k

k

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۴:۰۵
    %)
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۵/۱۷
    kkk
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۹۴، ۱۱:۲۸ - سعید
    مرسی

۱۵۷ مطلب با موضوع «مسیر زندگی من :: Money :: Knowledge, Skills, Expertise :: Languages :: ارشد :: اصول و مبانی نظری ترجمه» ثبت شده است

نخستین و بدیهی ترین شرط لازم برای هر مترجم آن است که زبان مبدا را خوب بداند. کافی نیست که او«معنای کلی» پیام را در یابد و یا صرفا در استفاده از لغتنامه ها تبحر داشتته باشد.مترجم نه تنها باید محتوای آشکار پیام را بفهمد، بلکه دقایق معانی را نیز باید در ک کند، بار عاطفی واژه ها را دریابد، و ظرایفی را که از حیث سبک «رنگ و بوی» پیام را تعیین کرده است تشخیص دهد.

مهمتر از شناخت زبان مبدا همانا تسلط بر زبان مقصد است. بی گمان فاحش ترین و بیشترین  اشتباهاتی که مترجمان مرتکب می شوند عمدتا زاییده ی آن است که چنانچه باید و شاید بر زبان مقصد تسلط ندارند.


حتی اگر مترجم از تمام دانش فنی لازم بهره مند باشد، باز چیره دست نتواند بودف مگر آنکه با روحیه ی نویسنده هم کاملا دمساز باشد. بازیل آندرتون (Basil Anderton) این دمسازی مترجم و نویسنده را با دمسازی بازیگری می سنجد که می تواند نقش خود را «حس» کند:« کلماتی که باید بر زبان براند از پیش برای او تعیین شده اند .او باید این کلمات را تفسیر کند و آنها را در قوالب زبان حرکات و سکنات، لحن، و حالت های چهره بریزد. کوتاه سخن آنکه او باید این کلمات را به عواطف مریی و مسموع بشر برگرداند، باید در جلد شخصیت ها فرو برود.»

جاستین اوبرایان(Justin O Brien) مسله را بدین گونه بیان داشته است:«مترجم هرگز نباید چیزی را که نمی ستاید  ترجمه کند» ودرصورت امکان،«میان مترجم و متنی که مورد ترجمه قرار می گیرد باید نوعی همبستگی طبیعی برقرار باشد». اوبرایان می گوید که علاوه بر این همبستگی، مترجم باید تا حدی از پیشینه ی فرهنگی نویسند ه ای که اثرش مورد ترجمه ی اوست بهره مند باشد. اگر این بهره مندی در میان نباشد،«مترجم باید با طیب خاطر آماده باشد، و نیز بتواند این کمبود را به نحوی برطرف کند.»در عین حال مترجم باید به حد نویسنده قناعت کند، چون بر او نیست که از نویسنده بهتر بنویسد.

حتی شناخت کامل زبانها و موضوعات، توام با دمسازی، ضامن خوب بودن ترجمه نیست مگر آنکه مترجم توانایی بیان ادبی را هم داشته باشد. نابو کوف(Nabolov) می گوید«مترجم چیره دست باید  به اندازه ی نوسینده ای که اثرش را برای ترجمه برگزیده است ذوق داشته باشد، و یا دست کم ذوقش از نوع ذوق نویسند ه ی اصلی باشد» ونیز « انشای بهتر ین مترجمان همواره درخشش اصیل متنی را داشته است که ترجمه کرده اند.»

ای.جی. آربری (A.J. Arberry)کم و بیش همین دیدگاه رادر بحث از حافظ پیش می کشد:«هیچ ترجمه ای ، هرچند فاضلانه، از ارزش واقعی برخوردار نیست مگر آنکه دست کم بخشی از لذت متن اصلی را به خواننده بدهد. قرنهاست که  دیوان حافظ در شمار بزرگترین لذات ادبی شرق بوده است. آیا  ترجمه ی خوب آن است که چیزی را که برا ی شرق سرچشمه ی لذت بوده است به چیزی برگردانیم که برای غرب مایه ی رنج است؟» و براستی نیز برای باز آفرینی حتی بخشی از لطافت و فخامت سبک حافظ به مترجمی نیاز است که حقیقتا از قریحه ی ادبی بهره ور باشد.


دسته بندی : شرایط لازم برای مترجم

فرزانه طاهری یکی از سرشناس‌ترین مترجمین معاصر با ده‌‌ها جلد ترجمه نیازی به معرفی ندارد. آثار ترجمه‌ای او خصوصاً آن‌هایی که در زمینه نقد ادبی انجام شده، کمک شایان توجه‌ای به جامعه‌ی ادبی کرده‌است. نوشته‌ای که در پی خواهید خواند متن سخنرانی وی در جمع ناشرین زن در نمایشگاهی که در شهر رشت برپا شده‌بود، است. 


«زندان زبان، زندان موقت است. روزی می‌رسد که نگهبان مشفق با کلیدهایش از راه برسد و ما را از این زندان برهاند.» در این معنا، مترجم زندان زبان را می‌گشاید و کمک می‌کند تن از آن زبان و فرهنگ و مخاطبان اولیه‌اش که محدود بودند خلاصی یابد. این خدمت بسیار بزرگ متاسفانه در تاریخ فلسفه و زبان‌شناسی درست دریافته نشده‌است، اهمیت ترجمه جدید چه به عنوان یکی از اشکال هنری و چه به منظره یکی از طرق بیان معنا و روشی برای تفسیر یا ترجمان بودِ آدمی چنان که باید دانسته نشده. پس در ابتدا به این می‌پردازیم که اصلاً ترجمه چیست و مترجم چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و فرایند ترجمه به چه ترتیبی است.

ترجمه فعالیتی است با قدمتی بسیار که از اعصار باستان انجام می‌گرفته اما تا پیش از عصر زبان شناسی، متون بسیار معدودی درباره آن نوشته شده و نظریه هم ساخته و پرداخته نشده است. همان متون معدود را هم عمدتاً کسانی می‌نوشتند که خود دست اندرکار ترجمه بودند و صرفاً تاثراتشان را مدون می کردند. این نوشتار فاقد روی‌کردی نظام‌مند یا سنجه‌های عینی بودند، بسیاری از مترجمان دوران گذشته قائل به این بودند که ترجمه فرآیند تفسیر یا تفصیل متن اصلی است و گاهی هم افکار خود یا تفاسیر خود را هر جا که متن اضافه‌گوئی داشت، یا جالب نبود یا حتی مبهم بود مستقیماً وارد متن می‌کردند. در آغاز عصر ترجمه در ایران یعنی در ترجمه‌های اواخر قاجار و اوایل پهلوی از آثار شکسپیر یا ژان ژاک روسو و … هم نام‌ها را ایرانی می‌کردند و هم هرچه می‌خواستند ضرب‌المثل فارسی و ابیات سعدی و حافظ و … در آن‌ها تعبیه می‌کردند و پند و اندرز به خورد خواننده می‌دادند و هم تا حدودی مثل سریال‌های خارجی که امروز دوبله شده‌اش را از تلویزیون می‌بینیم برای حفظ عفت عمومی، روابط را در آن به کل تغییر می‌دادند. این دخالت‌ها گاه به حدی می‌رسید که ترجمه می‌شد تاثرات شخصی و تمایلات ذهنی.

جدل مشهور ترجمه لفظ به لفظ در برابر ترجمه معنایی هم در عصر روم باستان آغاز شد. سیسرون خطیب و دولتمرد رومی بسیاری از آثار یونانی را به لاتین ترجمه کرد، روی‌کردش به ترجمه مفهوم به مفهوم بود و نه لفظ به لفظ،‌ یعنی مترجم باید به خاطر داشته باشد که معنای مورد نظر در زبان مبدا چیست و با استفاده از کلمات زبان مقصد طوری آن را بیان کند که برای خوانندگان زبان مقصد عجیب نباشد. اما «پلینی» ترجمه را به صورت یک تکنیک ادبی می‌دید و بر خلاف سیسرون به ترجمه لفظ به لفظ گرایش داشت و البته این جدل تا قرن‌ها ادامه داشت. بهر حال نخستین تلاش‌ها برای تعریف ویژگی‌های لازم برای مترجم یا ایجاد قواعد یا اصول اصلی برای ترجمه البته در مورد ترجمه ادبی بود. در سال 1540 م به این قرار: مترجم باید محتوا و قصد نویسنده‌ای را که می‌خواهد کارش را ترجمه کند به طور کامل درک کند، مترجم باید زبانی را که از آن ترجمه می‌کند کاملاً بداند و شناختش از زبانی که به آن ترجمه می‌کند نیز همان قدر عالی باشد، مترم باید از گرایش به ترجمه لفظ به لفظ بپرهیزد چون با این کار معنای متن اصلی را نابود و زیبایی بیان را تباه می‌کند، مترجم باید صورت‌های کلامی متداول در زبان خویش را به کار برد. مترجم باید واژه‌هارا به ترتیبی انتخاب کند و بیاورد که حاصل نهائی،‌لحن در خور را داشته باشد، به دنبال این، در سال‌ها و دهه‌های بعد اصول دیگری ارائه شد (که در این جا فرصت بحث نیست) اما با شکوفائی مطالعات زبان شناسی در زمان معاصر، متونی که درباره ترجمه نوشته شده عینی‌تر و نظام مندتر است، بنابر یک دیدگاه، هر خواندنی می‌شود گفت یک نوع ترجمه است. یعنی جستجوی معناهای متنی است که کس دیگری نوشته است‌. مترجم را دقیق‌ترین خواننده دانسته‌اند؛ اما این خواندن فرآیندی دارد و نظرهای مختلفی هم درباره آن تاکنون ارائه شده. نظریه‌های ترجمه در واقع بررسی اصول درست ترجمه است. این نظریه‌ها بر مبنای درک درست نحوه عمل‌کرد زبان‌های گوناگون، نحوه رمزگزاری معنا در شکل‌های متفاوت در زبان‌های متفاوت شناسایی و مترجمان را راهنمای می‌کند تا مناسب‌ترین راه‌ها را برای حفظ معنا در عین کار بست مناسب‌ترین صورت‌های هر زبان پیدا کند. در اساس دو نظریه اصلی برای ترجمه وجود دارد که با هم رقابت دارند در یکی قصد اصلی بیان تمامی نیرو و معنای هر کلمه و اصطلاح زبان اصلی به دقیق‌ترین وجه ممکن است. و در دیگری هدف اصلی تولید نتیجه‌ای است که اصلاً به ترجمه‌نمی‌ماند و در واقع با جامه تازه خود همان قدر راحت است که در جامعه بومی خود. این دو نظریه پیروانی دارد، اما بیش‌ترین پیروان را تلفیق این دو دارد (که بعد به آن خواهیم پرداخت).

سه شرط مهم برای توفیق مترجم برشمرده‌اند که اکثریت بر آن توافق دارند. مترجم باید با زبان مبدا، زبان مقصد و موضوع آشنا باشد .
- تبحر او در زبان مبدا و زبان مقصد باید در حد یا نزدیک به سخنگویان بومی باشد. او باید توانایی درک آنچه را متن به صراحت یا تلویحاً می‌گوید داشته باشد. 
- مهارت‌های او در نوشتن و ویرایش باید در حد اعلا باشد. 
-اما مهم‌تر از همه که در بخش مربوط به ترجمه ادبی بیش‌تر به‌ آن خواهیم پرداخت در مطلوب‌ترین شکلش مترجم باید فرهنگ هر دو زبان (زبان مبدا و مقصد) را خوب بشناسد چون این شناخت در کاربرد کلمات و معانی تاثیر دارد. باید نویسنده متن اصلی – بحث نگارش او، جایگاه آن اثر در فرهنگ مکتوب کشور مبدا و جایگاه آن اثر در مجموعه آثار آن نویسنده را بشناسد. 

(از اینجا شروع می‌کنیم که) مترجم معنای پشت صورت‌های موجود در زبان مبدا را کشف می‌کند و تمام تلاشش را به کار می‌بندد تا همان معنا را با استفاده از صورت‌ها و ساختارهای زبان مقصد در این زبان خلق کند، پس نتیجه می‌گیریم چیزی که قرار است تغییر کند صورت و رمزگان است و آنچه باید بلاتغییر بماند معنا و پیام است. پس این نظریه که جدا کردن معنای یک متن از صورت‌های آن و بازتولید همان معنا با صورت‌های بسیار متفاوت در زبان دوم. (باید در اینجا متذکر بشوم که ) در سال 1964 م یوجین نایدا که خود زبان شناس است و یکی از برجسته‌ترین نظریه پردازان ترجمه، اعلام کرد که مطلالعات ترجمه باید از زبان شناسی جدا باشد، چون می‌توانیم ترجمه کنیم بی آن‌که کوچک‌ترین اطلاعی از زبان شناسی داشته باشیم همان طوری که به یک زبان به سهولت حرف می‌زنیم بی آن‌که علم آن زبان را خوانده باشیم. البته شناخت ویژگی‌های زبانی و سبکی انواع زبان‌ها می‌تواند به ترجمه بسیار کمک کند. با چنین دانشی می‌توان به جستجوی گونه همتا در زبان مقصد برآمد، ویژگی‌های اصلی آن را دریافت و در ذهن داشت تا بازتولید آن‌ها در روایت ترجمه به بیش‌ترین حد ممکن باشد. (از این مقدمه مفصل بگذریم و به مسئله مهم و مرتبط دیگر برسیم که بیش‌تر در ترجمه ادبی البته مصداق می‌یابد.یعنی مسئله فرهنگ).

جدا کردن زبان از هویت فرهنگی دشوار و حتی غیر ممکن است. با یک زبان نمی‌توان معنائی زبان دیگر را بیان کرد.به این معنا زبان‌های مختلف، گویندگان به آن زبان‌ها را آماده می‌کنند که به نحو متفاوتی فکر کنند. یعنی توجه خود را به جنبه‌های متفاوتی از محیط معطوف کنند. ترجمه فقط جستجوی کلماتی دیگر با معنای مشابه نیست بلکه در واقع یافتن راه‌هایی مناسب برای گفتن چیزها به زبانی دیگر است. پس ابتدا باید ببینیم فرهنگ چیست. کلمه فرهنگ معانی مختلفی دارد از نظر برخی درک استحسانی ادبیات، موسیقی، نقاشی، حتی غذای خوب است. در زبان انگلیسی «کالچر» به کشت باکتری‌ها و موجودات ذره بینی دیگر،هم اطلاق می‌شود. در زبان ما به معنی لغتنامه هم می‌آید. برای انسان شناسان و سایر دانشمندان علوم رفتاری، فرهنگ گستره کامل الگوهای رفتاری اکتسابی است. در تعریف دیگری فرهنگ شامل کلیه محصولات مشترک جامعه انسانی دانسته شده است. به این ترتیب فرهنگ علاوه بر اشیای مادی مثل شهرها، سازمان‌ها، مدارس و غیره؛ شامل چیزهای نامحسوسی مثل افکار، آداب و الگوهای خانوادگی و زبان‌ها هم می‌شود. خلاصه این‌که فرهنگ را جذب کل لحظه زندگی در جامعه، می‌توان دانست. در واقع فرهنگ ابزار انسانی قدرتمندی برای بقاست اما پدیده شکننده‌ای هم هست. مدام در حال تغییر است و به راحتی از دست می‌رود. چون فقط در اذهان وجود دارد، زبان‌های مکتوب دولت‌ها و ساختمان‌ها و سایر چیزهای انسان ساخت صرفاً محصولات فرهنگند، خودشان فرهنگ نیستند. (البته همه این تعریف‌ها می‌تواند محل مناقشه باشد و من از آن‌ها می‌گذرم و فقط به ربطشان به بحث خودم می‌پردازم یعنی این‌که آیا زبان و فرهنگ با هم مرتبطند؟ ) عموماً معتقدند زبان ابزار اساسی بیان قومی است. مجرای باورها،آداب، مناسک و رفتارهایی که هویت فرهنگی را تشکیل می دهند. زبان را تجسد فکر انسانی و شکل دهنده به عمل انسانی می‌دانند از نظر بسیاری زبان ارتباطی ناگسستنی بااصل و جوهر انسان بودن و تعلق به یک گروه فرهنگی خاص دارد. برای مثال حاکمیت انگلستان، تعلیم و تربیت به شیوه انگلیسی و مدرنیزاسیون تحمیلی انگلستان بر کشور هند اشکالاتی را ایجاد کرد که بیش‌تر در این کشور وجود نداشت. قلمرو‌های جدیدی به وجود آمد مثل حرفه‌های غربی. سیستم پست، راه‌آهن و خدمات دولتی. همراه با این حوزه‌ها، انتظارات اقتصادی‌‌ای بروز کرد که پیش‌تر وجود نداشت و با گذشت زمان روشن شد که آن کس این حوزه‌ها را در اختیار خواهد داشت که بر زبان اصلی آن‌ها مسلط باشد.

برای این‌که فعالیت ترجمه را بهتر درک کنیم باید مشخص کنیم که مقصودمان از اصطلاحات زبان و فرهنگ چیست و روابط میان زبان و فرهنگ را برشماریم. یکی از زبان‌شناسان دربارة این رابطه می‌گوید اگر به فرهنگ از نظر زبان‌شناسی بنگریم جز نگرشی یک‌سویه به فرهنگ نصیبمان نخواهد شد، اگر از نظر فرهنگی به زبان بنگریم جز نگرشی یک سویه به زبان حاصل نخواهیم کرد و چون ترجمه بی‌شک بازنویسی متنی اصلی است. بازنویسی می‌تواند مفاهیم تازه ژانرهای جدید (انواع ادبی جدید) و ابزارها، تکنیک‌ها یا شگردهای جدید را وارد بازار کند. تاریخ ترجمه تاریخ نوآوری‌های ادبی است. این را از تأثیر ترجمه‌های اواخر قاجار و آغاز نهضت ترجمة ادبی در ورود نوع ادبی رمان و داستان کوتاه به ایران می‌توان دانست. هنر ترجمه نقش مهمی در تکامل فرهنگ جهانی داشته و خواهد داشت. تنها با وارد کردن فن‌های جدید به فرهنگ است که آن فرهنگ می‌تواند در عین بازشناسی خاص بودن خود به نوآوری دست بزند. ترجمه، این فن‌ها را در اختیار کسانی می‌گذارد که قادر نیستند آن فن‌ها را به زبان اصلی بخوانند، پس مسئولیت بزرگی بر دوش مترجم است. شناخت زبان بیگانه ـ واژگان و دستور زبان برای مترجم خوب بودن کفایت نمی‌کند، باید با فرهنگ خود هم آشنا بود و پیش از تلاش برای پل زدن این دو، فرهنگ زبان مبدأ را هم شناخت. بنابر این اگر بپذیریم که زبان جزء جدایی ناپذیر فرهنگ است، پس مترجم باید علاوه بر دو زبانه بودن، دو فرهنگه هم باشد. یعنی با هر دو فرهنگ مأنوس باشد چون باید هم رنگ و بوی محلی را درک کند و هم کاری کند که مخاطبان بیرون از این موقعیت فرهنگی ـ زمانی هم نوشته‌اش را درک کنند. پس باید به هر دو فرهنگ واقف باشد.

(حال می‌خواهم به برخی مشکلات مترجم، به ویژه مترجم ادبی که از لحاظ فرهنگی با آن‌ها رو به رو می‌شود اشاره کنم). چون فرآیند انتقال عناصر فرهنگی از طریق ترجمة ادبی کار بسیار پیچیده‌ای است و به دلیل این‌که فرهنگ مجموعة پیچیده‌ای از تجربه‌ها که شامل تاریخ، ساختار اجتماعی، مذهب، آداب سنتی و کاربرد روزمره می‌شود این پیچیدگی خیلی بیش‌تر می‌شود. مثلاً یک نام، یک عنصر زبانی فرهنگی است. نویسنده به خاطر ارزش‌هایی که با این نام همراه است آن را که به کار می‌برد. این عنصر قابل ترجمه نیست. بنابر این، ارزش آن از لحاظ چیزهایی که به ذهن خوانندة اصلی می‌آورد از دست می‌رود. روابط اجتماعی هم عنصری فرهنگی‌اند. در برخی از فرهنگ‌ها، مردم با خانواده‌های گسترده‌شان زندگی می‌کنند، همین سبب می‌شود که ناچار باشند برای هر یک از اقوام عنوان معینی داشته باشند. چون در کشورهای غربی چنین چیزی اصلاً وجود ندارد یا در اغلب زبان‌های اروپایی چنین کلماتی را ندارند. مانند کلمة uncle یا aunt (دایی ـ عمو و... و عمه ـ خاله و…) که گاه حتی تا پایان یک رمان هم منظور نویسنده را درک نخواهیم کرد و در نتیجه باید در متن ـ زمینه و بافت بیابید که کدام یک از این‌ها مناسب است. گاهی هم باید از ابتکار شخصی و عقل سلیم استفاده کرد.

تعارفات ساده هم گاهی مشکل سازند. مثلاً در زبان کانتونی از زبان‌های چین، «متشکرم» را می‌توان به صورت‌های مختلف. بسته به موقعیت ترجمه کرد. (این‌که به خاطر هدید باشد. پیشاپیش برای خدمتی باشد و …). اقلامی مثل لباس و تزئینات و ارزش‌های غذائی نیز مشکلاتی هستند که تفاوت فرهنگی پیش پای مترجم می‌گذارد. مثلاً طعم هر غذا یا اهمیت آن را نمی‌توانیم به مخاطبانی منتقل کنیم که تا به حال اسم آن غذا را نشنیده‌اند. آداب و سنن هم بخشی از فرهنگند مانند ازدواج، تشییع جنازه و جشن که قصه‌ها و نمادهای پنهان پشت هر کدام مترجم را دچار مشکل سازد. باورها و احساسات هم از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوتند. ممکن است در برخی از فرهنگ‌ها، رنگ سفید نشانة خلوص و رنگ سیاه نشانة پلیدی باشد. اما در فرهنگ دیگر این طور نباشد و همین طور رخداد یا جانور یا پرنده‌ای در یک فرهنگ ممکن است خوش یمن باشد و در دیگری نماد چیز دیگری باشد. برای مثال جغد یا بوف که برای ایرانیان ویرانه‌شین و شوم است. اما در برخی کشورها به عنوان یکی از خردمندترین موجودات طبیعت است و یا گیاه خرزهره که ما برایش داستان‌هایی ساخته‌ایم بدین شرح که اگر آن را ببوئیم دچار سردرد و … می‌شویم؛ در آلمان گل بسیار محترمی است. در بعضی از فرهنگ‌ها که شاید فردیت یا حرمت خلوت نو هنوز مستقر نشده؛ اگر کسی پیش از ورود به خانه در بزند، یعنی دزد است. چون فقط دزد است که می‌خواهد ببیند کسی در خانه هست یا نه. چرا که اگر آشنا باشد داد می‌زند و در را باز می‌کند. عناصر قدیمی، اساطیر، افسانه‌ها و از این قبیل، عناصر اصلی هر فرهنگند که در ترجمه ایجاد مشکل می‌کنند و به دلیل حساسیتشان مترجم باید بسیار با دقت آن‌ها را ترجمه کند.

و سرانجام عناصر جغرافیایی و محیطی مثل برف. اسکیموها برای انواع برف واژه‌های مختلف دارند. در برخی از فرهنگ‌ها اصلاً مفهوم برف وجود ندارد، یا مثلاً چینی‌ها واژه‌های مختلف برای انواع مورچه‌ها دارند. ولی برای خیلی فرهنگ‌های دیگر مورچه همان مورچه است یا خود کلمة نان که در هر فرهنگی تصاویر مختلفی را به ذهن می‌آورد.

فرآیندهای ترجمة ادبی و نقد ادبی از هم جدایی ناپذیرند. تلاش برای یافتن بهترین معادل بند به بند و جمله به جمله یعنی فشرده‌ترین راه برای دست و پنجه نرم کردن با پیچیدگی‌های معنا و صورت زیبایی شناختی بر متن ادبی. مترجم نمی‌تواند به درک صرف یک اثر ادبی اکتفا کند. او باید به سوی بازسازی کامل متن زبان اصلی در زبان جدید حرکت کند. و این مستلزم درک جامع انتقادی اثر هم هست. ترجمة ادبی خوب محصول پژوهش‌های محققانه، تفسیر انتقادی و بازسازی خلاق است. در شکل آرمانی آن مترجم ادبی همان کاری را می‌کند که یک پژوهشگر که نسخة اصلح یک اثر ادبی را معلوم می‌کند. یعنی سعی می‌کند معتبرترین قرائت را به دست بیاورد. مترجم باید بافت‌های متعددی را که یک نویسنده و متن در آن زیست می‌کنند بررسی کند باید تحقیق کند و متن را در بافت تاریخی، زیبا شناسی‌اش قرار دهد و همین طور در بافت مجموعة آثار نویسنده. تا مدت‌های مدید ترجمة ادبی یکجور کارگاه ادبی به خصوص در اروپا برای نویسندگان و شاعران بود. یک جور تمرین بود برای نوشتن خودشان. در تاریخ ترجمة ادبی هم دو استراتژی غالب بوده. یکی غرابت زدایی و دیگری آشنایی‌زدایی. در روش غرابت‌زدایی مترجم می‌کوشد متن مبدأ‌را در فرهنگ خودی جذب و آن را با اصول سیاسی و ارزش‌های فرهنگ خودی سازگار کند و با این کار بر متن خارجی جامة‌ خودی می‌پوشاند. گاه حتی پسند خود را چنان تحمیل می‌کند که مثلاً صحنه‌ای را به دلیل ناخوشایند تشخیص دادن برای هموطنان خود حذف می‌کند یا توفیقی را ملال آور می‌داند یا مطایبه‌ای را بی‌مزه و به جایش مشابه داخلی می‌گذارد. نمونة مشهورش «دیدرو» که به اعتراف خودش حتی به کتابی که ترجمه می‌کرد نگاه نمی‌کرد. یک یا دو مرتبه آن را می‌خواند و به کنه آن رسوخ می‌کرد. بعد کتاب را می‌بست و شروع به کار می‌کرد. روشی که مرحوم ذبیح‌ا… منصوری بدان عمل می‌کرد یعنی خلاقیتش بر متن خلاقیت نویسنده‌ی بیگانه شکوفا می‌شد. این مرحوم از زمرة بسطی‌ها بود. یعنی ممکن بود اثری سی صفحه‌ای را تبدیل به ششصد صفحه کند و یا بعضی دیگر از مترجمان این رده قبضی بودند مثلاً برباد رفتة هزار صفحه‌ای را به دویست صفحه تبدیل می‌کردند. در شیوة آشنازدایی مترجم تا حد امکان می‌گذارد نویسنده همان جوری که هست بماند. همان جایی هم که هست بماند. خواننده را به سمت آن می‌کشاند. تفاوت‌های زبانی و فرهنگی متن اصلی را حفظ می‌کند، خواننده را وا می‌دارد تا به دیار نویسنده سفر کند. بنابر این، با انتقال برخی قالب‌های ادبی و شیوه‌های زبانی و واژه‌های مربوط به فرهنگ و رسوم جامعة مبدأ، موجب انتقال تأثیرات زبانی و در نهایت فنی‌تر شدن زبان و فرهنگ خودی می‌شود. امروزه هم البته حفظ طعم بیگانة اثر اصلی در ترجمة اهمیت بیش‌تری یافته چون عقیده بر این است که زمین بومی ادبیات ما را حاصلخیز می‌کند، این توان ترجمه شاید از لحاظ سنت‌های متعارف مخرب قلمداد شود اما از لحاظ خلاقیت بسیار غنابخش است که فقط هم با ترجمه فراهم می‌آید. در هر حال راه سومی هم وجود دارد که در آن نه مترجم دست بسته مقهور متن اصلی می‌شود (طوری که گاه می‌شود حتی شبهه خودباختگی را مطرح کرد) و نه متن اصلی را بهانة قلم فرسائی‌های خود می‌کند یا در مسند قاضی یا چوپان می‌خواهد حکم کند یا تشخیص دهد برای خوانندگان هموطنانش چه‌ها مناسب است و چه‌ها نیست، مترجم این رده (ردة سوم) محتوا و صورت متن مبدأ را حفظ می‌کند و با بیان مناسب جانب هر دو را نگاه می‌دارد تا کلامش مقبول مردم زبان مقصد هم باشد یعنی نه می‌خواهد خواننده را به جانب نویسندة‌ متن اصلی بکشاند نه نویسنده را به پای خوانندة متن در زبان مقصد و این کاری است بس دشوار. (به همین دلیل در مورد سبک لازم می‌دانم در این‌جا توضیحی بدهم). در ترجمة ادبی آنچه در قیاس با ترجمة متون دیگر صد چندان اهمیت دارد انتقال سبک است. پیش از تعریف سبک باید اشاره شود که در ترجمة متون علمی، پیام که باید به زبانی روشن بیان شود و محنت این انتقال بیش‌ترین اهمیت را دارد. معمولاً هم، سبک در این آثار و آثار غیر ادبی دیگر اهمیت درجه اول را ندارد. اما مقصود از سبک چیست؟ تعریف واحدی که همه بر سرش توافق داشته باشند وجود ندارد. یکی از تعاریفش نحوة نوشتن یا اجراست، نحوة چیزی که نوشته یا اجرا شده که این مجزا است از محتوای آن نوشته یا اجرا. بهر حال معمولاً در نوشتار، سبک اصطلاحی است که در تمایز از محتوا به کار می‌رود و تأکیدش بر صورت یا قالب است. به عبارت دیگر سبک چگونگی است و محتواچیستی. در بحث ترجمه بسیاری از وقت‌ها روی امانت‌داری تأکید می‌شود. در مورد محتوا ولی آنچه بسیار دشوار است امانت‌داری در انتقال سبک است. در ادبیات سبک گزینش نویسنده است از میان واژه‌ها و عباراتی که در اختیار دارد و این‌که رمان‌نویس یا نویسندة داستان این کلمه‌ها و عبارات را چگونه در جمله‌ها و بندها تنظیم می‌کند. سبک به نویسندة اجازه می‌دهد به تجربة خواننده از اثر شکل بدهد. مثلاً یک نویسنده ممکن است کلمات ساده و جملات صریح به کار گیرد اما نویسندة‌ دیگر واژگان دشوار به کار می‌گیرد. جمله‌هایش ساختمانی پرپیچ و خم دارند، ممکن است درونمایة هر دو یکی باشد و آن‌چنان که می‌گویند زیر این آسمان هیچ حرفی واقعاً تازه نیست. اما تفاوت سبک دو نویسنده است که تجربة خواندن این دو اثر را از هم متمایز می‌کند. تشخیص این سبک برای مترجم ادبی مستلزم خواندن متون متعدد به زبان مبدأ است. مترجمان واسطه هستند. در زمان‌های باستان در چین به مترجمانMatchmaker می‌گفتند یعنی دلال ازدواج. ترجمه در واقع وسیله‌ای بود که دو طرف به مددآن بالاخره حرف یک‌دیگر را می‌فهمیدند و به یک توافق یا مصالحه‌ای می‌رسیدند.

همان طور که اشاره کرده‌ام چون مترجم صرفاً واسطة دو زبان نیست و واسطة دو فرهنگ هم هست و باید دو فرهنگه هم باشد. در واقع با انتقال فرهنگ یعنی ایدئولوژی‌ها، نظام‌های اخلاقی و ساختارهای اجتماعی سیاسی باید بر ناهمخوانی‌های انتقال معنا غلبه کند. اما برای کشف سبک یک نویسنده معمولاً باید بیش‌تر یا در صورت امکان، همه آثار او را خواند و با نویسنده‌های دیگر مقایسه کرد تا بشود تصور ذهنی‌ای از سبکش بدست آورد. مثلاً سبک کم‌گوی همینگوی اغلب به نظر ساده و حتی کودکانه می‌آید اما روشش حساب شده است. برای دست یافتن به تأثیری پیچیده به کار می‌رود. او در نوشته‌هایش کنش را با فاصله توصیف می‌کند. با استفاده از بعضی اسم‌ها و فعل‌های ساده برای وصف دقیق صحنه‌ها، با این کار از توقف عواطف شخصیت‌ها و درون و افکارشان به طور مستقیم پرهیز می‌کند. در عوض با گذاشتن مواد خام یک تجربه در اختیار خواننده و حذف دیدگاه نویسنده، خواندن یک متن را تا حد امکان به تجربة عملی نزدیک می‌کند. همینگوی به موثق بودن نوشته‌اش هم توجه دارد. وی معتقد بود که یک نویسنده فقط در صورتی می‌تواند درست به یک موضوع بپردازد که در آن مشارکت داشته باشد یا از نزدیک شاهدش بوده باشد، بدون چنین دانشی کار نویسنده معیوب است چون خواننده عدم شناخت نویسنده را حس خواهد کرد. مقصود از این است که بهر حال مترجم لااقل بخشی از وسواس همینگوی را در دقت و صحت انتقال داشته باشد. علاوه بر این همینگوی باور داشت که نویسنده‌ای که در بارة موضوعی آشنا می‌نویسد قادر است موجز بنویسد یعنی بسیاری از اطلاعات را حذف کند و خیلی از جزئیات ظاهری را بی‌آن‌که صحت متن را به خطر بیاندازد. با این‌حال توفیق سبک سادة او و بیان عواطف اولیة مثل خشم یا حسد که در عین حال عمیقاً احساس شده است کمک کرده است که نثر پر آب و تاب عصر ویکتوریا را که مشخصة نوشته‌های بسیاری از آمریکائی‌های اوایل قرن بیستم بود؛ از بین برود و کم‌کم دچار زوال شود. در مقابل در سبک پیچیده، از جمله‌های طولانی و پیچیده استفاده می‌شود که اندیشه‌ها و توصیفات بسیارند. نویسنده‌ها از پاساژهای تغزلی برای ایجاد خلق و خوی مورد نظرش در خواننده استفاده می‌کنند، می‌خواهد شادی باشد یا غم سر درگمی…. هنری جیمز نویسندة آمریکائی در رمان‌هایش از سبک پیچیده استفاده می‌کند . بهتر همه آثار همینگوی به فارسی به محض این‌که مترجم بخواهد برای سادگی و خلاصه‌گی آب و تاب اضافه کند یا جمله‌های کوتاه را به هم عطف کند گرچه در معنای منتقل شده شاید تغییری رخ ندهد. سبک نویسنده نابود می‌شود. همین طور است مثلاً شکستن جمله‌های طولانی نویسنده‌هایی مثل جیمز یا پروست یا در نیافتن سطح زبانی متن اصلی و استفاده از سطح زبانی نامناسب در ترجمه، مثلاً در ترجمة آثار کافکا که زبانش را بیش و کم شبیه ادارات حقوقی آن زمان پراگ دانسته‌اند، کافیست یک قید یا صفت اضافه کنید تا کافکایت زبانی به کلی نابود شود. پس ترجمه‌ای موفق است که بتواند به بهترین وجه ممکن سبک نویسنده در زبان مبدأ را در زبان مقصد باز بیافریند غایت مطلوبش این است که خوانندة فارسی زبان از خواندن اثری که مثلاً از جویس ترجمه شده همان تجربه‌ای را از سر بگذراند که خوانندة انگلیسی زبان از خواندن جویس و آیا اصلاً چنین آرمانی امکان تحقق دارد؟! 

با نقل قولی از استاینر سخن را به پایان می‌بریم: «ادراک ناتوانی بی‌پایان، موجب اندوهی خاص می‌شود.» همین اندوه است که بر تاریخ و نظریة ترجمه سایه انداخته است.

منبع:mandegar.info

هدف این مقاله بررسی اجمالی مشکل ترجمه سبک متون ادبی با عنایت به وضعیت ترجمه ادبی در ایران است. اما این مشکل کدام است؟ 
همه می‌دانند که هر نویسنده سبکی خاص دارد. آنچه سبکی را از سبکی دیگر متمایز می‌کند تفاوت نویسنده‌ها در انتخاب ساختارها و کلمات و ترکیبات واژگانی است. گاه سبک نویسنده‌ای را به دلیل ویژگی‌های بارز زبانی آن می‌توان به سادگی تشخیص داد ولی گاه تشخیص سبک به سادگی ممکن نیست. در هر حال هیچ‌گاه دو نویسنده کاملا شبیه هم نمی‌نویسند چون سبک انعکاسی از مجموعه‌ای از عادات، اعتقادات، سلیقه، دانش و توانایی‌ها و تجربیات زبانی نویسنده است. این مجموعه را که برخی عناصر آن شخصی و برخی دیگر از محیط اجتماعی و فرهنگی و حرفه‌ای نویسنده نشات می‌گیرد، جامعه شناس فرانسوی پیر بوردیو habitus  نامیده است. مشکل از آنجا پیدا می‌شود که مترجم می‌خواهد سبک متن اصلی را که جزیی تفکیک ناپذیر از متن اصلی است به زبانی دیگر «ترجمه» کند. این مشکل از سه اصل نشات می‌گیرد که صحت این قضایا را در اینجا بدیهی فرض می‌کنم:


اصل اول: مترجم هم نوعی نویسنده است و لذا صاحب habitus ویژه خود است. به عبارت دیگر، مترجم هم در انتخاب کلمات و ساختارهای نوشته‌اش سلیقه، دانش، عادات و معیارها و تجربه‌های شخصی و حرفه‌ای ویژه‌ای دارد که ممکن است با habitus نویسنده همخوانی نداشته باشد.

اصل دوم: ترجمه متن ادبی زمانی معادل اصل اثر است که اصل و ترجمه از حیث سبک یکسان باشند. به تعبیر پارکز (2007)، «اگر سبک در ترجمه از دست برود، نویسنده نیز از دست می‌رود...آنچه باقی می‌ماند مشتی فکر است که ممکن است جالب باشد یا نباشد، اما هرچه هست نویسنده نیست.» مونا بیکر (2000) می‌گوید: «در گذشته ترجمه ادبی را کاری غیراصیل می‌دانستند نه کاری خلاق. در نتیجه درست نمی‌دانستند که مترجم، ترجمه را به سبک خود بنویسد. انتظار داشتند مترجم دقیقا از سبک نویسنده پیروی کند.» با عنایت به اصل اول، مترجم اصلا نمی‌تواند habitus  خود را در هنگام ترجمه نادیده بگیرد.

اصل سوم: سبک متن اصلی را نمی‌توان با ترجمه لفظ به لفظ به سبکی معادل تبدیل کرد. این نکته را قبلا تحت عنوان مغالطه سبکی بحث کرده‌ام. برخی مترجمان ادبی در پاسخ به این سوال که چرا ترجمه‌هایشان سبکی دشوار دارد می‌گویند برای اینکه به اثر وفادار بمانند از سبک نویسنده پیروی کرده‌اند و کوشیده‌اند آن سبک را به ترجمه منتقل کنند و از خود سبکی خلق نکنند. این استدلال در نظر اول استدلال درست و قانع‌کننده‌ای است ولی اگر سبک ترجمه «برگردان دقیق» سبک متن اصلی است، چرا تاثیری که این دو سبک بر خواننده‌های خود دارند متفاوت است. چرا سبک ویرجینیاوولف سبکی پیچیده ولی زیباست اما سبک او در ترجمه، سبکی پیچیده ولی نازیباست. در توضیح مطلب فوق، باید گفت که اولا زبان‌ها ساختارهای یکسان یا توانایی‌های بیانی یکسانی ندارند.

 ثانیا، در هر زبان، کلماتی که جمله را می‌سازند دو نوع رابطه بایکدیگر و با دیگر کلمات آن زبان دارند. برای مثال در جمله «فردا بچه‌ها را در کلاس می‌بینم.» کلمات فردا و بچه‌ها و در کلاس و می‌بینم با یکدیگر رابطه همنشینی دارند چون در زبان فارسی این کلمات را می‌توان به‌صورت خطی و افقی در زنجیره جمله بایکدیگر ترکیب کرد. از طرف دیگر، کلمه فردا با کلماتی مثل دیروز، امروز، پارسال و هفته آینده رابطه جانشینی دارد چون می‌توان آنها را به صورت عمودی به جای یکدیگر به‌کار برد. این دو نوع رابطه افقی و عمودی که میان کلمات یک زبان برقرار است و به تولید جملات درست و قابل قبول می‌انجامد اولا سبک نویسنده را می‌سازد و ثانیا این روابط لزوما در میان کلمات زبان‌های دیگر برقرار نیست. بنابراین با ترجمه لفظ به لفظ کلمات نویسنده نمی‌توان سبک او را به ترجمه انتقال داد. 

با عنایت به سه اصل فوق، اکنون سوال این است که این مشکل را چگونه باید حل کرد. برای حل این مشکل، باید بین دو تعریف از سبک یعنی سبک نویسنده و سبک متن تمایز قایل شویم. تمایز میان این دو تعریف سبک بسیار ظریف است و مترجمان گاه این دو را با یکدیگر خلط می‌کنند. جفری لیچ و مایکل شورت می‌گویند: «در حوزه ادبیات، سبک به دو معنی به‌کار می‌رود، سبک گاهی به habitus نویسنده اشاره دارد و گاه به شیوه‌ای که زبان در یک ژانر خاص، دوره خاص یا مکتب ادبی خاص به‌کار می‌رود.» به عبارت دیگر، گاه از ویژگی‌های سبکی یک نویسنده صحبت می‌کنیم گاه ویژگی‌های سبکی خاص از نوشته را توصیف می‌کنیم. بازآفرینی ویژگی‌های سبکی نویسنده غیرممکن است چون انتخاب‌های نویسنده برآیندی از مجموعه‌ای از عوامل است که به آنها اشاره کردیم. اما توصیف ویژگی‌های متنی خاص کاری غیرممکن نیست. زبان‌شناسان و ادبا خصوصیات بارزی را که در سبک نوشته‌ها می‌بینند توصیف می‌کنند و برهمین اساس سبک‌ها را به انواع مختلف از جمله سبک ادبی، سبک محاوره‌ای، سبک مطبوعاتی، سبک رسمی و غیره تقسیم می‌کنند.

حال وقتی در ترجمه از برابری سبکی صحبت می‌کنیم، منظور این نیست که سعی کنیم به هر شکل که شده، صرف نظر از این که زبان مقصد اجازه بدهد یا ندهد، برای همه انتخاب‌های زبانی نویسنده در زبان مقصد نظایری پیدا کنیم. با توجه به آنچه گفته شد، این کار نه ممکن است نه لازم. منظور از برابری سبکی این است که سبک ترجمه ویژگی‌های بارز سبک متن اصلی را داشته باشد. مترجم باید ابتدا سبک متن اصلی را مشخص کند و بعد معادل آن سبک را در زبان خود پیدا کند و تلاش کند تا آنجا که زبان فارسی اجازه می‌دهد ویژگی‌های آن سبک را در ترجمه خود بازآفرینی کند. مترجم توانا نجف دریابندری از معدود مترجمان ادبی ایران است که چنین تصوری درباره ترجمه سبک دارد. نمونه بارز ترجمه آقای دریابندری رمان «باقیمانده روز» است. در ترجمه این اثر آقای دریابندری به جای متابعت برده‌وار از کلمات و تعبیرات و ساختارهای نویسنده، کوشیده، با استفاده از تجربیات زبانی موجود در حوزه ادبیات ایران،  متنی بنویسد که از حیث سبک کم و بیش شبیه به سبک متن اصلی باشد.  

در واقع، مترجم از دو منظر می‌تواند به سبک نویسنده نگاه کند: منظر خرد و منظر کلان. وقتی مترجم از منظر خرد به سبک نویسنده می‌نگرد، به اجزای خرد متن یعنی واحدهای کوچکتر از کلمه، کلمات و ترکیبات واژگانی، به عبارت‌ها و جملات توجه می‌کند. اما وقتی از منظر کلان می‌نگرد، متن را کلیتی واحد می‌بیند که تاثیری واحد بر خواننده‌ای معین  ایجاد می‌کند. مترجم باید میان این دو منظر تمایز قایل شود و به سبک نویسنده از منظر کلان بنگرد و از آن منظر آن را بازآفرینی کند. هدف این بازآفرینی آن است که سبک ترجمه، تاثیری مشابه سبک متن اصلی در خواننده ترجمه ایجاد کند یا تصوری کم‌و‌بیش مشابه نسبت به سبک نویسنده به خواننده ترجمه بدهد. در این بازآفرینی مترجم، به تعبیر جیاشو و دانگ مینگ (2003) «فرآیند خلاقی را که نویسنده در آفرینش ادبی طی کرده تکرار می‌کند، روح اثر را درک می‌کند و برای بیان اندیشه، احساس و تجربه نویسنده بهترین عبارت‌ها را برمی‌گزیند و صورت و معنی اثر را به بهترین و کامل‌ترین شکل به زبانی که بسیار نزدیک به سبک نویسنده است بازگو می‌کند.»

اگر به سبک از منظر خرد بنگریم، نمی‌توان انتظار داشت که زبان ترجمه غرابت نداشته باشد. البته تعجبی هم ندارد که در بسیاری از ترجمه‌های ادبی غرابت زبانی ببینیم. از طرف دیگر هیچ اشکالی هم ندارد که مترجمی در مقام نظر معتقد باشد که غرابت زبانی در ترجمه ادبی هم اجتناب ناپذیر است هم مطلوب است، ولی چنین مترجمی باید تعریفی خرده‌نگر از سبک داشته باشد. در دیدگاه لارنس ونوتی، مترجم ادبی و محقق ترجمه، تعارضی میان نظریه و عمل ترجمه ادبی وجود ندارد. ونوتی اساسا معتقد نیست که ترجمه ادبی را باید از منظر کلان ترجمه کرد. او بر ترجمه اجزای خرد متن اصرار می‌ورزد زیرا به اعتقاد او اگر مترجم متن اصلی را از ویژگی‌های زبانی آن تهی کند، در این صورت ترجمه دیگر ترجمه نیست بلکه تالیف است. از نظر ونوتی ترجمه متنی مستقل نیست بلکه «متنی وابسته» است. به اعتقاد ونوتی، ترجمه در سطح خرد «به طرزی شفاف شخصیت و نیت مترجم و معنی متن اصلی را نشان می‌دهد» (ونوتی: 1995) از چنین منظری، وجود مترجم در ترجمه نامریی نیست. برخی محققان ترجمه با نظریه ونوتی در باب سبک مترجم موافقند زیرا با این شیوه ترجمه، مترجم می‌تواند عناصری دیگر از متن از جمله شیوه نگرش نویسنده به «دیگری»، صدای نویسنده، شیوه نگرش نویسنده به جهان و به لفظ درآوردن مفاهیم فرهنگی و جهانی را به ترجمه انتقال دهد.

روش پیشنهادی ونوتی یک مشکل اساسی دارد و آن این که ونوتی متن ادبی را متنی با هدف فرهنگی یا سیاسی یا اجتماعی می‌بیند. البته کمتر نویسنده‌ای است که برای خود تعهد اجتماعی قایل نباشد یا اثرش عاری از تعهد اجتماعی باشد ولی ارزش آثار ادبی را نباید به رسالت اجتماعی آنها محدود کرد. هر اثر ادبی قبل از هرچیز دارای ارزش ادبی و هنری است و این ارزش زمانی به درستی به فرهنگی دیگر انتقال می‌یابد که مترجم متن ادبی را از منظری کلان و به شکل کلیتی واحد بنگرد و در پی انتقال بی‌روح تک تک اجزای متن نباشد. در این صورت است که مترجم می‌تواند جدا از تفاوت‌های طبیعی زبان‌ها در سطح خرد ادعا کند که به متن اصلی وفادار بوده و توانسته اثری کم و بیش همطراز و همسنگ متن اصلی در فرهنگی دیگر خلق کند.

حال اگر به ترجمه ادبی، که به قول مترجم توانا منوچهر بدیعی چیزی نیست جز بازآفرینی سبک نویسنده در زبان مقصد، از این منظر بنگریم، با یک سوال مواجه می‌شویم و آن این که آیا کسانی که در ایران به ترجمه ادبی پرداخته‌اند اساسا توانایی «بازآفرینی سبک» یا توانایی «آفرینش اثری ادبی و مستقل» را داشته‌اند. از این منظر، آشنایی مترجم با دو زبان مبدأ و مقصد اگر چه لازم است کافی نیست. مترجم باید در زبان مقصد بالفعل یا بالقوه نویسنده هم باشد، یعنی حتی اگر اثری ادبی به قلم خود ننوشته، بالقوه توانایی زبانی برای انجام چنین کاری داشته باشد. بدیهی است بسیاری از مترجمان ما از چنین توانایی برخوردار بوده‌اند، هرچندکه برخی مترجمان ما از این توان خود استفاده نکرده‌اند و براساس تصور نادرستی از سبک، دربند زبان نویسنده گرفتار شده و غرابت به زبان ترجمه‌هایشان راه یافته است. اما برخی مترجمان هم بوده‌اند که از قدرت لازم برای آفرینش ادبی برخوردار نبوده‌اند.       

قبل از این که نمونه‌هایی از این قبیل ترجمه‌ها ارائه کنم، لازم می‌دانم در باب مفهوم غرابت توضیحی بدهم تا سوء تفاهمی درست نشود. شاید تا به اینجا این تصور ایجاد شده باشد که غرابت خصلتی مذموم است و باید از آن پرهیز کرد و ترجمه را به زبانی روان و آشنا نوشت. چنین نیست. غرابت همیشه مذموم نیست بلکه گاه نویسنده ادبی با توسل به غرابت زبانی به متن خود زیبایی و جذبه می‌بخشد. درواقع باید به دو نوع غرابت زبانی در متن قایل بود، نوعی که آگاهانه ایجاد می‌شود و از جمله صنایع ادبی است و به‌ویژه در متون ادبی کاربرد دارد و نوعی که بیشتر در ترجمه دیده می‌شود و غیرآگاهانه است و حاصل انتقال لغوی عناصر متن اصلی به زبان ترجمه است.

غرابت زبانی نوع اول هم در متون تالیفی دیده می‌شود هم در متون ترجمه شده. مترجمانی که به زبان مادری خود بسیار تسلط دارند، هرچه می‌نویسند بر وفق زبان مادری آنهاست. آنها قادرند زبان مادری خود را به شیوه‌ای خلاق به‌کار ببرند و امکانات بالقوه آن را به فعلیت برسانند. چنین مترجمانی با همه خلاقیتی که نشان می‌دهند همیشه در حریم زبان مادری خود می‌مانند و هیچگاه به حریم زبان نویسنده وارد نمی‌شوند و اگر غرابتی در زبان آنها دیده می‌شود که از زبان نویسنده به عاریت گرفته شده غرابتی پذیرفتنی است، مثل غرابتی که در زبان شاعران دیده می‌شود. این دسته از مترجمان به دلیل تسلط بر توانایی‌های بالقوه زبان مادری خود هم قادرند به زبانی نزدیکتر به زبان نویسنده  بنویسند و هم، برخلاف مترجمان ناتوان، همه خصلت‌های زبانی نویسنده را لزوما به زبان ترجمه منتقل نمی‌کنند.

غرابت زبانی نوع دوم نتیجه تزاحم زبانی یا به عاریت گرفتن اجزایی از زبان نویسنده است که در زبان مقصد پذیرفتنی نیست. این نوع غرابت دو علت عمده دارد: یکی علت زبانی دیگری علت اجتماعی- فرهنگی. علت زبانی نتیجه عدم تسلط مترجم به زبان مادری خود است. اما علت اجتماعی-فرهنگی علتی پیچیده‌تر است و نیاز به بحث مبسوط دارد. خلاصه بحث این است که مترجم به پیروی از عرف و معیار رایج در جامعه خود برای متن اصلی ارزش و وجهه خاصی قایل است و لذا ورود عناصر زبانی متن اصلی به ترجمه را تا حد زیادی می‌پذیرد. برعکس، گاه ممکن است مترجم خلاف عرف و معیارهای رایج در جامعه خود، تن به تزاحم زبانی بدهد چون مترجمان همیشه مطابق با عرف جامعه ادبی کشور خود رفتار نمی‌کنند. در چنین وضعیتی جامعه نسبت به تزاحم زبانی تحمل کمتری دارد و از مترجم انتظار می‌رود که فاصله میان ترجمه و تالیف را به حداقل برساند. در مورد این که وضعیت ترجمه ادبی در ایران تا چه حد متاثر از عامل زبانی یا عامل فرهنگی-اجتماعی است مطالعه کیفی و مبسوطی صورت نگرفته است. در این مختصر هم نمی‌توان بدون انجام مطالعه‌ای مبسوط حکمی صادر کرد. تردیدی نیست که هردو عامل موثر بوده‌اند. به عبارت دیگر ترجمه‌های ادبی ضعیف را نمی‌توان صرفا ناشی از ناتوانی زبانی مترجم دانست. در اینجا عرف اجتماعی-فرهنگی جامعه ادبی ایران و دو رکن اساسی جامعه ادبی یعنی ناشرین و خوانندگان را نمی‌توان ندیده گرفت.

هر ترجمه ادبی که در ایران به چاپ رسیده گواهی بر استدلال فوق است. مترجمان ادبی یا توانسته‌اند سبک را بازآفرینی کنند یا نتوانسته‌اند. (بدیهی است این توانایی مطلق نیست بلکه نسبی است.) نمونه‌های خوب به فراوانی نمونه‌های بد یافت می‌شود. مترجم وقتی موفق بوده که به سبکی یکدست و پذیرفتنی دست یافته، سبکی که دارای ویژگی‌های بارز سبک معادل سبک نویسنده و بروفق سبک معادل آن در حوزه ادبی در ایران است. مترجم وقتی ناموفق بوده که به انتقال لفظ به لفظ کلمات و ساختارهای نویسنده اکتفا کرده و، به تعبیری، آنقدر مجذوب درخت‌ها شده که جنگل را ندیده است. در اینجا با عنایت به محدودیت جا، مواردی محدود را نقل می‌کنم و قضاوت درباره توفیق یا عدم توفیق مترجم را به عهده خواننده محترم می‌گذارم.

نمونه اول: همیشه هراس و ترس مضاعف در کار بود، شاید پسرشان توی گودال باشد، شاید هم پسرشان نبود- یعنی باید باز هم می‌گشتند. اگر معلوم می‌شد که جسد مال غریبه‌ای است، آنگاه، بعد از هفته‌ها انتظار بلند می‌شدند و می‌رفتند. به گورهای دیگر در ارتفاعات غربی می‌رفتند. پسر گمشده شان احتمالا همه جا بود.

یک روز آنیل و گروه به رودخانه‌ای در آن نزدیکی رفتند تا ضمن ناهار خستگی در کنند. وقتی برگشتند زنی را دیدند که توی گور نشسته. روی سرین، پاها زیر تن، دست‌ها به زانو انگار نماز می‌خواند و به بقایای دو جسد نگاه می‌کرد. سال قبل در ماجرای آدم‌ربایی در منطقه شوهر و برادرش را از دست داده بود. حالا گویی هر دو مرد بالشی زیر سر به خواب قیلوله رفته‌اند. روزگاری حلقه ارتباطی مونث بین آنها بود، کسی که با هردوشان نسبت داشت.

نمونه دوم: زمانی در برلین آلمان مردی زندگی می‌کرد به نام آلبینوس. وی ثروتمند و محترم و خوشبخت بود. یک روز همسرش را به خاطر معشوقه جوانی ترک کرد؛ عاشق شد، اما کسی به او عشق نورزید و زندگی‌اش تباه شد.
این تمام داستان است و اگر به خاطر سود و سعادتی که در بیان آن نهفته است نبود، آن را به حال خود رها می‌کردیم و اگر چه روی سنگ قبرها جای زیادی برای ذکر خلاصه زندگی آدم‌هاست که معمولا خزه‌ها آن را می‌پوشانند، توجه به جزئیات همواره مفید است.
پیش‌آمد این گونه بود که شبی تصوری جالب به ذهن آلبینوس رسید. در واقع این تصور کاملا پرداخته ذهن خودش نبود چون مطالعه عبارتی در یکی از آثار کنراد آن را به خاطرش راه داده بود. 

نمونه سوم: «تقریبا» احساسی فوق‌العاده داشتم. اگر به‌خاطر وجود شخصی دیگر در اتاق انتظار ناشرم نبود، بیان کلمه تقریبا لزومی نداشت. نسخه اصلی آخرین کتابم در کمال امنیت در کیفم بود. در حالی که کتاب جنایی تازه چاپ شده‌ام به نام «آتش یخ‌زده» به طرزی چشمگیر در قفسه آن طرف اتاق قرار داشت. تمام اینها به من احساس خوبی می‌داد، چیزی که این روزها به آن بسیار احتیاج داشتم.
در سن 30 سالگی برایم بسیار رضایت بخش بود که چهار عنوان جنایی چاپ کرده بودم و کتاب پنجم هم آماده چاپ بود. سال‌های سرد و ناامیدکننده داشتم تا اینکه داگلاس هیلیارد مرا کشف کرد. انتشارات هیلیارد در چرخه خانوادگی بود. واحدهای کوچک درمیان مجتمعات بزرگی که قصد بلعیدنش را داشتند.  

نمونه چهارم: در منطقه‌ای کوهستانی، بر لبه پرتگاهی ژرف که انواع بوته‌ها و گیاهان رونده تارکش را آراسته‌اند، کلبه‌ای زهوار در رفته و تو سری خورده است که مدت‌هاست دودی بالای سقف پوشالی‌اش دیده نشده. پسرکی بر درگاه کلبه نشسته. موجودی مفلوک و ماتم زده است. کله گنده‌اش روی گردنی لاغر، پوشیده از موهای تیغ تیغ کم پشت کثیف است، بدنش تکیده و زار و نزار، شکمی متورم، دست‌ها دو پارچه استخوان، پاها پوشیده از تاول، با کاسه زانویی برآمده و پایی کژ و کوژ از مالاریا. صورتش با آن پوست زردگون چسبیده به استخوان و دهانی وارفته که دندان‌هایش را آشکار می‌کند، نگاه بیننده را به سوی خود می‌کشد. سفیدی چشم‌هاش که از حدقه‌هایی گودافتاده به آدم خیره می‌شود، زرد زرد است. سایه‌ای از دردی گنگ و تاب سوز بر مردمک‌های بی‌نورش افتاده.

نمونه پنجم: گوستاف اتفاقی ضمن یک مذاکره کاری با مارتین آشنا شده بود. با ایرنا، مدت‌ها بعد که بیوه شده بود، آشنا شد. آنها از هم خوش‌شان می‌آمد اما کمرو بودند و آنگاه بود که شوهر شتابان از فراسو آمد تا با موضوعی حاضر و آماده برای گفت‌و‌گو، راهشان بیندازد. گوستاف وقتی از جانب ایرنا خبردار شد که مارتین هم سن او بود، صدای فروریختن دیواری را که از این زن بسیار جوان‌تر جدایش می‌کرد شنید و نسبت به مرد در گذشته که سن و سالش به او جرأت می‌داد محبت همسر زیبایش را جلب کند، مهر و علاقه خوشایندی احساس کرد.
گوستاف مادر درگذشته‌اش را می‌پرستید؛ با دو دختر بزرگش (ناشادمانه) کنار می‌آمد و از همسرش فرار می‌کرد. در صورت امکان خیلی دلش می‌خواست دوستانه از او جدا شود

فهرست منابع:
1. بی‌خبری، نوشته میلان کوندرا، 1384
2. داستان کوتاه آرامش در آن بالا، نوشته رومولو گایه گوس، 1386
3. زنی بدون گذشته، نوشته فیلیس ویتنی، 1379
4. خنده در تاریکی، نوشته ولادیمیر ناباکوف، 1383
5. شبح آنیل، نوشته مایکل اونداتیه، 1380
1. Baker, Mona. “Towards a Methodology for Investigating the Style of a Literary Translator.” Target 12.2 (2000): 241-266.
2. Leech, Geoffrey N., Michael H. Short. Style in Fiction: A Linguistic Introduction to English Fictional Prose. 1981. New York: Longman, 1984.
3. Parks, Tim. Translating Style: A Literary Approach to Translation—A Translation Approach to Literature, Manchester, St. Jerome, 2007.
4. Venuti, Lawrence.  The Translator’s Invisibility: A history of Translation. London: Routledge, 1995.
5. Xiaoshu, Song, Cheng Dongming. “Translation of Literary Style.” Translation Journal. 7.1. 2003.

mehrnameh.ir

 در ایران بعد از اسلام دو نهضت عمده ترجمه قابل شناسایی است. نهضت اول از قرن سوم با ترجمه آثار یونانی آغاز می‌شود و در قرن چهارم به اوج خود می‌رسد. ثمره این نهضت، مشخصا در جریان عقل‌گرایی که محصول آن ابن‌سینا و فارابی و ابوریحان بود، قابل ردیابی است. نهضت دوم ترجمه که تاثیرات مستقیمی بر جامعه امروز ایران نیز گذاشته، نهضتی است که کم و بیش از اوایل دوره قاجار و همزمان با جریان‌هایی که خواسته و ناخواسته ایران را به سمت دنیای جدید می‌راند، آغاز شد. ایرانیان در نیمه نخست دوران قاجار در نوعی خودبسندگی کاذب فرورفته و نه از جهان بیرون خبردار بودند و نه حتی از میراث باارزش خود. رویدادی همچون جنگ ایران و روس به ایرانیان نهیب زد که جهان آنگونه که درباره آن می‌اندیشند، نیست.


ایرانیان از زمان فتحعلی‌شاه به فکر شناسایی ریشه‌ها و عوامل تفاوت خود با جهان غرب افتادند. چهره‌های روشن‌بینی همچون عباس میرزا از نخستین کسانی بودند که همت کرده و دانشجویان را برای تحصیل به اروپا اعزام کردند تا ماهیت آنچه را که در جهان غرب می‌گذرد دریابند. پس ترجمه، یکی از دریچه‌های ورود ایرانی‌ها به جهان جدید بود اگرچه در این آشنایی با جهان جدید، نوعی شتاب نیز دیده می‌شد چراکه ایرانیان زمانی به خود آمدند و عزم بر شناخت غرب جزم کردند که غرب مراحل زیادی را طی کرده و پیش رفته بود. در قرن نوزده، غرب ساختن دنیای جدید را تازه آغاز نکرده بود بلکه درحال برداشت محصولی بود که از قرن چهارده به بعد، خاصه در جنبش رنسانس کاشته بود.

از طرف دیگر ایرانیان در مواجهه با دنیای غرب با ضرورت‌های سیاسی مواجه بودند اینچنین است که به گمان من وجه سیاسی ترجمه، واجد نوعی نگاه درمان طلب است و گویی ایرانیان در شناخت غرب و ترجمه آثار غربی درپی کشف مرهمی بودند که به واسطه آن دردهای سخت خود را شفا بخشند. درباره این نوع نگاه و نقد آن تاکنون بسیار بحث شده تاجایی که برخی شاید بدون لحاظ کردن اهمیت کار، از «آنچه خود داشت» هم سخن گفته‌اند. بنابراین به رغم شتاب ناگزیر در آشنایی ایرانیان با غرب و نیز با عطف به نقدهایی که همواره به نهضت ترجمه وارد شده است، نهضت ترجمه در ایران راه درستی را پیش گرفت. یعنی راه شناساندن جهان جدید و تفکر جدید و هنر جدید.

حرکت ترجمه در دوره ناصرالدین شاه در دو عرصه دربار و روشنفکران تبعیدی پیش رفت. دارالترجمه ناصری تاسیس شد و تحت ریاست اعتمادالسلطنه عده‌ای مترجم دست به کار ترجمه شدند. بخش عمده آثاری که در دارالترجمه ناصری ترجمه می‌شد نه آثار فرهنگی ارزشمندی بودند و نه متون ادبی تاثیرگذاری، اما آنچه توسط روشنفکران ایرانی که در اروپا و عثمانی زندگی می‌کردند، ترجمه شد، تاثیری تعیین کننده در آگاهی بخشی به ایرانیان و نیز نضج مشروطه خواهی آنان ایفا کرد. آنچه در روزنامه‌های فارسی زبان همچون قانون و اختر و حبل المتین حتی بدون ذکر اینکه آن عبارات ترجمه از متون و مطبوعات غربی است، به چاپ می‌رسید، مبتنی بر مفاهیم جدید غربی و در نهایت، منبعث از ترجمه مفاهیمی همچون ضرورت وجود پارلمان، محدودیت قدرت پادشاه و آزادی اجتماعی بود.

در سوی دیگر بخشی از نهضت ترجمه در ایران به ادبیات غرب رجوع می‌کند. میرزا فتحعلی آخوندزاده از چهره‌های مهم و تاثیرگذار حرکت آشنایی با غرب به دو مقوله مهم یعنی تئاتر و نقد در ادبیات غرب توجه داشت. او شخصا کوشش‌هایی کرد و نمایشنامه‌هایی نیز نوشت و شاگردانش از جمله میرزا آقای تبریزی را به نوشتن تئاتر تشویق کرد چراکه معتقد بود تئاتر تاثیر مستقیمی بر آگاهی عمومی می‌گذارد. نکته جالب توجه اینکه میرزا فتحعلی آخوندزاده به رغم زندگی در قفقاز آن هم در دوره‌ای که غول‌های ادبیات قرن نوزده روسیه همچون تولستوی و تورگینف رمان می‌نوشتند، توجهی به رمان نداشت همچنان‌که در دارالترجمه دربار هم از ترجمه رمان قرن 19خبری نبود. در همین دوره کار تدوین اولین فرهنگ لغت فرانسه به فارسی آغاز می‌شود اما گویا آن کار ناتمام باقی می‌ماند. در کنار ترجمه از همان آغاز نوشته‌ها و تالیفاتی به چشم می‌خورد که تاثیر ترجمه‌های اولیه از متون غربی را می‌توان در آنها شاهد بود. به عنوان مثال خاطرات تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه کاملا تاثیرپذیرفته از ترجمه‌های اولیه است. حتی متن تاثیرگذاری چون «سیاحت نامه ابراهیم بیگ»، گرچه تالیف است اما ساختار منحصربه فردی در زبان فارسی دارد. شکل روایتی سفرنامه ابراهیم بیگ با نمونه سفرنامه‌های فارسی همچون سفرنامه ناصرخسرو کاملا متفاوت بود. سیاحت‌نامه ابراهیم بیگ نشانگر تاثیرپذیری زین العابدین مراغه‌ای از متون داستانی و انتقادی غرب بود.

با آغاز حرکت مشروطه خواهی ایرانیان، دامنه ترجمه گسترش یافت و به مطبوعات نیز سرایت کرد. دستاورد دوره آغازین مشروطه خواهی را جسته و گریخته در مقالات ترجمه شده روزنامه صوراسرافیل می‌توان مشاهده کرد. در این دوره نیز بود که دو رمان «کنت مونت کریستو» و «سه تفنگدار» توسط محمدطاهر میرزای قاجار ترجمه شد و قبل از آن هم اثر ارزشمند «حاجی بابای اصفهانی» با ترجمه بی‌نظیر میرزاحبیب در دسترس قرار گرفت.

ترجمه فارغ از نقش آگاهی بخشی و هموار کردن راه ورود فرهنگ غرب به ایران، تاثیر زیادی در آفرینش زبان روایت تازه در عرصه ادبیات ایران داشته است، تاثیری که همچنان ادامه دارد. روایت و داستان‌گویی در فرهنگ ایرانی ریشه داشته اما در ادبیات فارسی روایتی شبیه به آنچه در رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه دیده می‌شود، وجود نداشت. داستان‌های فارسی موجود از جنس رمان و داستان کوتاه نبود چرا که نگاهی که پشت رمان و داستان کوتاه نهفته، خاص دنیای جدید است. این نگاه نمی‌توانست خود را در قرن دوازدهم میلادی نشان دهد، باید ابتدا رنسانسی در ارزش‌های جامعه غربی روی می‌داد. بدین ترتیب مطلق اندیشی‌ای که در حماسه وجود داشت، جای خود را به نسبیت، تردید و گستردگی نگاه نویسنده به انسان داد و یک زبان جدید در ادبیات آفرید. زبان فارسی نیز فاقد این زبان بود چراکه با زبان حماسی فردوسی نمی‌توانست به عرصه رمان گام بگذارد. بدین ترتیب مهمترین تاثیر ترجمه در عرصه ادبیات فارسی ارائه زبانی تازه بود اگرچه اولین داستان‌هایی را که به تقلید از داستان‌های غربی در ایران نوشته شد نمی‌توان در معنای کامل کلمه رمان دانست.

در دوره رضاشاه مهم‌ترین کاری که انجام شد «سیر حکمت در اروپا» است که البته بیشتر تالیف محسوب می‌شود. از 1320 به بعد اما موج جدید ترجمه خودنمایی می‌کند. تحت تاثیر جریان‌های مارکسیستی موجود در جامعه، این موج جدید نیز گرایش به ایدئولوژیکی چپ پیدا می‌کند اما از آنجا که جریان‌های چپ فعال در ایران بیشتر به عملگرایی و ضرورت‌های لحظه‌ای زمان توجه داشتند، بسیاری از آثار کلاسیک و اصلی اندیشه مارکسیسم، ترجمه نشده باقی ماند. در کنار ترجمه‌های مارکسیستی، مترجمانی هم بودند که تماما به ترجمه ادبی می‌پرداختند. در این دوره است که کم‌کم کلاسیک‌های انگلستان، فرانسه و روسیه به فارسی ترجمه شدند. این موج ترجمه تا دهه 40 تداوم داشت و ترجمه‌های درخشان این دوره، ایرانیان را هرچه بیشتر با فرهنگ و ادبیات غرب آشنا کرد. این ترجمه‌ها بی‌گمان در تحول ادبیات فارسی تاثیر قاطع و انکارناشدنی داشته است.

ما در این عصر همچنان در ادامه نهضت ترجمه‌ای گام برمی داریم که از 1320 آغاز شده است. حرکت ترجمه در 150 سال گذشته به رغم ایرادها و انتقادهایی که بر آن وارد است، مثبت و پربرکت بوده است. شتاب زدگی آغازین برای شناخت غرب که هنوز هم رگه‌هایی از آن دیده می‌شود و غلبه این احساس که ایرانیان از میانه راه به این کاروان پیوسته‌اند باعث آن شده که سرچشمه‌های این فرهنگ، تا حد زیادی ترجمه نشده باقی بماند. دیگر اینکه ترجمه به رغم قوی کردن زبان فارسی، به دلیل وجود و فعالیت مترجمان سهل‌انگار لطماتی نیز به زبان فارسی وارد کرده است. کوتاه سخن اینکه ترجمه می‌تواند دریچه‌ای برای شناخت امکانات ادبیات در معنای عام آن باشد.

*متن ویراسته سخنرانی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران

by Gabriela Bosco

As somebody who has been translating professionally for over 15 years now, I must confess the topic of Translation Techniques poses somewhat of a challenge; trying to pin down strategies that you use almost intuitively every day of your life becomes a rather difficult task.

That is why I decided to outline a widely-accepted list of translation techniques in the hope that the reader may become interested in knowing a little bit more about translation and its nuances.


Direct Translation Techniques

Direct Translation Techniques are used when structural and conceptual elements of the source language can be transposed into the target language. Direct translation techniques include:

  • Borrowing
  • Calque
  • Literal Translation

Borrowing

Borrowing is the taking of words directly from one language into another without translation. Many English words are "borrowed" into other languages; for example software in the field of technology and funk in culture. English also borrows numerous words from other languages; abbatoire, café, passé and résumé from French; hamburger and kindergarten from German; bandana, musk and sugar from Sanskrit.

Borrowed words are often printed in italics when they are considered to be "foreign".

Calque

A calque or loan translation (itself a calque of German Lehnübersetzung) is a phrase borrowed from another language and translated literally word-for-word. You often see them in specialized or internationalized fields such as quality assurance (aseguramiento de calidad, assurance qualité taken from English). Examples that have been absorbed into English include standpoint and beer garden from German Standpunkt and Biergarten; breakfast from French déjeuner (which now means lunch in Europe, but maintains the same meaning of breakfast in Québec). Some calques can become widely accepted in the target language (such as standpoint, beer garden and breakfast and Spanish peso mosca and Casa Blanca from English flyweight and White House). The meaning other calques can be rather obscure for most people, especially when they relate to specific vocations or subjects such as science and law. Solución de compromiso is a Spanish legal term taken from the English compromise solution and although Spanish attorneys understand it, the meaning is not readily understood by the layman. An unsuccessful calque can be extremely unnatural, and can cause unwanted humor, often interpreted as indicating the lack of expertise of the translator in the target language.

Literal Translation

A word-for-word translation can be used in some languages and not others dependent on the sentence structure: El equipo está trabajando para terminar el informe would translate into English as The team is working to finish the report. Sometimes it works and sometimes it does not. For example, the Spanish sentence above could not be translated into French or German using this technique because the French and German sentence structures are different. And because one sentence can be translated literally across languages does not mean that all sentences can be translated literally. El equipo experimentado está trabajando para terminar el informe translates into English as The experienced team is working to finish the report ("experienced" and "team" are reversed).

Oblique Translation Techniques

Oblique Translation Techniques are used when the structural or conceptual elements of the source language cannot be directly translated without altering meaning or upsetting the grammatical and stylistics elements of the target language.

Oblique translation techniques include:

  • Transposition
  • Modulation
  • Reformulation or Equivalence
  • Adaptation
  • Compensation

Transposition

This is the process where parts of speech change their sequence when they are translated (blue ball becomes boule bleue in French). It is in a sense a shift of word class. Grammatical structures are often different in different languages. He likes swimming translates as Er schwimmt gern in German. Transposition is often used between English and Spanish because of the preferred position of the verb in the sentence: English often has the verb near the beginning of a sentence; Spanish can have it closer to the end. This requires that the translator knows that it is possible to replace a word category in the target language without altering the meaning of the source text, for example: English Hand knitted (noun + participle) becomes Spanish Tejido a mano (participle + adverbial phrase).

Modulation

Modulation consists of using a phrase that is different in the source and target languages to convey the same idea: Te lo dejo means literally I leave it to you but translates better as You can have it. It changes the semantics and shifts the point of view of the source language. Through modulation, the translator generates a change in the point of view of the message without altering meaning and without generating a sense of awkwardness in the reader of the target text. It is often used within the same language. The expressions es fácil de entender (it is easy to understand) and no es complicado de entender (it is not complicated to understand) are examples of modulation. Although both convey the same meaning, it is easy to understand simply conveys "easiness" whereas it is not complicated to understand implies a previous assumption of difficulty that we are denying by asserting it is not complicated to understand. This type of change of point of view in a message is what makes a reader say: "Yes, this is exactly how we say it in our language".

Reformulation or Equivalence

Here you have to express something in a completely different way, for example when translating idioms or advertising slogans. The process is creative, but not always easy. Would you have translated the movie The Sound of Music into Spanish as La novicia rebelde (The Rebellious Novice in Latin America) or Sonrisas y lágrimas (Smiles and Tears in Spain)?

Adaptation

Adaptation occurs when something specific to one language culture is expressed in a totally different way that is familiar or appropriate to another language culture. It is a shift in cultural environment. Should pincho (a Spanish restaurant menu dish) be translated as kebab in English? It involves changing the cultural reference when a situation in the source culture does not exist in the target culture (for example France has Belgian jokes and England has Irish jokes).

Compensation

In general terms compensation can be used when something cannot be translated, and the meaning that is lost is expressed somewhere else in the translated text. Peter Fawcett defines it as: "...making good in one part of the text something that could not be translated in another". One example given by Fawcett is the problem of translating nuances of formality from languages that use forms such as Spanish informal and formal usted, French tu and vous, and German du and sie into English which only has 'you', and expresses degrees of formality in different ways.

As Louise M. Haywood from the University of Cambridge puts it, "we have to remember that translation is not just a movement between two languages but also between two cultures. Cultural transposition is present in all translation as degrees of free textual adaptation departing from maximally literal translation, and involves replacing items whose roots are in the source language culture with elements that are indigenous to the target language. The translator exercises a degree of choice in his or her use of indigenous features, and, as a consequence, successful translation may depend on the translator's command of cultural assumptions in each language in which he or she works".

If you are interested in reading further on the subject, please refer to Peter Fawcett, Translation and Language, St. Jerome, Manchester, 1997 (especially Chapter 4 on Translation Techniques).

2)ترجمه ی قرضی یا گرته برداری ( calque یا(loanshift

در این روش اجزا متشکل کلمه یا اصطلاح زبان مبدا به صورت جداگانه به زبان مقصد برگردان می شود. هر زبان دارای دو نظام واژگانی (با تعداد عناصر نامحدود) ونظام دستوری (با تعداد عناصر محدود) است. ترجمه ی قرضی یا گرته  برداری می تواند هم در نظام واژگانی و هم در نظام دستوری زبان صورت پذیرد.

ترجمه ی قرضی پدیده ای عام وطبیعی ودر بسیاری موارد فراگیر است و نتیجه ی تعامل زبان ها و فرهنگ ها با یکدیگر است.


3)ترجمه تحت اللفظی یا کلمه به کلمه( literalیا word-for-word )

در این روش ، مترجم بدون آنکه مجبور به تغییرات لغوی یا نحوی در پیام شود یا نیاز به دانش فرا زبانی داشته باشد، برای انتقال پیام آن را به صورت لفظ به لفظ به زبان مقصد برمی گرداند.این روش از ترجمه بیشتر در مواردی که واحد ترجمه کلمه در نظر گرفته می شود، مخصوصا در ترجمه بین زبان هایی که قرابت ساختاری یا فرهنگی بسیاری با یکدیگر دارند، مشاهده می شود، اما به طور کلی استفاده از این روش به عنوان روشی  غالب در ترجمه ممکن است باعث شود که بسیاری از جنبه های معنایی کلمات و متن از بین برود.

..................................................................

زین پس ترجمه ی غیرمستقیم را معرفی می کنیم.

 

aels.mihanblog





------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



Fanzhangying میگوید : " تکنیکهای ترجمه ابزار عینی هستند که در برخی موارد موجب تغیراتی در زبان مقصد می شوند" .( 1994،163)

ترجمه تبلور تجربه

بسیاری از مترجمانی است که زیاد ترجمه میکنند. اگرتکنیکها بدرستی بکار روند می توان انتظار داشت که آنها نقش مهمی در ترجمه ایفا میکنند. مانند فردی که سعی میکند با یک پل یا قایق از عرض رودخانه عبور کند.
در کل بکارگیری تکنیکهای ترجمه بعلت دارا بودن شکلهای غیر منسجم در دو زبان الزامی است. طبق نایدا هدف استفاده از تکنیکها بشرح زیر می باشد :


1. الزام تطابق فرم و پیام زبان مبدا با ساختار زبان مقصد
2. ایجاد ساختارهای معادل معنایی
3. ایجاد سبک و معادل مناسب در زبان مقصد
4. انتقال ارزش ارتباطی یکسان

یک مترجم بمنظور ایفای اهداف فوق الذکر باید جرح و تعدیلات جزیی در مدلی که توسط نایدا طبقه بندی شده را بدهد :
اضافات ، حذفیات و تغییرات

منظورا ز اضافات اینست که در صورت ابهام در معنا یا ساختار گرامری جمله چیزی به آن اضافه گردد. یا زمانی که واژه ای در زبان مبدا وجود ندارد ، باالجبار باید معنا را در زبان مقصد منتقل کرد.

حذفیات عمدتا شامل تکرار ، ارجاع و کلیشه می شود. تغییرات تحت مقوله های زیر صورت میگیرند :
صدا ، طبقه بندی کلمات ، تغییر اجزای کلام ( تبدیل اسم به فعل ، فعل به صفت و......) ، ترتیب قرارگیری جملات ، ساختار جمله و ابهام در معنا

در ذیل چند مقاله در این باره آمده است:

تکنیک ترجمه 4

 

ترجمه به روش غیر مستقیم


 

تکنیکهای ترجمه ی غیر مستقیم عبارتند از:تغییرصورت، تغییر بیان، معادل یابی، و همانند سازی.


 

1)تغییر صورت (transposition یا shift)

 

در فرایند ترجمه ، انتقال معنا از زبانی به زبان دیگر عموما با ایجاد تغییراتی در صورت پیام یا به عبارتی دقیق تر در صورتهای دستوری پیام ممکن می شود برای مثال، در موارد مقتضی برای ایجاد بیانی روان در فارسی گاهی اسم جمع را به مفرد ، قید را به صفت و مجهول را به معلوم تبدیل می کنیم.همین طور، در روند برگردان از انگلیسی به فارسی نیز ممکن است  a یا  an را حذف کنیم.


2)تغییر بیان (modulation)

 

مدولاسیون نوعی ترجمه ی نا موازی (oblique)است، به این معناکه مستلزم به کارگیری مقوله های موازی درزبانهای مبدا و مقصد نیست . وینی و داربلنه مدولاسیون را به طور کلی «تغییر صورت پیام در نتیجه ی تغییر زاویه ی دید» تععریف می کنند. به عبارت دیگر، مدولاسیون، برخلاف جابجاییtransposition)) مستلزم دستکاری مقوله های ذهنی است نه مقوله های دستوری، و زوایای اندک متفاوتی را که گویشوران زبانهای مختلف از آنها به اشیا و پدیده های واقعی می نگرند ، منعکس می کند.


 

3)معادل یابی (equivalence)

 

در این روش عبارت برگردان شده نه بیان عبارت اصلی با ساختار دستوری متفاوت(transposition) و نه بازگویی عبارت اصلی به زبانی روان تر و طبیعی تر (modulation) است. در معادل یابی ، مترجم موقعیت عبارت متن اصلی را با موقعیتی مشابه در زبان مقصد مقایسه می کند و سپس مضمون آن را با لفظ، اصطلاح یا تشبیه متفاوتی  با زگو می کند.


 

4) همانند سازی/اقتباس (adaptation)

 

این اصطلاح معمولا به متن مقصدی اشاره می کند که برای تولید آن از ترجمه ی آزاد (free) استفاده شده باشد. اصطلاح  اقتباس معمولا حاکی از این است که به منظور مناسب تر کردن متن برا مخاطبانی خاص(مثلا کودکان)یا برای اهداف خاصی که ورای ترجمه است، تغییرات چشمگیری در آن صورت گرفته است.

یکی از ویژگیهای مهم ترجمه این است که انتقال معنا از زبانی به زبان دیگر همیشه به یک شیوه واحد انجام نمی گیرد، بلکه ترجمه فرایندی پیچیده است که در روند آن مترجم ناخودآگاه مجبور به استفاده از فنون متعددی می شود. به همین ترتیب، در فرآیند برگردان از زبان مبدا به مقصد، واحد ترجمه نمیتواند به طور مطلق کلمه محسوب شود. از این رو طبیعی است که مترجم با در نظر گرفتن شرایط ومقتضیات کلمه یا  عبارت در مضامین و موقعیت های مختلف شیوه ها و روش های متفاوتی را به کار گیرد.

از دیدگاه ژان پل و ژان داربلنه (1965ص47)در سبک شناسی تطبیقی فرانسه وانگلیسی  تکنیکهای مختلف در فرایند ترجمه را می توان به دو گروه عمده مستقیم و غیر مستقیم تقسیم کرد. در تکنیک ترجمه مستقیم انتقال پیام از زبان مبدا به زبان مقصد به طور مستقیم انجام میگیرد و از این رو به آن روش مستقیم اطلاق می شود. از طرف دیگر، در تکنیک ترجمه غیرمستقیم ، مترجم  ناچار است برای انتقال پیام به راه های غیرمستقیم متوسل شود. هر یک از این تکنیک ها به روشهای مختلفی تقسیم میشود.


الف)ترجمه به روش مستقیم

به طور کلی تکنیکهای ترجمه مستقیم شامل ترجمه تحت اللفظی، قرض کردن، وترجمه ی قرضی یا گرته برداری است.

     1.قرض کردن(   (borrowing

گاهی اوقات مترجم ممکن است واژه یا اصطلاح موجود در زبان مبدا را عینا در ترجمه حفظ کند. از این روش معمولا در دو مورد زیر استفاده می شود:

الف) در زبان مقصد معادلی برای اشاره به واقعیت مادی یا انتزاعی یا فرهنگی که آن واژه یا اصطلاح بیانگر آن باشد وجود ندارد.

ب) در زبان مقصد معادلی دقیق یا نزدیک به کلمه مبدا وجود دارد، اما مترجم مایل است رنگ و بوی خاصی به ترجمه ی خود بدهد.

 

زبان یکی از مهمترین راه‏‌های ارتباطی انسان‏‌هاست و تأثیر بسیار مهمی در تکامل انسان و جوامع بشری داشته است، از این رو ضروریست که این مهمترین وسیله‏‌ی خدادادی را به بهترین شکل یاد بگیریم.
در مبحث یادگیری زبان چهار مهارت شنیدن، خواندن، صحبت کردن و نوشتن وجود دارند. تا صحبتی گفته نشود، شنیده نمی‏‌شود و تا متنی نوشته نشود، خوانده نمی‏‌شود. به این ترتیب مراحل پیدایش آن‏‌ها به ترتیب صحبت کردن، شنیدن، نوشتن و خواندن می‏‌باشد. دو مهارت خواندن و نوشتن را اصطلاحاً سواد می‏‌گویند، بنابراین کسی که بتواند بخواند و بنویسد باسواد محسوب مى‏‌شود.


در فرایند یادگیری زبان مهارت‏‌های گوش دادن و خواندن ورودی، و مهارت‏‌های صحبت کردن و نوشتن خروجی محسوب می‌شوند. همان‏‌طور که یک کارخانه تولیدی جهت تولید محصول نیاز به مواد اولیه ورودی دارد، انسان نیز جهت تولید محصولات تولیدی زبان احتیاج به مواد اولیه ورودی (شنیدن و خواندن) دارد. هر قدر ورودی زبان انسان از نظر کیفی و کمی بالاتر باشند، به همان اندازه خروجى‏‌های زبان نیز از نظر کیفی و کمی بالاتر هستند.

انسان از بدو پیدایش تاکنون زبان اصلی و مادری خود را با شنیدن و صحبت کردن آموخته است که جهت ادامه حیات در قرون پیشین کافی بوده است ولی در عصر حاضر مهارت‏‌های خواندن و نوشتن نیز به ضروریت‏‌های زندگی تبدیل شده‌اند. زبان اصلی را زبان مادری می‏‌نامند به این دلیل که مادر تأثیر بیشتری در یادگیری آن دارد.
انسان از زمانی که در شکم مادر قرار دارد قادر به شنیدن صداهای بیرون و حتی تشخیص، یادگیری و واکنش نسبت به آن‏‌ها می‏‌باشد. بعد از تولد نیز این روند شنیدن ادامه پیدا مى‏‌کند تا موقعی که در قید حیات است و البته از نعمت شنوایی محروم نشده باشد.
کودک بعد از حدود دو سالگی که به مقدار بسیار زیاد ورودی با کیفیت (صحبت‏‌های والدین و دیگران) داشته و همچنین اندام های صوتیش از تکامل نسبی برخوردار بوده‌اند، کم‌کم و به صورت ابتدائی شروع به ادای بعضی کلمات ساده تک سیلابی مى‏‌کند که در هر زبانی متفاوت می‏‌باشند.

به تدریج مهارت صحبت کردن در کودک تقویت مى‏‌شود و به همان نسبت، میزان اشتباهات نیز کمتر تا مرحله‏‌اى که زبان را به صورت کامل مى‏‌تواند همانند دیگران صحبت کند. لازم به ذکر است که کودک قبل از شروع به صحبت و در همان مراحل ابتدائی حیات (و همچنین مراحل ابتدایی یادگیری زبان) نحوه تلفظ کلمات و دستور زبان یا گرامر را به صورت تدریجی، غیرفعال و ناخودآگاه فرا مى‏‌گیرد و بعد از کسب توانایی صحبت کردن آن‏‌ها را به صورت فعال اجرا مى‏‌کند با اشتباهات بسیار کم که آن هم به طور تدریجی و بدون اصلاح دیگران و فقط توسط خود کودک اصلاح می‏‌شوند.
به ندرت پیش آمده که کودک در تلفظ کلمات دچار مشکل بشود، چرا که آن‏‌ها را هزاران بار به صورت صحیح شنیده است و در موارد جزئی که در دستور زبان دچار مشکل می‌شود نیز بعد از مدتی با شنیدن معادل صحیح آن‏‌ها خود را اصلاح مى‏‌کند.
هیچ موقع والدین و بقیه اعضای خانواده وقت و حوصله کافی جهت اصلاح اشکالات زبان کودک را ندارند و این کودکان هستند که با شنیدن صحبت‏‌های صحیح دیگران خود را اصلاح مى‏‌کنند.

دو مهارت دیگر که سواد محسوب می‏‌شوند نیز بشر از قرن‏‌های پیش به صورت‏‌های مختلف فرا گرفته است، از مکتب خانه‏‌های قدیمی تا سیستم‏‌های آموزشی مدرن امروزی.

تا قبل از ابداع شیوه‌های جدید در آموزش زبان در یکی دو قرن اخیر، یادگیری زبان‏‌های خارجی برای بشر مشکل چندانی نبوده است و به صورت طبیعی اگر شخصی در معرض زبان مردمی دیگر به مدت خاصی قرار می‏‌گرفت آن را فرا مى‏‌گرفت. ولی در عصر حاضر با توجه به هزینه‌های زیادی که توسط اشخاص، مؤسسات و دولت‏‌های مختلف صورت مى‏‌گیرد، بازده کم این همه هزینه‌های مختلف، متخصصان و تئوریسین‏‌های زبان را بر آن واداشت که بر روند آموزش زبان تجدید نظر اساسی داشته باشند.

متخصصان زبان بعد از سال‏‌ها تحقیق و بررسی علل عدم موفقیت و بازده پایین کلاس‏‌های آموزشی فعلی به این نتیجه رسیده‏‌اند، برگشت به شیوه یادگیری زبان مادری و ترکیب آن با تکنولوژی پیشرفته امروزی، به علاوه داشتن انگیزه کافی و استمرار و پشتکار در یادگیری زبان مهم‏‌ترین و مؤثرترین شیوه یادگیری زبان خارجی می‌باشد.

معایب سیستم‏‌های آموزشی زبان در حال حاضر

1. ترتیب غیرصحیح مهارت‏‌های یادگیری زبان

2. استفاده از منابع یادگیری (صوتی، تصویری، متنی و معلم) غیراصلى و ناکافی

3. آموزش گرامر به صورت فعال

4. یادگیری کلمات به صورت منفرد

5. استفاده از منابع رسمی و عدم استفاده از زبان محاوره‏‌ای بروز و کاربردی

6. عدم ایجاد انگیزه در دانش آموز

7. هزینه مادی و وقت زیاد

8. عدم دسترسی همگان به کلاس‏‌های آموزشی و منعطف نبودن زمان کلاس

9. عدم استمرار و غوطه‌ور شدن در زبان خارجی

10. استفاده از ترجمه به زبان مادری

11. تصحیح دانش‌آموز

12. تکرار جمله به جای خلق جمله

13. عدم آشنایی معلم و دانش‌آموز به فرهنگ مردم و کشور زبان مورد نظر

14. خسته کننده بودن کلاس

15. ایجاد وابستگی دانش‌آموز به معلم و کلاس

سیستم یادگیری به روش SFLL

در سیستم یادگیری هوشمند دانش‌آموز به جای آموزش دیدن یاد مى‏‌گیرد و نقش اصلی را دارد، خلاف نظام فعلی که معلم نقش اصلی را دارد. معلم فقط دو وظیفه مهم دارد که عبارتند از: ایجاد انگیزه قوی و محرک که دانش‌آموز بتواند با آن به حرکت قوی و مستمر خود ادامه دهد، و دیگری معرفی منابع صحیح که دانش‌آموز با استفاده از آن‏‌ها بتواند مهارت‏‌های چهارگانه زبان را کامل فرا گیرد.

در عصر حاضر که یادگیری زبان‏‌های خارجی رایج می‏‌تواند بالقوه منافع مادی فراوانی را برای یاد‌گیرنده آن به ارمغان بیاورد و با توجه به این نکته که مشاغل و رشته‌های تحصیلی زیادی در حال حاضر احتیاج به فراگیری زبان خارجی دارند و همچنین یادگیری زبان خارجی جهت ارتباط با مردم و دعوت آن‏‌ها به سمت خیر و صلاح، این انگیزه به اندازه کافی وجود دارد یا می‏‌تواند وجود داشته باشد.

انسان هر زبانی که یاد می‏‌گیرد در بین مردم آن زبان احساس غربت نمی‏‌کند، به عبارتی زبان عامل مهمی در جهت تقویت رابطه بین فرهنگ‏‌های مختلف است. یادگیری زبان خارجی باعث ازدواج، داد و ستد و کسب علوم مختلف از فرهنگ‏‌های مختلف از گوشه و کنار این کره پهناور می‏‌شود.

در مورد منابع صحیح نیز با توجه به نفوذ روز‌افزون انواع تکنولوژی مانند دستگاه‏‌های پخش CD/DVD، دستگاه موبایل، تبلت، کامپیوتر، دستگاه‏‌های پخش صوتی و تصویری قابل حمل، گیرنده‌های ماهواره‌ای، اینترنت و حجم وسیعی از وب سایت‏‌های متنوعی که به صورت رایگان یا با مبلغ بسیار کم در حال ارائه منابع اصلى به اکثر زبان‏‌ها و لهجه‏‌های دنیا به صورت رسمی و محاوره‌ای حتی در دور‌افتاده‌ترین نقاط این کره خاکی هستند دیگر بهانه‏‌ای از این بابت جهت یاد نگرفتن زبان وجود ندارد.
با اجرای این سیستم هر شخص خود به تنهایی هم قادر خواهد بود شروع به یادگیری زبان خارجی نماید، کاری که مؤلف این مقاله و هزاران نفر در سراسر جهان در مورد خود سالیان سال انجام داده و نتیجه مفید آن را هم دیده و تجربه کرده‌اند.

در این روش، یادگیری زبان دوم و بعد از آن به نسبتی شبیه یادگیری زبان اول صورت می‏‌گیرد، بدین صورت که همان‏‌طور که کودک تا مدت زیادی فقط می‏‌شنود (به صورت اصلى، زیاد و مستمر) و بعد از دو سال تازه شروع به ادای بعضی کلمات ساده مى‏‌کند و به تدریج کلمات و جملات را روان‏‌تر و با اشتباه کمتر ادا مى‏‌کند، ما نیز تا مدت زیادی مثلاً شش ماه تا یک سال، بیشتر به زبان مورد نظر گوش فرا مى‏‌دهیم (به صورت صوتی یا تصویری).

یکی از مشکلاتی که بشر در طول تاریخ و به خصوص عصر حاضر با آن مواجهه بوده و است این است که همه چیز را دوست دارد سریع در اختیار داشته باشد. کیفیت چندان مهم نیست، کمیت اهمیت زیادی دارد اگر در نهایت به ضررش هم تمام شود. به عنوان مثال اکثر محصولات غذایی و کشاورزی که در حال حاضر در اکثر نقاط دنیا مصرف می‏‌شوند از نوع غیر ارگانیک و مصنوعی هستند و به کمک مواد افزودنی و انواع هورمون‏‌های رشد و رنگ‏‌های مضر تولید انبوه و سریع می‏‌شوند و البته برای اکثر مردم این مسئله اهمیت چندانی ندارد مهم این است که زیبا و لذیذ باشند و نحوه تولید و خوب بودن چندان مهم نیستند. به همین ترتیب مردم دوست دارند با رفتن به چند جلسه آموزشی زبان یا خواندن چند کتاب گرامر بتوانند راحت بشنوند و صحبت کنند. به همین دلیل این روزها مردم راحت جذب تبلیغاتی می‏‌شوند که وعده یادگیری فلان زبان خارجی را مثلا در ده جلسه یا با گوش و تکرار کردن چند فایل صوتی را می‏‌دهند. همان‏‌طور که مصرف موادی که سریع و به روش غیر ارگانیک تولید می‏‌شوند کم اثر و بعضاً مضر است، روش‏‌های یادگیری سریع و سطحی زبان خارجی نیز اکثرا بی‌نتیجه و البته اتلاف هزینه می‏‌باشند.

مزایای سیستم یادگیری به روش SFLL

1. در این روش، یادگیری مهارت‏‌های چهارگانه زبان به ترتیب اولویت و نحوه فراگیری زبان در مغز انسان صورت مى‏‌گیرد.
بدین صورت که اول مهارت‏‌های ورودی شنیدن و خواندن مطالب فرا گرفته مى‏‌شوند و بعد از مدتی که مغز ما انباشته از حجم وسیعی از کلمات، جملات، نحوه تلفظ و آهنگ بیان جملات شد، آن وقت به تدریج شروع به صحبت کردن و نوشتن مى‏‌کنیم.

الف) تصور کنید استخری که ده متر مربع مساحت و ده سانتیمتر عمق داشته باشد. در این حجم آب نمی‏‌شود ماهی گرفت، شنا کرد، موج سواری و کشتی‌نوردی کرد. هر چقدر وسعت و عمق این استخر را زیادتر کنیم به اهداف ذکر شده بیشتر نزدیک می‏‌شویم تا جایی که استخر به اقیانوس تبدیل می‏‌شود و ما می‏‌توانیم کاملاً در این اقیانوس غوطه‌ور شویم و شنا کنیم. مراحل یادگیری کلمات و اصطلاحات نیز به همین ترتیب است. در اوایل کار مجموعه کلماتی که از زبان مورد نظر می‏‌دانیم وسعت کمی دارند و کم عمق هستند، یعنی ممکن است در صورت عدم تمرین از یاد بروند، به تدریج که بیشتر می‏‌شنویم و می‏‌خوانیم وسعت دیکشنری حافظه ما بیشتر می‏‌شود و عمیق‏‌تر می‏‌شوند یعنی آن‏‌ها را بیشتر درک می‏‌کنیم. این روند ادامه پیدا می‏‌کند تا جایی که ما در زبان خارجی غوطه‌ور می‏‌شویم و می‏‌توانیم آزادانه شنا کنیم.

ب) یکی از دلایلی که در کلاس‏‌های آموزشی فعلی دانش‌آموزان زبان‏‌های خارجی را غیر صحیح و با لهجه‌های عجیب و غریب و متفاوت از زبان متکلمین بومی آن زبان یاد می‏‌گیرند (بعضی مواقع این اختلافات چنان فاحش هستند که مردمان بومی آن زبان نیز از درک آن عاجز هستند)، معلمینی هستند که خود بومی آن زبان نیستند و اشتباهات زیادی در گرامر، تلفظ کلمات، آهنگ ادای جملات و استفاده از جملات و اصطلاحات رسمی و قدیمی به جای جملات و اصطلاحات بروز و محاوره‌ای مصطلح مرتکب می‏‌شوند و این اشتباهات طبیعتاً به دانش‌آموزان منتقل می‏‌شود.

به جای یادگیری و استفاده از منابع غیر اصلى یا غیر بومی، در این روش همانند کودک که زبان را از منبع اصلى یعنی والدین یاد مى‏‌گیرد، از منابع صوتى، تصویری و متنی استفاده مى‏‌شود که توسط یک نفر بومی آن زبان گفته یا نوشته شده باشد که در آن امکان اشتباه نزدیک به صفر است.
در حال حاضر با توجه به فراگیر بودن منابع تکنولوژی مانند ماهواره و اینترنت، یادگیری زبان‏‌های مختلف حتی لهجه‏‌های مختلف از یک زبان، به راحتی امکان‏‌پذیر است.

2. یکی از مهم‏‌ترین دلایل عدم موفقیت و در نتیجه دلزدگی دانش‌آموزان از کلاس‏‌های رایج زبان، آموزش نکات دستوری یا گرامر به صورت فعال است.

منظور از فعال این است که نکات گرامری در قالب کتاب‏‌های گرامر و انواع تست‏‌ها به دانش‌آموز تحمیل مى‏‌شود که بر طبق آن‏‌ها جملات را بسازد در حالى که برای درست صحبت کردن نیازی به دانستن و حفظ نکات پیچیده دستوری که در هر زبانی وجود دارند نیست، بلکه نیاز به رعایت کردن آن‏‌ها است و مى‏‌شود آن‏‌ها را به روش آسان و غیر فعال یعنی با شنیدن و خواندن مطالب صحیح و اصلى فرا گرفت؛ و تنها فرق این است که در این روش شخص اسامی نکات گرامری را نمی‏‌داند ولی آن‏‌ها را کاملاً رعایت مى‏‌کند، چون صدها بار صحیح شنیده و خوانده و همان‏‌طور آن‏‌ها را درست تقلید مى‏‌کند.
چه فردی عامی باشد و چه استاد ادبیات، هر دو زبان بومی یا زبانی که فرا گرفته‌اند را به درستی و بدون اشتباه صحبت می‏‌کنند ولی فرقشان در این است که استاد ادبیات نکات دستوری را حفظ کرده و می‏‌داند، ولی یک شخص معمولی این توانایی را ندارد و این هم در صحبت کردن روزانه نیازی نیست.

3. بهترین روش یادگیری کلمات، یادگیری آن‏‌ها در قالب جملات صحیح می‏‌باشد. به همین صورت ما نیز زبان اولمان را از والدینمان فرا گرفته‌ایم. اگر کلمات به صورت جدا یاد گرفته شوند، به سرعت فراموش می‏‌شوند و دانش‌آموز وقت زیادی را صرف یادگیریشان خواهد کرد در حالی که بعد از مدتی فراموش می‏‌شوند، چون مغز انسان جملات (یک رشته کلمات که با هم معنی خاصی را دارند) را خیلی بهتر درک می‏‌کند و آن‏‌ها را به آسانی ثبت خواهد کرد. کودک نیز تا سن دو تا سه سالگی هزاران و شاید میلیون‏‌ها جمله با تلفظ و گرامر صحیح با سرعت معمول و طبیعی از اطرافیان خود می‏‌شنود و آن‏‌ها را به خاطر می‏‌سپارد و بعد از آن قادر خواهد بود آن‏‌ها را به شکل صحیح تکرار کند.

نیازی نیست دانش آموز لیست‏‌های بلند بالایی را تحت عنوان هزار یا دو هزار کلمه کاربردی در فلان زبان خارجی را به خاطر بسپارد که البته بعد از مدت کوتاهی اکثر آن‏‌ها فراموش می‏‌شوند. معمولاً مطالبی که به صورت انبوه و در مدت کمی وارد حافظه می‏‌شوند، به همان سرعتی که وارد می‏‌شوند خارج می‏‌شوند و مطالبی که به تدریج و در مدت زمان نسبتاً طولانی و با تمرین زیاد وارد حافظه می‏‌شوند، در حافظه حک می‏‌شوند و به سختی خارج می‏‌شوند.
با روش SFLL دانش‌آموز قادر خواهد بود کلمات و جملات کاربردی را به روش طبیعی، ماندگار، لذت‌بخش، معنی‌دار و بدون هیچ استرسی یاد بگیرد.

4. تقریباً اکثر زبان‏‌های زنده دنیا به دو شکل رسمی و محاوره‌ای کاربرد دارند. وجه رسمی زبان کمتر جنبه کاربردی در زندگی روزمره مردم دارد و بیشتر در مجامع رسمی مانند اخبار رادیو، تلویزیون و جلسات مقامات رسمی و همچنین منابع متنی مانند روزنامه‌ها، مجلات، کتاب‏‌ها و سایت‏‌های اینترنتی کاربرد دارد.

زبان محاوره‌ای بیشتر در صحبت کردن و شنیدن روزمره کاربرد دارد و و اکثر مردم به زبان محاوره‌ای خیلی بیشتر از جنبه رسمی آن نیاز دارند گرچه زبان رسمی نیز اهمیت خاص خود را دارد و نباید از اهمیت آن غافل شد. بنابراین یادگیری زبان محاوره‏‌ای اولویت بیشتری دارد و به همان نسبت جهت یادگیری آن نیز بیشتر باید هزینه شود.
ولی متأسفانه در اکثر کلاس‏‌های رایج به بخش رسمی بیشتر توجه می‏‌شود و نتیجه، آن می‏‌شود که دانش‌آموز به زبان محاوره‌ای کاملاً ناآشنا می‏‌شود و هنگامی که خود را در دنیای واقعی بین آن عده از مردم می‏‌بیند خود را خیلی پایین‏‌تر از بقیه، از جهت صحبت کردن و درک صحبت دیگران می‏‌بیند و اعتماد به نفس خود را از دست می‏‌دهد و احساس می‏‌کند که سالیان سال هزینه بدون نتیجه داشته است. نمونه‏‌های همچنین افرادی زیاد هستند، افرادی که مثلاً زبان عربی را در مجامع دانشگاهی و به صورت رسمی و یا جهت ترجمه متون عربی فرا گرفته‌اند، هنگامی که به کشورهای عرب زبان سفر می‏‌کنند، عربی مصطلح بین مردم را متفاوت از عربی که تاکنون یاد گرفته‌اند می‌یابند که این ضربه بزرگی برای آن‏‌ها محسوب می‏‌شود و به همین ترتیب کسانی که در مؤسسات آموزش زبان دولتی یا خصوصی زبان انگلیسی را آموخته‌اند ولی هنگام مهاجرت به کشورهای انگلیسی زبان با مشکل مواجهه شده‌اند. بنده (مؤلف) خود شخصاً چند مورد از این افراد در مورد زبان عربی و انگلیسی را می‏‌شناسم.
در روش SFLL به هر دو بخش زبان هر کدام به نسبت اولویت اهمیت داده می‌شود. دانش‌آموز با توجه به اهداف، شرایط و سلیقه‏‌های خود می‌تواند از منابع غنی نوشتاری و گفتاری محاوره‌ای و رسمی استفاده کند.

5. چند دلیل عدم استقبال دانش‌آموزان از کلاس‏‌های موجود؛ شهریه بالا، از دست رفتن وقت زیاد با توجه به زمان خود کلاس‏‌ها و زمان رسیدن به کلاس و برگشتن از کلاس و منعطف نبودن زمان کلاس‏‌ها می‏‌باشد.
در حالی که در این روش هوشمند مشکلات فوق وجود ندارند. در این روش دانش‌آمور هرجا که باشد حتی اگر از هیچ وسیله صوتی و تصویری نیز استفاده نکند فقط کافی است در بین مردم زبان مورد نظر باشد تا آن زبان را به طور کامل فرا گیرد.
اگر شخصی از یک یا چند وسیله‏‌ى الکترونیکی مانند دستگاه‏‌های پخش CD/DVD، دستگاه‏‌های پخش فایل‏‌های صوتی و تصویری، ماهواره، کامپیوتر یا موبایل استفاده می‏‌کند می‏‌تواند جهت یادگیری از این ابزارها به نحو احسن استفاده کند و سریع‏‌تر به هدف مورد نظر در بخش یادگیری زبان برسد.

6. یکی از میراث‏‌های سیستم آموزشی زبان فعلی دانش‌آموزانی هستند که قدرت تفکر و خلق جملات در زبان خارجی را ندارند به دلیل این‏‌که دانش‌آموزان جملات شنیده شده یا خوانده شده را تکرار می‏‌کنند و خود سعی نمی‏‌کنند با کلمات کلیدی جملات جدیدی را بسازند.
در سیستم هوشمند دانش‌آموز بعد از شنیدن و خواندن مطالب به زبان مورد نظر به مدت طولانی و مستمر، قادر خواهد بود خود با توجه به حجم وسیع جملات وارد شده، خروجی خوبی داشته باشد، به عبارتی بتواند خوب صحبت کند و بنویسد و البته قبل از آن‏‌ها مطالب گفته شده با سرعت معمول را کامل درک کند و مطالب نوشته شده را بدون نیاز به دیکشنری خوب بخواند و همچنین قادر خواهد بود به زبان مورد نظر در مغز خود فکر کند.
به همین دلیل است که کودک هنگام صحبت کردن قادر است کلمات و اصطلاحات شنیده شده را در قالب جملاتی متفاوت به کار گیرد.

7. دونده‌ای را در نظر بگیرید. در پیست دو مقابل چشمان میلیون‏‌ها نفر که به طور زنده او را می‏‌بینند و در حالی که بدنش گرم شده با سرعت در حال دویدن است، در همین اثنا اگر به مانعی برخورد کند و به مدت چند دقیقه نتواند بدود بدنش سرد خواهد شد و مدت زمانی بیشتر طول خواهد کشید تا بتواند بدود و به سرعت اولیه برسد و البته اگر مانعی دیگر در مسیرش نباشد، و البته این دونده شاید به خاطر سرخوردگی و شرمندگی از این مسئله دیگر نتواند به مسیر خود ادامه دهد.
همین مورد در خیلی از کلاس‏‌های متداول زبان وجود دارد، به این ترتیب که معلم یکی از دانش‌آموزان را احضار می‏‌کند تا مطلبی را جلوی همه بگوید یا بیوگرافی همه افراد فامیل خود را به استماع همه دانش‌آموزان برساند. کافی است دانش‌آموز کوچکترین اشتباهی در تلفظ یا گرامر خود داشته باشد، اگر این دانش‌آموز با صدای خنده همکلاسی‏‌های خود شرمنده نشود قطعاً با صدای معلم که او را تصحیح می‏‌کند شرمنده می‏‌شود و سرعتش گرفته خواهد شد. اگر چند مورد این مسئله برای یک دانش‌آموز اتفاق بیفتد دیگر ایشان روحیه‌ای جهت حضور در کلاس را نخواهد داشت.

در مورد کودک این مسئله متفاوت است. والدین خود به این نکته کاملاً واقف هستند که فرزند کوچکشان ممکن است در بیان مطالب اشتباهاتی داشته باشد به همین جهت صبر می‏‌کنند تا کودک به طور طبیعی خود اشتباهاتش را بعد از شنیدن معادل درست از دیگران یا والدین که جنبه الگو برای او را دارند تصحیح کند و البته والدین نیز خود وقت و حوصله کافی را ندارند تا اشتباهات کودک را تصحیح کنند.

در این روش هوشمند نیز با الگو ‌برداری از طبیعت زبان مادری، دانش‌آموز در صورت انجام اشتباه در تلفظ یا گرامر هیچ موقع توسط متکلم بومی آن زبان تصحیح نخواهد شد، بلکه با گذشت زمان و شنیدن معادل‏‌های صحیح آن از زبان افراد بومی که جنبه الگو را دارند خود را تصحیح می‏‌کند و بعد از گذشت مدتی می‏‌تواند همانند افراد بومی بشنود، بخواند، صحبت کند و بنویسد. مزیت خود اصلاحی بر دیگران اصلاحی باعث خواهد شد که سرعت ما در پیست یادگیری زبان کند نشده و همچنین در مقابل دیگران ضایع نشویم.

8. یکی دیگر از معایب سیستم‏‌های آموزشی فعلی عدم ایجاد محیطی است که دانش‌آموز بتواند به صورت مستمر در معرض زبان خارجی باشد.
دانش‌آموز یک یا دو جلسه در هفته که آن هم دو سه ساعت ممکن است بیشتر نباشد در کلاس آموزشی به سر می‏‌برد و بعد از آن در محیطی قرار می‏‌گیرد که تا هفته بعد هیچ تماسی با زبان مورد نظر ندارد و به اصطلاح در زبان مورد نظر غرق نشده است.
به همین دلیل پیشرفت دانش‌آموز بسیار کم بوده و ممکن است به همین دلیل بعد از مدتی کلاس را ترک کند که مسلماً این خواسته معلم و دانش‌آموز نیست.
در سیستم هوشمند به علت کم هزینه و در دسترس بودن منابع یادگیرى و اینکه دانش‌آموز در این روش کاملاً به خود وابسته است تا به دیگران، دانش آموز می‏‌تواند خود را در محیط زبان خارجی غرق کند و اصطلاحاً به این کار Immersion می گویند.
Immersion از کلمه Immerse به معنای غوطه‌ور ساختن شیئی در مایعی به طور کامل، طوری که کاملاً آن شیئ در مایه فرو رود گفته می‏‌شود؛ و البته هر چقدر این شیئ بیشتر در مایع فرو رود بیشتر خیس یا حل خواهد شد.

یکی از دلایلی که کودکان زبان مادری را سریع یاد می‏‌گیرند نیز همین است که محیط اطرافشان کاملاً به این زبان صحبت می‏‌کنند و نیز به همین دلیل اگر زبان مادری یکی از والدین متفاوت باشد یا در محیط کوچه و بازار و مدرسه با زبان‏‌های دیگری در ارتباط باشد می‏‌تواند سریع زبان‏‌های دیگر را یاد بگیرد. شخصاً کودکان زیادی را می‏‌شناسم که با این شرایط توانسته‌اند در سنین کودکی چند زبان را یاد بگیرند. (یکی از مزیت‏‌های ازدواج بین فرهنگ‏‌های متفاوت)

دانش‌آموز نیز اگر بتواند در محیط واقعی زندگی خود، محیطی را شبیه سازی کند که زبان خارجی در آن کاربرد داشته باشد، مهارت‏‌های چهارگانه زبان را سریع‏‌تر فرا خواهد گرفت. به همین دلیل کسانی که در یک کشور خارجی هستند خیلی زودتر از بقیه زبان آن مردم را فرا می‏‌گیرند. هر شخص حتی در کشور خود نیز می‏‌تواند این محیط را شبیه سازی کند یعنی تا جایی که می‏‌تواند با دیگران با آن زبان صحبت کند، بنویسد، بشنود و بخواند.

9. یکی از موانع در سر راه یادگیری سریع زبان خارجی استفاده از ترجمه به زبان مادری است. هر اندازه تکیه دانش‌آموز به زبان مادری در راه یادگیری زبان خارجی بیشتر باشد سرعت یادگیری نیز پایین‏‌تر است. مهم‏‌ترین دلایل عدم استفاده از ترجمه در راه یادگیری زبان خارجی به این شرح است:

الف) معمولاً کلمات و اصطلاحات یک زبان معادل دقیق در زبان‏‌های دیگر را ندارند و بنابراین ترجمه‏‌ها نیز معمولاً کاملاً برابر اصل نیستند. گاهی اوقات حتی معادل غیر دقیق نیز وجود ندارند و جهت ترجمه یک کلمه به یک جمله نیاز است.

ب) درست است که با دیدن ترجمه یک کلمه یا اصطلاح معنی آن زودتر در ذهن شکل می‌گیرد ولی به همان نسبت چون دانش‌آموز جهت یادگیری آن کمتر زحمت کشیده و تمرین کرده و کمتر در معرض آن کلمه و اصطلاح بوده، معنی آن نیز سریعتر از ذهن خارج می‌شود، در حالی که یادگیری معانی کلمات و اصطلاحات بشیوه ارگانیک (منابع اصیل، مستمر و زیاد) و با استفاده از دیکشنری‏‌های تصویری، دیدن فیلم یا قرار گرفتن در محیط واقعی، بصورت طبیعی و تدریجی تکمیل می‌گردد و نقش آنها در ذهن حکاکی می‌شوند و دیرتر فراموش می‌شوند.
یکی از سوالاتی که خیلی از افراد مطرح میکنند اینست که چطور می‌شود موقعی که شخصی اصلا زبان مورد نظر را نمی‌داند بدون استفاده از ترجمه، معانی کلمات و اصطلاحات را درک کند. جواب اینست که در یادگیری به‌شیوه هوشمند و ارگانیک، دانش‌آموز از مطالب و منابع شنیداری و بعدا خواندنی در حد مبتدیان شروع می‌کند و با استفاده از منابع ذکر شده و البته به‌صورت زیاد و مستمر معانی بتدریج در ذهن شکل می‌گیرند و ماندگار می‌شوند. مثلا اگر شما بتوانید اخبار روزانه را از تلویزیونهای خارجی زبان هر روز با دقت دنبال کنید، مغز شما تصاویر وقایع با صحبتهای گوینده را به هم مرتبط می‌سازد و بعد از مدتی براحتی میتوانید صحبت گوینده را بدون مکث درک کنید. در ضمن از فیلم و سریالهای خارجی سالم و قانونی (مسئله کپی رایت) از طریق ماهواره یا اینترنت نیز نباید غافل شد.

ج) یکی از اهداف یادگیری زبان خارجی یادگیری مهارت‏‌های زبانی تا حدی است که به متکلم بومی نزدیک باشد. یکی از موانع در این راه، فرایند ترجمه است.
تصور کنید توریستی به یک نفر در خیابان برمی‏‌خورد و یک جمله ساده می‌پرسد. مثلاً:

Where could I get the map of the city?

اگر شخص مورد نظر به سیستم ترجمه و گرامر عادت کرده باشد، این پروسه برای او اتفاق می افتد:

شنیدن جمله خارجی--> ترجمه آن به زبان مادری یا رسمی کشور --> پیدا کردن جواب به زبان مادری --> ترجمه آن به زبان خارجی مورد نظر --> بررسی جمله از نظر نکات گرامری که کاملا صحیح باشد --> بیان جمله به شیوه‌ای که توریست درمانده بتواند بفهمد (البته اگر تا این لحظه توریست نرفته باشد). در پروسه یادگیری زبان معمولا هر ترجمه به زبان مادری، ترجمه عکس آن نیز به دنبال دارد.

یکی از نکات مهم در شنیدن و صحبت کردن این است که بتوانیم صحبت‏‌های یک نفر بومی زبان خارجی با سرعت معمول، و بدون فکر کردن بفهمیم. و همچنین بتوانیم با سرعت و بدون مکث صحبت کنیم یا جواب دهیم. اگر به پروسه بالا نگاه کنیم سه مرحله ترجمه و گرامر که در مجموع سه مرحله وقت‌گیر هستند را به راحتی و با کمی تمرین می‏‌توانیم حذف کنیم.

در مورد یادگیری گرامر به شیوه غیر فعال یا ناخودآگاه قبلاً توضیحاتی داده شد. در مورد ترجمه نیز بهتر است از دیکشنری‏‌های تک زبانه که در ضمن شامل عکس و تلفظ کلمات نیز می‏‌باشند استفاده شود. در اوایل از منابع صوتی و تصویری با سرعت کم یا با زیرنویس یا متن همراه که به همان زبان هستند به مقدار زیاد و روزانه استفاده شود.

10. هر اندازه علاقه و آشنایی ما به فرهنگی بیشتر باشد یادگیری زبان آن فرهنگ نیز راحت‏‌تر است.
به همین دلیل افرادی که از فرهنگ‏‌های خارجی مثلا عربی یا غربی به دلایل واهی بدشان می‏‌آید، اگر بنا به دلایلی مجبور شوند زبان آن‏‌ها را فرا بگیرند با مشکل مواجهه خواهند شد و گاهاً مشاهده شده که بعد از سال‏‌ها تلاش بی‏‌ثمر از ادامه راه صرف نظر کرده‌اند و این احساس بدبینی و تنفر به نسبت فرهنگ‏‌های دیگران مانند پوست گردو دورشان را احاطه کرده که زبان خارجی نتواند در آن‏‌ها نفوذ کند ولی این عامل مهم روانشناسی غالبا کم یا بی‌اهمیت تلقی می‏‌شود. در سیستم هوشمند چون دانش‌آموز خود را به صورت بالقوه و بالفعل در معرض زبان خارجی (به وسیله استفاده از مظاهر تکنولوژی یا حضور در بین مردم آن زبان) قرار می‏‌دهد معمولاً این مسئله به ندرت وجود دارد و حتی خود را به تدریج علاقه‌مندتر به فرهنگ مورد نظر می‏‌سازد چون زبان زیر مجموعه فرهنگ است و هر قدر در زبان مورد نظر بیشتر پیشرفت می‏‌کند فرهنگ مردم آن زبان نیز پیش او محبوب‏‌تر می‏‌شود. البته معلمین می‏‌توانند با آشنا ساختن دانش‌آموزان با فرهنگ مورد نظر قدم‏‌های مثبتی در این راه بردارند. این مسئله در یادگیری لهجه‌ای خاص از زبان خارجی بیشتر اهمیت خود را نشان می‏‌دهد.
به قول نلسون ماندلا اگر با شخصی به زبانی که می‌فهمد ولی زبان مادریش نیست صحبت شود، آن صحبت‏‌ها را با مغز خود درک می‏‌کند و چندان احساس نزدیکی نمی‏‌کند ولی اگر به زبان مادریش با او صحبت شود، صحبت طرف مقابل اگر چه شخص خارجی نیز باشد با قلبش درک می‏‌کند و احساس محبت و نزدیکی می‏‌کند.

11. ایجاد اعتماد به نفس یکی از دستاوردهای مهم SFLL است. در این سیستم تمام ابزارهای مورد نیاز جهت پیشرفت در زبان خارجی مستقل از کلاس یا معلم است و به خود دانش‌‌آموز وابسته است. او به شخص یا مکان خاصی وابسته نیست، خود را تصحیح می‏‌کند و خود مراحل پیشرفتش را ارزیابی می‏‌کند. هر کجا که باشد به وسیله منابع یادگیری متنوع و حداقل یکی از مظاهر تکنولوژی که در عصر حاضر در دسترس همگان قرار گرفته است و همچنین انگیزه کافی که می‏‌تواند درونی و بیرونی باشد به پیشرفت خود ادامه دهد.
یکی از اهداف روش هوشمند، نهادینه کردن آموزش غیر انحصاری، رایگان یا با هزینه کم، فراگیر، مستقل و خودکفا برای بشریت می‌باشد.

12. به دلایل فوق که ذکر شد کلاس‏‌های آموزشی رایج (خصوصی و دولتی) از جذابیت لازم برخوردار نیستند و دانش‌آموزان بعد از مدتی به دلیل نتیجه نگرفتن از هزینه‌های انجام شده عطای کلاس‏‌ها را به لقایش می‏‌بخشند (کلاس‏‌های اختیاری) و به کلاس یا سیستم آموزشی دیگری مراجعه می‏‌کنند که آن هم با توجه به شرایط تقریباً مشابه اثری مشابه خواهد داشت.
انسان طبیعتاً هر کاری را که بیشتر دوست دارد، بیشتر انجام می‌دهد و هر کاری را که بیشتر انجام می‏‌دهد، در انجام آن مهارت بیشتری کسب می‏‌کند. بنابراین بهترین راه جهت ترغیب کردن شخصی به انجام کاری و ادامه دادن آن، آمیختن مقداری لذت مادی یا معنوی با آن کار می‏‌باشد.

این سنت خداوند در امور خلقت است. به عنوان مثال هیچ موقع خدا به انسان تحکم نکرده است که حتماً باید جهت ادامه حیات، بخورد و بیاشامد چرا که خود آن‏‌ها را خلق کرده و آن‏‌ها را بیشتر از همه می‏‌شناسد که این روش مؤثر نیست، بلکه در عمل غذا خوردن لذتی قرار داده که همه به خاطر آن غذا می‏‌خورند (البته انسان به‏‌مانند خیلی از موارد دیگر در این زمینه مرتکب افراط و تفریط‏‌های زیادی شده است).

در مورد یادگیری زبان خارجی نیز لذت می‏‌تواند موتور محرک قوی باشد در جهت استمرار حرکت یادگیری که در صورت نبود آن پروسه به تدریج متوقف می‏‌شود. بهتر است دانش‌آموز عمل یادگیری زبان خارجی را برای خود به هر روشی که دوست دارد و بیشتر لذت می‏‌برد انجام دهد تا استمرار آن تضمین شود.

رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود      رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

 

dahwat.com


کریم امامی

 

ترجمه‌ناپذیرها و ترجمه‌پذیرترها و راه آینده

آنچه در زیر می‌خوانید بخش پایانی مقاله‌ی نسبتا مفصلی است‌ دربارهء مسائل ترجمه که اخیرا نوشتن آن را به پایان برده‌ام.تمام مقاله‌ را با فروتنی و خلوص به دکتر غلامحسین یوسفی پیشکش می‌کنم،به‌ نشانه‌ی سپاس یک قلمزن همدل از تلاشهای دیرپای استاد بزرگ در پاسداری از زبان فارسی و فرهنگ ایران زمین و در تربیت فرزندان ما، رهروان آینده.مقاله در دفتری با عنوان«از پست و بلند ترجمه»به‌ چاپ سپرده شده است(نشر پرواز)تا کی به مرحله‌ی انتشار برسد.


چرا بعضی متون را می‌توان به راحتی به زبان دیگری ترجمه کرد،ولی برخی متن‌ها راه‌ نمی‌دهند و هر قدر هم که سعی کنیم نتیجه‌ی درستی نمی‌گیریم؟و در واقع چرا بعضی متون‌ ترجمه‌پذیرند و بعضی ترجمه‌ناپذیر؟البته هر جمله‌ای که مفهوم و معنی مشخصی داشته باشد قابل ترجمهاست،حد اقل مفهوم آن قابل انتقال به زبانهای دیگر است.مثلا مطالب خبری،که‌ رویدادهای مهم جهان را به اطلاع خوانندگان نشریات و شنوندگان رادیوها و بینندگان‌ تلویزیونها در کشورهای گوناگون می‌رسانند،به آسانی و سرعت از یک زبان به زبانهای دیگر ترجمه می‌شوند،و کسی هم در این میان از ترجمه‌ناپذیری آنها شکایتی ندارد.حد اکثر اشکال‌ آن است که گاهی واژه‌ی خاصی به آسانی به زبانهای دیگر برنگردد،یعنی برابر از پیش تثبیت-

 

http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=280628&Type=HTM&LID=1

دسته بندی : ترجمه ناپذیرها و پذیرها