محترم.


-----------------------------------------


نقد ادبی چیست؟


نوشته‌ای که پیش رو دارید به نیت آشنا شدن دوستداران وادی ادبیات داستانی و بویژه محافل ادبی و ایجاد الفت و انس میان ایشان و اقیانوس بی‌انتها و شگفتی‌آفرین نقد ادبی است.
در این سطور سعی بر این بوده است که مشتاقان قلم ـ بطور خلاصه و به زبانی ساده اما علمی ـ با این رئوس آشنا شوند:

1ـ نقد ادبی چیست؟
2ـ منتقد کیست؟
3ـ انواع نقد کدامند؟

نقد ادبی چیست؟


نوشته‌ای که پیش رو دارید به نیت آشنا شدن دوستداران وادی ادبیات داستانی و بویژه محافل ادبی و ایجاد الفت و انس میان ایشان و اقیانوس بی‌انتها و شگفتی‌آفرین نقد ادبی است.
در این سطور سعی بر این بوده است که مشتاقان قلم ـ بطور خلاصه و به زبانی ساده اما علمی ـ با این رئوس آشنا شوند:

1ـ نقد ادبی چیست؟
2ـ منتقد کیست؟
3ـ انواع نقد کدامند؟

نقد ادبی چیست؟

تعریف نقد ادبی در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط می‌شود متفاوت است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً بر این بوده است که معایب اثری را بیان کنند و مثلاً در این که الفاظ آن چه وضعی دارد یا معنی آن برگرفته از اثر دیگری است و بطور کلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گویند. و این معنی از خود لغت نقد فهمیده می‌شود زیرا نقد جدا کردن سره از ناسره است. توضیح اینکه در ایام باستان پول کلاً دو نوع بود. پول نقره(درم) و پول طلا(دینار). گاهی در دینار تقلب می‌کردند و به آن مس می‌آمیختند و در اینصورت عیار طلا پایین می‌آمد. در روزهای نخست تشخیص مس ممزوج با طلا با چشم میسر نبود. البته بعد از گذشت مدتی،مس اندک اندک سیاه می‌شد، چنان که حافظ گوید:

خوش بود گر مِحَکِ تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غِش باشد

به سکه تقلبی زر مغشوش و ناسره و امثال این می‌گفتند، چنان که حافظ فرموده است:

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود

بدین ترتیب چنانکه اشاره شد،کار منتقدان باستان بیشتر نشان دادن نقاط ضعف بوده است. جامی در «سبحه الابرار» به منتقدان می‌گوید:

عیب جویی هنر خود کردی عیب نادیده یکی صد کردی
گاه برراست‌کشی خط گزاف گاه بر وزن زنی طعن زحاف
گاه برقافیه کان معلول است گاه برلفــظ که نامقبول است
گاه نابرده ســـوی معنی پی خرده گیری زتعصب بــروی

اما در دوران جدید مراد از نقد ادبی نشان دادن معایب اثر نیست (هر چند ممکن است به این امر هم اشاراتی داشته باشد) زیرا نقد ادبی به بررسی آثار درجه یک و مهم ادبی می‌پردازد و در اینگونه آثار بیش از اینکه نقاط ضعف مهم باشد نقاط قوت مطرح است.لذا منتقد ادبی می‌کوشد با تجزیه و تحلیل آن اثر ادبی اولاً ساختار و معنی آن را برای خوانندگان روشن کند و ثانیاً قوانینی را که باعث اعتلای آن اثر ادبی شده است توضیح دهد. لذا نقد ادبی از یک سو بکارگرفتن قوانین ادبی در توضیح اثر ادبی است و از سوی دیگر کشف آیین‌های تازه ممتازی است که در آن اثر مستتر است.
بدین ترتیب می‌توان به اهمیت نقد ادبی در گسترش ادبیات و متعلقات آن پی برد زیرا با نقد ادبی اولاً همواره ادبیات و علوم ادبی متحول و زنده می‌ماند زیرا منتقد در بررسی آثار والا از آن بخش از ابزارهای ادبی استفاده می‌کند که کارآمد است و خودبه خود برخی از ابزارهای علمی و فنی فرسوده از دور خارج می‌شوند و ثانیاً با بررسی آثار والا معاییر و ابزارهای جدیدی را کشف می‌کند و به ادبیات کشور خود ارزانی می‌دارد. خوانندگان به کمک منتقدان ادبی معاییری بدست می‌آورند که آثار والا را بشناسند و بدین ترتیب به آثار سطحی وقعی ننهند و این باعث می‌شود که جریانات فرهنگی و ادبی در مسیر درست خود حرکت کنند و صاحبان ذوق و اندیشه و رای و نبوغ مقام شایسته خود را بازیابند.
نقد ادبی همیشه به معنی دیگرگونه خواندن اثر نیست.گاهی به معنی دقیق‌تر خواندن یا هوشیارانه‌تر مطالعه کردن اثر است. فرمالیست‌ها1 می‌گفتند دقت در متن و ژاک دریدا می‌گوید تأکید در دقت.در همان حال و هوای سنتی هم دقیق‌تر خواندن اثر مهم است. هنرهای نهفته در آن را بازنمودن و اهمیت اثر را نشان دادن و گاهی ارتباط آن را با مسائل اجتماعی وسیاسی دوران متن بازنمودن (گرایشی که در نحله‌های جدید نقد مطمح نظر نیست). به هرحال، در مورد نقد ادبی آنقدر سخن گفته‌اند که امروزه یکی از شاخه‌های مطالعات ادبی، نقدشناسی و و بحث در مورد خود نقد است.عیب اثری را گفتن،اثری را وصف کردن،تجزیه و تحلیل اثر ادبی،دیگرگونه خواندن اثری، تأثر خود را از اثری بیان کردن و..این تلقیات و انتظارات اولاً در هر دوره‌ای فرق می‌کند و ثانیاً بستگی به فلسفه یا سلیقه منتقد دارد. مثلاً میشل فوکو در مقاله معروف «مؤلف چیست» نقد را چنین تعریف می‌کند:« کار نقد،آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نیست و نیز قصد ندارد تا از راه متون، اندیشه یا تجربه‌ای را بازسازی کند، بلکه می‌خواهد اثر را در ساختار،معماری، شکل ذاتی و بازیِ مناسبات درونی‌اش تحلیل کند. در اینجا، مسأله‌ای پیش می‌آید: اثر چیست؟»
در مورد نثر نقد ادبی بد نیست که اشاره شود،باید ساده وروشن و علمی باشد.در ایران مرسوم است که در ستایش از نثرهای ادبی و انشایی و در عیب‌جویی از طنز استفاده می‌کنندحال آنکه نقد ادبی اولاً در اساس ربطی به ستایش و عیبجویی ندارد و گاهی هدف فقط تحلیل اثر است و ثانیاً در مواقع مدح و هجو هم باید سخن روشن و جنبه استدلالی داشت باشد. فرنگیان به نثر نقد ادبی، Expository prose می‌گویند یعنی نثری که توصیفی و ارتباطی است و جنبه استدلالی دارد یعنی با ذکر جزئیات مطلب را قدم به قدم جلو می‌برد.

نقد ادبی کاری خلاق است و گاه منتقد ادبی به اندازه صاحب اثر باید دارای ذوق و خلاقیت باشد، با این فرق که نویسنده و شاعر ضرورة اهل فضل و بصورت خودآگاه آشنا به همه فوت و فن‌های علوم ادبی نیست، حال آنکه منتقد ادبی باید دقیقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آنها بعنوان ابزاری در تجزیه و تحلیل عوامل علوّ آن اثر ادبی بهره گیرد.از سوی دیگر منتقد گاهی به عنوان واسط‌ای بین نویسنده و خواننده عمل می‌کند و باعث می‌شود تا خواننده متون طراز اول را به سبب برجستگی و تازگیشان که معمولاً با ابهام و اشکال همراهند فهم کند.معمولاً آثار ادبی والا را فرهیختگان می‌ستایند و عوام‌الناس به تبع ایشان به آن آثار و نویسندگانشان احترام می‌نهند. اما خود دلیل ارزش آنها را نمی‌دانند.منتقد در تجزیه و تحلیل‌های خود علل برجستگی این آثاررا برای مردم توضیح می‌دهد و در این صورت گویی غیرمستقیم به مردم می‌فهماند که چه آثاری فاقد ارزشند.در نتیجه در کشورهایی که نقد ادبی رواج و اهمیت بیشتری دارد وضع نویسنده و شاعر و نشر و مطبوعات و جریانات فرهنگی معمولاً بسامان است، معمولاً حق به حقدار می‌رسد و متقلبان فرهنگی کمتر مجال سوء استفاده می‌یابند.
منتقد ادبی علاوه بر آشنایی با نحله‌های مختلف نقد ادبی و علوم ادبی باید فرد کتاب خوانده‌ای باشد و با بسیاری از دانش‌های دیگر چون سیاست و مذهب و جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ آشنا باشد زیرا آثار بزرگ ادبی ـبرخلاف آنچه امروزه می‌گویند ـ فقط به لحظ ادبی بودن نیستند که شهرت و قبول می‌یابند بلکه هزار نکته باریک‌تر از مواینجاست. به قول الیوت( در مقاله مذهب و ادبیات ) معیارهای ادبی فقط مشخص می کند که اثری ادبی است ولی عظمت یک اثر فقط با معاییر ادبی مشخص نمی‌شود.آیا اهمیت شاهنامه فقط به لحاظ مسائل ادبی است؟

نقد ادبی کلاً بر دونوع است:
1ـ نقد نظری

2ـ نقد عملی

نقد نظری (Theoretical criticism)

که مجموعه منسجمی از اصطلاحات و تعاریف و مقولات و طبقه‌بندی‌هایی است که می‌توان آنها را در ملاحظات و مطالعات و تفاسیر مربوط به آثار ادبی بکار برد. همینطور محک‌ها و قواعدی را مطرح می‌کند که با استعانت از آنها می‌توان آثار ادبی و نویسندگان آنها را مورد قضاوت و ارزیابی قرار داد و به اصطلاح ارزش‌گذاری کرد.
نقد نظری در حقیقت فقط بیان قواعد و فنون ادبی و نقد ادبی است اما ممکن است آن را در اثری پیاده نکنیم.مثلاً می‌گوییم در نقد باید توجه داشت که متن تحت‌الشعاع زندگی و آرای نویسنده قرار نگیرد،اما از این دیدگاه خاص به بررسی اثری نمی‌پردازیم و فقط بیان نظریه کرده‌ایم.
کتاب آی.ا.ریچاردز موسوم به اصول نقد ادبی (Principles of Literary Criticism) که در سال 1924 نگاشته شد و کتاب نورتروپ فرای موسوم به تشریح نقد ادبی (Anatomy of Criticism) که به سال 1957 نوشته شد از آثار معتبر در نقد نظری هستند.

نقد عملی یا تجربی (Practical criticism)

این نوع نقد به بررسی تقریباً تفصیلی اثر خاصی می‌پردازد؛ یعنی استفاده عملی از قواعد و فنون ادبی برای شرح و توضیح و قضاوت اثری.در نقد عملی باید از اصول نظری نقد ـ که طبیعتاً بر تجزیه و تحلیل‌ها و ارزشگذاری منتقد نظارت و حاکمیت دارند ـ بطور ضمنی وغیر صریح استفاده کرد.به زبان ساده در عمل از مفاد آنها استفاده شود نه این که بصورت نقل قول، نقد را تحت‌الشعاع قرار دهند.بعبارت دیگر باید بصورت توصیه‌هایی، گاه به گاه و مناسب مقام مورد رجوع و استفاده قرار بگیرند. در نقد ادبی بحث این است که «فلان اثر(شعر) تا چه حد خوب‌است؟». اما برای اینکه متوجه شویم فلان اثر (شعر) تا چه حد خوب است باید مسائل مختلفی را در مد نظر داشته باشیم. مثلاً باید نسبت به صحت متن مطمئن باشیم ولذا وارد مباحث زبان شناسی و تاریخی شویم. و الیوت هم اشاره کرده است که عظمت آثار فقط با معاییر ادبی تبیین نمی‌شود. پس اشراف به نظام‌های دیگر علوم انسانی چون روانشناسی و جامعه شناسی و تاریخ و امثال اینها برای منتقد بصیر لازم است.
در میان آثار بزرگ نقد ادبی انگلستان در این حوزه، می‌توان از مقالات درایدن،دکتر جانسون، برخی از فصولی که کالریج در کتاب تراجم ادبی (Biographia Literaria) در باب شعر وردزورث نوشته است، سخنرانی او در باب شکسپیر،کتاب ماتیو آرنولد موسوم به مقالاتی در نقد ادبی (Essays in Criticism) و سرانجام از گزیده مقالات (Selected Essays ) تی.اس.الیوت نام برد.

برخی نقد عملی را به دو شعبه تقسیم کرده‌اند:

الف/ نقد تأثری یا احساسی (Impressionistic criticism)
در اینگونه نقد، منتقد می‌کوشد تا تأثیری را که اثر ادبی بر او گذاشته است بیان کند.یعنی خیالات،بینش‌ها، احساسات و بطور کلی تأثراتی را که اثر ادبی در او ایجاد کرده است توضیح دهد.
هزلیت (Hazlitt) در مقاله «درباب نبوغ و عقل متعارف» در این مورد می‌نویسد: «شما از موضع احساس تصمیم می‌گیرید نه از موضع خرد. یعنی از موضع تأثراتی که بر اثر عوامل متعدد و مختلف در ذهن فردی خاص حاصل می‌شود، اما این تأثرات را نمی‌توان بر آثار دیگری تسری داد.»
آناتول فرانس این شیوه از نقد ادبی را چنین تعریف کرده است (و این تعریف او در بین منتقدان ادبی معروف است):
The adventures of a sensitive soul among masterpieces
ماجراهای یک روح حساس در برخورد با شاهکارها
در این مورد باید توجه داشت که تأثر هر کسی از یک شاهکار ادبی فی نفسه نمی‌تواند مهم یا برای دیگران حائز اهمیت باشد.تأثرات کسی مهم وبرای مردم جالب است که در زمینه ادب اعتباری داشته باشد ولذا مردم نسبت به عقاید و آرای او کنجکاو باشند.مثلاً همه دوست داریم که بدانیم نظر نیما درباره بوف کور و تأثر او از این شاهکار چه بوده است وگرنه نظر افراد معمولی در اینباره برای هیچکس مهم نیست.

ب/ نقد فتوایی یا حکمی یا معیاری (Judicicial criticism)
در این نوع نقد سعی بر این است که نه تنها بین اثر و خواننده ارتباط ایجاد شود بلکه تأثیر و کنش (effects) اثر ادبی به لحاظ موضوع، شکل و ساختار،تکنیک و صناعت، تجزیه و تحلیل وروشن شود. یعنی علت تأثر را هم توضیح دهند. در این نقد، قضاوت منتقد بر مبنای محک‌هایی است که برای آثار طراز اول ادبی در ذهن دارد. به زحمت می‌توان در عمل بین این دو شیوه نقد تأثری و فتوایی فرق قایل شد. بطور کلی می‌توان گفت که در نقد فتوایی منتقد بر مبنای اصول کلی که در ذهن دارد حکم می‌کند و در نقد تأثری فقط بر مبنای تأثیری که اثر ادبی بر او گذاشته است.اما به هر حال در هردو نقد، مدار، تأثر منتقد از اثر است.
از نمونه‌های خوب نقد تأثری در غرب، آثار لونگینوس است. در دوران معاصر ای.ام.فورستر و ویرجینیا ولف هم در این باب آثاری دارند.
در نقد نظری و عملی ـ که کار آنان بطور کلی بیان قوانین ادبی در ارتباط با اثر و توضیح دادن آثار ادبی و شرح تأثر و کیفیت تأثیر و قضاوت کردن است ـ می‌توان بر حسب ارجاع آثار به جهان بیرونی یا خواننده یا نویسنده و یا خود اثر ادبی به تقسیماتی قایل شد، به شرح زیر:

1- نقد محاکاتی2 (نقد به لحاظ واقعیت، Mimetic criticism)

یعنی بررسی اثر به لحاظ ارجاع به جهان بیرون، یعنی مطابقت هنری آن با جهان واقع. در اینگونه نقد تکیه بر علت مادی ادبیات یعنی محاکات است. در نقد محاکاتی، اثر ادبی را بازتاب و عرضه و نمایش جهان وزندگی بشری می‌دانند. نخستین محکی که در بررسی اثر ادبی بکار گرفته می‌شود چگونگی صدق اثر از این دیدگاه و حقیقت محاکات است. چقدر اثر ادبی در نمایش چیزی که می‌خواهد منعکس کند موفق است؟
نگاهی به ادبیات فارسی از این دیدگاه بسیار جذاب و سرگرم کننده است. شاعران ما در بازتاب حقیقت چقدر صادق بوده‌اند و نمایش آنها از امور ـ چه کلی و چه جزیی ـ چه مایه از حقیقت و اصل را به ذهن متبادر می‌کند؟ سعدی در نمایش پهلوان اردبیلی که به جنگ مغولان رفت و در توجیه شکست خود مسأله قضا و قدر را مطرح کرد، صادق است. پهلوان قرن هفتم که لابد اشعری است 3 مانند پهلوانان شاهنامه نیست که چون فردوسی تفکر معتزلی 4 دارند، اما همین استاد در نمایش خود از سیرت پادشاهان عصر به دلایلی صادق نیست. محاکات حافظ از صوفیان دوره خود بی‌نظیر است. فرخی و عنصری فقط گوشه‌هایی از جهان بیرونی را ـ در حول و حوش دربار و قصرها و باغ‌های بزرگان ـ محاکات کرده‌اند. در تشبیب 5 قصاید آنان معمولاً سخن از بهار و مجالس بزم و باغ و معشوق و می و مطرب است. زندگی معمولی مردمان معمولی از آثار این دوره قابل استنباط نیست. فروغ در محاکات زندگی یک زن تنها بسیار موفق بوده است.

2- نقد کاربردی ( نقد به لحاظ خواننده Pragmatic criticism )

نقدی که مطابق مذاق اصحاب اصالت عمل است و تکیه آن بر تأثیر اثر ادبی بر خواننده است و امروزه گاهی به جای آن از اسم کلی Readers`s response theory (نظریه عکس‌العمل خواننده) استفاده می‌کنند.
در این نوع نقد، اثر ادبی، اثری است که به قصد اعمال تأثیرات خاصی بر خواننده نوشته شده اشت. تأثیرات گوناگونی از قبیل لذت هنری و حظ زیبایی شناشانه، تعلیم و تربیت، برانگیختن احساسات... بدین ترتیب نقد اخلاقی نوعی نقد کاربردی است.
در این نقد، تمایل بر این است ک ارزش اثر ادبی بر مبنای موفقیتش در تحقق هدفی که داشته است مورد ارزیابی قرار گیرد. مثلاً اگر هدفش تبلیغ ایده خاصی است، چه میزان در آن موفق بوده است؟ اینگونه نقد از عصر رومیان تا قرن هجدهم بر حوزه‌های ادبی حاکمیت داشت و در عصر حاضر نیز تحت عنوان نقد بلاغی Rhetorical criticism تجدید حیات کرده است. در نقد اخیر تأکید بر شیوه‌ها و استراتژی‌های هنرمندانه‌ای است که بر خواننده تأثیر می‌گذارد و توجه او را به خود جلب می‌کند و به اصطلاح خواننده با اثر درگیر می‌شود.
بنا به گفته لونگینوس6 ارزش یک اثر ادبی را می‌توان با امعان نظر در حالات خواننده یا شنونده ارزیابی کرد. به نظر این منتقد رومی «اثر ادبی بزرگ آن است که نه یک بار بلکه به تکرار خواننده را به هیجان آورد و برانگیزد.» مثلاً گلستان سعدی را می‌توان صدها بار خواند هرچند مطلب او در اساس ساده است یا پیرمرد و دریای ارنست همینگوی که در عین سادگی بار معنایی خاصی برای خواننده به ارمغان آورده است.

3- نقد بیانگرانه (نقد به لحاظ نویسنده Expressive criticism )

در این نقد اثر ادبی را به لحاظ نویسنده بررسی می‌کنند. منتقد اثر ادبی را به لحاظ صمیمیت و خلوص و اصالت و کفابت آن در بیان تخیلات و دید فردی هنرمند و وضع ذهنی او بررسی می‌کند.
غالباً در این نوع نقد، بدنبال مدارک و شواهدی در اثر ادبی هستند که دال بر حالت و طبیعت مخصوص نویسنده باشد. زیرا نویسنده خود را در اثر ادبی به نحوی ـ چه آگاهانه و چه ناآگاهانه ـ افشا می‌کند.
در نقد بیانگرانه منتقد در شکار نویسنده است و بیت به بیت و جمله به جمله او را می‌جوید. در مورد مولانا که بارها به روزگار خود با شمس در پرده اسرار اشاره کرده است، می‌توان با نقد بیانگرانه راهی به دِهی جُست.

4- نقد عینی (نقد به لحاظ خود اثر Objective criticism )

اثر ادبی را جدا از نویسنده و خواننده و دنیای واقعی بررسی می‌کند و اثر ادبی را پدیده‌ای خود بسنده و مستقل می‌داند که باید آن را با محک‌های درونی و ذاتی خود آن ـ یعنی برآمده از خود اثر ـ از قبیل غموض و ابهام، انسجام متن و ارتباط اجزایش با هم یعنی روابط بین عناصرمتشکله‌اش، تمامیت وکمالش بررسی کرد. در حقیقت نقد عینی تا حدودی عکس‌العملی است در مقابل روش ادبای سنتی که معمولاً بیش از متن به زندگی نویسنده و آرا و افکار او و اوضاع و احوال اجتماعی دوره او توجه دارند.
برای نقد ادبی البته می‌توان انواع و اقسام دیگری هم قایل شد، مثلاً نقد متون Textual criticism ،هدف این نوع، تشخیص ضبط‌های صحیح و رسیدن به متنی است که هر چه بیشتر به اصل ـ آنچه نویسنده یا شاعر پرداخته است ـ نزدیک باشد. و این هدف با سنجیدن و مقابله نسخ مختلف و کهن یا توجه به چاپ‌های مختلف و امعان نظر در خطاهای کاتب یا مرکز نشر و امثال این امور تحقق می‌پذیرد.
همچنین می‌توان نقد ادبی را به لحاظ گرایش به دانش‌های گوناگون تقسیم کرد:
نقد تاریخی (Historical criticism )، نقد ترجمه احوال (Biographical İmage، نقد جامعه شناسانه (Sociological ) که یک شاخه مهم از آن نقد مارکسیستی است، نقد روانشناسانه ( psychological ) که یک نمونه آن نقد فرویدی است و نقد صور مثالی یا اسطوره گرا ( Archetypal or Myth criticism ) که اثر ادبی را با توجه به مباحث اساطیری و آیین‌ها و مناسک (Ritual) به لحاظ مردم‌شناسی وفرهنگی بررسی می‌کند.
نکته دیگر این است که برخی در نقد فقط به یک شیوه نظر دارند و شیوه‌های دیگر را کارآمد نمی‌دانند (نقد مطلق یا انحصاری Absolutist criticism) اما کسانی در نقد از همه شیوه‌های مفید و مناسب بحث استفاده می‌کنند و در حقیقت نقد آنان التقاطی است . در مباحث جدید نقد ادبی به این روش نقد نسبی (Relativistic criticism) می‌گویند.

منابع:
نقد ادبی/ سیروس شمیسا ـ تهران: فردوس، 1378

لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی/ دکتر محمد معین
___________
پی نوشت‌ها:

1- فرمالیسم روسی یکی از مکاتب نقد ادبی در حوزه بررسی ادبیات از دیدگاه زبان شناسی است. این مکتب در خلال جنگ جهانی اول در روسیه بوجود آمد و در خلال سال‌های 1920 شکفت.فرمالسیم نامی بود که مخالفان جهت تحقیر به این مکتب نهاده بودند.
به اعتقاد فرمالیست‌ها ادبیات صرفاً یک مسأله زبانی است و لذا می‌توان گفت که زبان ادبی یکی از انواع زبان‌هاست و باید به آن از دید زبان شناسی نگریست.
آنان اثر ادبی را شکل(فرم) محض می‌دانستند و معتقد بودند که در بررسی اثر ادبی تکیه باید بر فرم باشد نه محتوا. و اساساً مخالف تقسیم متن به صورت و معنی بودند و می‌گفتند درست است که محتوی ناقل احساسات و عواطف و افکار است اما همه اینها در واقع در عناصر زبانی است. در نظر آنان مسایلی چون جذبه و الهام و اشراق و نبوغ که در مباحث ادبی قرن نوزدهم مطرح بود مطرود است. ادبیات در فرم و ساخت است نه در روح و فکر. مثلاً یک شعر غنایی یا عاشقانه فقط یک طرح و ساختار زبانی است.
در این که عمده مسأله هنر شکل و نحوه بیان است شکی نیست. مثلاً یکی از موضوعات مکرر (موتیف) ادبیات فارسی جبر و اعتقاد مطلق به قضا و قدر است:
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد
اما آنچه به این بیت اهمیت ادبی داده است اظهار عقیده جبری نیست بلاکه صورت و شکل هنری آن است که مرکب از مسایل مختلفی چون تکرار نامحسوس «ک» و «ش»، انتخاب دو تصویر متضاد شاهد بازاری و پرده نشین و لف و نشر مبهم است.به هر حال به نظر آنان بررسی و مطالعه محتوی یعنی thematics از مسایل غامض و جنجال برانگیز ادبیات شناسی است.اما باید توجه داشت که آنان برخلاف فوتوریست‌ها که ابداً به محتوا اعتنایی نداشتند می‌کوشیدند بین فرم و محتوا رابطه‌ای ایجاد کنند، هر چند در این زمینه چندان توفیقی نیافتند. فرمالیست‌ها بعدها به تاریخ ادبیات و بیوگرافی هم توجه کردند.
2- ریشه محاکات حَکِیَ –َ است.حکی یعنی حکایت کردن از امری، آن را باز نمودن به نحوی که ذهن متوجه اصل شود، مثل و مانند چیزی را آوردن.
3- اساس طریقه اشاعره از تعلیمات جهمیه مایه گرفت و در اواخر قرن سوم یا اوائل قرن چهارم هجری بعنوان فرقه اشعری ظهور کرد و بنام مشهورترین رؤسای این فرقه ابوالحسن اشعری معروف گردید. او از اخلاف ابوموسی اشعری است. ابوالحسن اشعری بر مخالفت معتزله قیام کرد و جمعی پیرو او شدند.
درذیل به مواردی از وجوه اختلاف معتزله و اشاعره اشره می‌شود:
معتزله می‌گوید: افعال خیر از خدای باشد و بر اوست که هر چه شایسته‌تر و سزاوارتر رعایت بندگان کند. اما اعمال شر مخلوق عباد و عنان قدرت و اراده، این همه، در دست انسان است. اشعری گوید: بدونیک کارها،همه آفریده خداوند است و بنده را به هیچ وجه اختیار است.
معتزله می‌گوید: ایمان را سه رکن است: اعتقاد به قلب وجنان. گفتار به زبان،عمل به ارکان.اشعری گوید: رکن اصلی ایمان عقیده قلبی است و گفتار و کردار از فروع آن است وکسیکه دین را به دل بگرود مؤمن است هر چند عمل و گفتارش با عقیدت یار نباشد.
معتزلی از ذات واجب الوجود صفات ازلیه همچون علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و جز آنها را نفی کند و گوید: خداوند عالم است باالذات نه به صفت علم و قادر و نه به صفت قدرت و همچنین از دیگر صفات ازلی.اما اشعری قائل به صفات ازلیه زائد بر ذات است که قائم بذات واجب الوجودند.
4- معتزله فرقه ایست که می‌گویند در دنیا و آخرت، دیدن حق تعالی ممکن نیست. و نیز می‌گویند که نیکی از خداست و بدی از نفس و مرتکب کبیره نه مؤمن است نه کافر. «واصل ابن عطا» که مقدم این جماعت است شاگرد شیخ حسن بصری بوده؛ یک روز در مسجد با شاگردان دیگر این حکایت می‌کرد که مرتکبان کبائر نه مؤمون‌اند و نه کافر و اثبات منزلتِ بین المنزلتین می‌کرد؛ شیخ این سخن بشنود و فرمود که «اعتزل منا» یعنی جدا شده و دورافتاده از ما و از این سخن این اسم معتزله بر آن فرقه ماند. معتزله فرقه معتبری از فرق اسلامی هستند که از اول قرن دوم هجری در اواخر عهد بنی امیه ظهور کرده تا چند قرن در تمدن اسلامی تأثیر شدید داشته‌اند.
5- یاد جوانی کردن. بیت‌هایی که در آغاز قصیده درباره عشق و جوانی سروده باشند.
خیز بــت رویا تا مجلس زی سبزه بریــم
که جهان تازه شد و ما زجهان تازه‌تریـم
بــربنفشــه بنشینیــم و پریشیم خــطـت
تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپـریم
چون قــدح گیــریم از چرخ دوبیتی شنویم
به سمنبرگ چو می خورده شود لب ستریم
وگر ایــدون به بــن انجامدمــان نقل و نبید
چــاره کار بسازیم که ما چـــاره گـــریم
بـــمزیــم آب دهــان تو و می انگــاریــم
یک دو بوسه بدهیم آنگه نقـــلش شــمریم
«منوچهری»
6- Longinus متوفی در 273 میلادی، ادیب رومی، استاد منطق و معانی و بیان بود و در باب سبک عالی یا فاخر ( و به قول استاد زرین کوب نمط عالی) رساله معروفی دارد.

--------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

سایت لوح



---------------------------------------------------------


ترجمـه‌ ادبـی‌، کـار مترجمـان‌ ادبـی‌ است‌. بـه‌ عبـارت‌ دیگر، حقیقتـی‌ بدیـهـی‌ است‌ کــه‌ بــاید در آغــاز
توصیف‌ این‌ نوع‌ ترجمه‌ آن‌ را به‌ کار گرفت‌. ترجمه‌ ادبی‌، ذاتا فعالیتی‌ ذهنی‌ است‌ کـه‌ در بطن‌ شبکـه‌
ای پیچیده‌ از جریانهای اجتماعی‌ و فرهنگی‌ قرار دارد. نباید نوشته‌ خلاق‌، داهیانـه‌ و شـهودی مترجم‌
را با ذهنیت‌ مجردی که‌ اغلب‌ به‌ آن‌ ترجمه‌ می‌ گویند، یکی‌ سازیم‌.


مترجمان‌ ادبی‌ مجبورند در سلسله‌ مراتب‌ محرز موجود در تعریف‌ ارکان‌ ادبیات‌ (شـعر، نمـایشنـامـه‌ و
نثر) یا به‌ چشم‌ اغماض‌ بنگرند یا دل‌ به‌ رضایت‌ سپـارند. بـه‌ طور مـعمول‌ در این‌ ترتیب‌، فرهنگ‌ والـا
در برابر مقوله‌ هایی‌ نازل‌ چون‌ داستان‌ علمی‌ و تخیلی‌، ادبیات‌ کودکان‌ و ادبیات‌ عامهپسند قرار مـی‌
گیرد. بازتـاب‌ این‌ طبقـه‌ بندی هـا را مـی‌ توان‌ در مفروضـاتـی‌ کلـی‌ کـه‌ دربـاره‌ ارزش‌ نسبـی‌ و دشواری
ترجمه‌ ارکان‌ سازنده‌ ترجمه‌ ادبی‌ وجود دارند، به‌ چشم‌ دید.نظریه‌ پردازان‌ فرهنگـی‌، پست‌ مدرنـهـا و
برخی‌ از اندیشمندان‌ ترجمه‌، این‌ طبقه‌ بندیها را به‌ باد انتقاد گرفته‌ اند. آنها می‌ گویند کـه‌ چگونـه‌
قضـاوت‌ افراد بـه‌ دلیل‌ جـانبداری از سطـح‌، نوع‌، قوم‌ و نژاد بـاعث‌ شده‌ تــا ترکیب‌ مــعیــارهــا در طول‌
تاریخ‌ منحرف‌ شود، این‌ حملات‌ همچنین‌ باعث‌ می‌ شوند نویسنده‌ اطمینـانش‌ را بـه‌ برداشت‌ خویش‌ از
آنچـه‌ در حمـایت‌ از تنوع‌ قرائتـهـای خوانندگـان‌ نوشتـه‌، از دست‌ دهد: نویسنده‌ بـا وقـار و ملوکـانـه‌ از
فراز به‌ فرود آمده‌ و جایش‌ را به‌ جهان‌ نامتکثر و مخصوص‌ خوانندگان‌ داده‌ است‌ (ونوتی‌.)١٩٩٢



کار مترجمان‌ ادبی‌ تلویحا و گاه‌ صراحتا، اعتبار معیـار، ملـی‌ گرایـی‌ فرهنگـی‌ و زوال‌ نویسنده‌ را بـه‌
هماوردی می‌ طلبد.
مترجم‌ ادبـی‌، دو زبـانـه‌ و دو فرهنگـی‌ است‌ و بنـابراین‌ در چشم‌ اندازی مـی‌ زید کـه‌ نشـانــی‌ از آن‌ در
مرزبندیهای مرسوم‌ جغرافیایی‌ به‌ چشم‌ نمی‌ آید. او در سرایـی‌ بـی‌ ثبـات‌ بـه‌ سر مـی‌ برد کـه‌ واقـعیت‌
فرهنگ‌ مــعــاصر است‌. در این‌ سرا، گذر از میــان‌ مرزهــای کــاذب‌ سیــاســی‌، کــار همیشگـــی‌ اوست‌. در
فرهنگهای ساختگی‌ تک‌ زبانه‌ و غـالب‌، از جملـه‌ در گونـه‌ هـایـی‌ از فرهنگ‌ انگلوسـاکسون‌، اگر آن‌ بـی‌
ثباتی‌ سرای مترجم‌ را حالتی‌ بی‌ پایـه‌ و اسـاس‌ نخوانند، تـهدیدآمیزش‌ مـی‌ دانند. مترجمـان‌ ادبـی‌ در
نقطه‌ حساس‌ همگرایی‌ فرهنگی‌ قرار دارند، به‌ آن‌ دلیل‌ که‌ به‌ ترجمه‌ آثاری دست‌ مـی‌ یـازند کـه‌ حـال‌
بـه‌ هر دلیل‌، برای ترجمـه‌ برگزیده‌ شده‌ اند و اینک‌ وجود دارندو اگر جز این‌ بود، سکوت‌ بود و سکوت‌.
آنـهـا اغلب‌ نقشـی‌ مــهم‌ ایفــا مــی‌ کنند. مثلــا آثــاری را برای ترجمــه‌ پیشنــهــاد مــی‌ کنند، یــا وقتــی‌
نویسندگـان‌ خـارجـی‌ یـا کـارگزاران‌ آنـهـا کتـابـهـایـی‌ را برای نــاشران‌ ارســال‌ مــی‌ دارند، گزارشــهــای
خوانندگـان‌ را مرتبـا برای نـاشران‌ بـه‌ رشتـه‌ تحریر درمـی‌ آورند، انتخـاب‌ غـاییمترجم‌ بـه‌ طور ضمنـی‌
نشان‌ می‌ دهد که‌ اثر -حتی‌ اگر ضد معیار هم‌ باشد- نشانگر کاربرد ویژه‌ و کاملی‌ از زبـان‌ و احسـاس‌
در فرهنگ‌ مبدا می‌ باشد.
نیز بدان‌ مفهوم‌ است‌ که‌ ناشران‌ بر آن‌ باورند که‌ ترجمه‌ ادبـی‌ بـازار فروش‌ دارد. بـا این‌ وصف‌ و بنـا
به‌ تعریف‌، هر ترجمـه‌ ادبـی‌ مـعیـار ملـی‌ گرایـانـه‌ را نـادیده‌ مـی‌ گیرد زیرا، هر چند ترجمـه‌ ادبـی‌ بـا
ترجمـه‌ و فرایند نشر همگونـی‌ دارد، کتـابـهـای جدیدی را بـه‌ میـان‌ آن‌ دستـه‌ از خوانندگــان‌ کــه‌ قــادر
نیستند کتـابـهـای سـایر فرهنگـهـا را بـه‌ زبـانـی‌ جز زبـان‌ خود بخوانند، بـاز مـی‌ کند. مترجم‌ ادبـی‌ در
مقام‌ خالق‌ اثری جدید در فرهنگ‌ مقصد، در مرز زبان‌ و فرهنگ‌ به‌ کار مـی‌ پردازد. در این‌ مرز، هویت‌
در مــعرض‌ تــغییرات‌ پــی‌ درپــی‌ است‌ و مرتبــا بــه‌ مترجم‌، برچسبـــهـــای تحویل‌ نـــاپذیری چون‌ عرب‌،
انگلیسی‌، یا فرانسوی می‌ زنند یا وقتی‌ او کلامی‌ غیر بومی‌ بر زبـان‌ مـی‌ راند، من‌ من‌ کن‌ آزارنده‌ اش‌
می‌ خوانند.
از این‌ گذشتـه‌، مترجمـان‌ ادبـی‌ بـه‌ شبکـه‌ ای از ارتبـاطـهـای مـالـی‌ و شیوه‌ هـای اجتمــاعــی‌ موجود در
صنعت‌ نشر وابسته‌ اند. باید که‌ قراردادی منعقد شود، بر سر پرداختها توافق‌ حاصل‌ آید و تصمیماتـی‌
هم‌ درباره‌ حق‌ مولف‌ و مهلت‌ نهایی‌ تحویل‌ دستنوشته‌ ترجمه‌ اخذ شود. مـعمولـا مترجمـان‌ این‌ کـارهـا
را به‌ تنهایی‌ در طی‌ مذاکرات‌ خود با ناشران‌ انجام‌ مـی‌ دهند. ممکن‌ است‌ نـاشر مبلـغـی‌ را بـه‌ صورت‌
پیش‌ پرداخت‌ از بابت‌ حق‌ ترجمه‌ به‌ مترجم‌ بدهد.معمولـا نویسنده‌ اصلـی‌ حق‌ التـالیفـی‌ برابر ٨درصد
را قبول‌ دارد و در عمل‌ ٢درصد بیشتر برای مترجم‌ بـاقـی‌ نمـی‌ مـاند. نـاشری کـه‌ بــه‌ مترجم‌ بــه‌ چشم‌
هزینـه‌ تراشـی‌ اضـافـی‌ مـی‌ نگرد، بر اسـاس‌ حق‌ التـالیف‌، پیش‌ پرداختــی‌ اندک‌ یــا براســاس‌ هر هزار
کلمه‌ حق‌ الزحمه‌ ای ثابت‌ را به‌ او مـی‌ پردازد. بسیـاری از مترجمـان‌ ادبـی‌ بـه‌ جـای آن‌ کـه‌ کـارمزدی
کـار کنند، در پـی‌ آن‌ هستند تـا بر اسـاس‌ تخمین‌ زمـان‌ مورد نیـاز برای ترجمـه‌ یک‌ اثر، از نـاشر پیش‌
پرداخت‌ بگیرند.
در انگلستان‌ برخی‌ از سازمانهـا و نـهـادهـای حمـایتـی‌ نظیر وزارت‌ فرهنگ‌ یـا شورای هنر یـا موسسـه‌
ملی‌ موقوفـات‌ علوم‌ انسـانـی‌ در آمریکـا، کمکـهـای بلـاعوض‌ بـه‌ نـاشران‌ اختصـاص‌ مـی‌ دهند تـا از این‌
رهگذر، بخشی‌ از هزینه‌ چاپ‌ ترجمـه‌ هـا را بر عـهده‌ گیرند (ر.ک‌ استراتژی هـای ترجمـه‌.) مـعمولـا در
قراردادها چنین‌ آمده‌ که‌ مترجم‌ باید در ترجمه‌ خود زبانـی‌ پـای بند بـه‌ متن‌ اصلـی‌ اختیـار کند و نیز
او را متعهد می‌ سازند تا نمونه‌ های حروفچینی‌ شده‌ ناشر را تصحیح‌ نماید.



احتمالا این‌ ترتیبات‌ از کشوری به‌ کشوری دیگر فرق‌ می‌ کنند. در کشورهـایـی‌ کـه‌ نیـاز بـه‌ ترجمـه‌ رو
بـه‌ ازدیـاد است‌، ممکن‌ است‌ نـاشران‌ گروهـی‌ از مترجمـان‌ را در درون‌ تشکیلـات‌ خود بـه‌ کـار گمــارند.
مثلـا در فرانســه‌، شرکتــی‌ وابستــه‌ بــه‌ انتشــارات‌ وجود دارد کــه‌ در آن‌ مترجمــان‌ ادبــی‌، بخشــی‌ از
مدیریت‌ حرفـه‌ ای نـاشران‌ محسوب‌ مـی‌ شوند و کـار بررسـی‌ گزارشـهـای خوانندگــان‌، پرداخت‌ کــارمزد
ترجمــه‌ و مترجمــان‌ و مدیریت‌ کلــی‌ زنجیره‌ تولید را بر عــهده‌ دارند (مـــاترن‌.)١٩٩۴ در انگلستـــان‌ و
ایـالـات‌ متحده‌ این‌ احتمـال‌ بیشتر است‌ کـه‌ نـاشران‌ بـا مترجمـان‌ آزادی کـه‌ مـی‌ شنـاسند کـار کنند یـا
براساس‌ توصیه‌ های شفاهی‌ (دوست‌ دوست‌)، محک‌ کارهای قبلی‌ یا با مراجعه‌ بـه‌ کتـابـهـای راهنمـای
مترجمان‌ ادبی‌ با آنها قرارداد منعقد نمایند.
اغلب‌ مترجمان‌ ادبی‌ کارگزار ندارند، چون‌ ایشان‌ علاقه‌ ای به‌ خوشه‌ چینی‌ از درآمد ناچیز مترجمـان‌
ادبی‌ ندارند. انجمن‌ های مترجمانی‌ وجود دارد که‌ کارشان‌ توصیـه‌ دربـاره‌ قراردادهـا و کمک‌ قـانونـی‌
در موارد بروز اختلاف‌ می‌ باشد، اما این‌ انجمنهـا بنـا بر مـاهیت‌ خود، در مذاکرات‌ واقـعـی‌ مربوط بـه‌
قراردادهــای انفرادی دخــالت‌ نمــی‌ کنند. مترجمــان‌ ادبــی‌ بــه‌ مـــانند نویسندگـــان‌، گروه‌ اجتمـــاعـــی‌
نامتجانسی‌ هستند. برخی‌ از آنها مـی‌ توانند بـه‌ لطف‌ ارثیـه‌ شـان‌ یـا بـه‌ خـاطر حق‌ ترجمـه‌ ای کـه‌ از
فروش‌ بادآورده‌ کتابی‌ پرفروش‌ کسب‌ می‌ کنند، روزگار را سپری نمایند. برخی‌ نیز ترجمه‌ ادبـی‌ را بـا
مشـاغل‌ تمـام‌ یـا پـاره‌ وقت‌ دانشگـاهـی‌ یـا سـایر کـارهـا مـی‌ آمیزند. ولــی‌ در سرتــاسر گیتــی‌، زندگــی‌
مترجمان‌ آزاد بستگی‌ به‌ پولی‌ دارد کـه‌ از بـابت‌ ترجمـه‌ هـایشـان‌ کسب‌ مـی‌ کنند تـا بـه‌ کمک‌ آن‌ چرخ‌
زندگیشان‌ لنگ‌ نماند.

پس‌ تکلیف‌ ترجمـه‌ ادبـی‌ و تجدید حیـات‌ نویسنده‌ چـه‌ مـی‌ شود فرایند ترجمــه‌ ازمترجمــی‌ بــه‌ مترجم‌
دیگر تفـاوتـی‌ اندک‌ دارد و تحت‌ تـاثیر اثر ویژه‌ ای است‌ کـه‌ بـه‌ ترجمـه‌ درآمده‌. بـا این‌ حـال‌، چــه‌ بــا
نویسنده‌ ای کـه‌ در قید حیـات‌ است‌، همکـاری شود، چـه‌ در مورد آثـار کلـاسیک‌ بـه‌ طور اخص‌، بررســی‌
ترجمه‌ های قبلی‌ صورت‌ گیرد، در کار مترجمـان‌ ادبـی‌، مراحل‌ و مشکلـاتـی‌ مشترک‌ وجود دارد. تـا بـه‌
حـال‌ وضـع‌ این‌ گونـه‌ بوده‌ کـه‌ مترجمـان‌ دربـاره‌ این‌ موضوعـهـا چیزی ننویسند(.جورج‌ اشتـانیر)١٩٧۵،
لیک‌ اکنون‌ شمــاری مطــالــعــات‌ موردی دربــاره‌ شیوه‌ هــای عمل‌ مترجمـــان‌ صورت‌ گرفتـــه‌ است‌(.مثلـــا
فلستنیر١٩٨٠ لوین‌ .)١٩٩١مقدم‌ بر هر چیز آن‌ که‌ مترجم‌ با کلماتی‌ که‌ بر روی کاغذ نقش‌ بستـه‌ اند
مواجـه‌ است‌ کـه‌ در متنـی‌ مشخص‌ و بـا طنینــی‌ ویژه‌ بــه‌ کــار رفتــه‌ اند. آن‌ کلمــات‌ را هم‌ نویسنده‌ ای
نوشتـه‌ کـه‌ ممکن‌ است‌ حضور ظــاهر و بــاطن‌ داشتــه‌ یــا نداشتــه‌ بــاشد و بــه‌ هر حــال‌ اینک‌ در میــان‌
قرائتهای هزاررنگ‌ خیل‌ خوانندگان‌ زبان‌ مبدا به‌ سر می‌ برد.
دست‌ کم‌ میــان‌ قرائت‌ هــای اصلــی‌ حداقل‌ مشترکــاتــی‌ وجود دارد. مترجم‌ ادبــی‌ براســاس‌ قرائتــهــای
شخصی‌، تحقیق‌ و حلاقیت‌ خویش‌، الگویی‌ جدید در زبان‌ متفاوت‌ مـی‌ آفریند. سپس‌ این‌ آفرینش‌ جدید،
اساس‌ قرائتهای مختلف‌ می‌ شود کـه‌ از نیـات‌ نویسنده‌ یـا مترجم‌ اصلـی‌ فراتر مـی‌ رود. همـانـا تمـهید
ضروری برای ترجمــه‌، خواندن‌ و بــازخوانــی‌ دقیق‌ و تحقیق‌ همزمــان‌ دربـــاره‌ متن‌ مبدا و ســـایر آثـــار
نویسنده‌ است‌. گـاه‌ این‌ کـار شـامل‌ مسـافرت‌ بـه‌ کشور نویسنده‌ و انجـام‌ تحقیق‌ تـاریخـی‌ و ادبـی‌ است‌.
این‌ کار به‌ مترجم‌ کمک‌ مـی‌ کند تـا آثـاری را بخواند کـه‌ نقشـی‌ مشـابـه‌ امـا متفـاوت‌ در فرهنگ‌ مقصد
ایفا می‌ کنند. فلستینر)١٩٨٠( برای آن‌ که‌ بتواند اشعار پابلو نرودا، شاعر شیلیایی‌ را درک‌ کند، بـه‌
خواندن‌ اشعار تی‌.اس‌.الیوت‌ پرداخت‌. چنانچه‌ نویسنده‌ در قید حیات‌ باشد، می‌ توان‌ از مسـاعدتـهـای
مختلف‌ بهره‌ جست‌.
برخی‌ از نویسندگان‌ از مشارکت‌ در کار ترجمه‌ لذت‌ می‌ برند، حتی‌ تـا حدی کـه‌ حـاصل‌ نـهـایـی‌ کـار،
ترجمـه‌ ای جدید و بسط یـافتـه‌ است‌ کـه‌ بحثـهـای جدیدی هم‌ دارد( .لوین‌.)١٩٩١ عده‌ ای از مترجمــان‌
هم‌ به‌ پیش‌ نویس‌ خود، تفاسیری حاشیه‌ ای می‌ افزایند.گاه‌ احتمال‌ دارد مترجم‌ برای همکـاری بسیـار
محدود بـا نویسنده‌ تصمیم‌ گیرد تــا بــه‌ یکــی‌ از استراتژیــهــای ترجمــه‌ کــه‌ رابطــه‌ زیــاد نزدیکــی‌ بــا
استراتژی معادلیابی‌ ندارد، جامه‌ عمل‌ بپوشاند. این‌ کار بـاعث‌ مـی‌ شود تـا حیطـه‌ دخـالت‌ مترجم‌ در
اثر بیشتر شود (ونوتی‌.)١٩٩۵ مترجمانی‌ هستند که‌ تصمیم‌ می‌ گیرند درباره‌ زمینه‌ ادیبانـه‌ اثری کـه‌
در دست‌ ترجمـــه‌ دارند، تحقیق‌ کنند و بـــه‌ ظـــاهر بیشتر در پـــی‌ حفظ آن‌ نوع‌ سبک‌ شـــهودی اند کـــه‌
نویسنده‌ مدارتر بـاشد(.پیتر.)١٩٩۵ مترجم‌ هر نوع‌ استراتژی را کـه‌ در ترجمـه‌ بکـار گیرد، در نـهــایت‌
ترجمه‌ او حاصل‌ قرائتها و دستنوشتهای متعدد و پی‌ درپی‌ است‌ که‌ شکل‌ نهایی‌ دستنوشت‌ تحویلی‌ بـه‌
ناشران‌ را تعیین‌ می‌ کند.
متن‌ بسیار سرنوشت‌ سـاز است‌. نیروهـای خـارجـی‌ مـی‌ توانند فرایند ترجمـه‌ را تـغییر دهند یـا دچـار
نقص‌ سازند. ممکن‌ است‌ انتشـار کتـاب‌ بـا نمـایش‌ فیلمـی‌ همزمـان‌ شود، یـا متن‌ نمـایشنـامـه‌ ای مـهیـج‌
برای اجرا به‌ دست‌ کارگردانی‌ سپرده‌ شود و ترجمه‌ در ضمن‌ کـار دچـار تـغییر شود، یـا بنـا بـه‌ رسمـی‌
که‌ شرکتهـای تئـاتر لندن‌ آن‌ را حفظ نموده‌ اند، ممکن‌ است‌ ترجمـه‌ ای ادبـی‌ بـه‌ نویسنده‌ ای سرشنـاس‌
داده‌ شود و او از روی آن‌، نسخه‌ ای ادبی‌ فراهم‌ آورد.
گــاه‌ لــازم‌ است‌ بــه‌ منظور شروع‌ ترجمــه‌ شــعری کوتــاه‌ و غنــایـــی‌ یـــا اثری ادبـــی‌، حجیم‌ و منثور از
استراتژیـهـای مختلف‌ بـهره‌ جست‌. مترجم‌ ادبیـات‌ داستـانـی‌ مجبور است‌ خود را بـا وزنـهـا، تصــاویر و
نشـانـه‌ هـای مختلفـی‌ کـه‌ نویسنده‌ در طول‌ صدهـا صفحـه‌ بکــار برده‌، درآمیزد(.لیون‌.)١٩٩١ خواندن‌ و
تحقیق‌ مکرر، مترجم‌ را قــادر مــی‌ ســازد تــا چنین‌ الگوهــایــی‌ را شنــاســایــی‌ کند، هر چند در فرایند
بازنویسی‌ خیالی‌ مترجم‌، چنین‌ کاری نیمه‌ هوشیارانـه‌ روی مـی‌ دهد. در متون‌ فشرده‌ کـه‌ پر از ابـهـام‌
و مـعـانـی‌ جـایگزین‌ مـی‌ بـاشد، از قبیل‌ آثـار جیمز جویس‌، مترجم‌ همـان‌ طور کــه‌ اثر اصلــی‌ در زبــان‌
معیار اخلال‌ ایجاد نموده‌ و نظراتی‌ را برانگیخته‌، کاری می‌ کند تا فرهنگ‌ مقصد نیز دچـار آن‌ اخلـال‌
گردد (کوند- پاریلا.)١٩٩۴ بنابراین‌ ترجمه‌ ادبی‌، فرایندی بی‌ نهایت‌ اجتماعـی‌ و آمیختـه‌ بـا فرهنگ‌
است‌ و مترجم‌ نقشی‌ مهم‌ در مجموعه‌ پیچیده‌ تبادلات‌ ایفا می‌ کند.

وقتــی‌ دستنوشتــه‌ ای در اختیــار موسســه‌ ای انتشــاراتــی‌ گذارده‌ مــی‌ شود، کــار ویراستـــاری مستلزم‌
استفاده‌ از مجموعه‌ ای از معیارهای جدید درباره‌ آن‌ ترجمه‌ مـی‌ بـاشد. ممکن‌ است‌ نـاشر برای خودش‌
سبکـی‌ داشتـه‌ بـاشد کـه‌ ویراستـار آن‌ را بکـار مـی‌ برد. ممکن‌ است‌ از همـان‌ سبک‌ بـه‌ نحو احسن‌ بـهره‌
گرفتـه‌ شود یــا بــه‌ عکس‌ استفــاده‌ از آن‌ منجر شود بــه‌ ترجمــه‌ ای ادبــی‌ از متن‌. مثلــا در کشورهــای
انگلیسی‌، اسپانیـایـی‌ و پرتقـالـی‌ زبـان‌، موضوع‌ لـهجـه‌ هـا و ویراستـاران‌ مختلف‌ مطرح‌ است‌ کـه‌ تنـهـا
گونه‌ معیار خود را قبول‌ دارند. این‌ حالت‌ خاص‌، اغلب‌ منجر به‌ اقتباسهای ناقص‌ و معمولا مـغـایر از
ترجمه‌ به‌ زبانهای انگلیسی‌، آمریکایی‌ یا بریتانیایی‌ می‌ شود.
عده‌ ای از مترجمان‌ استدلال‌ می‌ کنند که‌ ویراستاران‌ وقتی‌ در تلاش‌ برای انگلیسـی‌ کردن‌ متن‌ برمـی‌
آیند، خرابی‌ به‌ بار می‌ آورند (پونتیرو)١٩٩٢:٣٠٣، و برخی‌ نیز خواستار حفظ زبـان‌ مترجم‌ شده‌ اند (
رایت‌.)١٩٩٣ بــا این‌ حــال‌، نبــاید بـــه‌ ســـادگـــی‌ تصور نمود کـــه‌ در پس‌ خواندن‌ ویراستـــار، طرحـــی‌
تهدیدکننده‌ برای معیاردار کردن‌ ترجمه‌ نهفته‌ است‌.هر قرائت‌ نو با خود شناختهـایـی‌ جدید بـه‌ همراه‌
می‌ آورد و اشتباهاتی‌ را که‌ ممکن‌ است‌ در نسخـه‌ نـهـایـی‌ راه‌ یـابند و بـه‌ اثر ضربـه‌ بزنند، حذف‌ مـی‌
نماید.




-----------------------------

*۱- آیا ترجمه، مفهوم متن اصلی را رسانده است؟*
پاسخ درست به این پرسش در درجه ی نخست بستگی به این دارد که مترجم نه تنها به زبان خود از دید ادبی وارد باشد تا بتواند مفهومی را که از متن خارجی گرفته است به طرز درستی به زبان خود بیان کند، بلکه باید چه با معلومات اکتسابی خود در تحصیل زبانی که از آن ترجمه می کند و چه از راه کمک گرفتن از کتاب های فرهنگ، مفهوم درست متن را دریابد.


به عنوان مثال درست است که واژه ی "گره ناد" در زبان فرانسه به معنی انار و
"گره نادیه" به معنی درخت انار است، ولی اولی به معنی نارنجک و دومی به
معنی نارنجک انداز هم هست و مترجمی جمله ای فرانسوی را چنین ترجمه کرده
بود: «دو درخت انار در راه فرانسه خشک می شدند» و حال آن که منظور نویسنده
این بود: «دو نارنجک انداز به فرانسه برمی گشتند». اشتباه گرفتن نارنجک
انداز با درخت انار باز محملی دارد، ولی روشن نیست چرا مترجم فعل فرانسوی
"برگشتن" را به "خشک شدن" ترجمه کرده است؟ لابد فکر کرده بوده که درخت که
نمی تواند برگردد، پس منظور از برگشتن درخت، خشک شدن آن است. دیگر فکر
نکرده بود که در راه فرانسه درخت اناری وجود ندارد.

*۲- آیا لحن نویسنده حفظ شده است؟
*نویسندگان همه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان به تناسب ویژگی های
روحی و فکری و اخلاقی شان با هم فرق می کند. نیکوس کازانتساکیس نویسنده ی
یونانی، آدمی بوده است شوخ و بذله گو و خوش طبع و خوش بیان. رومن رولان
نویسنده ی فرانسوی آدمی بوده است خشک و جدی. آناتول فرانتس مردی بوده است
شیرین زبان ولی همیشه در گفته هایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمی کرده
است. نویسنده ای مانند سنت اگزوپری (نویسنده ی شازده کوچولو) طبعی حساس و
شاعرانه داشته است و دیگری چنین خصوصیاتی نداشته است.
این ویژگی های روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بی شک در نوشته های آنان
بازتاب می یابد. و به عنوان مثال اگر شما به آثار نیکوس کازانتساکیس مانند
"آزادی یا مرگ" یا "مسیح باز مصلوب" یا "زوربای یونانی" نگاه کنید پی می
برید که شوخ طبعی و لوندی از سر تا پای کلمات او می ریزد.
بر عکس، اگر کناب "مهاتما گاندی" اثر رومن رولان یا یکی دیگر از کارهای او
را بخوانید، می بینید که آن بزرگوار اندک لحن شوخی و مسخرگی یا شیرین زبانی
و طنز گویی در گفتار و قلمش نیست و عین مطلب مورد نظرش را خشک و بی پیرایه
به روی کاغذ آورده است. یا اگر "جزیره ی پنگوئن ها"ی آناتول فرانس را
بخوانید، می بینید که آن مرد چه اندازه طنز و تمسخر در گفتار و در نوشته
هایش دارد.
مترجم موفق آن است که در ترجمه اش بتواند همان خصیصه های گفته شده ی مربوط
به هر نویسنده را حفظ کند و لحن ترجمه اش در ترجمه ی اثری از مثلن آناتول
فرانتس با مارسل پروست فرق داشته باشد.
مترجم ممکن است متن را فهمیده باشد، ولی لحن کلام را درنیافته باشد. ما در
فارسی مثلی داریم که می گوییم بفرما و بنشین و بتمرگ هر سه به یک معنی است،
ولی میان لحن کلام "بفرما" با لحن "بتمرگ" زمین تا آسمان فرق است. حال اگر
مترجم محترم "بفرما" را "بنشین" یا "بتمرگ" یا برعکس، ترجمه کند، مفهوم متن
را رسانده ولی لحن متن اصلی را مراعات نکرده است.

*۳- آیا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریافته است؟
*نویسنده ای چون سروانتس که چهار صد سال پیش می زیسته یا چون بوکاچیو که هم
دوره ی حافظ و مولانا عبید بوده است، یا رابله ی فرانسوی یا شکسپیر انگلیسی
در زمان هایی می زیسته اند که نثر آن ها با نثر امروزی فرق داشته است. چنان
که نثر مرزبان نامه یا کلیله و دمنه یا گلستان سعدی با نثر معاصر ما مثلن
با نوشته های محمد حجاری یا بزرگ علوی یا جمال زاده فرق دارد. من اگر "دن
کیشوت" سروانتس که مربوط به چهار سال پیش است یا "دکامرون" بوکاچیو که در
ششصد سال پیش نوشته شده است را با همان نثر و زبانی ترجمه کرده بودم که
مثلن "شازده کوچولو"ی سنت اگزوپری یا "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه را
ترجمه کرده ام، بدون شک ترجمه ی موفقی نمی شد. این جا است که مترجم توانا
آقای نجف دریابندری در یکی از نوشته هایشان به این نکته اشاره کرده و گفته
است که: «محمد قاضی در ترجمه ی "دن کیشوت" زبان خاص متناسب با متن را
دریافته است». حتا در میان آثار نویسندگان هم دوره نیز اختلاف زبان وجود دارد.
یک نویسنده ادبی و کتابی می نویسد، دیگری عامیانه یا به اصطلاح "آرگو" می
نویسد. یکی نثرش زیبا و شاعرانه است و دیگری خشک و روزنامه ای است. مترجم
باید حواسش را جمع کند و زبان متناسب با نوشته ی اصلی را بیابد. رعایت این
نکات است که ترجمه را از حالت فن و حرفه ی صرف بودن در می آورد و به آن
جنبه ی هنری می دهد و بدین ترتیب هر خواننده ای از خواندن این ترجمه ها پی
می برد که زبان نویسندگان مختلف با هم فرق داشته است.

*۴- آیا مترجم واژه های درست و دقیق و خوش آهنگی به جای واژه های متن اصلی
برگزیده است؟*
واژه ها در زبان های خارجی نیز همچون در زبان فارسی معنی های متعدد دارند و
گاه برعکس، برای یک معنی واحد واژه های گوناگون هست. در "دن کیشوت"،
سروانتس با لحن خاص خود آن پهلوان پنبه را به صورت کسی توصیف کرده است که
همیشه قیافه ی غم زده و محزونی دارد و من آن را به صورت "پهلوان افسرده
سیما" آوردم که به گمانم از "پهلوان غمگین چهره" یا "محزون قیافه" خوش آهنگ
تر است. برگزیدن واژه های خوش آهنگ و درست و دقیق یکی از جنبه های هنری کار
ترجمه است که بر ارج و قدر آن به اندازه ی زیادی می افزاید.

*۵- آیا منرجم در ترجمه ی خود، دستور زبان را رعایت کرده است؟*
درست بودن هر نوشته بسته به آن است که در آن اصول و قاعده های دستور زبان
رعایت شده باشد، وگر نه، آن نوشته غلط و از دید ادبی بدون ارزش خواهد بود.
به کار بردن واژه هایی که از نظر دستوری نادرست هستند نیز مشمول این شرط
است. در ترجمه ای به واژه ی "گزارشات" برخوردم که دلم به هم خورد. جمع بستن
"گزارش" که یک واژه ی زیبای فارسی است با "ات" عربی از آن کج سلیقگی های
زننده است و نیز اغلب دیده ام که در نرجمه رعایت فعل ها به مقتضای زمان
نشده است یا این که ضمیر "آن ها" که ویژه ی اشیاء است برای اشخاص به کار
رفته است و به جای آن که بنویسد: "آنان" یا "ایشان" رفتند، نوشته است: آن
ها رفتند. این مراعات نکردن دستور زبان نیز که به درست نویسی مربوط می شود،
در پایین آوردن ارزش ترجمه و هر نوشته ی دیگری بسیار موثر است.

*۶- آیا طول کلام یا برعکس، ایجاز نویسنده ی اصلی رعایت شده است؟*
این مساله به امانت در ترجمه مربوط می شود. گاه پیش می آید که نویسنده ی
اصلی مطلبی را در یک کلمه یا در یک جمله ی کوتاه بیان کرده است. ولی می
بینیم که مترجم آن را برای ادای مقصود کافی ندانسته و به شرح و بسط آن می
پردازد که البته به خود نویسنده ربطی ندارد و مترجم از خودش آورده است.
پیدا است که چنین کاری از رعایت امانت به دور است و اگر به راستی هم آن
واژه یا آن جمله نیاز به شرح و بسط بیش تری داشته باشد، مترجم خوب است که
در پاورقی یا پی نوشت به شرح و تفسیر آن بپردازد و بنویسد که مثلن در این
جا منظور نویسنده چنین و چنان است. مترجم معروفی که نیازی به نامیدن او
نیست، گاه بوده که یک کتاب ششصد صفحه ای را در یک صد یا یک صد و بیست صفحه
آورده و گاه برعکس، از یک اثر صد صفحه ای کتابی به حجم و قطر سیصد چهار
صفحه ساخته است. پیدا است که در هر دو مورد ترجمه وفادار نیست و ربطی به
متن اصلی ندارد و از این رو نمی توان ارزشی برای آن قایل شد.
در ادبیات خودمان نیز می بینیم که مثلن خیام یا سعدی یا حافظ یک دنیا مطلب
را در یک بیت یا رباعی یا یک قطعه گنجانده اند، حال اگر مترجم فرانسوی یا
انگلیسی یا هر زبان دیگری از آن بیت یا رباعی یا قطعه کتابی بنویسد، این
دیگر ترجمه نیست، تفسیر است.

*۷- آیا به نقطه گذاری (نشانه های نگارشی) اهمیت لازم داده شده است؟
*در زبان فارسی کلاسیک، نقطه گذاری ِ مرسوم در نوشته های خارجی، وجود نداشت
و از این رو مثلن یک متن پرسشی را به لحن عادی می خواندند و یا معلوم نبود
که جمله در کجا به پایان رسیده یا نرسیده و این مساله مشکلات بسیاری را در
کار خواندن پیش می آورد. اصول نقطه گذاری و به کارگیری نشانه های نگارشی از
هنگام آشنایی با ادبیات خارجی، در نوشته های فارسی نیز وارد شده و لازم است
که مترجم در متن خود آن ها را رعایت کند تا جمله های پرسشی از جمله های
تعجبی و تحسینی تمیز داده شود و معلوم شود که جمله در کجا به پایان رسیده
یا نقل قول از کیست و همه ی نکات دیگر "نقطه گذاری" punctuation تامین شود.
از مجموعه ی اصول و قاعده هایی که در بالا گفتیم و رعایت آن ها را در ترجمه
شرط لازم برای کام یابی و توفیق در این کار دانستیم، چنین نتیجه می گیریم
که به طور کلی کار ترجمه دارای دو بخش بنیادی است:
۱- یافتن مفهوم و پیام بیان شده در متن مورد ترجمه.
۲- یافتن لحن و سبک نویسنده و بازتاب دادن آن در متن ترجمه.
بخش نخست را "معادل مفهوم" و بخش دوم را "معادل سبک" می نامند و مجموع آن
ها "معادل کامل متن اصلی" خوانده می شود.
در متن های ادبی، سبک شامل ویژگی هایی مانند لحن سخن، طنز و لطیفه، زبان
ادبی یا عامیانه، انتخاب وازه ها، بازی با کلمات، فشرده یا بسیط بودن یا
کوتاه و بلند بودن جملات و نقطه گذاری است.


دسته بندی : نقد ادبی، درس نقد کاربردی مترجمی، ترجمه ادبی


کارگاه ترجمه و ویرایش‌ نقدی بر یک ترجمه

چندی پیش،در یک ماهنامه ادبی،خواندم‌ که یک شاعرهء ایرانی مقیم اتریش،به عنوان‌ بهترین شاعر سال 2001 اتریش،برگزیده شده‌ است.گذشته از هر موضوعی،دلپذیری این خبر، آن است که یک زن ایرانی،بدان پایه از تسلط زبانی و زیبایی بیانی رسیده است که توانسته در سرایش شعر به زبانی بیگانه،گوی سبقت را از شاعران بومی اتریش برباید.با تمام این‌ها،فریاد این شاعر افتخارآفرین،از دست مترجمان‌ هموطنش بلند است و دربارهء آن‌ها چنین‌ اظهار نظر می‌کند:


«ترجمه‌ها اصلا خوب نیست...کارهای‌شان‌ هم در تیراژهای بالا به فروش می‌رسد.[اما]حتی‌ از نظر دستور زبان فارسی هم اشکالات زیادی‌ دارند.

با این اصطلاحات نامأنوس که به زبان‌ فارسی وارد می‌شود،با آن‌که به سبب تدریس، هرگز از زبان فارسی دور نبوده‌ام-احساس می‌کنم‌ این زبان دارد برایم غریبه می‌شود.»1

هنگامی که بزرگسالی مسلط به ادبیات‌ فارسی و ادبیات جهان،فغانش از خواندن متن‌های‌ ترجمه ادبیات بزرگسالان،چنین بلند می‌شود،به‌ راستی کودک یا نوجوان بی‌پناه ما از دست‌ ترجمه‌های شکسته بسته و مغلوط و مخدوش،باید به کی و کجا پناه ببرد؟البته،جای شکرش باقی‌ است که چه در ادبیات بزرگسال و چه کودک و نوجوان،هستند مترجمانی که مایهء آبروی ادبیات‌ این کشورند و با آگاهی و فرهیختگی،چه در انتخاب کتاب‌ها و چه در ترجمهء آثار،خلاقیت و توانایی خود را نمایان می‌کنند که وجودشان مغتنم‌ و کارشان دست مریزاد دارد.

ترجمه‌ای برای بررسی به دستم رسید و هنگامی که نام نویسندهء برجستهء آلمانی و دوست‌ مترجم را روی جلد کتاب دیدم که آشنایی‌ام با او به سال 1354 بر می‌گردد،خوشحال شدم.باید بگویم که انتخاب مترجم،خوب و آگاهانه بود و کتاب موردنظر،در زمان انتشار،جایزه بهترین‌ کتاب نوجوان را نیز نصیب خود کرد،اما این‌ خوشحالی دیری نپایید.زیرا ترجمه نه فقط زیبایی‌های زبانی اثر را تا حد زیادی تباه کرده بود، بلکه پر از اشتباهات آشکار در نگارش زبان فارسی‌ بود.با وجود آن‌که اصل اثر آلمانی بود و نگارنده‌ بیش از دو سه جمله روزمره،آن هم به صورت‌ شفاهی،آلمانی نمی‌داند،خطاها آشکار و نظرگیر بود.

البته،بایسته آن بود فردی که به زبان آلمانی‌ تسلط کافی دارد،بر ترجمه چنین اثری نقد می‌نوشت.باوجوداین،به نظر میرسد که نقد نابسنده این‌جانب نیز دست‌کم از جنبه نگارش و ویرایش،برای مترجمان جوان،نکات آموزنده‌ای‌ دربر داشته باشد.

خانم سوزان بسنت( Bassnett

Susan )،استاد دانشگاه وارویک‌ ( Warwick )انگلستان،در حاشیهء یک سمینار بین المللی،در مصاحبه‌ای با عنوان«ترجمه شکلی‌ از گفت‌وگو» Translation as a ) ( Form of Negotiation می‌گوید:«ترجمه‌ سربه‌سر گفت‌وگوست؛گفت‌وگویی است میان‌ دنیای اصلی نویسنده و دنیای خواننده»2و می‌افزاید:«قواعد گوناگونی برای ترجمه وجود دارد که در هر فرهنگ و هر زمان،به گونه‌ای به‌ کار می‌آید.مترجم باید بکوشد با توجه به آزموده‌ها و تجارب سایر فرهنگ‌ها[در زمینهء ترجمه‌]، تجربه و الگویی طبیعی بیافریند.»3آشکار است‌ که منظور خانم بست،از طبیعی بودن ترجمه، طبیعی به نظر آمدن زبان و بیان در فرهنگ مقصد است؛امری که شاید بدیهی و روشن به نظر برسد، اما در عمل چنین نیست،به ویژه در ترجمه ادبی؛ زیرا که«ترجمه همواره بی‌نهایت دشوار و طاقت‌سوز است»4و«اشتباه مهلکی است چنان‌چه‌ بپنداریم که ترجمه،نوعی فعالیت برده‌وار و کورکورانه است و مترجم فقط به یک واژه‌نامه و حداقلی از دانش زبان،برای باز تولید چیزی‌[به نام‌ متن‌]نیاز دارد.باید تأکید کنم.ترجمه قطعا نوعی‌ بازآفرینی خلاق است.»5(تأکید از مترجم است- رازآور).وی درباره اهمیت ترجمه ادبی،چنین‌ می‌گوید:«ترجمه می‌تواند به عنوان نیرویی‌ عظیم و قاطع،در شکل دادن ادبیات،ایفای نقش‌ کند...اگر ترجمه نبود،شما به غزل‌های شکسپیر دسترسی نداشتید.»6

او در مورد مبنای نظری آن‌چه طرح کرده‌ می‌افزاید:«رویکرد[نظری‌]ما در[دانشگاه‌] وارویک،ترکیب ترجمه و فرهنگ است...ترجمه‌ نیازمند آن است که در بافت فرهنگی مورد توجه‌ قرار گیرد،در حالی که برخی از صاحب‌نظران و یا دانشگاه‌ها مایلند که به ترجمه،از منظر زبانی‌ بنگرند.»7در صورتی که«ما باید در ترجمه،به‌ سنت‌ها[ی فرهنگی‌]خود توجه داشته باشیم.»8

گذشته از مترجمانی که زیر لوای‌ «امانت‌داری»و«وفاداری»،به ترجمهء واژه به واژه‌ و انتقال مکانیکی جملات می‌پردازند،وجود ویراستارانی که آشکارا می‌گویند،«مترجم فقط

 

http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=128872&Type=HTM&LID=1


دسته بندی : نقدی بر یک ترجمه