نقد ادبی
- نویسنده : رسول صباغی
- تاریخ : ۱٢:۱٩ ب.ظ - ۱۳٩٠/۸/۱٥
- نظرات : (1)
http://www.oup.com/us/companion.websites/9780195394726/instructor/resources/?view=usa
برای دانشجویان ارشد مترجمی و همکلاسیهای محترم.
-----------------------------------------
- نویسنده : رسول صباغی
- تاریخ : ۱:٤٧ ب.ظ - ۱۳٩٠/۸/۱٩
- نظرات : (0)
در این سطور سعی بر این بوده است که مشتاقان قلم ـ بطور خلاصه و به زبانی ساده اما علمی ـ با این رئوس آشنا شوند:
1ـ نقد ادبی چیست؟
2ـ منتقد کیست؟
3ـ انواع نقد کدامند؟
در این سطور سعی بر این بوده است که مشتاقان قلم ـ بطور خلاصه و به زبانی ساده اما علمی ـ با این رئوس آشنا شوند:
1ـ نقد ادبی چیست؟
2ـ منتقد کیست؟
3ـ انواع نقد کدامند؟
نقد ادبی چیست؟
تعریف نقد ادبی در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط میشود متفاوت است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً بر این بوده است که معایب اثری را بیان کنند و مثلاً در این که الفاظ آن چه وضعی دارد یا معنی آن برگرفته از اثر دیگری است و بطور کلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گویند. و این معنی از خود لغت نقد فهمیده میشود زیرا نقد جدا کردن سره از ناسره است. توضیح اینکه در ایام باستان پول کلاً دو نوع بود. پول نقره(درم) و پول طلا(دینار). گاهی در دینار تقلب میکردند و به آن مس میآمیختند و در اینصورت عیار طلا پایین میآمد. در روزهای نخست تشخیص مس ممزوج با طلا با چشم میسر نبود. البته بعد از گذشت مدتی،مس اندک اندک سیاه میشد، چنان که حافظ گوید:
خوش بود گر مِحَکِ تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غِش باشد
به سکه تقلبی زر مغشوش و ناسره و امثال این میگفتند، چنان که حافظ فرموده است:
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود
بدین ترتیب چنانکه اشاره شد،کار منتقدان باستان بیشتر نشان دادن نقاط ضعف بوده است. جامی در «سبحه الابرار» به منتقدان میگوید:
عیب جویی هنر خود کردی عیب نادیده یکی صد کردی
گاه برراستکشی خط گزاف گاه بر وزن زنی طعن زحاف
گاه برقافیه کان معلول است گاه برلفــظ که نامقبول است
گاه نابرده ســـوی معنی پی خرده گیری زتعصب بــروی
اما در دوران جدید مراد از نقد ادبی نشان دادن معایب اثر نیست (هر چند ممکن است به این امر هم اشاراتی داشته باشد) زیرا نقد ادبی به بررسی آثار درجه یک و مهم ادبی میپردازد و در اینگونه آثار بیش از اینکه نقاط ضعف مهم باشد نقاط قوت مطرح است.لذا منتقد ادبی میکوشد با تجزیه و تحلیل آن اثر ادبی اولاً ساختار و معنی آن را برای خوانندگان روشن کند و ثانیاً قوانینی را که باعث اعتلای آن اثر ادبی شده است توضیح دهد. لذا نقد ادبی از یک سو بکارگرفتن قوانین ادبی در توضیح اثر ادبی است و از سوی دیگر کشف آیینهای تازه ممتازی است که در آن اثر مستتر است.
بدین ترتیب میتوان به اهمیت نقد ادبی در گسترش ادبیات و متعلقات آن پی برد زیرا با نقد ادبی اولاً همواره ادبیات و علوم ادبی متحول و زنده میماند زیرا منتقد در بررسی آثار والا از آن بخش از ابزارهای ادبی استفاده میکند که کارآمد است و خودبه خود برخی از ابزارهای علمی و فنی فرسوده از دور خارج میشوند و ثانیاً با بررسی آثار والا معاییر و ابزارهای جدیدی را کشف میکند و به ادبیات کشور خود ارزانی میدارد. خوانندگان به کمک منتقدان ادبی معاییری بدست میآورند که آثار والا را بشناسند و بدین ترتیب به آثار سطحی وقعی ننهند و این باعث میشود که جریانات فرهنگی و ادبی در مسیر درست خود حرکت کنند و صاحبان ذوق و اندیشه و رای و نبوغ مقام شایسته خود را بازیابند.
نقد ادبی همیشه به معنی دیگرگونه خواندن اثر نیست.گاهی به معنی دقیقتر خواندن یا هوشیارانهتر مطالعه کردن اثر است. فرمالیستها1 میگفتند دقت در متن و ژاک دریدا میگوید تأکید در دقت.در همان حال و هوای سنتی هم دقیقتر خواندن اثر مهم است. هنرهای نهفته در آن را بازنمودن و اهمیت اثر را نشان دادن و گاهی ارتباط آن را با مسائل اجتماعی وسیاسی دوران متن بازنمودن (گرایشی که در نحلههای جدید نقد مطمح نظر نیست). به هرحال، در مورد نقد ادبی آنقدر سخن گفتهاند که امروزه یکی از شاخههای مطالعات ادبی، نقدشناسی و و بحث در مورد خود نقد است.عیب اثری را گفتن،اثری را وصف کردن،تجزیه و تحلیل اثر ادبی،دیگرگونه خواندن اثری، تأثر خود را از اثری بیان کردن و..این تلقیات و انتظارات اولاً در هر دورهای فرق میکند و ثانیاً بستگی به فلسفه یا سلیقه منتقد دارد. مثلاً میشل فوکو در مقاله معروف «مؤلف چیست» نقد را چنین تعریف میکند:« کار نقد،آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نیست و نیز قصد ندارد تا از راه متون، اندیشه یا تجربهای را بازسازی کند، بلکه میخواهد اثر را در ساختار،معماری، شکل ذاتی و بازیِ مناسبات درونیاش تحلیل کند. در اینجا، مسألهای پیش میآید: اثر چیست؟»
در مورد نثر نقد ادبی بد نیست که اشاره شود،باید ساده وروشن و علمی باشد.در ایران مرسوم است که در ستایش از نثرهای ادبی و انشایی و در عیبجویی از طنز استفاده میکنندحال آنکه نقد ادبی اولاً در اساس ربطی به ستایش و عیبجویی ندارد و گاهی هدف فقط تحلیل اثر است و ثانیاً در مواقع مدح و هجو هم باید سخن روشن و جنبه استدلالی داشت باشد. فرنگیان به نثر نقد ادبی، Expository prose میگویند یعنی نثری که توصیفی و ارتباطی است و جنبه استدلالی دارد یعنی با ذکر جزئیات مطلب را قدم به قدم جلو میبرد.
نقد ادبی کاری خلاق است و گاه منتقد ادبی به اندازه صاحب اثر باید دارای ذوق و خلاقیت باشد، با این فرق که نویسنده و شاعر ضرورة اهل فضل و بصورت خودآگاه آشنا به همه فوت و فنهای علوم ادبی نیست، حال آنکه منتقد ادبی باید دقیقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آنها بعنوان ابزاری در تجزیه و تحلیل عوامل علوّ آن اثر ادبی بهره گیرد.از سوی دیگر منتقد گاهی به عنوان واسطای بین نویسنده و خواننده عمل میکند و باعث میشود تا خواننده متون طراز اول را به سبب برجستگی و تازگیشان که معمولاً با ابهام و اشکال همراهند فهم کند.معمولاً آثار ادبی والا را فرهیختگان میستایند و عوامالناس به تبع ایشان به آن آثار و نویسندگانشان احترام مینهند. اما خود دلیل ارزش آنها را نمیدانند.منتقد در تجزیه و تحلیلهای خود علل برجستگی این آثاررا برای مردم توضیح میدهد و در این صورت گویی غیرمستقیم به مردم میفهماند که چه آثاری فاقد ارزشند.در نتیجه در کشورهایی که نقد ادبی رواج و اهمیت بیشتری دارد وضع نویسنده و شاعر و نشر و مطبوعات و جریانات فرهنگی معمولاً بسامان است، معمولاً حق به حقدار میرسد و متقلبان فرهنگی کمتر مجال سوء استفاده مییابند.
منتقد ادبی علاوه بر آشنایی با نحلههای مختلف نقد ادبی و علوم ادبی باید فرد کتاب خواندهای باشد و با بسیاری از دانشهای دیگر چون سیاست و مذهب و جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ آشنا باشد زیرا آثار بزرگ ادبی ـبرخلاف آنچه امروزه میگویند ـ فقط به لحظ ادبی بودن نیستند که شهرت و قبول مییابند بلکه هزار نکته باریکتر از مواینجاست. به قول الیوت( در مقاله مذهب و ادبیات ) معیارهای ادبی فقط مشخص می کند که اثری ادبی است ولی عظمت یک اثر فقط با معاییر ادبی مشخص نمیشود.آیا اهمیت شاهنامه فقط به لحاظ مسائل ادبی است؟
نقد ادبی کلاً بر دونوع است:
1ـ نقد نظری
2ـ نقد عملی
نقد نظری (Theoretical criticism)
که مجموعه منسجمی از اصطلاحات و تعاریف و مقولات و طبقهبندیهایی است که میتوان آنها را در ملاحظات و مطالعات و تفاسیر مربوط به آثار ادبی بکار برد. همینطور محکها و قواعدی را مطرح میکند که با استعانت از آنها میتوان آثار ادبی و نویسندگان آنها را مورد قضاوت و ارزیابی قرار داد و به اصطلاح ارزشگذاری کرد.
نقد نظری در حقیقت فقط بیان قواعد و فنون ادبی و نقد ادبی است اما ممکن است آن را در اثری پیاده نکنیم.مثلاً میگوییم در نقد باید توجه داشت که متن تحتالشعاع زندگی و آرای نویسنده قرار نگیرد،اما از این دیدگاه خاص به بررسی اثری نمیپردازیم و فقط بیان نظریه کردهایم.
کتاب آی.ا.ریچاردز موسوم به اصول نقد ادبی (Principles of Literary Criticism) که در سال 1924 نگاشته شد و کتاب نورتروپ فرای موسوم به تشریح نقد ادبی (Anatomy of Criticism) که به سال 1957 نوشته شد از آثار معتبر در نقد نظری هستند.
نقد عملی یا تجربی (Practical criticism)
این نوع نقد به بررسی تقریباً تفصیلی اثر خاصی میپردازد؛ یعنی استفاده عملی از قواعد و فنون ادبی برای شرح و توضیح و قضاوت اثری.در نقد عملی باید از اصول نظری نقد ـ که طبیعتاً بر تجزیه و تحلیلها و ارزشگذاری منتقد نظارت و حاکمیت دارند ـ بطور ضمنی وغیر صریح استفاده کرد.به زبان ساده در عمل از مفاد آنها استفاده شود نه این که بصورت نقل قول، نقد را تحتالشعاع قرار دهند.بعبارت دیگر باید بصورت توصیههایی، گاه به گاه و مناسب مقام مورد رجوع و استفاده قرار بگیرند. در نقد ادبی بحث این است که «فلان اثر(شعر) تا چه حد خوباست؟». اما برای اینکه متوجه شویم فلان اثر (شعر) تا چه حد خوب است باید مسائل مختلفی را در مد نظر داشته باشیم. مثلاً باید نسبت به صحت متن مطمئن باشیم ولذا وارد مباحث زبان شناسی و تاریخی شویم. و الیوت هم اشاره کرده است که عظمت آثار فقط با معاییر ادبی تبیین نمیشود. پس اشراف به نظامهای دیگر علوم انسانی چون روانشناسی و جامعه شناسی و تاریخ و امثال اینها برای منتقد بصیر لازم است.
در میان آثار بزرگ نقد ادبی انگلستان در این حوزه، میتوان از مقالات درایدن،دکتر جانسون، برخی از فصولی که کالریج در کتاب تراجم ادبی (Biographia Literaria) در باب شعر وردزورث نوشته است، سخنرانی او در باب شکسپیر،کتاب ماتیو آرنولد موسوم به مقالاتی در نقد ادبی (Essays in Criticism) و سرانجام از گزیده مقالات (Selected Essays ) تی.اس.الیوت نام برد.
برخی نقد عملی را به دو شعبه تقسیم کردهاند:
الف/ نقد تأثری یا احساسی (Impressionistic criticism)
در اینگونه نقد، منتقد میکوشد تا تأثیری را که اثر ادبی بر او گذاشته است بیان کند.یعنی خیالات،بینشها، احساسات و بطور کلی تأثراتی را که اثر ادبی در او ایجاد کرده است توضیح دهد.
هزلیت (Hazlitt) در مقاله «درباب نبوغ و عقل متعارف» در این مورد مینویسد: «شما از موضع احساس تصمیم میگیرید نه از موضع خرد. یعنی از موضع تأثراتی که بر اثر عوامل متعدد و مختلف در ذهن فردی خاص حاصل میشود، اما این تأثرات را نمیتوان بر آثار دیگری تسری داد.»
آناتول فرانس این شیوه از نقد ادبی را چنین تعریف کرده است (و این تعریف او در بین منتقدان ادبی معروف است):
The adventures of a sensitive soul among masterpieces
ماجراهای یک روح حساس در برخورد با شاهکارها
در این مورد باید توجه داشت که تأثر هر کسی از یک شاهکار ادبی فی نفسه نمیتواند مهم یا برای دیگران حائز اهمیت باشد.تأثرات کسی مهم وبرای مردم جالب است که در زمینه ادب اعتباری داشته باشد ولذا مردم نسبت به عقاید و آرای او کنجکاو باشند.مثلاً همه دوست داریم که بدانیم نظر نیما درباره بوف کور و تأثر او از این شاهکار چه بوده است وگرنه نظر افراد معمولی در اینباره برای هیچکس مهم نیست.
ب/ نقد فتوایی یا حکمی یا معیاری (Judicicial criticism)
در این نوع نقد سعی بر این است که نه تنها بین اثر و خواننده ارتباط ایجاد شود بلکه تأثیر و کنش (effects) اثر ادبی به لحاظ موضوع، شکل و ساختار،تکنیک و صناعت، تجزیه و تحلیل وروشن شود. یعنی علت تأثر را هم توضیح دهند. در این نقد، قضاوت منتقد بر مبنای محکهایی است که برای آثار طراز اول ادبی در ذهن دارد. به زحمت میتوان در عمل بین این دو شیوه نقد تأثری و فتوایی فرق قایل شد. بطور کلی میتوان گفت که در نقد فتوایی منتقد بر مبنای اصول کلی که در ذهن دارد حکم میکند و در نقد تأثری فقط بر مبنای تأثیری که اثر ادبی بر او گذاشته است.اما به هر حال در هردو نقد، مدار، تأثر منتقد از اثر است.
از نمونههای خوب نقد تأثری در غرب، آثار لونگینوس است. در دوران معاصر ای.ام.فورستر و ویرجینیا ولف هم در این باب آثاری دارند.
در نقد نظری و عملی ـ که کار آنان بطور کلی بیان قوانین ادبی در ارتباط با اثر و توضیح دادن آثار ادبی و شرح تأثر و کیفیت تأثیر و قضاوت کردن است ـ میتوان بر حسب ارجاع آثار به جهان بیرونی یا خواننده یا نویسنده و یا خود اثر ادبی به تقسیماتی قایل شد، به شرح زیر:
1- نقد محاکاتی2 (نقد به لحاظ واقعیت، Mimetic criticism)
یعنی بررسی اثر به لحاظ ارجاع به جهان بیرون، یعنی مطابقت هنری آن با جهان واقع. در اینگونه نقد تکیه بر علت مادی ادبیات یعنی محاکات است. در نقد محاکاتی، اثر ادبی را بازتاب و عرضه و نمایش جهان وزندگی بشری میدانند. نخستین محکی که در بررسی اثر ادبی بکار گرفته میشود چگونگی صدق اثر از این دیدگاه و حقیقت محاکات است. چقدر اثر ادبی در نمایش چیزی که میخواهد منعکس کند موفق است؟
نگاهی به ادبیات فارسی از این دیدگاه بسیار جذاب و سرگرم کننده است. شاعران ما در بازتاب حقیقت چقدر صادق بودهاند و نمایش آنها از امور ـ چه کلی و چه جزیی ـ چه مایه از حقیقت و اصل را به ذهن متبادر میکند؟ سعدی در نمایش پهلوان اردبیلی که به جنگ مغولان رفت و در توجیه شکست خود مسأله قضا و قدر را مطرح کرد، صادق است. پهلوان قرن هفتم که لابد اشعری است 3 مانند پهلوانان شاهنامه نیست که چون فردوسی تفکر معتزلی 4 دارند، اما همین استاد در نمایش خود از سیرت پادشاهان عصر به دلایلی صادق نیست. محاکات حافظ از صوفیان دوره خود بینظیر است. فرخی و عنصری فقط گوشههایی از جهان بیرونی را ـ در حول و حوش دربار و قصرها و باغهای بزرگان ـ محاکات کردهاند. در تشبیب 5 قصاید آنان معمولاً سخن از بهار و مجالس بزم و باغ و معشوق و می و مطرب است. زندگی معمولی مردمان معمولی از آثار این دوره قابل استنباط نیست. فروغ در محاکات زندگی یک زن تنها بسیار موفق بوده است.
2- نقد کاربردی ( نقد به لحاظ خواننده Pragmatic criticism )
نقدی که مطابق مذاق اصحاب اصالت عمل است و تکیه آن بر تأثیر اثر ادبی بر خواننده است و امروزه گاهی به جای آن از اسم کلی Readers`s response theory (نظریه عکسالعمل خواننده) استفاده میکنند.
در این نوع نقد، اثر ادبی، اثری است که به قصد اعمال تأثیرات خاصی بر خواننده نوشته شده اشت. تأثیرات گوناگونی از قبیل لذت هنری و حظ زیبایی شناشانه، تعلیم و تربیت، برانگیختن احساسات... بدین ترتیب نقد اخلاقی نوعی نقد کاربردی است.
در این نقد، تمایل بر این است ک ارزش اثر ادبی بر مبنای موفقیتش در تحقق هدفی که داشته است مورد ارزیابی قرار گیرد. مثلاً اگر هدفش تبلیغ ایده خاصی است، چه میزان در آن موفق بوده است؟ اینگونه نقد از عصر رومیان تا قرن هجدهم بر حوزههای ادبی حاکمیت داشت و در عصر حاضر نیز تحت عنوان نقد بلاغی Rhetorical criticism تجدید حیات کرده است. در نقد اخیر تأکید بر شیوهها و استراتژیهای هنرمندانهای است که بر خواننده تأثیر میگذارد و توجه او را به خود جلب میکند و به اصطلاح خواننده با اثر درگیر میشود.
بنا به گفته لونگینوس6 ارزش یک اثر ادبی را میتوان با امعان نظر در حالات خواننده یا شنونده ارزیابی کرد. به نظر این منتقد رومی «اثر ادبی بزرگ آن است که نه یک بار بلکه به تکرار خواننده را به هیجان آورد و برانگیزد.» مثلاً گلستان سعدی را میتوان صدها بار خواند هرچند مطلب او در اساس ساده است یا پیرمرد و دریای ارنست همینگوی که در عین سادگی بار معنایی خاصی برای خواننده به ارمغان آورده است.
3- نقد بیانگرانه (نقد به لحاظ نویسنده Expressive criticism )
در این نقد اثر ادبی را به لحاظ نویسنده بررسی میکنند. منتقد اثر ادبی را به لحاظ صمیمیت و خلوص و اصالت و کفابت آن در بیان تخیلات و دید فردی هنرمند و وضع ذهنی او بررسی میکند.
غالباً در این نوع نقد، بدنبال مدارک و شواهدی در اثر ادبی هستند که دال بر حالت و طبیعت مخصوص نویسنده باشد. زیرا نویسنده خود را در اثر ادبی به نحوی ـ چه آگاهانه و چه ناآگاهانه ـ افشا میکند.
در نقد بیانگرانه منتقد در شکار نویسنده است و بیت به بیت و جمله به جمله او را میجوید. در مورد مولانا که بارها به روزگار خود با شمس در پرده اسرار اشاره کرده است، میتوان با نقد بیانگرانه راهی به دِهی جُست.
4- نقد عینی (نقد به لحاظ خود اثر Objective criticism )
اثر ادبی را جدا از نویسنده و خواننده و دنیای واقعی بررسی میکند و اثر ادبی را پدیدهای خود بسنده و مستقل میداند که باید آن را با محکهای درونی و ذاتی خود آن ـ یعنی برآمده از خود اثر ـ از قبیل غموض و ابهام، انسجام متن و ارتباط اجزایش با هم یعنی روابط بین عناصرمتشکلهاش، تمامیت وکمالش بررسی کرد. در حقیقت نقد عینی تا حدودی عکسالعملی است در مقابل روش ادبای سنتی که معمولاً بیش از متن به زندگی نویسنده و آرا و افکار او و اوضاع و احوال اجتماعی دوره او توجه دارند.
برای نقد ادبی البته میتوان انواع و اقسام دیگری هم قایل شد، مثلاً نقد متون Textual criticism ،هدف این نوع، تشخیص ضبطهای صحیح و رسیدن به متنی است که هر چه بیشتر به اصل ـ آنچه نویسنده یا شاعر پرداخته است ـ نزدیک باشد. و این هدف با سنجیدن و مقابله نسخ مختلف و کهن یا توجه به چاپهای مختلف و امعان نظر در خطاهای کاتب یا مرکز نشر و امثال این امور تحقق میپذیرد.
همچنین میتوان نقد ادبی را به لحاظ گرایش به دانشهای گوناگون تقسیم کرد:
نقد تاریخی (Historical criticism )، نقد ترجمه احوال (Biographical ، نقد جامعه شناسانه (Sociological ) که یک شاخه مهم از آن نقد مارکسیستی است، نقد روانشناسانه ( psychological ) که یک نمونه آن نقد فرویدی است و نقد صور مثالی یا اسطوره گرا ( Archetypal or Myth criticism ) که اثر ادبی را با توجه به مباحث اساطیری و آیینها و مناسک (Ritual) به لحاظ مردمشناسی وفرهنگی بررسی میکند.
نکته دیگر این است که برخی در نقد فقط به یک شیوه نظر دارند و شیوههای دیگر را کارآمد نمیدانند (نقد مطلق یا انحصاری Absolutist criticism) اما کسانی در نقد از همه شیوههای مفید و مناسب بحث استفاده میکنند و در حقیقت نقد آنان التقاطی است . در مباحث جدید نقد ادبی به این روش نقد نسبی (Relativistic criticism) میگویند.
منابع:
نقد ادبی/ سیروس شمیسا ـ تهران: فردوس، 1378
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی/ دکتر محمد معین
پی نوشتها:
1- فرمالیسم روسی یکی از مکاتب نقد ادبی در حوزه بررسی ادبیات از دیدگاه زبان شناسی است. این مکتب در خلال جنگ جهانی اول در روسیه بوجود آمد و در خلال سالهای 1920 شکفت.فرمالسیم نامی بود که مخالفان جهت تحقیر به این مکتب نهاده بودند.
به اعتقاد فرمالیستها ادبیات صرفاً یک مسأله زبانی است و لذا میتوان گفت که زبان ادبی یکی از انواع زبانهاست و باید به آن از دید زبان شناسی نگریست.
آنان اثر ادبی را شکل(فرم) محض میدانستند و معتقد بودند که در بررسی اثر ادبی تکیه باید بر فرم باشد نه محتوا. و اساساً مخالف تقسیم متن به صورت و معنی بودند و میگفتند درست است که محتوی ناقل احساسات و عواطف و افکار است اما همه اینها در واقع در عناصر زبانی است. در نظر آنان مسایلی چون جذبه و الهام و اشراق و نبوغ که در مباحث ادبی قرن نوزدهم مطرح بود مطرود است. ادبیات در فرم و ساخت است نه در روح و فکر. مثلاً یک شعر غنایی یا عاشقانه فقط یک طرح و ساختار زبانی است.
در این که عمده مسأله هنر شکل و نحوه بیان است شکی نیست. مثلاً یکی از موضوعات مکرر (موتیف) ادبیات فارسی جبر و اعتقاد مطلق به قضا و قدر است:
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد
اما آنچه به این بیت اهمیت ادبی داده است اظهار عقیده جبری نیست بلاکه صورت و شکل هنری آن است که مرکب از مسایل مختلفی چون تکرار نامحسوس «ک» و «ش»، انتخاب دو تصویر متضاد شاهد بازاری و پرده نشین و لف و نشر مبهم است.به هر حال به نظر آنان بررسی و مطالعه محتوی یعنی thematics از مسایل غامض و جنجال برانگیز ادبیات شناسی است.اما باید توجه داشت که آنان برخلاف فوتوریستها که ابداً به محتوا اعتنایی نداشتند میکوشیدند بین فرم و محتوا رابطهای ایجاد کنند، هر چند در این زمینه چندان توفیقی نیافتند. فرمالیستها بعدها به تاریخ ادبیات و بیوگرافی هم توجه کردند.
2- ریشه محاکات حَکِیَ –َ است.حکی یعنی حکایت کردن از امری، آن را باز نمودن به نحوی که ذهن متوجه اصل شود، مثل و مانند چیزی را آوردن.
3- اساس طریقه اشاعره از تعلیمات جهمیه مایه گرفت و در اواخر قرن سوم یا اوائل قرن چهارم هجری بعنوان فرقه اشعری ظهور کرد و بنام مشهورترین رؤسای این فرقه ابوالحسن اشعری معروف گردید. او از اخلاف ابوموسی اشعری است. ابوالحسن اشعری بر مخالفت معتزله قیام کرد و جمعی پیرو او شدند.
درذیل به مواردی از وجوه اختلاف معتزله و اشاعره اشره میشود:
معتزله میگوید: افعال خیر از خدای باشد و بر اوست که هر چه شایستهتر و سزاوارتر رعایت بندگان کند. اما اعمال شر مخلوق عباد و عنان قدرت و اراده، این همه، در دست انسان است. اشعری گوید: بدونیک کارها،همه آفریده خداوند است و بنده را به هیچ وجه اختیار است.
معتزله میگوید: ایمان را سه رکن است: اعتقاد به قلب وجنان. گفتار به زبان،عمل به ارکان.اشعری گوید: رکن اصلی ایمان عقیده قلبی است و گفتار و کردار از فروع آن است وکسیکه دین را به دل بگرود مؤمن است هر چند عمل و گفتارش با عقیدت یار نباشد.
معتزلی از ذات واجب الوجود صفات ازلیه همچون علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و جز آنها را نفی کند و گوید: خداوند عالم است باالذات نه به صفت علم و قادر و نه به صفت قدرت و همچنین از دیگر صفات ازلی.اما اشعری قائل به صفات ازلیه زائد بر ذات است که قائم بذات واجب الوجودند.
4- معتزله فرقه ایست که میگویند در دنیا و آخرت، دیدن حق تعالی ممکن نیست. و نیز میگویند که نیکی از خداست و بدی از نفس و مرتکب کبیره نه مؤمن است نه کافر. «واصل ابن عطا» که مقدم این جماعت است شاگرد شیخ حسن بصری بوده؛ یک روز در مسجد با شاگردان دیگر این حکایت میکرد که مرتکبان کبائر نه مؤموناند و نه کافر و اثبات منزلتِ بین المنزلتین میکرد؛ شیخ این سخن بشنود و فرمود که «اعتزل منا» یعنی جدا شده و دورافتاده از ما و از این سخن این اسم معتزله بر آن فرقه ماند. معتزله فرقه معتبری از فرق اسلامی هستند که از اول قرن دوم هجری در اواخر عهد بنی امیه ظهور کرده تا چند قرن در تمدن اسلامی تأثیر شدید داشتهاند.
5- یاد جوانی کردن. بیتهایی که در آغاز قصیده درباره عشق و جوانی سروده باشند.
خیز بــت رویا تا مجلس زی سبزه بریــم
که جهان تازه شد و ما زجهان تازهتریـم
بــربنفشــه بنشینیــم و پریشیم خــطـت
تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپـریم
چون قــدح گیــریم از چرخ دوبیتی شنویم
به سمنبرگ چو می خورده شود لب ستریم
وگر ایــدون به بــن انجامدمــان نقل و نبید
چــاره کار بسازیم که ما چـــاره گـــریم
بـــمزیــم آب دهــان تو و می انگــاریــم
یک دو بوسه بدهیم آنگه نقـــلش شــمریم
«منوچهری»
6- Longinus متوفی در 273 میلادی، ادیب رومی، استاد منطق و معانی و بیان بود و در باب سبک عالی یا فاخر ( و به قول استاد زرین کوب نمط عالی) رساله معروفی دارد.
--------------------------------------------------------------------------------------
منبع:
سایت لوح
---------------------------------------------------------
- نویسنده : رسول صباغی
- تاریخ : ۱:٠۸ ب.ظ - ۱۳٩٠/٩/٢٧
- نظرات : (0)
ترجمـه ادبـی، کـار مترجمـان ادبـی است. بـه عبـارت دیگر، حقیقتـی بدیـهـی است کــه بــاید در آغــاز
توصیف این نوع ترجمه آن را به کار گرفت. ترجمه ادبی، ذاتا فعالیتی ذهنی است کـه در بطن شبکـه
ای پیچیده از جریانهای اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. نباید نوشته خلاق، داهیانـه و شـهودی مترجم
را با ذهنیت مجردی که اغلب به آن ترجمه می گویند، یکی سازیم.
مترجمان ادبی مجبورند در سلسله مراتب محرز موجود در تعریف ارکان ادبیات (شـعر، نمـایشنـامـه و
نثر) یا به چشم اغماض بنگرند یا دل به رضایت سپـارند. بـه طور مـعمول در این ترتیب، فرهنگ والـا
در برابر مقوله هایی نازل چون داستان علمی و تخیلی، ادبیات کودکان و ادبیات عامهپسند قرار مـی
گیرد. بازتـاب این طبقـه بندی هـا را مـی توان در مفروضـاتـی کلـی کـه دربـاره ارزش نسبـی و دشواری
ترجمه ارکان سازنده ترجمه ادبی وجود دارند، به چشم دید.نظریه پردازان فرهنگـی، پست مدرنـهـا و
برخی از اندیشمندان ترجمه، این طبقه بندیها را به باد انتقاد گرفته اند. آنها می گویند کـه چگونـه
قضـاوت افراد بـه دلیل جـانبداری از سطـح، نوع، قوم و نژاد بـاعث شده تــا ترکیب مــعیــارهــا در طول
تاریخ منحرف شود، این حملات همچنین باعث می شوند نویسنده اطمینـانش را بـه برداشت خویش از
آنچـه در حمـایت از تنوع قرائتـهـای خوانندگـان نوشتـه، از دست دهد: نویسنده بـا وقـار و ملوکـانـه از
فراز به فرود آمده و جایش را به جهان نامتکثر و مخصوص خوانندگان داده است (ونوتی.)١٩٩٢
کار مترجمان ادبی تلویحا و گاه صراحتا، اعتبار معیـار، ملـی گرایـی فرهنگـی و زوال نویسنده را بـه
هماوردی می طلبد.
مترجم ادبـی، دو زبـانـه و دو فرهنگـی است و بنـابراین در چشم اندازی مـی زید کـه نشـانــی از آن در
مرزبندیهای مرسوم جغرافیایی به چشم نمی آید. او در سرایـی بـی ثبـات بـه سر مـی برد کـه واقـعیت
فرهنگ مــعــاصر است. در این سرا، گذر از میــان مرزهــای کــاذب سیــاســی، کــار همیشگـــی اوست. در
فرهنگهای ساختگی تک زبانه و غـالب، از جملـه در گونـه هـایـی از فرهنگ انگلوسـاکسون، اگر آن بـی
ثباتی سرای مترجم را حالتی بی پایـه و اسـاس نخوانند، تـهدیدآمیزش مـی دانند. مترجمـان ادبـی در
نقطه حساس همگرایی فرهنگی قرار دارند، به آن دلیل که به ترجمه آثاری دست مـی یـازند کـه حـال
بـه هر دلیل، برای ترجمـه برگزیده شده اند و اینک وجود دارندو اگر جز این بود، سکوت بود و سکوت.
آنـهـا اغلب نقشـی مــهم ایفــا مــی کنند. مثلــا آثــاری را برای ترجمــه پیشنــهــاد مــی کنند، یــا وقتــی
نویسندگـان خـارجـی یـا کـارگزاران آنـهـا کتـابـهـایـی را برای نــاشران ارســال مــی دارند، گزارشــهــای
خوانندگـان را مرتبـا برای نـاشران بـه رشتـه تحریر درمـی آورند، انتخـاب غـاییمترجم بـه طور ضمنـی
نشان می دهد که اثر -حتی اگر ضد معیار هم باشد- نشانگر کاربرد ویژه و کاملی از زبـان و احسـاس
در فرهنگ مبدا می باشد.
نیز بدان مفهوم است که ناشران بر آن باورند که ترجمه ادبـی بـازار فروش دارد. بـا این وصف و بنـا
به تعریف، هر ترجمـه ادبـی مـعیـار ملـی گرایـانـه را نـادیده مـی گیرد زیرا، هر چند ترجمـه ادبـی بـا
ترجمـه و فرایند نشر همگونـی دارد، کتـابـهـای جدیدی را بـه میـان آن دستـه از خوانندگــان کــه قــادر
نیستند کتـابـهـای سـایر فرهنگـهـا را بـه زبـانـی جز زبـان خود بخوانند، بـاز مـی کند. مترجم ادبـی در
مقام خالق اثری جدید در فرهنگ مقصد، در مرز زبان و فرهنگ به کار مـی پردازد. در این مرز، هویت
در مــعرض تــغییرات پــی درپــی است و مرتبــا بــه مترجم، برچسبـــهـــای تحویل نـــاپذیری چون عرب،
انگلیسی، یا فرانسوی می زنند یا وقتی او کلامی غیر بومی بر زبـان مـی راند، من من کن آزارنده اش
می خوانند.
از این گذشتـه، مترجمـان ادبـی بـه شبکـه ای از ارتبـاطـهـای مـالـی و شیوه هـای اجتمــاعــی موجود در
صنعت نشر وابسته اند. باید که قراردادی منعقد شود، بر سر پرداختها توافق حاصل آید و تصمیماتـی
هم درباره حق مولف و مهلت نهایی تحویل دستنوشته ترجمه اخذ شود. مـعمولـا مترجمـان این کـارهـا
را به تنهایی در طی مذاکرات خود با ناشران انجام مـی دهند. ممکن است نـاشر مبلـغـی را بـه صورت
پیش پرداخت از بابت حق ترجمه به مترجم بدهد.معمولـا نویسنده اصلـی حق التـالیفـی برابر ٨درصد
را قبول دارد و در عمل ٢درصد بیشتر برای مترجم بـاقـی نمـی مـاند. نـاشری کـه بــه مترجم بــه چشم
هزینـه تراشـی اضـافـی مـی نگرد، بر اسـاس حق التـالیف، پیش پرداختــی اندک یــا براســاس هر هزار
کلمه حق الزحمه ای ثابت را به او مـی پردازد. بسیـاری از مترجمـان ادبـی بـه جـای آن کـه کـارمزدی
کـار کنند، در پـی آن هستند تـا بر اسـاس تخمین زمـان مورد نیـاز برای ترجمـه یک اثر، از نـاشر پیش
پرداخت بگیرند.
در انگلستان برخی از سازمانهـا و نـهـادهـای حمـایتـی نظیر وزارت فرهنگ یـا شورای هنر یـا موسسـه
ملی موقوفـات علوم انسـانـی در آمریکـا، کمکـهـای بلـاعوض بـه نـاشران اختصـاص مـی دهند تـا از این
رهگذر، بخشی از هزینه چاپ ترجمـه هـا را بر عـهده گیرند (ر.ک استراتژی هـای ترجمـه.) مـعمولـا در
قراردادها چنین آمده که مترجم باید در ترجمه خود زبانـی پـای بند بـه متن اصلـی اختیـار کند و نیز
او را متعهد می سازند تا نمونه های حروفچینی شده ناشر را تصحیح نماید.
احتمالا این ترتیبات از کشوری به کشوری دیگر فرق می کنند. در کشورهـایـی کـه نیـاز بـه ترجمـه رو
بـه ازدیـاد است، ممکن است نـاشران گروهـی از مترجمـان را در درون تشکیلـات خود بـه کـار گمــارند.
مثلـا در فرانســه، شرکتــی وابستــه بــه انتشــارات وجود دارد کــه در آن مترجمــان ادبــی، بخشــی از
مدیریت حرفـه ای نـاشران محسوب مـی شوند و کـار بررسـی گزارشـهـای خوانندگــان، پرداخت کــارمزد
ترجمــه و مترجمــان و مدیریت کلــی زنجیره تولید را بر عــهده دارند (مـــاترن.)١٩٩۴ در انگلستـــان و
ایـالـات متحده این احتمـال بیشتر است کـه نـاشران بـا مترجمـان آزادی کـه مـی شنـاسند کـار کنند یـا
براساس توصیه های شفاهی (دوست دوست)، محک کارهای قبلی یا با مراجعه بـه کتـابـهـای راهنمـای
مترجمان ادبی با آنها قرارداد منعقد نمایند.
اغلب مترجمان ادبی کارگزار ندارند، چون ایشان علاقه ای به خوشه چینی از درآمد ناچیز مترجمـان
ادبی ندارند. انجمن های مترجمانی وجود دارد که کارشان توصیـه دربـاره قراردادهـا و کمک قـانونـی
در موارد بروز اختلاف می باشد، اما این انجمنهـا بنـا بر مـاهیت خود، در مذاکرات واقـعـی مربوط بـه
قراردادهــای انفرادی دخــالت نمــی کنند. مترجمــان ادبــی بــه مـــانند نویسندگـــان، گروه اجتمـــاعـــی
نامتجانسی هستند. برخی از آنها مـی توانند بـه لطف ارثیـه شـان یـا بـه خـاطر حق ترجمـه ای کـه از
فروش بادآورده کتابی پرفروش کسب می کنند، روزگار را سپری نمایند. برخی نیز ترجمه ادبـی را بـا
مشـاغل تمـام یـا پـاره وقت دانشگـاهـی یـا سـایر کـارهـا مـی آمیزند. ولــی در سرتــاسر گیتــی، زندگــی
مترجمان آزاد بستگی به پولی دارد کـه از بـابت ترجمـه هـایشـان کسب مـی کنند تـا بـه کمک آن چرخ
زندگیشان لنگ نماند.
پس تکلیف ترجمـه ادبـی و تجدید حیـات نویسنده چـه مـی شود فرایند ترجمــه ازمترجمــی بــه مترجم
دیگر تفـاوتـی اندک دارد و تحت تـاثیر اثر ویژه ای است کـه بـه ترجمـه درآمده. بـا این حـال، چــه بــا
نویسنده ای کـه در قید حیـات است، همکـاری شود، چـه در مورد آثـار کلـاسیک بـه طور اخص، بررســی
ترجمه های قبلی صورت گیرد، در کار مترجمـان ادبـی، مراحل و مشکلـاتـی مشترک وجود دارد. تـا بـه
حـال وضـع این گونـه بوده کـه مترجمـان دربـاره این موضوعـهـا چیزی ننویسند(.جورج اشتـانیر)١٩٧۵،
لیک اکنون شمــاری مطــالــعــات موردی دربــاره شیوه هــای عمل مترجمـــان صورت گرفتـــه است(.مثلـــا
فلستنیر١٩٨٠ لوین .)١٩٩١مقدم بر هر چیز آن که مترجم با کلماتی که بر روی کاغذ نقش بستـه اند
مواجـه است کـه در متنـی مشخص و بـا طنینــی ویژه بــه کــار رفتــه اند. آن کلمــات را هم نویسنده ای
نوشتـه کـه ممکن است حضور ظــاهر و بــاطن داشتــه یــا نداشتــه بــاشد و بــه هر حــال اینک در میــان
قرائتهای هزاررنگ خیل خوانندگان زبان مبدا به سر می برد.
دست کم میــان قرائت هــای اصلــی حداقل مشترکــاتــی وجود دارد. مترجم ادبــی براســاس قرائتــهــای
شخصی، تحقیق و حلاقیت خویش، الگویی جدید در زبان متفاوت مـی آفریند. سپس این آفرینش جدید،
اساس قرائتهای مختلف می شود کـه از نیـات نویسنده یـا مترجم اصلـی فراتر مـی رود. همـانـا تمـهید
ضروری برای ترجمــه، خواندن و بــازخوانــی دقیق و تحقیق همزمــان دربـــاره متن مبدا و ســـایر آثـــار
نویسنده است. گـاه این کـار شـامل مسـافرت بـه کشور نویسنده و انجـام تحقیق تـاریخـی و ادبـی است.
این کار به مترجم کمک مـی کند تـا آثـاری را بخواند کـه نقشـی مشـابـه امـا متفـاوت در فرهنگ مقصد
ایفا می کنند. فلستینر)١٩٨٠( برای آن که بتواند اشعار پابلو نرودا، شاعر شیلیایی را درک کند، بـه
خواندن اشعار تی.اس.الیوت پرداخت. چنانچه نویسنده در قید حیات باشد، می توان از مسـاعدتـهـای
مختلف بهره جست.
برخی از نویسندگان از مشارکت در کار ترجمه لذت می برند، حتی تـا حدی کـه حـاصل نـهـایـی کـار،
ترجمـه ای جدید و بسط یـافتـه است کـه بحثـهـای جدیدی هم دارد( .لوین.)١٩٩١ عده ای از مترجمــان
هم به پیش نویس خود، تفاسیری حاشیه ای می افزایند.گاه احتمال دارد مترجم برای همکـاری بسیـار
محدود بـا نویسنده تصمیم گیرد تــا بــه یکــی از استراتژیــهــای ترجمــه کــه رابطــه زیــاد نزدیکــی بــا
استراتژی معادلیابی ندارد، جامه عمل بپوشاند. این کار بـاعث مـی شود تـا حیطـه دخـالت مترجم در
اثر بیشتر شود (ونوتی.)١٩٩۵ مترجمانی هستند که تصمیم می گیرند درباره زمینه ادیبانـه اثری کـه
در دست ترجمـــه دارند، تحقیق کنند و بـــه ظـــاهر بیشتر در پـــی حفظ آن نوع سبک شـــهودی اند کـــه
نویسنده مدارتر بـاشد(.پیتر.)١٩٩۵ مترجم هر نوع استراتژی را کـه در ترجمـه بکـار گیرد، در نـهــایت
ترجمه او حاصل قرائتها و دستنوشتهای متعدد و پی درپی است که شکل نهایی دستنوشت تحویلی بـه
ناشران را تعیین می کند.
متن بسیار سرنوشت سـاز است. نیروهـای خـارجـی مـی توانند فرایند ترجمـه را تـغییر دهند یـا دچـار
نقص سازند. ممکن است انتشـار کتـاب بـا نمـایش فیلمـی همزمـان شود، یـا متن نمـایشنـامـه ای مـهیـج
برای اجرا به دست کارگردانی سپرده شود و ترجمه در ضمن کـار دچـار تـغییر شود، یـا بنـا بـه رسمـی
که شرکتهـای تئـاتر لندن آن را حفظ نموده اند، ممکن است ترجمـه ای ادبـی بـه نویسنده ای سرشنـاس
داده شود و او از روی آن، نسخه ای ادبی فراهم آورد.
گــاه لــازم است بــه منظور شروع ترجمــه شــعری کوتــاه و غنــایـــی یـــا اثری ادبـــی، حجیم و منثور از
استراتژیـهـای مختلف بـهره جست. مترجم ادبیـات داستـانـی مجبور است خود را بـا وزنـهـا، تصــاویر و
نشـانـه هـای مختلفـی کـه نویسنده در طول صدهـا صفحـه بکــار برده، درآمیزد(.لیون.)١٩٩١ خواندن و
تحقیق مکرر، مترجم را قــادر مــی ســازد تــا چنین الگوهــایــی را شنــاســایــی کند، هر چند در فرایند
بازنویسی خیالی مترجم، چنین کاری نیمه هوشیارانـه روی مـی دهد. در متون فشرده کـه پر از ابـهـام
و مـعـانـی جـایگزین مـی بـاشد، از قبیل آثـار جیمز جویس، مترجم همـان طور کــه اثر اصلــی در زبــان
معیار اخلال ایجاد نموده و نظراتی را برانگیخته، کاری می کند تا فرهنگ مقصد نیز دچـار آن اخلـال
گردد (کوند- پاریلا.)١٩٩۴ بنابراین ترجمه ادبی، فرایندی بی نهایت اجتماعـی و آمیختـه بـا فرهنگ
است و مترجم نقشی مهم در مجموعه پیچیده تبادلات ایفا می کند.
وقتــی دستنوشتــه ای در اختیــار موسســه ای انتشــاراتــی گذارده مــی شود، کــار ویراستـــاری مستلزم
استفاده از مجموعه ای از معیارهای جدید درباره آن ترجمه مـی بـاشد. ممکن است نـاشر برای خودش
سبکـی داشتـه بـاشد کـه ویراستـار آن را بکـار مـی برد. ممکن است از همـان سبک بـه نحو احسن بـهره
گرفتـه شود یــا بــه عکس استفــاده از آن منجر شود بــه ترجمــه ای ادبــی از متن. مثلــا در کشورهــای
انگلیسی، اسپانیـایـی و پرتقـالـی زبـان، موضوع لـهجـه هـا و ویراستـاران مختلف مطرح است کـه تنـهـا
گونه معیار خود را قبول دارند. این حالت خاص، اغلب منجر به اقتباسهای ناقص و معمولا مـغـایر از
ترجمه به زبانهای انگلیسی، آمریکایی یا بریتانیایی می شود.
عده ای از مترجمان استدلال می کنند که ویراستاران وقتی در تلاش برای انگلیسـی کردن متن برمـی
آیند، خرابی به بار می آورند (پونتیرو)١٩٩٢:٣٠٣، و برخی نیز خواستار حفظ زبـان مترجم شده اند (
رایت.)١٩٩٣ بــا این حــال، نبــاید بـــه ســـادگـــی تصور نمود کـــه در پس خواندن ویراستـــار، طرحـــی
تهدیدکننده برای معیاردار کردن ترجمه نهفته است.هر قرائت نو با خود شناختهـایـی جدید بـه همراه
می آورد و اشتباهاتی را که ممکن است در نسخـه نـهـایـی راه یـابند و بـه اثر ضربـه بزنند، حذف مـی
نماید.
-----------------------------
- نویسنده : رسول صباغی
- تاریخ : ٧:٥٦ ب.ظ - ۱۳٩۱/۳/٥
- نظرات : (2)
*۱- آیا ترجمه، مفهوم متن اصلی را رسانده است؟*
پاسخ درست به این پرسش در درجه ی نخست بستگی به این دارد که مترجم نه تنها به زبان خود از دید ادبی وارد باشد تا بتواند مفهومی را که از متن خارجی گرفته است به طرز درستی به زبان خود بیان کند، بلکه باید چه با معلومات اکتسابی خود در تحصیل زبانی که از آن ترجمه می کند و چه از راه کمک گرفتن از کتاب های فرهنگ، مفهوم درست متن را دریابد.
به عنوان مثال درست است که واژه ی "گره ناد" در زبان فرانسه به معنی انار و
"گره نادیه" به معنی درخت انار است، ولی اولی به معنی نارنجک و دومی به
معنی نارنجک انداز هم هست و مترجمی جمله ای فرانسوی را چنین ترجمه کرده
بود: «دو درخت انار در راه فرانسه خشک می شدند» و حال آن که منظور نویسنده
این بود: «دو نارنجک انداز به فرانسه برمی گشتند». اشتباه گرفتن نارنجک
انداز با درخت انار باز محملی دارد، ولی روشن نیست چرا مترجم فعل فرانسوی
"برگشتن" را به "خشک شدن" ترجمه کرده است؟ لابد فکر کرده بوده که درخت که
نمی تواند برگردد، پس منظور از برگشتن درخت، خشک شدن آن است. دیگر فکر
نکرده بود که در راه فرانسه درخت اناری وجود ندارد.
*۲- آیا لحن نویسنده حفظ شده است؟
*نویسندگان همه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان به تناسب ویژگی های
روحی و فکری و اخلاقی شان با هم فرق می کند. نیکوس کازانتساکیس نویسنده ی
یونانی، آدمی بوده است شوخ و بذله گو و خوش طبع و خوش بیان. رومن رولان
نویسنده ی فرانسوی آدمی بوده است خشک و جدی. آناتول فرانتس مردی بوده است
شیرین زبان ولی همیشه در گفته هایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمی کرده
است. نویسنده ای مانند سنت اگزوپری (نویسنده ی شازده کوچولو) طبعی حساس و
شاعرانه داشته است و دیگری چنین خصوصیاتی نداشته است.
این ویژگی های روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بی شک در نوشته های آنان
بازتاب می یابد. و به عنوان مثال اگر شما به آثار نیکوس کازانتساکیس مانند
"آزادی یا مرگ" یا "مسیح باز مصلوب" یا "زوربای یونانی" نگاه کنید پی می
برید که شوخ طبعی و لوندی از سر تا پای کلمات او می ریزد.
بر عکس، اگر کناب "مهاتما گاندی" اثر رومن رولان یا یکی دیگر از کارهای او
را بخوانید، می بینید که آن بزرگوار اندک لحن شوخی و مسخرگی یا شیرین زبانی
و طنز گویی در گفتار و قلمش نیست و عین مطلب مورد نظرش را خشک و بی پیرایه
به روی کاغذ آورده است. یا اگر "جزیره ی پنگوئن ها"ی آناتول فرانس را
بخوانید، می بینید که آن مرد چه اندازه طنز و تمسخر در گفتار و در نوشته
هایش دارد.
مترجم موفق آن است که در ترجمه اش بتواند همان خصیصه های گفته شده ی مربوط
به هر نویسنده را حفظ کند و لحن ترجمه اش در ترجمه ی اثری از مثلن آناتول
فرانتس با مارسل پروست فرق داشته باشد.
مترجم ممکن است متن را فهمیده باشد، ولی لحن کلام را درنیافته باشد. ما در
فارسی مثلی داریم که می گوییم بفرما و بنشین و بتمرگ هر سه به یک معنی است،
ولی میان لحن کلام "بفرما" با لحن "بتمرگ" زمین تا آسمان فرق است. حال اگر
مترجم محترم "بفرما" را "بنشین" یا "بتمرگ" یا برعکس، ترجمه کند، مفهوم متن
را رسانده ولی لحن متن اصلی را مراعات نکرده است.
*۳- آیا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریافته است؟
*نویسنده ای چون سروانتس که چهار صد سال پیش می زیسته یا چون بوکاچیو که هم
دوره ی حافظ و مولانا عبید بوده است، یا رابله ی فرانسوی یا شکسپیر انگلیسی
در زمان هایی می زیسته اند که نثر آن ها با نثر امروزی فرق داشته است. چنان
که نثر مرزبان نامه یا کلیله و دمنه یا گلستان سعدی با نثر معاصر ما مثلن
با نوشته های محمد حجاری یا بزرگ علوی یا جمال زاده فرق دارد. من اگر "دن
کیشوت" سروانتس که مربوط به چهار سال پیش است یا "دکامرون" بوکاچیو که در
ششصد سال پیش نوشته شده است را با همان نثر و زبانی ترجمه کرده بودم که
مثلن "شازده کوچولو"ی سنت اگزوپری یا "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه را
ترجمه کرده ام، بدون شک ترجمه ی موفقی نمی شد. این جا است که مترجم توانا
آقای نجف دریابندری در یکی از نوشته هایشان به این نکته اشاره کرده و گفته
است که: «محمد قاضی در ترجمه ی "دن کیشوت" زبان خاص متناسب با متن را
دریافته است». حتا در میان آثار نویسندگان هم دوره نیز اختلاف زبان وجود دارد.
یک نویسنده ادبی و کتابی می نویسد، دیگری عامیانه یا به اصطلاح "آرگو" می
نویسد. یکی نثرش زیبا و شاعرانه است و دیگری خشک و روزنامه ای است. مترجم
باید حواسش را جمع کند و زبان متناسب با نوشته ی اصلی را بیابد. رعایت این
نکات است که ترجمه را از حالت فن و حرفه ی صرف بودن در می آورد و به آن
جنبه ی هنری می دهد و بدین ترتیب هر خواننده ای از خواندن این ترجمه ها پی
می برد که زبان نویسندگان مختلف با هم فرق داشته است.
*۴- آیا مترجم واژه های درست و دقیق و خوش آهنگی به جای واژه های متن اصلی
برگزیده است؟*
واژه ها در زبان های خارجی نیز همچون در زبان فارسی معنی های متعدد دارند و
گاه برعکس، برای یک معنی واحد واژه های گوناگون هست. در "دن کیشوت"،
سروانتس با لحن خاص خود آن پهلوان پنبه را به صورت کسی توصیف کرده است که
همیشه قیافه ی غم زده و محزونی دارد و من آن را به صورت "پهلوان افسرده
سیما" آوردم که به گمانم از "پهلوان غمگین چهره" یا "محزون قیافه" خوش آهنگ
تر است. برگزیدن واژه های خوش آهنگ و درست و دقیق یکی از جنبه های هنری کار
ترجمه است که بر ارج و قدر آن به اندازه ی زیادی می افزاید.
*۵- آیا منرجم در ترجمه ی خود، دستور زبان را رعایت کرده است؟*
درست بودن هر نوشته بسته به آن است که در آن اصول و قاعده های دستور زبان
رعایت شده باشد، وگر نه، آن نوشته غلط و از دید ادبی بدون ارزش خواهد بود.
به کار بردن واژه هایی که از نظر دستوری نادرست هستند نیز مشمول این شرط
است. در ترجمه ای به واژه ی "گزارشات" برخوردم که دلم به هم خورد. جمع بستن
"گزارش" که یک واژه ی زیبای فارسی است با "ات" عربی از آن کج سلیقگی های
زننده است و نیز اغلب دیده ام که در نرجمه رعایت فعل ها به مقتضای زمان
نشده است یا این که ضمیر "آن ها" که ویژه ی اشیاء است برای اشخاص به کار
رفته است و به جای آن که بنویسد: "آنان" یا "ایشان" رفتند، نوشته است: آن
ها رفتند. این مراعات نکردن دستور زبان نیز که به درست نویسی مربوط می شود،
در پایین آوردن ارزش ترجمه و هر نوشته ی دیگری بسیار موثر است.
*۶- آیا طول کلام یا برعکس، ایجاز نویسنده ی اصلی رعایت شده است؟*
این مساله به امانت در ترجمه مربوط می شود. گاه پیش می آید که نویسنده ی
اصلی مطلبی را در یک کلمه یا در یک جمله ی کوتاه بیان کرده است. ولی می
بینیم که مترجم آن را برای ادای مقصود کافی ندانسته و به شرح و بسط آن می
پردازد که البته به خود نویسنده ربطی ندارد و مترجم از خودش آورده است.
پیدا است که چنین کاری از رعایت امانت به دور است و اگر به راستی هم آن
واژه یا آن جمله نیاز به شرح و بسط بیش تری داشته باشد، مترجم خوب است که
در پاورقی یا پی نوشت به شرح و تفسیر آن بپردازد و بنویسد که مثلن در این
جا منظور نویسنده چنین و چنان است. مترجم معروفی که نیازی به نامیدن او
نیست، گاه بوده که یک کتاب ششصد صفحه ای را در یک صد یا یک صد و بیست صفحه
آورده و گاه برعکس، از یک اثر صد صفحه ای کتابی به حجم و قطر سیصد چهار
صفحه ساخته است. پیدا است که در هر دو مورد ترجمه وفادار نیست و ربطی به
متن اصلی ندارد و از این رو نمی توان ارزشی برای آن قایل شد.
در ادبیات خودمان نیز می بینیم که مثلن خیام یا سعدی یا حافظ یک دنیا مطلب
را در یک بیت یا رباعی یا یک قطعه گنجانده اند، حال اگر مترجم فرانسوی یا
انگلیسی یا هر زبان دیگری از آن بیت یا رباعی یا قطعه کتابی بنویسد، این
دیگر ترجمه نیست، تفسیر است.
*۷- آیا به نقطه گذاری (نشانه های نگارشی) اهمیت لازم داده شده است؟
*در زبان فارسی کلاسیک، نقطه گذاری ِ مرسوم در نوشته های خارجی، وجود نداشت
و از این رو مثلن یک متن پرسشی را به لحن عادی می خواندند و یا معلوم نبود
که جمله در کجا به پایان رسیده یا نرسیده و این مساله مشکلات بسیاری را در
کار خواندن پیش می آورد. اصول نقطه گذاری و به کارگیری نشانه های نگارشی از
هنگام آشنایی با ادبیات خارجی، در نوشته های فارسی نیز وارد شده و لازم است
که مترجم در متن خود آن ها را رعایت کند تا جمله های پرسشی از جمله های
تعجبی و تحسینی تمیز داده شود و معلوم شود که جمله در کجا به پایان رسیده
یا نقل قول از کیست و همه ی نکات دیگر "نقطه گذاری" punctuation تامین شود.
از مجموعه ی اصول و قاعده هایی که در بالا گفتیم و رعایت آن ها را در ترجمه
شرط لازم برای کام یابی و توفیق در این کار دانستیم، چنین نتیجه می گیریم
که به طور کلی کار ترجمه دارای دو بخش بنیادی است:
۱- یافتن مفهوم و پیام بیان شده در متن مورد ترجمه.
۲- یافتن لحن و سبک نویسنده و بازتاب دادن آن در متن ترجمه.
بخش نخست را "معادل مفهوم" و بخش دوم را "معادل سبک" می نامند و مجموع آن
ها "معادل کامل متن اصلی" خوانده می شود.
در متن های ادبی، سبک شامل ویژگی هایی مانند لحن سخن، طنز و لطیفه، زبان
ادبی یا عامیانه، انتخاب وازه ها، بازی با کلمات، فشرده یا بسیط بودن یا
کوتاه و بلند بودن جملات و نقطه گذاری است.
دسته بندی : نقد ادبی، درس نقد کاربردی مترجمی، ترجمه ادبی