- نویسنده : رسول صباغی
- تاریخ : ۱:٥۳ ب.ظ - ۱۳٩۱/٤/٤
- نظرات : (0)
تقسیمبندی گونههای زبانی ثابت:
1. لهجه شخصی
2. لهجه جغرافیایی
3. لهجه تاریخی
4. لهجه اجتماعی
زمزمه های مربوط به عدم تعلق متن به نویسنده از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده بود. در این دوره بود که اینجا و آنجا گفته می شد که متن صرفا محصول گذشته و تجربه و محیط نویسنده نیست و معتقد بودند که این نوع نگاه به متن نگاهی ذهنی است. کم کم این برداشت شکل گرفت که نگاه عینی آن است که فقط متن و موارد موجود در آن قابل تحلیل است. متن ساختاری یکپارچه است که رمز آن می بایست کشف شود. کاشف خواننده بود و ابزار کشف معیارهای زیباشناختی خود او.پاگرفتن نهضت ادبی فرمالیستهای روس در اوایل قرن بیستم و تاثیری که کارهای یاکوبسن بر جای گذاشت سبب شد که متن هویتی انکارناپذیر بیابد. به تدریج برخی از زبانشناسان درباره ی تحلیل جمله به عنوان واحد زبان تردید کردند و معتقد به واحدهای بزرگتری شدند. هستی متن در حد یک نظام ارزشی تثبیت شد و گفته می شد که معنای هراثر به هیچ وجه آن نیست که نویسنده قصد کرده است.
هویت یافتن متن و تحلیل زبان در واحد های بزرگتر از جمله و، به عبارت دیگر، پیدایش زبان شناسی کلان ترجمه را از تاثیر خود دور نداشت. هنگامی که این نتیجه حاصل شد که واحد تحلیل چیزی بیش از جمله است، چگونه می شد به این اصل پایبند ماند که واحد ترجمه جمله است؟ مسیر تکوین گفتمانها وحاصل آنها یعنی متن در زبانها متفاوت بودواین امر به طور طبیعی مانع از این بود که متنی درست و دست نخورده از زبانی به زبان دیگر منتقل شود.نایدا و کتفورد و نیومارک وارد مبحث متن به معنای نوین آن نمی شوند و جرح و تعدیلات مورد نظرآنها بیشتر در چارچوب واژگان و جمله است. یکی از تفاوتهای تحلیلهای گفتمانی ترجمه با نظریه های قبل از آن شاید این باشدکه تحلیل های گفتمانی در جهت دستیابی به متن هموار آزادی بیشتری به مترجم می دهد. نگاه کل گرایانه به متن اصولا بینشی به مترجم می دهدکه در فرایند رفتن از جمله ای به جمله دیگر به دست نمی آِد. این نگاه ازمتن فراتر می رود و بافت رانیز دربرمی گیرد. بافت در اینجا چنان معنایی عمیق و گسترده دارد که حتی برخی در برشمردن ویژگیهای آن ،محلی را که مطلب در آن منتشرمی شود در زمره ی ویژگی متن می آورند. بااین معنی، چنانچه مقاله ای واحد در کیهان یا اطلاعات منتشر شود معنای آن با هم متفاوت خواهد بود. چنین برداشتی از متن مسلما وظیفه ی مترجم رامشکل تر خواهد کرد. ترجمه ی کلمه به کلمه یا جمله به جمله ی یک متن آسانتر ازترجمه ی آن به صورتی است که بتوانددر قالب متنی سازوار درفرهنگ و زبان گیرنده ظاهرشود. صورت اول ممکن است متن نشود هرچند ترجمه ی دقیق متن مبدا باشد. باگسترش یافتن زبان شناسی نو، مکتب لایپزیک شکوفا شد و ترجمه واژه به واژه جای خود را به مدل گشتاری داد. آلبرشت نوبرت واحد ترجمه را کل متن اعلام کردو مدلی ارائه داد که به «مدل سر-ته»((Top-down model معروف است. در این مدل مترجم ابتدا کل متن را بررسی می کند و آنگاه برمی گردد و واحد متناسب با آن را برای ترجمه برمیگزیند.
مقایسه ی نظریه های نایدا ونیومارک وانطباق های گفتمانی
به طور کلی، نظریه های ترجمه، ازقدیم الایام تاکنون، حرف تقریبا واحدی رادرچارچوب های نظری گوناگون بیان کرده اند. زمانی که نایدا مبحث ترجمه ی صوری و پویارامطرح کرد هنوزبحثی ازمتن ودادن هویتی خاص به آن نبود. نیومارک دستگاه اصطلاحی نایدا راگرفت و برچسبهای دیگری برآن نهادو گوشه های تاریک آن رانیز روشن کرد. نیومارک بامطرح کردن ترجمه ی معنایی دربرابرترجمه ی پیامی همان بحث کهن ترجمه ی تحت اللفظی/ترجمه ی آزاد را به میان کشیدو با معیارهای دقیق تر زبان شناختی آن راتوضیح داد. نیومارک بابیان این مطلب که برخی ازترجمه ها خواننده رابه دنیای نویسنده می برند(ترجمه ی معنایی) وبرخی دیگر، برعکس، نویسنده را به دنیای خواننده می اورند(ترجمه ی پیامی) الگوی روشنی ازدو قطب ترجمه به دست داد.
طیفی که نایداو نیومارک درترجمه مطرح می کنندموردتوجه کسان دیگری نیز بوده است. سراسرکتاب زیبا وپراطلاع جرج استینرحرکت میان دوسوی این طیف ونشان دادن زیروبم های این دو شیوه ازترجمه است. ردپای این گرایشها را در تاریخچه ی ترجمه در کشورخودمان نیزمی توان یافت. آنچه نیومارک زیرعنوان ترجمه ی معنایی/ترجمه ی پیامی(به قول نایدا ترجمه ی مبدامدار وترجمه ی مقصدمدار) مطرح می کنند ازهمان صدراسلام نیزوجودداشته است. درترجمه ی آثاریونانی به عربی دو روش درکاربوده است. یکی روش یوحنابن بطریق وابن ناعمه ی حمصی ودیگران که دقیقا مطابق ترجمه ی صوری نایداوترجمه ی معنایی نیومارک بوده است. سعی آنهابراین بوده که در برابر هر کلمه ی یونانی یک کلمه ی عربی به کار ببرندوچنانچه برای واژه ای یونانی معادلی درعربی پیدانمی شد واژه ی یونانی را وارد عربی می کردند. روش دیگر متعلق به حنین ابن اسحاق وجوهری بود. آنها توجه چندانی به کلمات و ساختار آنها نداشتند، بلکه صرفا به پیام و مفهوم کارداشتند(ترجمه ی پویای نایداو ترجمه ی پیامی نیومارک).
باآغازمباحث مربوط به متن، مباحث مربوط به گفتمان نیزبه تدریج شکل گرفت. سوسور باتفکیک نهادن میان دال و مدلول وبه خصوص با استقلال بخشیدن به دال جدا از مدلول، شالوده ی استقلال دادن به متن را ریخته بود. رولان بارت بانوشتن مقاله ی «مرگ نویسنده» متن را حاکم بلامنازع بحث های ادبی اعلام کرد. بارت گفت همه چیز درمتن است، متن خودبسنده است وهمه چیز از آن بیرون می آیدونقدادبی نیازی به آگاهی اززندگی نویسنده وهنرمندندارد.
کوششهای فوکونیزدرتکوین گفتمان بسیارموثربود. فوکومعتقداست تنهاازطریق ایجاد«حقیقت» می توان تاثیرگذاشت وقدرت را به دست گرفت وحقیقت تنها از راه زبان وتشکیل کفتمان حاصل می شود. فوکومعتقداست تاریخ غرب رانمی توان بدون درنظرگرفتن این عامل تحلیل کرد. حرف فوکو راباتشبیه زبان به دوئل بهترمی توان درک کرد. زبان ها و، به طور اختصاصی تر، گفتمان ها همچون شلیک دردوئل اند. کسی برنده است که زودتربتواندمفهومی رادرقالب زبان –ازواژه گرفته تاکل متن- بریزد وبیان کند. حقیقت این است که گفتمانها دنیارامی سازند. گفتمان مذهب، علم، اخلاق وغیره. اینها بر یکدیگرتاثیر میگذارند وبرخی بردیگران غلبه می یابند. وقتی گفتمان تکوین یافت دیگر خود، صرف نظر از به کاربرندگان آ«، هویت می یابدوحرکت می کند.
هم اکنون ما شاهدرویارویی گفتمانهای غربی با شرقی هستیم وغالبا می بینیم که گفتمانهای مازیرسلطه ی گفتمانهای آنهاقرار می گیرد. زبان مابه طورکلی، وگفتمانهای خاص در درون آن، درپیچ وتاب فشاری است که ازجانب زبان وگفتمانهای غربی برآن وارد میشود.تبلیغات نیزهمین است. اینکه برخی تبلیغات نمی گیرد علتش این است که«حقیقت» ندارد.
aels.mihanblog
مقایسه ی نظریه های نایدا ونیومارک وانطباق های گفتمانی
به طور کلی، نظریه های ترجمه، ازقدیم الایام تاکنون، حرف تقریبا واحدی رادرچارچوب های نظری گوناگون بیان کرده اند. زمانی که نایدا مبحث ترجمه ی صوری و پویارامطرح کرد هنوزبحثی ازمتن ودادن هویتی خاص به آن نبود. نیومارک دستگاه اصطلاحی نایدا راگرفت و برچسبهای دیگری برآن نهادو گوشه های تاریک آن رانیز روشن کرد. نیومارک بامطرح کردن ترجمه ی معنایی دربرابرترجمه ی پیامی همان بحث کهن ترجمه ی تحت اللفظی/ترجمه ی آزاد را به میان کشیدو با معیارهای دقیق تر زبان شناختی آن راتوضیح داد. نیومارک بابیان این مطلب که برخی ازترجمه ها خواننده رابه دنیای نویسنده می برند(ترجمه ی معنایی) وبرخی دیگر، برعکس، نویسنده را به دنیای خواننده می اورند(ترجمه ی پیامی) الگوی روشنی ازدو قطب ترجمه به دست داد.
طیفی که نایداو نیومارک درترجمه مطرح می کنندموردتوجه کسان دیگری نیز بوده است. سراسرکتاب زیبا وپراطلاع جرج استینرحرکت میان دوسوی این طیف ونشان دادن زیروبم های این دو شیوه ازترجمه است. ردپای این گرایشها را در تاریخچه ی ترجمه در کشورخودمان نیزمی توان یافت. آنچه نیومارک زیرعنوان ترجمه ی معنایی/ترجمه ی پیامی(به قول نایدا ترجمه ی مبدامدار وترجمه ی مقصدمدار) مطرح می کنند ازهمان صدراسلام نیزوجودداشته است. درترجمه ی آثاریونانی به عربی دو روش درکاربوده است. یکی روش یوحنابن بطریق وابن ناعمه ی حمصی ودیگران که دقیقا مطابق ترجمه ی صوری نایداوترجمه ی معنایی نیومارک بوده است. سعی آنهابراین بوده که در برابر هر کلمه ی یونانی یک کلمه ی عربی به کار ببرندوچنانچه برای واژه ای یونانی معادلی درعربی پیدانمی شد واژه ی یونانی را وارد عربی می کردند. روش دیگر متعلق به حنین ابن اسحاق وجوهری بود. آنها توجه چندانی به کلمات و ساختار آنها نداشتند، بلکه صرفا به پیام و مفهوم کارداشتند(ترجمه ی پویای نایداو ترجمه ی پیامی نیومارک).
باآغازمباحث مربوط به متن، مباحث مربوط به گفتمان نیزبه تدریج شکل گرفت. سوسور باتفکیک نهادن میان دال و مدلول وبه خصوص با استقلال بخشیدن به دال جدا از مدلول، شالوده ی استقلال دادن به متن را ریخته بود. رولان بارت بانوشتن مقاله ی «مرگ نویسنده» متن را حاکم بلامنازع بحث های ادبی اعلام کرد. بارت گفت همه چیز درمتن است، متن خودبسنده است وهمه چیز از آن بیرون می آیدونقدادبی نیازی به آگاهی اززندگی نویسنده وهنرمندندارد.
کوششهای فوکونیزدرتکوین گفتمان بسیارموثربود. فوکومعتقداست تنهاازطریق ایجاد«حقیقت» می توان تاثیرگذاشت وقدرت را به دست گرفت وحقیقت تنها از راه زبان وتشکیل کفتمان حاصل می شود. فوکومعتقداست تاریخ غرب رانمی توان بدون درنظرگرفتن این عامل تحلیل کرد. حرف فوکو راباتشبیه زبان به دوئل بهترمی توان درک کرد. زبان ها و، به طور اختصاصی تر، گفتمان ها همچون شلیک دردوئل اند. کسی برنده است که زودتربتواندمفهومی رادرقالب زبان –ازواژه گرفته تاکل متن- بریزد وبیان کند. حقیقت این است که گفتمانها دنیارامی سازند. گفتمان مذهب، علم، اخلاق وغیره. اینها بر یکدیگرتاثیر میگذارند وبرخی بردیگران غلبه می یابند. وقتی گفتمان تکوین یافت دیگر خود، صرف نظر از به کاربرندگان آ«، هویت می یابدوحرکت می کند.
هم اکنون ما شاهدرویارویی گفتمانهای غربی با شرقی هستیم وغالبا می بینیم که گفتمانهای مازیرسلطه ی گفتمانهای آنهاقرار می گیرد. زبان مابه طورکلی، وگفتمانهای خاص در درون آن، درپیچ وتاب فشاری است که ازجانب زبان وگفتمانهای غربی برآن وارد میشود.تبلیغات نیزهمین است. اینکه برخی تبلیغات نمی گیرد علتش این است که«حقیقت» ندارد.
aels.mihanblog
در ابتدا به معرفی کتاب گشتاری در نظریههای ترجمه (Exploring Translation Theories)، آخرین اثر آنتونی پیممیپردازیم. این کتاب در سال ۲۰۱۰ توسط انتشارت روتلج چاپ و منتشر شد. در این کتاب طیف وسیعی از نظریه های برجسته ترجمه در غرب به همراه نظریه هایی از دیگر حوزههای پژوهشی در ارتباط با ترجمه مورد بررسی و نقد قرار می گیرند. تمامی نظریههای ترجمه معرفی شده در این کتاب درهفت الگوی کلی معرفی می شوند که عبارتند از: الگوی معادل طبیعی، معادل یک طرفه، هدف، توصیف، عدم اطمینان، بومی سازی، و ترجمه فرهنگی که هر کدام به ترتیب در فصلی از کتاب ارائه می شوند. این کتاب در هشت فصل در ۱۸۸ صفحه منتشر شده است. در فصل اول کتاب، نگارنده به تعریف مفهوم نظریه پرداخته و چگونگی طبقه بندی نظریههای مدرن ترجمه را در این هفت الگوی کلی تشریح میکند. همچنین، وی لزوم مطالعه نظریههای ترجمه را بخصوص برای مترجمان توضیح میدهد.
پیم در پیش گفتار کتاب، این اثر را مکملی برای دو کتاب مقدماتی، درآمدی بر مطالعات ترجمه (Introducing Translation Studies) کاری از جرمی ماندیو درآمدی بر مطالعات ترجمه شفاهی (Introducing Interpreting Studies) اثر فرانز پشکر می داند. او در مصاحبه ای در پاسخ به مترجم ژاپنی اثر خود، در مورد مقایسه این کتاب و درآمدی بر مطالعات ترجمه، کتاب ماندی را مناسب برای سطوح کارشناسی و گشتاری در نظریه های ترجمه را مناسب برای دورههای تکمیلی و پیشرفته تر می داند.
ولی در مجموع و بدون در نظر گرفتن سطوح مختلف ارائه نظریههای ترجمه در دو اثر ماندی و پیم، این کتاب در دو فصل کامل به بررسی دو موضوع مهم بومی سازی و ترجمه فرهنگی میپردازد که در اثر ماندی اشاره ای به آنها نشده است. بخصوص در آخرین فصل کتاب، پیم به توضیح و نقد نظریه هایی میپردازد که به تازگی تحت عنوان بحث برانگیز ترجمه فرهنگی مطرح می شوند.
ترجمه فرهنگی به مجموع رویکردی هایی اشاره میکند که به رغم اتخاذ واژه ترجمه هیچ ارتباط مستقیمی با هیچ متنی ندارند و با مفهوم یا پدیده ای دارای تعامل و یا ارتباط تعادلی نمیباشند. در مقدمه فصل هشت چنین توضیح داده شده است که در قرن بیست و یکم از مفهوم وسیع ترجمه فرهنگی برای برسی دامنه وسیعی از مسائل در جامعه شناسی پسامدرن، مطالعات پسااستعماری، مهاجرت، التقاط فرهنگی و بسیاری از مسائل دیگر استفاده می شود. بر خلاف رواج این اصطلاح در حوزه مطالعات ترجمه، و حتی اضافه شدن آن به عنوان یکی از مدخلهای جدید دانشنامه آزاد ویکیپدیا، بسیاری از نظریه پردازان و پژوهشگران ترجمه با استفاده از واژه ترجمه فرهنگی برای چنین پدیدهها و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی مخالف بوده که میتوان بطور نمونه به ایتمار ایوان زوهر و هریش تریویدی اشاره کرد.
لازم به ذکر است که پیم پس از انتشار این کتاب، اقدام به ایجاد پایگاه علاقه مندان کتاب گشتاری در نظریههای ترجمه در شبکه فیسبوک کرده که در آن به سولات خوانندگان کتاب پاسخ می دهد و نیز اطلاعات تکمیلی در این خصوص ارائه می کند. بعلاوه ویدئوهای متعددی از سخنرانیهای وی که در مورد موضوعات کتاب میباشد نیز در این پایگاه بارگذاری شده است که بیشتر این ویدئوها مربوط به سخنرانی های او در زمان تدریس نسخه ابتدایی این کتاب در موسسه مطالعات بینالمللی مونتری در امریکا در دو سال گذشته میباشد.
بدون شک مطالعه این کتاب برای دانشجویان دورههای پیشرفته مترجمی و مطالعات ترجمه بسیار مفید خواهد بود، چرا که ایشان را از منظری جدید و انتقادی با بسیاری از نظرات اندیشمندان فرهنگ، زبان، فلسفه، ادبیات و ترجمه در باره مترجم و ترجمه آشنا خواهد کرد.
translationstudies.persianblog.ir
Semantic structure is more nearly universal than grammatical structure. That is, all languages have meaning components which can be classified as THING, EVENTS ATTRIBUTES, or RELATIONS.
An analysis of the surface structure does not tell us all that we need to know in order to translate. Behind the surface structure is the deep structure, the meaning. It is the meaning that serves as the base for translation.
Idiomatic translations use the natural forms of the receptor language, both in the grammatical constructions and in the choice of lexical items. A truly idiomatic translation does not sound like a translation.
رابطة تقابل معکوس:
این رابطه صرفاً بین دو کلمه حاکم است که اسناد قرار دادن یکی از آنها دلالت بر وجود دیگری میکند.
رابطة تقابل تناقضی:
این رابطه میان عناصر همشمول است.
. مانند / صبح وظهر/ که با هم رابطه تناقضی دارند. یعنی وقتی گفته میشود ’حالا صبح است‘ دیگر نمیتوان گفت ’حالا ظهر است.‘
رابطة تضاد (Antonymy) یا
تضاد درجهبندی شده (Graded antonymy):
در این رابطه، میان واحدها ’تدریج‘ و درجهبندی وجود دارد.
مثال: / old, young / که با هم متضاد میباشند. البته بین این درجاتی نیز وجود دارد: فردی نسبتی به فردی دیگر و نسبت به شخص دیگری جوان است.
رابطة تقابل تکمیلی یا تضاد دوگانه:
در این رابطه با اسناد قرار دادن یکی از کلمات، کلمه دیگر مورد نقض قرار میگیرد.
.مثال:
/ single-married / یا / dead-alive / که با اسناد قرار دادن یکی (یعنی گفتن این جمله که
(Ahmad is single) دیگری نقض میشود:
Ahmad is not married.
رابطه شمولیت (Hyponymy) : زمانی رابطه شمولیت بین دو واحد لغوی برقرار است که یکی شامل دیگری شود.
مثال: vehicle: car, bus, truck
هر یک از این سه کلمه، شمول vehicle میشوند، و این سه بایکدیگر رابطه همشمولی (Co-hyponymy) دارند.
رابطه هممعنایی (Synonymy): دو واحد لغوی وقتی باهم هممعنا هستند که در تمام بافتهای کاربردی باهم قابل جایگزینی باشند.
مثال: -conception
- idea
ساختار معنایی (Semantic Structure): عبارتست از انواع رابطههای معنایی موجود بین واحدهای مجموعههای جانشین در سازههای آن زبان.
مثال: در سازه ”برادر من معلم است.“ بهجای واحد ’برادر‘ میتوان از واحدهایی نظیر ’مادر‘، ’پدر‘، ’خواهر‘، ’دایی‘، ’پسرعمو‘، ’دخترعمو‘، ’عمه‘، ’مادربزرگ‘، را جانشین کرد.
روابط جانشینی حاکم بر واحدهای زبان عبارتند ازروابطی که میان واحد ویژهای از یک سازه و سایر واحدهایی که قابلیت جانشیتی با آن واحد را دارند، برقرار است.
روابط همنشینی میان عناصر زبانی عبارتند از روابطی که در پرتو آن، بین عناصر همردیف یک سازه (syntagm) ارتباط برقرار میشود.
ترجمه ناپذیری فرهنگی: یک متن هنگامی به زبانی دیگر از نظر فرهنگی غیر قابل ترجمه است که از میان ویژگیهای مهم نقشی متن مبدأ یک یا چند ویژگی در فرهنگ زبان مقصد موجود نباشد.
ترجمه ناپذیری زبانی: یک متن هنگامی از نظر زبانی غیر قابل ترجمه است که از میان ویژگیهای مهم زبانی متن مبدأ، یک یا چند ویژگی، جزء ویژگیهای مهم نقشی ارتباط مربوطه نیز محسوب می شود.
مثال مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت
ویژگیهای مهم نقشی: این ویژگیها تأثیر مستقیم بر نقش ارتباطی متن یا جمله مربوطه در موقعیت ارتباطی خود دارند.
ترجمه تحتاللفظی:
مترجم تا حدودی کلمه به کلمه عمل مینماید ولی گاهی برای بهتر رساندن پیام، کلمات یا عناصری به زبان مقصد اضافه میکند.
مثال: ترجمه تحتالفظی عبارت خداحافظ به انگلیسی میشود.
God protect you
ترجمه وابسته به ردیف یا کلمه به کلمه:
مترجم آرایش ردیفی متن مبدأ را حفظ میکند و کلمه را به کلمه، عبارت را به عبارت، و جمله را به جمله ترجمه مینماید.
ترجمه آزاد:
مترجم، پیام متن مبدأ را بهصورت آزاد در چارچوب زبان مقصد ترجمه میکند.
نخست
این که ، بیشاز دهها عنوان داستان از زبانهای آلمانی، فرانسه، انگلیسی و
روسی به قلم شما طی نیم قرن به زبان فارسی منتشر شده است، مترجم چند
زبانه بودن امکانی بهتری را برای ترجمه ی اثری پیش روی مخاطب باز میکند
یا نه تاثیری ندارد؟
طبعا وقتی آدم با چند زبان آشنا باشد وسعت دید و
احساسش در ارزیابی آثار ادبی فرق میکند اما نتیجه آشنایی به زبانهای
دیگر برای مخاطب این است که اولا تا جایی که امکان داشته باشد من از زبان
اصلی ترجمه میکنم از این گذشته متن اصلی را با چند ترجمه معتبرش کنار هم
میگذارم و مقایسه میکنم یعنی جاهایی که تعبیر و تأویل متن اهمیتی داشته
باشد از نظر دو یا سه مترجم با خبر میشوم و نتیجه کار به ترجمه امین
نزدیکتر میشود.
به نظر میرسد تقریبا فضای ترجمه ادبیات، دیگر زبانها به
فارسی بیش از این که متاثر از هدفمندی مترجمان در انتخاب ترجمهها
باشد، تحت تاثیر سفارشهای بازار یعنی اقبال و عدم اقبال از ترجمهها
است؟
البته پیش میآید که از طرف ناشران ترجمه اثری را
داشتهام و در آن صورت اگر آن اثر در برنامهام نباشد و با آن آشنا نباشم و
فرصت هم نداشته باشم آن کتاب را میخرم و میخوانم و اگر از آن خوشم بیاید
یعنی بر دلم تاثیری بگذار آن را در برنامه ترجمهام قرار میدهم.
در فضای ادبیات، عموما سلیقه مترجمها دست به دست هم میدهد
تا نگاه مخاطب فارسی به ادبیات دنیا کم و بیش شکل بگیرد این نگاه چقدر
واقعی است مثلا از بسیاری نویسندگانی که چندان مطرح نیستند آثار متعددی
ترجمه شده و برخی از آثار مطرح جهان به فارسی در نیامده است با این نگاه
موافق هستید؟
من فکر میکنم اگر کار به سلیقه مترجمان سپرده
شود بد نیست چون اگر مترجم اثری را که ترجمه میکند دوست داشته باشد نتیجه
کارش بهتر میشود. من بیشتر بر این متمرکز میشوم که شاهکارهای مسلم تاریخ
ادبیات را ترجمه کنم و تلاشم بر این است که عظمت آنها را در ترجمه برگردانم
و تا جایی که بضاعتم اجازه بدهد این کار را میکنم، گرچه تشخیصام در مورد
آثار غیر کلاسیک هم بد نبوده است.ترجمه «بیابان تاتارها»،«خداحافظ گری
کوپر»و «گلهای معرفت» که خواننده ایرانی هم از آنها استقبال کردند.
جناب حبیبی از کتاب یا کتابهایی که ترجمه کردید و به دلیل شرایط ممیزی فرصت انتشار پیدا نکرد خاطره روشنی دارید؟
چطور
میشود که رد شدن اثری را از صافی ممیزی فراموش کرد. شما خوب میدانید که
مترجم ماشین نیست که اگر نتیجه زحمتاش عرضه نشد ضایعه فقط به مدتی وقت
تلف شده و کاغذ و خودکار حرام شده باشد و محدود شود من برای ترجمه کتاب
اول چند بار آن را میخوانم و ضمن ترجمه با خواننده احتمالی آیندهام در
ارتباط احساسی و عاطفی قرار میگیرم. که خوانندهام عبارت را میپسندند
یا خیر؟ و بسیاری از آنها را بارها تغییر میدهم تا متن در عین حفظ امانت
تا جایی که ممکن است دلنشین شود و بوی ترجمه ازش نیاید بعد کتاب را مدتی به
حال خودش میگذارم و سعی میکنم فراموش کنم بعد از چند ماه دوباره به
سراغش میروم و احیانا برخی جاها را تغییر میدهم و با اصل متن مقابله
میکنم تا این که تحویل ناشر داده میشود خب میتوانید حدس بزنید نه فقط
حدس بزنید که حس کنید وقتی نتیجه کارم را به علت سختگیری ممیزی نتوانم به
خواننده عرضه کنم چه حسی پیدا میکنم کتاب «نارسیس و کلامون» اثر هرمان
هسه 15 سال است که در انتظار دریافت مجوز است و کتاب «زندگی و سرنوشت»
گرچه یک بار توسط انتشارات سروش منتشر شده است اما سه سال است که در انتظار
اجازه برای چاپ دوم است و وزارت ارشاد آب پاکی را روی دست ما و ناشر ریخته
است.
آیا واقعا مساله ممیزی به حدی است که ما با تصویری مخدوش یا ناقص از ادبیات دیگر کشورها در زبان فارسی روبهرو شویم؟
اجازه
کتاب «موسی و آدمها» مشروط به اصلاحات مختصری بود که به اصل کتاب لطمه
زیادی وارد نکرد اما از رنگ و عطر خاصی که کتاب داشت قدری کاست اما
کتابهایی که پیش از این ذکرش رفت اصلا اجازه انتشار پیدا نکرد بدون این که
دلیلی ذکر شود.
از بین زبانهایی که تسلط دارید، ترجمه آثار ادبیات آلمانی،
انگلیسی، روسی یا فرانسوی به فارسی، کدام یک را قابل دفاعتر میدانید و
معتقدید که توانسته چهره شفافی از ادبیات آن سرزمین را در زبان فارسی
نشان دهد؟
من فکر میکنم مشکل میشود نویسندهای را پیدا کرد
که آثارش آینه تمام نمای ادبیات یک زبان باشد امیل زولا، رومن گاری، مارسل
پانیون شباهتی به هم ندارند یا مثلا فلوبر و ویکتور هوگو ادب سالاران بزرگی
هستند که کاخهای با شکوه و جاویدانی به جای گذاشتهاند اما در آثارشان
از طنز رومن گاری چیزی به چشم نمیخورد آثار تولستوی یا داستایوسفکی و چخوف
و گونتارس همه با روح روس میتپند اما شباهت زیادی میان آنها نیست.
آغاز ترجمه آثار ادبیات دنیا به زبان فارسی از مشروطیت به
این طرف کم و بیش از ادبیات فرانسه شروع شده است، این مساله ناشی از غنای
ادبیات این زبان است یا نه به همین اعتبار که از آغاز نهضت ترجمه تا
کنون عموم روشنفکران و زباندانهای ایرانی بر این زبان تسلط داشتند،
ترجمه از فرانسه به فارسی را آغاز کردند و بعد به سراغ آثار دیگر
زبانها هم رفتند؟
بله ظاهرا پای مسافران ایرانی به فرنگ
نخستین بار به فرانسه باز شده است و همانطور که شما اشاره کردید زمانی بود
که فرهیختگان ایرانی بیشتر فرانسه میدانستند؛ علتش را باید از
جامعهشناسان و تاریخ دانان پرسید اما بعدها ملاحظات اقتصادی و بازرگانی
اسباب زیاد شدن نفوذ انگلیسیها در ایران شد هنگامی که من به دبیرستان
میرفتم در برخی از دبیرستانها زبان فرانسه اصلا تدریس نمیشد و در
دبیرستانهای بزرگتر در مقابل چند کلاسی که زبان خارجیشان انگلیسی بود فقط
یک کلاس زبان فرانسه بود و علتش این بود که علاقهمندان زبان انگلیسی
بیشتر بودند ولی این حالا در عرصه ادب، کاری به برتری آثار زبانی به زبان
دیگر ندارد. به گمان من نفوذ اولیه زبان فرانسه در ایران علت سیاسی داشت.
از مترجمهای تاثیرگذار در یک صد سال اخیر بگویید از آدمهایی
که به اعتقاد شما با ترجمههایشان سهم مهمی در رونق و ارتقاء ادبیات
داستانی فارسی داشتهاند.
البته مترجمان خوب زیاد هستند اما
نام بردن از همه آنها ممکن نیست، ولی از ترجمههای استاد ابوالحسن نجفی و
محمد قاضی که دوست نزدیکم بودند و نجف دریا بندری و مهدی سحابی و عبدالله
کوثری استفاد زیاد کردهام.
دقیق نمیدانم اما گویا ترجمه، کار تمام وقت شماست بعد از گذشت
نیم قرن کدامیک از ترجمههایی را که از ادبیات آلمانی، انگلیسی، فرانسه
و روسی انجام دادید دوست یا دوست بیشتر دارید؟
بنده غیر از
نیروی پیام که جنبه ادبی نداشت و به پیشنهاد تلویزیون برای مجله تماشا
انجام دادهام، کار سفارشی اصلا نکردم و کتابهایی ترجمه کردهام که خودم
دوست داشتم در نتیجه نمیتوانم میان آنها فرقی بگذارم.
مساله دیگر که دامان ترجمه از زبانهای دیگر به فارسی را
گرفته است ارائه ترجمه متعدد از یک اثر است ضرورتی ندارد که وقت و انرژی
را بر سر ترجمه یک اثر که ترجمه شده است گذاشت غیر از این، دوباره
کاریها توان زیادی را از جامعهی ادبی ما در ترجمه آثار دیگر از
زبانها به فارسی گرفته است؟
این حرف شما از یک نظر درست است
به این معنی که وقتی از یک اثر چند ترجمه صورت گرفت توان کار و وقت مترجمان
با دو دوباره کاری به هدر میرود، البته اگر بشود در این زمینه صحبت از
دوباره کاری کرد. همانطور که جاهای دیگر هم گفتهام، زبان فارسی مخصوصا
زبان رمان در دوران ما در حال تحول سریع است. مترجمان بسیار آگاهتر و
باریکبینتر شدهاند. توقع از آثار ترجمه شده بسیار زیادتر شده است مجله
مترجم منتشر میشود که خواننده آن فقط مترجمان نیستند اینها همه نشان
میدهد که ترجمه کار دقیقی شده است. ترجمههای محمد طاهر میرزا از رمانهای
معروف الکساندر دوما، پیش از یک قرن پیش صورت گرفته است. البته بدون
اینکه بخواهم در ارزش کار این مرد فرهیخته و راهگشا و ارجمند تردید کنم،
با ترجمهای که امروز از این کتابها صورت گیرد خیلی تفاوت دارد، مساله
امانت در ترجمه مراعات سبک نویسنده و این جور چیزها پیوسته اهمیت بیشتری
پیدا میکند. در برخی از ترجمههایی که از سرشتابزدگی از شاهکارهای بزرگ
ادب شده اشتباههایی شده که اصلا قابل چشمپوشی نیست.
شما به عنوان مترجمی پیشکسوت که با همتی بلند به چهارمین زبانی
که تسلط پیدا میکند روسی است آنهم در سالهای میانسالی چه شد که به
فراگیری زبان روسی و ترجمه دوباره آثار ادبیات کلاسیک روس علاقمند شدید؟
من
درجوانی مختصری روسی یاد گرفتم، آن هنگام هم مترجم نبودم و خیال نمیکردم
که یک روزی، در این راه بیفتم. زمانی بود که کتاب فروشی گوتنبرگ کتابهای
روسی خیلی خوبی در زمینه ریاضیات و علوم به قیمت ارزان میفروخت. محلش همه
در خیابان بوذر جمهوری سابق بود. مشتری این جور کتابها بودم و
بهاندازهای که با زحمت و به کمک فرهنگ از آنها استفاده کنم روسی بلد
بودم، ولی هنگامی که برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم آن مختصر را هم به
مرور فراموش کردم. خب طبیعی است هنگامی که در گذر زمان از زبان استفاده
نکنی فراموش میشود، 34 سال پیش که در آمریکا بودم و آنجا به کار ترجمه
ادامه میدادم چند کتاب ترجمه کردم که بعد خبر دار شدم ترجمه و منتشر کردند
از جمله کتاب «سوی و آدمها» بود که چندی پیش از سوی نشر ماهی منتشر شده
بود و نیز داستان «حریم »ویلیام فاکنر و چند کتاب دیگر بود چون از ایران
دور بودم و از آن چه در بازار نشر میگذشت بیخبر بودم.
تماس تلفنی هم مانند امروز میسر نبود. ادامه کار مشکل بود این بود که
به خیال افتادم زبان روسی را فرا بگیرم چون مترجمان روسیدان خیلی کمتر از
سایر زبانها بودند. بسیاری از مترجمان به انگلیسی و آلمانی و فرانسه مسلط
بودند و از طرفی ادبیات بسیار غنی روسی چنان که شایسته بود به ایرانیها
معرفی نشده بود و اغلب به ملاحظات سیاسی و تبلیغاتی و با عجله و آنهم از
زبانهای دیگر به زبان فارسی ترجمه شده بود ؛با این انگیزهها آموختن روسی
را در آمریکا آغاز کردم و آن کار را در پاریس در دانشگاه پی گرفتم.
همانطور که اشاره کردید آموختن زبانی دیگر در میانسالی کار بسیار دشواری
است و زحمت زیاد میخواهد، اما از این کار پشیمان نیستم و ترجمههایی که از
آثار روسی انجام دادم به اعتقاد من موفق بوده است.
ضرورت دوبارهی ترجمههای آثار داستایوفسکی و دیگر نویسندگان
روس از سوی شما چه هست با این که ترجمهای از این آثار در زبان فارسی بوده
است؟
آثار داستایوفسکی، چخوف و تولستوی و دیگران نیز از
زبانهای دیگر به فارسی ترجمه شدهاند و همین امر ناگزیر اسباب دردسر است
از این گذشته ترجمههای موجود قدیمیاند البته نمیخواهم در حق کسانی که
اولین بار آثار بزرگ ادب روسی را به فارسی ترجمه کردند ناسپاس باشم، و حرمت
همت و زحمتشان را نگه ندارم ولی همانطور که پیش از این عرض کردم، گذشت
زمان و تحول شیوه کار احتیاجات جدیدی ایجاد میکند و این خیلی طبیعی است
خودم گرچه 10 سال پیش از ترجمه فلان کتابم راضی بودم. هم اکنون همان کتاب
را آنطور ترجمه نخواهم کرد. اگر عمری باشد و خدا توفیق بدهد، در ترجمههای
قدیمیام تجدید نظر خواهم کرد.
راستی ترجمه را از کدام زبان آغاز کردید آیا آثار مهم آن
زبان تمام شده بود که به سراغ ترجمه آثاری از زبانهای دیگر رفتید یا نه
اصلا اینحرفها نبود ماجرا چیز دیگری است.
متاسفانه و
خوشبختانه کارم به قاعده یا منطق نبوده است زبان اولم فرانسه بود چون در
دبیرستان یاد گرفته بودم آنهم برای اینکه پدرم در مدرسه فرانسوی درس
خوانده بود و فرانسه خوب میدانست و وقتی بچه بودم در کنار شاهنامه
قصههایی هم از فرانسه برای ما میگفت بنابراین فرانسه در خانواده ما جای
خاصی داشت. بعد در دانشکده انگلیسی خواندم، ولی خوب طبعا فرانسه را بهتر
میدانستم و اولین کتابهایی که ترجمه کردم، مثل «زمین انسانها»، «بیابان
تاتاره»ا یا «خداحافظ گاری کوپر» از این زبان بود. بعدها برای ادامه تحصیل
به آلمان رفتم زیرا همسر اولم آلمانی بود و خدا رحمتش کند در رشته زبان و
ادبیات آلمان و البته بعد هم در ایرانشناسی تحصیل کرده بود و تحمل
نمیکرد که شوهرش خوب آلمانی بلد نباشد، خودم هم گرچه تحصیل ادبیات نکرده
بودم، عشقام به ادب آلمان کمتر از علاقهام به ریاضی و تکنولوژی نبود و در
آموختن این زبان زحمت زیاد کشیدم و بعد هم رفتم ترجمه آثار برخی از
نویسندگان آلمانی لذت بسیار بردم. امیدوارم که شما راضی باشید.
mehrnameh.ir
ترجمان را ذوقی سرشار و معلوماتی کافی و کامل لازم است تا بتواند حق ترجمه را چنانچه باید و شاید ادا کند.بسا نفوس که در فنون ادبیه ماهر و در مواضیع مختلفه دارای قوه کامل بوده ولی در فن ترجمه قاصر و آزادی حق آن بواجب عاجز مشاهده میشوند.
و بسا نفوس که مقام استادی آنان در فنون ادبیه از حسن ترجمه آنها ظاهر و باهر و بعظمت مقامشان افزوده است.
شیخ شیراز فی المثل در ترجمه شعر متنبی ابو الطیب مهارتی بکار برده که بتوصیف نیاید متنبی گوید
http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=698506&Type=HTM&LID=1