k

k

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۴:۰۵
    %)
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۵/۱۷
    kkk
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۹۴، ۱۱:۲۸ - سعید
    مرسی

۱۸۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

 یکی از جدیدترین مدل های ارائه شده برای ارزیابی کیفیت ترجمه مدل استدلال محور ویلیامز می‌باشد. برخلاف مدل خزاعی فر که متمرکز بر ارزیابی ترجمه متون ادبی می‌باشد، ویلیامیز رویکرد استدلال محور را برای ارزیابی کیفیت متون غیر ادبی پیشنهاد می‌کند. او همسو با نظر چایم پرلمان١، معتقد است که طبقه‌بندی های استدلالی ارسطو را می‌توان در گونه‌های بسیار متنوعی از متون حاضر یافت. همچنین براساس یافته‌های فیلسوف استفان تولمین٢ مطرح می کند که ساختار استدلال در سطح کلان در تمامی متون وجود دارد.


به اختصار می‌توان گفت که وی معتقد است که تمامی متون استدلالی هستند، حتی متون اخباری. بدین‌صورت که نویسنده سعی در متقاعد کردن خواننده در پذیرش برخی نظرات و عقاید دارد. بر همین اساس ویلیامز معتقد است که هر متن مبداء ابزاری، شامل ساختار کلان استدلالی می‌باشد که در وهله اول مترجم موظف به حفظ آن ساختار در متن ترجمه شده می‌باشد. این به مفهوم انکار وجود و اهمیت توجه به مختصات متنی و کاربردهای متفاوت متنی نمی‌باشد. بلکه بدین ‌معنی است که حفظ و انتقال ساختار کلان استدلالی در بررسی کیفیت ترجمه می‌بایست بعنوان اولین اولویت، مورد ملاحظه و ارزیابی قرار گیرد. او برای بررسی کاربرد مدل خود به بررسی دو مقاله‌ آماری و جرم ‌شناسی می‌پردازد و شواهدی در تأیید نظر خود ارائه می‌کند. برای مطالعه‌ بیشتر این روش بررسی کیفیت ترجمه می‌توان کتاب٣ مالکولم ویلیامیز با نام "ارزیابی کیفیت ترجمه: رویکردی استدلال محور" که توسط دانشگاه اتاوا در سال ٢٠٠۴ منتشر شده است را مطالعه کرد. و یا می‌توان برای دستیابی به چکیده‌ این مدل ارزیابی، مقاله‌ای۴ از وی را که در مجله‌ الکترونیکی موتاتیس موتاندیس را که در سال ٢٠٠٩ منتشر شده است را مطالعه کرد.


دسته بندی : نظریه های ترجمه


----------------------------------------


آیا ترجمه نمی‌تواند ارزش متن اصلی را داشته باشد؟


والتر بنیامین اندیشمندی بود که آرزو داشت یک منتقد ادبی شود. او علاوه بر ترجمه اشعار شارل بودلر، مقدمه ای با عنوان «وظیفه مترجم» بر «تابلوهای پاریسی» او نوشت و نظریه های فلسفی خود را درباره ترجمه شرح و بسط داد.

هدف از نوشتن این مقاله این است که با تطبیق نظریه های بنیامین با دیگر صاحب نظران ترجمه، رویکرد مناسب به ترجمه تبیین شود. از آنجا که بنیامین سخت طرفدار ترجمه لفظی بود، به همین دلیل بیشتر به این مقوله و نیز مولفه زبان محض و وفاداری به متن اصلی پرداخته می شود.

نقد حاضر به مفهوم خرده گیری و تخریب اندیشه های اندیشمندی چون والتر بنیامین نیست؛ بسا که در جامعه امروزی ما نقد را ابزاری برای خرده گیری بکارمی برند و با برداشتی جزء از کل به ارزش واقعی و حقیقی اثر لطمه می زنند. به جرات می توان گفت که در جامعه ادبی ما نقد به معنی واقعی آن و آن گونه که در دنیا رایج است وجود ندارد.


ترجمه جدا از متن اما در پیوند با آن است


در دنیای کنونی ترجمه از چنان اهمیتی برخوردار شده است که توجه بسیاری از فیلسوفان و زبان شناسان مطرح دنیا را به خود معطوف داشته است، به طوری که گذشته از فیلسوفانی مانند گئورگ اشتاینر، ژاک دریدا، جی اف گراهام، والتر بنیامین و...، فیلسوفی فرانسوی به نام "ژان رنه لد میرال" عبارت «ترجمه شناسی» را ابداع کرد.

مسئله مهم در نظریه بنیامین این است که "ترجمه درکی از معنا یا محتوای اطلاعاتی متن اصلی به خواننده نمی دهد. ترجمه جدا از متن اما در پیوند با آن است، چیزی است که بعد از آن می آید و به عمر متن اصلی بقا می بخشد. این بازآفرینی بقای متن اصلی را تضمین می کند."

طبق گفته والتر بنیامین "ترجمه خوب بیان رابطه متقابل و اصلی زبان است." بنیامین در کل به زبان توجه دارد. او ترجمه را نوعی فرآیند ترکیب می داند که باعث اتحاد دو زبان مجزا می شود و این ویژگی بارز لفظ گرایان است. بنیامین در این مقدمه خود کاملا از ترجمه لفظ به لفظ دفاع می کند. وی ترجمه را پرکردن شکاف با معنی در یک زبان کلی می داند. از این رو ترجمه تحت اللفظی را ترجیح می دهد. به زعم وی "یک ترجمه حقیقی شفاف است. متن اصلی را نمی پوشاند. روشنایی آن را تاریک نمی کند؛ بلکه به زبان محض اجازه می دهد تا با تقویت خویش بر متن اصلی بدرخشد. این امر روی هم رفته با ارائه تحت اللفظی نحوی تحقق می یابد که ثابت می کند واژه نسبت به جمله، عنصر اولیه مترجم است. بسا که اگر جمله به مثابه دیواری در برابر زبان مبدا باشد، ترجمه تحت اللفظی به مثابه گذرگاه است."

در اینجا دو مسئله قابل بحث است و حتی ترجمه خود او از اشعار بودلر به این طریق صورت گرفته است. به زعم بنیامین باید به صورت و قالب اثر توجه کرد و نه محتوا. و این رویکرد به ترجمه، او را به مقوله ای به نام «زبان محض» سوق داده است که در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

ترجمه تحت اللفظی موضوعی است که از زمان سیسرو مردود شمرده شده است. بسا که انتقال الفاظ و واژه های زبان مبدا باعث از بین رفتن معنا و بار معنایی و انتقال حس می شود. زبان شناسان به خوبی و به طور جامع به این موضوع پرداخته اند. از زمان پیدایش نظریه های ترجمه، مترجمین و نظریه پردازان ترجمه را به انواع مختلفی تقسیم کرده اند که هرچند نام های متفاوتی بر آنها گذاشته اند اما در کل می توان گفت که تمام آنها وجه مشترکی در انتقال معنا دارند.

اولین تقسیم بندی متعلق به سیسرو و سپس سنت جروم است که مبنای نوشتارهای مهم درباب ترجمه هستند. سیسرو درخصوص ترجمه خود می نویسد "من در ترجمه هایم با حفظ عقاید و قالب، آن را به زبانی ریختم که خودمان استفاده می کنیم و در این راه لازم ندانستم که از ترجمه واژه به واژه استفاده نکنم، یعنی اسلوب کلی و نیروی زبانی را حفظ کردم و ترجمه معنایی را در پیش گرفتم." سنت جروم نیز در نامه به پاماشیوس راجع به ترجمه خود از عهد عتیق چنین می نویسد "من در ترجمه خود از ترجمه معنایی استفاده کردم نه از ترجمه لفظی."

بعدها مارتین لوتر آلمانی، از این دو نفر پیروی و از ترجمه لفظی پرهیز کرد؛ تا جایی که کلیسا او را متهم به خیانت در ترجمه کرد. از درایدن، ولت و تایلر که بگذریم به قرن بیستم می رسیم که موثرترین و جنجال برانگیزترین نظریه ها در این دوره شکل گرفته است. نظریه ها و رویکردهای قرن بیستم را می توان به دو بخش تقسیم کرد. نظریه های زبان شناسی که نمایندگان آن رومن یاکوبسن، وولفرام کولر، پیتر نیومارک، سی جی کتفورد و یوجین نایدا هستند و سپس نظریه های فلسفی که والتر بنیامین، ژاک دریدا، ازرا پوند و گئورگ اشتاینر منادیان آن اند.

در این مقاله تنها به بررسی نظریه های یوجین نایدا و پیتر نیومارک و سپس اشتاینر و دریدا می پردازیم تا یک بررسی تطبیقی در برابر بنیامین صورت گرفته باشد.


ترجمه صوری و پویا - ترجمه معنایی و پیامی

یوجین نایدا، زبان شناس آمریکایی ترجمه را به دو نوع صوری و پویا تقسیم می کند. در نوع اول، مترجم واژه ها را به همان صورت به زبان مقصد برمی گرداند. (به زعم بنیامین «واژه ها نخست همان واژه بودند»). در این نوع ترجمه واژه همان قالب صوری خود را حفظ می کند.

پیتر نیومارک ترجمه را به دو نوع تقسیم می کند: ترجمه معنایی و ترجمه پیامی. در ترجمه معنایی مترجم نمی خواهد از دنیای نویسنده فاصله بگیرد و اولویت به دیدگاه های نویسنده داده می شود. چنین ترجمه ای را نمی توان به راحتی خواند. چون از دیدگاه مولف ترجمه می شود ولی در ترجمه ارتباطی تمام توجه به خواننده معطوف می شود. از وارد کردن واژه های نامانوس اجتناب و در واقع ترجمه تعدیل می شود. بنیامین در ترجمه خود از اشعار بودلر به ترجمه تحت اللفظی دست زده است؛ به همین خاطر ترجمه اشتاینر از ترجمه او بسیار بهتر است.

بنیامین به صورت اثر نظر دارد نه به محتوای آن و این گفته او که ترجمه نمی تواند ارزش متن اصلی را داشته باشد، اعتقادی سست تلقی می شود. اگر مترجم با بهره جویی از واژه ها و عبارتهای غنی به بازآفرینی بپردازد و با برخورداری از مهارت و چیره دستی لازم به ترجمه ارتباطی دست بزند و احساس لازم را به مخاطب انتقال دهد، در این صورت متن ترجمه اهمیت بالاتری پیدا خواهد کرد. آندره لوفر می نویسد: « فیتز جرالد با بازسرایی اشعار عمر خیام بر اهمیت متن اصلی افزوده و آن را همتراز با نیاز ادبی دوره خود در غرب ساخته است». در ایران هم می توان به ترجمه های احمد شاملو از اشعار مارگوت بیگل و سایر نویسندگان اشاره کرد.


هیچ شعری برای خواننده و هیچ تصویری برای بیننده نیست

بنیامین در مقاله خود می نویسد: « در بررسی یک اثر ادبی یا قالب ادبی توجه به گیرنده پیام فایده ای دربر ندارد. هرگونه توجه به توده خاص یا نماینده آن نه تنها گمراه کننده بلکه حتی در توجه نظری به هنر نیز مضر است». آنچه مسلم می نماید این است که در هر اثر هنری بر خلاف نظر بنیامین، مخاطب و گیرنده پیام اهمیت بالایی دارد و اگر اثری نتواند مخاطب خود - اعم از خاص و عام را راضی کند - به هیچ وجه اثرگذار نبوده و از ارزش هنری و ادبی آن کاسته خواهد شد. بنیامین چنان مخاطب را از نظر انداخته که می نویسد: «هیچ شعری برای خواننده، هیچ تصویری برای بیننده و هیچ سمفونی برای شنونده نیست».

پیتر نیومارک می گوید: «طبیعتا هر ترجمه ای برای خواننده است، حتی اگر آن متن در اصل برای خواننده نوشته نشده باشد». بی گمان مایه دلسردی و یاس است که صاحب اثری بفهمد که اثرش مخاطبی ندارد. مطمئنا در حیطه نقد ادبی پسامدرن اهمیت مخاطب به مراتب نه تنها از متن بلکه از خود مولف هم فراتر رفته است.

رولان بارت نظریه پرداز و فیلسوف فرانسوی در مقاله معروف خود «مرگ مولف» سیمای حقیقی این مطلب را چنین می شکافد: «یک متن ساخته نوشته های متعدد بوده، از فرهنگهای بسیار گرفته شده و به عرصه روابط متقابل مکالمه، هجو و مجادله پا می گذارد اما جایگاهی وجود دارد که گرانیگاه این چندگانگی است و آن جایگاه خواننده است نه آن طور که تاکنون گفته شده، مولف.» او مقاله را چنین پایان می برد که «تولد خواننده باید به بهای مرگ مولف باشد».

اما این تنها بارت نیست که خلاف نظر بنیامین را دارد. میشل فوکو فیلسوف پسامدرن در مقاله «مولف چیست؟» می نویسد: «مولف منشا بی کران دلالتهایی که یک اثر را پر می کنند، نیست؛ مولف بر آثار تقدم ندارد...» و «چه تفاوتی دارد که چه کسی سخن می گوید؟». بی شک اولین هدف هنرمند، نویسنده و مترجم این است که با خلق اثری بتواند خواننده را متاثر کند و ارتباط خوبی با خواننده و شنونده اش برقرار کند. ترجمه هم از این قاعده مستثنا نیست، چون وظیفه آن انتقال اطلاعات به نحو خوب است. بنیامین می نویسد: «معقول امر این است که هیچ ترجمه ای نمی تواند اهمیت متن اصلی را داشته باشد.» این امر زمانی می تواند صحت داشته باشد که دانش مترجم از زبان مقصد در سطح پائینی باشد و دست به ترجمه نارسا و تحت اللفظی بزند. بنیامین ترجمه را چیزی بعد از متن اصلی می داند که تداوم و بقای عمر متن است و این بازآفرینی در واقع بقای متن اصلی را تضمین می کند.


ترجمه نوعی تاویل خلاقانه است

بنیامین می نویسد: «ترجمه یک نمود است. برای درک آن به عنوان یک نمود، فرد باید به زبان مبدا باز گردد». ترجمه نوعی تاویل خلاقانه است. به عبارتی ترجمه را دائما تاویل و تفسیر همراهی می کند. این رویکرد به ترجمه در نظریه معروف گئورگ اشتاینر با عنوان «حرکت هرمنوتیکی» مشهود است. مترجم نخست خواننده و بعد مترجم است. در نتیجه آنچه می خواند ابتدا در درون خود تفسیر و سپس به شیوه فهم خود تاویل و بازآفرینی می کند. اشتاینر روش هرمنوتیکی را «بررسی معنا جهت درک بخشی از گفتار یا نوشتار و تلاش برای فهم این فرایند برمبنای شیوه کلی معنا» تعریف می کند. او هرمنوتیک ترجمه را عمل استخراج و انتقال مناسب معنی می داند.

اما در باب « زبان محض» باید گفت که بنیامین از نوعی زبان متافیزیکی دفاع می کند. هدف نهایی در ترجمه، در اندیشه وی به زبان محض ختم می شود. «محض یعنی غیر التقاطی و عاری از پدیده های دیگر. زبان محض زبانی است که خداوند به انسان عطا فرمود. آفرینش چیزی جز نامیدن نیست. آنچه محض است نه محتوایی دارد و نه قابل انتقال است».

ژاک دریدا که از این اندیشه بنیامین تاثیر پذیرفته و خوانش خود را از نظریه زبان بنیامین جمع بندی می کرد، راهی در پیش گرفت که با ساختار بنیامین یکی نبود. ساختارشکنی دریدا اولویت معنا در واژه را طرد می کند و روشهایی را توجیه می کند که متن فرضیات خودش را متزلزل ساخته، تناقضهای درونی آن را کشف می کند. او مفاهیم خویشاوندی زبانها و بقا را در کنش ترجمه بررسی می کند و آن گاه آن را در فهم نو خود از متن قرار می دهد. دریدا در نامه ای می نویسد «ساختارها باید باز، تجزیه و لایروبی شوند».

در خاتمه با اذعان به دانش بالای بنیامین، نتیجه گیری از مباحث فوق را به عهده خواننده می گذاریم تا از دخالت و تحمیل عقیده شخصی پرهیز شود.


منبع: خبرگزاری مهر



آنچه در ادامه می خوانید چکیده ای مختصر از سخنان بسیل حتیم درباره اهمیت دو فرهنگی بودن علاوه بر دو زبانه بودن مترجم می باشد که چندی پیش در جمع دانشجویان مطالعات زبان و ترجمه دانشگاه علوم مالزی ایراد شد. بسیل حتیم درنظرگرفتن فرهنگ مقصد را در زبان ترجمه به خصوص در ترجمه به انگلیسی نسبت به زبانهایی از جمله عربی بسیار با اهمیت تر دانست. زیرا تاریخچه دویست ساله مطالعه علمی زبان و زبانشناسی در اروپا و به خصوص در زبان انگلیسی باید ها و نباید ها را بسیار شفاف ساخته ومرزهای زبانی و متنی را به خوبی مشخص کرده است. به اعتقاد وی، مترجم می بایست با اشراف به تمامیت متن مبدا چندین سطح از بافت زبان (context) را مدنظر قرار دهد.


در سطح اول (register)، که سطح رسمیت و سطح تخصصی بودن می باشد، بطور کلی حس متن منتقل میشود و مترجم باید با دقت، سطح منطبق و مناسب آن را در زبان مقصد انتخاب واستفاده کند. از انواع این سطح می توان  انواع حقوقی، مذهبی و تاریخی را نام برد. در سطح بعد (text)، می بایست نوع متن، بررسی و در زبان مقصد باز آفرینی شود. برای نمونه  از انواع متن می توان به متن تفسیرى، تشویقی‌ و یا احساسی اشاره کرد. در سطح سوم (genre) باید به قوانین، هنجارها، ‌باید ها و نبایدها در متن مبدا اندیشید و به قوانین، هنجارها و بایدها ونبایدهای فرهنگ متن مقصد پایبند بود. در سطح آخر (discourse)، دیدگاه ها و ذهنیت های کلی در زبان مبدا باید لحاظ شده و بطور مناسب به زبان مقصد منتقل شود.

وی برای شفافیت بیشتر موضوع فوق ولایه های چهارگانه بافت زبان (context)، به بررسی یک نمونه پرداخت. دو ترجمه انگلیسی از یک بند به زبان عربی بررسی شد. وی نمونه ترجمه اول را مناسب کتاب های تاریخی و نمونه دوم را مناسب مطبوعات دانست. او تفاوت دو نمونه ترجمه را در سطح اول (register) و سطح چهارم (discourse) زبان مقصد دانست. به گفته وی، چاپ و نشر در جامعه انگلیسی به خاطر پس زمینه تاریخی و فرهنگی آن بسیار دقیق، وسختگیرانه می باشد وامکان چاپ نمونه اول در مطبوعات و نمونه دوم را در کتب تاریخی بسیار غیر متحمل دانست. در مقابل در زبان عربی برای بیان آن مطالب چه به منظور نشر در مطبوعات یا کتب تاریخی از سطوح بافتی مشابهی استفاده می شود و این بطور نمونه وظیفه مترجم عربی به انگلیسی را مشکل وسخت می کند بدین صورت که مترجم با بازآفرینی لایه های بافتی متن مبدا به نتیجه مطلوب دست پیدا نخواهد کرد و او باید با شناخت وآگاهی از لایه های مناسب بافتی در زبان و فرهنگ مقصد، لایه های مناسب را شناسایی و انتخاب نموده و ترجمه را انجام دهد. البته حتیم لازم به ذکر دانست که عدم وجود برخی سطوح بافتی متمایز و تخصصی در زبان هایی مانند عربی را  دلیل ضعف در ساختار این زبان ها نمی داند، و مسئولیت این تحول و تخصصی شدن را متوجه کاربران معاصر این زبان ها می داند. لیکن وی مسئله آموزش فرهنگ را در حال حاضر کم کارآمد دانست و انحراف این دوره ها را از مباحث اصلی را مشهود دانست.                     

به منظور آموزش فرهنگ کشورها، در اروپا برگزاری دوره های کوتاه مدتی در این خصوص رایج می باشد. پروفسورحتیم ماهیت این دوره ها را نگاهی فرهنگی-اجتماعی می نامد. در چنین برنامه هایی صرفا لیست ها وطبقه بندی هایی از انواع غذا، ‌موسیقی،‌ پوشش و لباس، پرسیدن آدرس، ‌خرید، شروع و پایان مکالمه در فرهنگی خاص مطرح می شود. در راستای ضرورت آشنایی با فرهنگ مقصد برای تربیت مترجم، حتیم در این مورد فرهنگ را به سه زیرمجموعه کلی  تقسیم می کند: الف) محصولات واشیاء فرهنگی، ب) عملکرد های فرهنگی، و ج) دیدگاه های فرهنگی.

در دوره های یاد شده نگاهی فرهنگی اجتماعی از تمام فرهنگ کشوری فقط به زیر مجموعه اول یا محصولات فرهنگی پرداخته می شود. او این سطح را کاملا لازم، ولی کافی نمی داند ومترجم به جای درک صحیح وخلق ترجمه مناسب، نیاز به درک تمامیت فرهنگ مقصد دارد.

وی با بیان عدم کفایت توجه به محصولات فرهنگی برای درک پیغام متن به ذکر مثال جالبی پرداخت. او معتقد بود وقتی بن لادن از واژه جهاد استفاده کرد همه آن را جنگ علیه غیرمسلمانان، آمریکا و تروریسم برداشت کردند و در مقابل وقتی بوش از کلمه جنگ صلیبى (crusade) استفاده کرد جهانیان آن را جنگ مقدس مسیحیان علیه مسلمانان برداشت کردند و این دو کلمه باعث پیامد های فرهنگی سیاسی نامطلوبی در عرصه جهانی شد. بسیل حتیم معتقد است که اگر افراد با لحاظ کردن ذهنیت فرهنگی و ویژگی های لایه های بافتی زبان های مبدا و مقصد در سخنان بن لادن و بوش دقت می کردند درمی یافتند که منظور هر دو نفر جهاد در مفهوم عام و جنگ صلیبی (و   crusadeبا حرف آغازین کوچک) و نه در مفهوم خواص بلکه بمعنی تعامل وتلاش گروهی برای رسیدن به یک هدف مشترک بوده است.

وی معتقد بود که اگر بن لادن و بوش در سر یک میز، رو در رو با هم مذاکره میکردند حرف های یکدیگر را بهتر می فهمیدند و حتی شاید با هم به توافق می رسیدند. وی مفاهیمی همچون جهاد، حجاب و حتی انواع غذا ها را از نمونه هایی از محصولات فرهنگی می داند.

یکی دیگر از چندین نمونه بررسی شده توسط او در مورد اهمیت دوفرهنگی بودن مترجم مربوط به ترجمه جمله ای از یک رمان انگلیسی به اسپانیایی مربوط می شود که مترجم در صورت عدم آشنایی با عملکرد فرهنگی و ذهنیت فرهنگی مخاطب اسپانیایی زبان نمی تواند حس تنهایی وبی بضاعتی شخصیت رمان را انتقال دهد (The guy was sick and tired of the Chinese restaurants and TV dinners). در انگلستان یکی از ارزان ترین غذاها را از یک رستوران چینی می توان تهیه کرد. نگارنده انگلیسی رستوران چینی را نمادی از کم بضاعتی وصرف غذا در حین تماشای تلویزیون را نمادی از تنهایی می داند، ولی هر دوی این موارد بیانگر تجمل و تمول آن فرد برای اسپانیایی زبانها می باشد ومترجم در صورت عدم آگاهی حس نادرست ومتضادی را در ترجمه انتقال خواهد داد.

 

translationstudies.persianblog


-------------------------------------------------------


موضوع توانش ترجمه (translation competence)، یکی از موضوعات بحث بر انگیز در مطالعات ترجمه در چند سال اخیر بوده است. اهمیت این موضوع از چند دلیل ناشی می شود که مهمترین دلیل آن نیاز مبرم طراحان دوره های آموزش مترجم به درک هر چه ملموس تری از اصلی ترین هدف دوره های آموزشی که همان دست یابی به توانش ترجمه است، می باشد. صاحب نظران حوزه طراحی برنامه های آموزشى از جمله نیشن و مکلیستر ترسیم دقیق هدف یا اهداف اصلی آموزش و بررسی اصول و مبانی نظری در این خصوص را در برنامه ریزی یک سیستم آموزشی، مهمترین گام و مقدم بر دیگر اقدامات برمی شمارند. لیکن علاوه بر طبیعت انتزاعی این پدیده، انگشت شمار بودن پژوهشهای تجربی را میتوان دلیل اصلی حل نشدن معمای توانش ترجمه برشمرد. بعلاوه، در ابتدا لازم به ذکر است که علی رغم شباهت واژگانی توانش ترجمه در مطالعات ترجمه، این مفهوم با توانش زبانی (linguistic competence) در زبانشناسی متفاوت می باشد. بر خلاف توانش زبانی در زبانشناسی، توانش ترجمه نزدیک وشبیه تر به کنش زبانی (linguistic performance) بوده و بیشتر به عملکرد در مهارت ترجمه اشاره دارد.


مهمترین دیدگاه مشترک بین پژوهشگران توانش ترجمه اعتقاد به چند بعدی بودن و یا چند بخشی بودن این توانش می باشد. به عبارت دیگر، توانش ترجمه هیچگاه یک توانایی یا مهارت تخصصی واحد و یکپارچه تلقی نشده و برآیندی از مجموعه ای از چندین زیر توانش (sub-competence) اصلی و فرعی در نظر گرفته شده است. بطور نمونه، البرت نوبرت معتقد است که توانش زبانی، توانش متنی، توانش دانش نامه ای یا موضوعی، و توانش فرهنگی در کنار توانش انتقالی که مافوق چهار مورد قبل می باشد در تعامل با هم منجر به توانش ترجمه در مترجم شده و برای او توانایی لازم برای ترجمه را فراهم می کنند. کریستینا نرد نیز در معرفی مترجم کاربردگرا نه مولفه را برای توانش ترجمه ضروری میداند، که از جمله می توان به توانش نگارش، توانش تحقیق، توانش حرفه ای، توانش فراارتباطی، توانش بین فرهنگی، توانش ارائه و توزیع، توانش رسانه ای ، توانش مقاومت و توانش اعتماد بنفس اشاره کرد.

        لیکن، آنتونی پیم در خصوص توانش ترجمه و در ارتباط با انتخاب سر فصل دروس دوره های آموزش مترجم معتقد است که به جای تمرکز بر روی زیر مجموعه های فرضی توانش ترجمه موثرتر خواهد بود که توانش ترجمه را از زاویه ای متفاوت که شامل دو توانش کلی و فراگیر می باشد بررسی کرد. از نظر او توانش ترجمه را میتوان حاصل این دو زیر توانش اصلی دانست: اول، توانایی تولید و خلق مجموعه ای بیش از یک متن ترجمه شده مناسب و دوم ، توانایی انتخاب مناسب ترین متن ترجمه شده به سرعت و با اعتماد بنفسی موجه. از دلایل پیم برای ارائه چنین تعریف موجزی از توانش ترجمه و رد ضرورت بررسی فهرست های طولانی از زیر توانش ها و مولفه های مختلف توانش ترجمه، تغییرات سریع به واسطه انقلاب الکترونیکی در چند سال اخیر و تغییرات شگرف و بی ثبات دنیای کار ترجمه حرفه ای می دانند.

        برخی دیگر از پژوهشگران بر اساس داده های بدست آمده از محیط های آموزشی اقدام به معرفی مولفه ها و زیر توانش های این مهارت پرداخته اند. اولیویا فاکس بر اساس ویژگی های نا مطلوب ترجمه دانشجویان مترجمی و مشکلات عمومی ایشان در ترجمه به ارائه مدلی آموزشی از توانش ترجمه پرداخته است.در این مدل برای رسیدن به توانش ترجمه در محیط های آموزشی می بایست در پنج حوزه مختلف مهارت ها و توانایی های دانشجویان مترجمی را ارتقا داد، از جمله توانش ارتباطی، توانش اجتماعی- فرهنگی، توانش زبانی و فرهنگی، توانش یادگیری و توانش حل مسئله.

        از دیگر مدل های توانش ترجمه میتوان به مدل شش مولفه ای دانشگاه استون اشاره کرد. در این مدل که با نظارت و هدایت کریستینا شفنر طراحی شد شامل توانش زبانی، توانش فرهنگی، توانش متنی، توانش موضوعی یا دانشنامه ای، توانش تحقیق و توانش انتقال می باشد. از این مدل برای برنامه ریزی سر فصل مطالب دوره کارشناسی "زبان های خارجی به همراه مطالعات ترجمه" در دانشگاه استون (Aston University) استفاده شد، که بعدها به عنوان الگویی مورد استفاده دیگر دانشگاه های انگلستان قرار گرفت. یادآوری می شود که در هیچ یک از دانشگاه های انگلستان دوره اختصاصی آموزش مترجم در سطح کارشناسی وجود ندارد و ترجمه فقط در سطح کارشناسی ارشد چه در دوره های پژوهش محور و یا در دوره های تخصصی ترجمه ادبی یا ترجمه کاربردی (Applied Translation Studies)، که بیشتر بر ترجمه رسانه های تصویری و بومی سازی متمرکز می باشند، ارائه می شود.

        یکی از جدیدترین مدل های توانش  ترجمه در چند سال گذشته توسط واحد ترجمه اتحادیه اروپا مورد مطالعه قرار گرفته و تنظیم شده است. هدف اصلی طراحی این مدل تدوین برنامه استانداردی برای دوره آموزش مترجم در سطح کارشناسی ارشد بود تا بدین وسیله نیاز اتحادیه اروپا به مترجم های کارآمد و آشنا به نیاز های خاص این مجموعه چند فرهنگی-زبانی برطرف گردد. این مدل توسط یک گروه تخصصی شامل پژوهشگران پیشگامی همچون کریستینا شفنر، دوروثی کلی و دیگران به سرپرستی ایو گمبیر طراحی و تدوین شد. این مدل شامل شش زیر توانش می باشد، از جمله توانش زبانی، توانش بین فرهنگی، توانش موضوعی، توانش تکنولوژی، توانش جستجوی اطلاعات و توانش ارائه خدمات ترجمه. به شرط رعایت برخی موارد و ملزومات مشخص شده توسط اتحادیه اروپا، این مدل قابل استفاده برای دانشگاه های اروپایی می باشد. هم اکنون این مدل در بیش از پنجاه دانشگاه در اروپا در سطح کارشناسی ارشد مورد استفاده می باشد.

        یکی از گروههای تحقیقی که در این زمینه به طور متمرکز در طی دو دهه گذشته مشغول به تحقیق و بررسی بوده گروهی تحت عنوان پیست (PACET) می باشد. این گروه که شامل بیش از ده پژوهشگر مطالعات ترجمه و مربی آموزش ترجمه در دانشگاههای اسپانیا می باشند از اواسط دهه نود میلادی می باشند با هدف کشف و تشریح توانش ترجمه و مولفه های تشکیل دهنده آن بر روی مدلی با استفاده از دامنه وسیعی از گونه های متفاوتی از داده های میدانی و با بکارگیری چندین روش جمع آوری و تحلیل اطلاعات مشغول به مطالعه بوده اند. در طی بیش از یک دهه مطالعه گروهی و متمرکز، گروه پیست مدل پیشنهادی خود را به طور مستمر به روز رسانی کرده و بر اساس اطلاعات جدید بدست آمده سلسله مراتب و چیدمان زیر توانش های مطرح در این مدل را تغییر داده اند.

        با اینکه تحقیقات در مورد ماهیت توانش ترجمه و بعلاوه چگونگی دستیابی به این توانش در دوره های آموزشی به پاسخی قطعی دست نیافته اند، لیکن نتیجه تمامی مطالعات فوق بر این نکته تاکید دارند که در دوره های آموزش مترجم می بایست شامل زیر توانش های مختلفی (بسیار) فراتر از تسلط بر دو زبان و فرهنگ باشد، نکته ای که در برنامه ریزی سر فصل دروس دوره های مترجمی در دانشگا های ایران در بیست و چند سال گذشته مورد غفلت قرار گرفته است.

by Masood Khoshsaligheh

translationstudies.persianblog

----------------------------------



http://www.oup.com/us/companion.websites/9780195394726/instructor/resources/?view=usa

برای دانشجویان ارشد مترجمی و همکلاسیهای محترم.


-----------------------------------------


نقد ادبی چیست؟


نوشته‌ای که پیش رو دارید به نیت آشنا شدن دوستداران وادی ادبیات داستانی و بویژه محافل ادبی و ایجاد الفت و انس میان ایشان و اقیانوس بی‌انتها و شگفتی‌آفرین نقد ادبی است.
در این سطور سعی بر این بوده است که مشتاقان قلم ـ بطور خلاصه و به زبانی ساده اما علمی ـ با این رئوس آشنا شوند:

1ـ نقد ادبی چیست؟
2ـ منتقد کیست؟
3ـ انواع نقد کدامند؟

نقد ادبی چیست؟


نوشته‌ای که پیش رو دارید به نیت آشنا شدن دوستداران وادی ادبیات داستانی و بویژه محافل ادبی و ایجاد الفت و انس میان ایشان و اقیانوس بی‌انتها و شگفتی‌آفرین نقد ادبی است.
در این سطور سعی بر این بوده است که مشتاقان قلم ـ بطور خلاصه و به زبانی ساده اما علمی ـ با این رئوس آشنا شوند:

1ـ نقد ادبی چیست؟
2ـ منتقد کیست؟
3ـ انواع نقد کدامند؟

نقد ادبی چیست؟

تعریف نقد ادبی در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط می‌شود متفاوت است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً بر این بوده است که معایب اثری را بیان کنند و مثلاً در این که الفاظ آن چه وضعی دارد یا معنی آن برگرفته از اثر دیگری است و بطور کلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گویند. و این معنی از خود لغت نقد فهمیده می‌شود زیرا نقد جدا کردن سره از ناسره است. توضیح اینکه در ایام باستان پول کلاً دو نوع بود. پول نقره(درم) و پول طلا(دینار). گاهی در دینار تقلب می‌کردند و به آن مس می‌آمیختند و در اینصورت عیار طلا پایین می‌آمد. در روزهای نخست تشخیص مس ممزوج با طلا با چشم میسر نبود. البته بعد از گذشت مدتی،مس اندک اندک سیاه می‌شد، چنان که حافظ گوید:

خوش بود گر مِحَکِ تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غِش باشد

به سکه تقلبی زر مغشوش و ناسره و امثال این می‌گفتند، چنان که حافظ فرموده است:

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود

بدین ترتیب چنانکه اشاره شد،کار منتقدان باستان بیشتر نشان دادن نقاط ضعف بوده است. جامی در «سبحه الابرار» به منتقدان می‌گوید:

عیب جویی هنر خود کردی عیب نادیده یکی صد کردی
گاه برراست‌کشی خط گزاف گاه بر وزن زنی طعن زحاف
گاه برقافیه کان معلول است گاه برلفــظ که نامقبول است
گاه نابرده ســـوی معنی پی خرده گیری زتعصب بــروی

اما در دوران جدید مراد از نقد ادبی نشان دادن معایب اثر نیست (هر چند ممکن است به این امر هم اشاراتی داشته باشد) زیرا نقد ادبی به بررسی آثار درجه یک و مهم ادبی می‌پردازد و در اینگونه آثار بیش از اینکه نقاط ضعف مهم باشد نقاط قوت مطرح است.لذا منتقد ادبی می‌کوشد با تجزیه و تحلیل آن اثر ادبی اولاً ساختار و معنی آن را برای خوانندگان روشن کند و ثانیاً قوانینی را که باعث اعتلای آن اثر ادبی شده است توضیح دهد. لذا نقد ادبی از یک سو بکارگرفتن قوانین ادبی در توضیح اثر ادبی است و از سوی دیگر کشف آیین‌های تازه ممتازی است که در آن اثر مستتر است.
بدین ترتیب می‌توان به اهمیت نقد ادبی در گسترش ادبیات و متعلقات آن پی برد زیرا با نقد ادبی اولاً همواره ادبیات و علوم ادبی متحول و زنده می‌ماند زیرا منتقد در بررسی آثار والا از آن بخش از ابزارهای ادبی استفاده می‌کند که کارآمد است و خودبه خود برخی از ابزارهای علمی و فنی فرسوده از دور خارج می‌شوند و ثانیاً با بررسی آثار والا معاییر و ابزارهای جدیدی را کشف می‌کند و به ادبیات کشور خود ارزانی می‌دارد. خوانندگان به کمک منتقدان ادبی معاییری بدست می‌آورند که آثار والا را بشناسند و بدین ترتیب به آثار سطحی وقعی ننهند و این باعث می‌شود که جریانات فرهنگی و ادبی در مسیر درست خود حرکت کنند و صاحبان ذوق و اندیشه و رای و نبوغ مقام شایسته خود را بازیابند.
نقد ادبی همیشه به معنی دیگرگونه خواندن اثر نیست.گاهی به معنی دقیق‌تر خواندن یا هوشیارانه‌تر مطالعه کردن اثر است. فرمالیست‌ها1 می‌گفتند دقت در متن و ژاک دریدا می‌گوید تأکید در دقت.در همان حال و هوای سنتی هم دقیق‌تر خواندن اثر مهم است. هنرهای نهفته در آن را بازنمودن و اهمیت اثر را نشان دادن و گاهی ارتباط آن را با مسائل اجتماعی وسیاسی دوران متن بازنمودن (گرایشی که در نحله‌های جدید نقد مطمح نظر نیست). به هرحال، در مورد نقد ادبی آنقدر سخن گفته‌اند که امروزه یکی از شاخه‌های مطالعات ادبی، نقدشناسی و و بحث در مورد خود نقد است.عیب اثری را گفتن،اثری را وصف کردن،تجزیه و تحلیل اثر ادبی،دیگرگونه خواندن اثری، تأثر خود را از اثری بیان کردن و..این تلقیات و انتظارات اولاً در هر دوره‌ای فرق می‌کند و ثانیاً بستگی به فلسفه یا سلیقه منتقد دارد. مثلاً میشل فوکو در مقاله معروف «مؤلف چیست» نقد را چنین تعریف می‌کند:« کار نقد،آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلف نیست و نیز قصد ندارد تا از راه متون، اندیشه یا تجربه‌ای را بازسازی کند، بلکه می‌خواهد اثر را در ساختار،معماری، شکل ذاتی و بازیِ مناسبات درونی‌اش تحلیل کند. در اینجا، مسأله‌ای پیش می‌آید: اثر چیست؟»
در مورد نثر نقد ادبی بد نیست که اشاره شود،باید ساده وروشن و علمی باشد.در ایران مرسوم است که در ستایش از نثرهای ادبی و انشایی و در عیب‌جویی از طنز استفاده می‌کنندحال آنکه نقد ادبی اولاً در اساس ربطی به ستایش و عیبجویی ندارد و گاهی هدف فقط تحلیل اثر است و ثانیاً در مواقع مدح و هجو هم باید سخن روشن و جنبه استدلالی داشت باشد. فرنگیان به نثر نقد ادبی، Expository prose می‌گویند یعنی نثری که توصیفی و ارتباطی است و جنبه استدلالی دارد یعنی با ذکر جزئیات مطلب را قدم به قدم جلو می‌برد.

نقد ادبی کاری خلاق است و گاه منتقد ادبی به اندازه صاحب اثر باید دارای ذوق و خلاقیت باشد، با این فرق که نویسنده و شاعر ضرورة اهل فضل و بصورت خودآگاه آشنا به همه فوت و فن‌های علوم ادبی نیست، حال آنکه منتقد ادبی باید دقیقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آنها بعنوان ابزاری در تجزیه و تحلیل عوامل علوّ آن اثر ادبی بهره گیرد.از سوی دیگر منتقد گاهی به عنوان واسط‌ای بین نویسنده و خواننده عمل می‌کند و باعث می‌شود تا خواننده متون طراز اول را به سبب برجستگی و تازگیشان که معمولاً با ابهام و اشکال همراهند فهم کند.معمولاً آثار ادبی والا را فرهیختگان می‌ستایند و عوام‌الناس به تبع ایشان به آن آثار و نویسندگانشان احترام می‌نهند. اما خود دلیل ارزش آنها را نمی‌دانند.منتقد در تجزیه و تحلیل‌های خود علل برجستگی این آثاررا برای مردم توضیح می‌دهد و در این صورت گویی غیرمستقیم به مردم می‌فهماند که چه آثاری فاقد ارزشند.در نتیجه در کشورهایی که نقد ادبی رواج و اهمیت بیشتری دارد وضع نویسنده و شاعر و نشر و مطبوعات و جریانات فرهنگی معمولاً بسامان است، معمولاً حق به حقدار می‌رسد و متقلبان فرهنگی کمتر مجال سوء استفاده می‌یابند.
منتقد ادبی علاوه بر آشنایی با نحله‌های مختلف نقد ادبی و علوم ادبی باید فرد کتاب خوانده‌ای باشد و با بسیاری از دانش‌های دیگر چون سیاست و مذهب و جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ آشنا باشد زیرا آثار بزرگ ادبی ـبرخلاف آنچه امروزه می‌گویند ـ فقط به لحظ ادبی بودن نیستند که شهرت و قبول می‌یابند بلکه هزار نکته باریک‌تر از مواینجاست. به قول الیوت( در مقاله مذهب و ادبیات ) معیارهای ادبی فقط مشخص می کند که اثری ادبی است ولی عظمت یک اثر فقط با معاییر ادبی مشخص نمی‌شود.آیا اهمیت شاهنامه فقط به لحاظ مسائل ادبی است؟

نقد ادبی کلاً بر دونوع است:
1ـ نقد نظری

2ـ نقد عملی

نقد نظری (Theoretical criticism)

که مجموعه منسجمی از اصطلاحات و تعاریف و مقولات و طبقه‌بندی‌هایی است که می‌توان آنها را در ملاحظات و مطالعات و تفاسیر مربوط به آثار ادبی بکار برد. همینطور محک‌ها و قواعدی را مطرح می‌کند که با استعانت از آنها می‌توان آثار ادبی و نویسندگان آنها را مورد قضاوت و ارزیابی قرار داد و به اصطلاح ارزش‌گذاری کرد.
نقد نظری در حقیقت فقط بیان قواعد و فنون ادبی و نقد ادبی است اما ممکن است آن را در اثری پیاده نکنیم.مثلاً می‌گوییم در نقد باید توجه داشت که متن تحت‌الشعاع زندگی و آرای نویسنده قرار نگیرد،اما از این دیدگاه خاص به بررسی اثری نمی‌پردازیم و فقط بیان نظریه کرده‌ایم.
کتاب آی.ا.ریچاردز موسوم به اصول نقد ادبی (Principles of Literary Criticism) که در سال 1924 نگاشته شد و کتاب نورتروپ فرای موسوم به تشریح نقد ادبی (Anatomy of Criticism) که به سال 1957 نوشته شد از آثار معتبر در نقد نظری هستند.

نقد عملی یا تجربی (Practical criticism)

این نوع نقد به بررسی تقریباً تفصیلی اثر خاصی می‌پردازد؛ یعنی استفاده عملی از قواعد و فنون ادبی برای شرح و توضیح و قضاوت اثری.در نقد عملی باید از اصول نظری نقد ـ که طبیعتاً بر تجزیه و تحلیل‌ها و ارزشگذاری منتقد نظارت و حاکمیت دارند ـ بطور ضمنی وغیر صریح استفاده کرد.به زبان ساده در عمل از مفاد آنها استفاده شود نه این که بصورت نقل قول، نقد را تحت‌الشعاع قرار دهند.بعبارت دیگر باید بصورت توصیه‌هایی، گاه به گاه و مناسب مقام مورد رجوع و استفاده قرار بگیرند. در نقد ادبی بحث این است که «فلان اثر(شعر) تا چه حد خوب‌است؟». اما برای اینکه متوجه شویم فلان اثر (شعر) تا چه حد خوب است باید مسائل مختلفی را در مد نظر داشته باشیم. مثلاً باید نسبت به صحت متن مطمئن باشیم ولذا وارد مباحث زبان شناسی و تاریخی شویم. و الیوت هم اشاره کرده است که عظمت آثار فقط با معاییر ادبی تبیین نمی‌شود. پس اشراف به نظام‌های دیگر علوم انسانی چون روانشناسی و جامعه شناسی و تاریخ و امثال اینها برای منتقد بصیر لازم است.
در میان آثار بزرگ نقد ادبی انگلستان در این حوزه، می‌توان از مقالات درایدن،دکتر جانسون، برخی از فصولی که کالریج در کتاب تراجم ادبی (Biographia Literaria) در باب شعر وردزورث نوشته است، سخنرانی او در باب شکسپیر،کتاب ماتیو آرنولد موسوم به مقالاتی در نقد ادبی (Essays in Criticism) و سرانجام از گزیده مقالات (Selected Essays ) تی.اس.الیوت نام برد.

برخی نقد عملی را به دو شعبه تقسیم کرده‌اند:

الف/ نقد تأثری یا احساسی (Impressionistic criticism)
در اینگونه نقد، منتقد می‌کوشد تا تأثیری را که اثر ادبی بر او گذاشته است بیان کند.یعنی خیالات،بینش‌ها، احساسات و بطور کلی تأثراتی را که اثر ادبی در او ایجاد کرده است توضیح دهد.
هزلیت (Hazlitt) در مقاله «درباب نبوغ و عقل متعارف» در این مورد می‌نویسد: «شما از موضع احساس تصمیم می‌گیرید نه از موضع خرد. یعنی از موضع تأثراتی که بر اثر عوامل متعدد و مختلف در ذهن فردی خاص حاصل می‌شود، اما این تأثرات را نمی‌توان بر آثار دیگری تسری داد.»
آناتول فرانس این شیوه از نقد ادبی را چنین تعریف کرده است (و این تعریف او در بین منتقدان ادبی معروف است):
The adventures of a sensitive soul among masterpieces
ماجراهای یک روح حساس در برخورد با شاهکارها
در این مورد باید توجه داشت که تأثر هر کسی از یک شاهکار ادبی فی نفسه نمی‌تواند مهم یا برای دیگران حائز اهمیت باشد.تأثرات کسی مهم وبرای مردم جالب است که در زمینه ادب اعتباری داشته باشد ولذا مردم نسبت به عقاید و آرای او کنجکاو باشند.مثلاً همه دوست داریم که بدانیم نظر نیما درباره بوف کور و تأثر او از این شاهکار چه بوده است وگرنه نظر افراد معمولی در اینباره برای هیچکس مهم نیست.

ب/ نقد فتوایی یا حکمی یا معیاری (Judicicial criticism)
در این نوع نقد سعی بر این است که نه تنها بین اثر و خواننده ارتباط ایجاد شود بلکه تأثیر و کنش (effects) اثر ادبی به لحاظ موضوع، شکل و ساختار،تکنیک و صناعت، تجزیه و تحلیل وروشن شود. یعنی علت تأثر را هم توضیح دهند. در این نقد، قضاوت منتقد بر مبنای محک‌هایی است که برای آثار طراز اول ادبی در ذهن دارد. به زحمت می‌توان در عمل بین این دو شیوه نقد تأثری و فتوایی فرق قایل شد. بطور کلی می‌توان گفت که در نقد فتوایی منتقد بر مبنای اصول کلی که در ذهن دارد حکم می‌کند و در نقد تأثری فقط بر مبنای تأثیری که اثر ادبی بر او گذاشته است.اما به هر حال در هردو نقد، مدار، تأثر منتقد از اثر است.
از نمونه‌های خوب نقد تأثری در غرب، آثار لونگینوس است. در دوران معاصر ای.ام.فورستر و ویرجینیا ولف هم در این باب آثاری دارند.
در نقد نظری و عملی ـ که کار آنان بطور کلی بیان قوانین ادبی در ارتباط با اثر و توضیح دادن آثار ادبی و شرح تأثر و کیفیت تأثیر و قضاوت کردن است ـ می‌توان بر حسب ارجاع آثار به جهان بیرونی یا خواننده یا نویسنده و یا خود اثر ادبی به تقسیماتی قایل شد، به شرح زیر:

1- نقد محاکاتی2 (نقد به لحاظ واقعیت، Mimetic criticism)

یعنی بررسی اثر به لحاظ ارجاع به جهان بیرون، یعنی مطابقت هنری آن با جهان واقع. در اینگونه نقد تکیه بر علت مادی ادبیات یعنی محاکات است. در نقد محاکاتی، اثر ادبی را بازتاب و عرضه و نمایش جهان وزندگی بشری می‌دانند. نخستین محکی که در بررسی اثر ادبی بکار گرفته می‌شود چگونگی صدق اثر از این دیدگاه و حقیقت محاکات است. چقدر اثر ادبی در نمایش چیزی که می‌خواهد منعکس کند موفق است؟
نگاهی به ادبیات فارسی از این دیدگاه بسیار جذاب و سرگرم کننده است. شاعران ما در بازتاب حقیقت چقدر صادق بوده‌اند و نمایش آنها از امور ـ چه کلی و چه جزیی ـ چه مایه از حقیقت و اصل را به ذهن متبادر می‌کند؟ سعدی در نمایش پهلوان اردبیلی که به جنگ مغولان رفت و در توجیه شکست خود مسأله قضا و قدر را مطرح کرد، صادق است. پهلوان قرن هفتم که لابد اشعری است 3 مانند پهلوانان شاهنامه نیست که چون فردوسی تفکر معتزلی 4 دارند، اما همین استاد در نمایش خود از سیرت پادشاهان عصر به دلایلی صادق نیست. محاکات حافظ از صوفیان دوره خود بی‌نظیر است. فرخی و عنصری فقط گوشه‌هایی از جهان بیرونی را ـ در حول و حوش دربار و قصرها و باغ‌های بزرگان ـ محاکات کرده‌اند. در تشبیب 5 قصاید آنان معمولاً سخن از بهار و مجالس بزم و باغ و معشوق و می و مطرب است. زندگی معمولی مردمان معمولی از آثار این دوره قابل استنباط نیست. فروغ در محاکات زندگی یک زن تنها بسیار موفق بوده است.

2- نقد کاربردی ( نقد به لحاظ خواننده Pragmatic criticism )

نقدی که مطابق مذاق اصحاب اصالت عمل است و تکیه آن بر تأثیر اثر ادبی بر خواننده است و امروزه گاهی به جای آن از اسم کلی Readers`s response theory (نظریه عکس‌العمل خواننده) استفاده می‌کنند.
در این نوع نقد، اثر ادبی، اثری است که به قصد اعمال تأثیرات خاصی بر خواننده نوشته شده اشت. تأثیرات گوناگونی از قبیل لذت هنری و حظ زیبایی شناشانه، تعلیم و تربیت، برانگیختن احساسات... بدین ترتیب نقد اخلاقی نوعی نقد کاربردی است.
در این نقد، تمایل بر این است ک ارزش اثر ادبی بر مبنای موفقیتش در تحقق هدفی که داشته است مورد ارزیابی قرار گیرد. مثلاً اگر هدفش تبلیغ ایده خاصی است، چه میزان در آن موفق بوده است؟ اینگونه نقد از عصر رومیان تا قرن هجدهم بر حوزه‌های ادبی حاکمیت داشت و در عصر حاضر نیز تحت عنوان نقد بلاغی Rhetorical criticism تجدید حیات کرده است. در نقد اخیر تأکید بر شیوه‌ها و استراتژی‌های هنرمندانه‌ای است که بر خواننده تأثیر می‌گذارد و توجه او را به خود جلب می‌کند و به اصطلاح خواننده با اثر درگیر می‌شود.
بنا به گفته لونگینوس6 ارزش یک اثر ادبی را می‌توان با امعان نظر در حالات خواننده یا شنونده ارزیابی کرد. به نظر این منتقد رومی «اثر ادبی بزرگ آن است که نه یک بار بلکه به تکرار خواننده را به هیجان آورد و برانگیزد.» مثلاً گلستان سعدی را می‌توان صدها بار خواند هرچند مطلب او در اساس ساده است یا پیرمرد و دریای ارنست همینگوی که در عین سادگی بار معنایی خاصی برای خواننده به ارمغان آورده است.

3- نقد بیانگرانه (نقد به لحاظ نویسنده Expressive criticism )

در این نقد اثر ادبی را به لحاظ نویسنده بررسی می‌کنند. منتقد اثر ادبی را به لحاظ صمیمیت و خلوص و اصالت و کفابت آن در بیان تخیلات و دید فردی هنرمند و وضع ذهنی او بررسی می‌کند.
غالباً در این نوع نقد، بدنبال مدارک و شواهدی در اثر ادبی هستند که دال بر حالت و طبیعت مخصوص نویسنده باشد. زیرا نویسنده خود را در اثر ادبی به نحوی ـ چه آگاهانه و چه ناآگاهانه ـ افشا می‌کند.
در نقد بیانگرانه منتقد در شکار نویسنده است و بیت به بیت و جمله به جمله او را می‌جوید. در مورد مولانا که بارها به روزگار خود با شمس در پرده اسرار اشاره کرده است، می‌توان با نقد بیانگرانه راهی به دِهی جُست.

4- نقد عینی (نقد به لحاظ خود اثر Objective criticism )

اثر ادبی را جدا از نویسنده و خواننده و دنیای واقعی بررسی می‌کند و اثر ادبی را پدیده‌ای خود بسنده و مستقل می‌داند که باید آن را با محک‌های درونی و ذاتی خود آن ـ یعنی برآمده از خود اثر ـ از قبیل غموض و ابهام، انسجام متن و ارتباط اجزایش با هم یعنی روابط بین عناصرمتشکله‌اش، تمامیت وکمالش بررسی کرد. در حقیقت نقد عینی تا حدودی عکس‌العملی است در مقابل روش ادبای سنتی که معمولاً بیش از متن به زندگی نویسنده و آرا و افکار او و اوضاع و احوال اجتماعی دوره او توجه دارند.
برای نقد ادبی البته می‌توان انواع و اقسام دیگری هم قایل شد، مثلاً نقد متون Textual criticism ،هدف این نوع، تشخیص ضبط‌های صحیح و رسیدن به متنی است که هر چه بیشتر به اصل ـ آنچه نویسنده یا شاعر پرداخته است ـ نزدیک باشد. و این هدف با سنجیدن و مقابله نسخ مختلف و کهن یا توجه به چاپ‌های مختلف و امعان نظر در خطاهای کاتب یا مرکز نشر و امثال این امور تحقق می‌پذیرد.
همچنین می‌توان نقد ادبی را به لحاظ گرایش به دانش‌های گوناگون تقسیم کرد:
نقد تاریخی (Historical criticism )، نقد ترجمه احوال (Biographical İmage، نقد جامعه شناسانه (Sociological ) که یک شاخه مهم از آن نقد مارکسیستی است، نقد روانشناسانه ( psychological ) که یک نمونه آن نقد فرویدی است و نقد صور مثالی یا اسطوره گرا ( Archetypal or Myth criticism ) که اثر ادبی را با توجه به مباحث اساطیری و آیین‌ها و مناسک (Ritual) به لحاظ مردم‌شناسی وفرهنگی بررسی می‌کند.
نکته دیگر این است که برخی در نقد فقط به یک شیوه نظر دارند و شیوه‌های دیگر را کارآمد نمی‌دانند (نقد مطلق یا انحصاری Absolutist criticism) اما کسانی در نقد از همه شیوه‌های مفید و مناسب بحث استفاده می‌کنند و در حقیقت نقد آنان التقاطی است . در مباحث جدید نقد ادبی به این روش نقد نسبی (Relativistic criticism) می‌گویند.

منابع:
نقد ادبی/ سیروس شمیسا ـ تهران: فردوس، 1378

لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی/ دکتر محمد معین
___________
پی نوشت‌ها:

1- فرمالیسم روسی یکی از مکاتب نقد ادبی در حوزه بررسی ادبیات از دیدگاه زبان شناسی است. این مکتب در خلال جنگ جهانی اول در روسیه بوجود آمد و در خلال سال‌های 1920 شکفت.فرمالسیم نامی بود که مخالفان جهت تحقیر به این مکتب نهاده بودند.
به اعتقاد فرمالیست‌ها ادبیات صرفاً یک مسأله زبانی است و لذا می‌توان گفت که زبان ادبی یکی از انواع زبان‌هاست و باید به آن از دید زبان شناسی نگریست.
آنان اثر ادبی را شکل(فرم) محض می‌دانستند و معتقد بودند که در بررسی اثر ادبی تکیه باید بر فرم باشد نه محتوا. و اساساً مخالف تقسیم متن به صورت و معنی بودند و می‌گفتند درست است که محتوی ناقل احساسات و عواطف و افکار است اما همه اینها در واقع در عناصر زبانی است. در نظر آنان مسایلی چون جذبه و الهام و اشراق و نبوغ که در مباحث ادبی قرن نوزدهم مطرح بود مطرود است. ادبیات در فرم و ساخت است نه در روح و فکر. مثلاً یک شعر غنایی یا عاشقانه فقط یک طرح و ساختار زبانی است.
در این که عمده مسأله هنر شکل و نحوه بیان است شکی نیست. مثلاً یکی از موضوعات مکرر (موتیف) ادبیات فارسی جبر و اعتقاد مطلق به قضا و قدر است:
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد
اما آنچه به این بیت اهمیت ادبی داده است اظهار عقیده جبری نیست بلاکه صورت و شکل هنری آن است که مرکب از مسایل مختلفی چون تکرار نامحسوس «ک» و «ش»، انتخاب دو تصویر متضاد شاهد بازاری و پرده نشین و لف و نشر مبهم است.به هر حال به نظر آنان بررسی و مطالعه محتوی یعنی thematics از مسایل غامض و جنجال برانگیز ادبیات شناسی است.اما باید توجه داشت که آنان برخلاف فوتوریست‌ها که ابداً به محتوا اعتنایی نداشتند می‌کوشیدند بین فرم و محتوا رابطه‌ای ایجاد کنند، هر چند در این زمینه چندان توفیقی نیافتند. فرمالیست‌ها بعدها به تاریخ ادبیات و بیوگرافی هم توجه کردند.
2- ریشه محاکات حَکِیَ –َ است.حکی یعنی حکایت کردن از امری، آن را باز نمودن به نحوی که ذهن متوجه اصل شود، مثل و مانند چیزی را آوردن.
3- اساس طریقه اشاعره از تعلیمات جهمیه مایه گرفت و در اواخر قرن سوم یا اوائل قرن چهارم هجری بعنوان فرقه اشعری ظهور کرد و بنام مشهورترین رؤسای این فرقه ابوالحسن اشعری معروف گردید. او از اخلاف ابوموسی اشعری است. ابوالحسن اشعری بر مخالفت معتزله قیام کرد و جمعی پیرو او شدند.
درذیل به مواردی از وجوه اختلاف معتزله و اشاعره اشره می‌شود:
معتزله می‌گوید: افعال خیر از خدای باشد و بر اوست که هر چه شایسته‌تر و سزاوارتر رعایت بندگان کند. اما اعمال شر مخلوق عباد و عنان قدرت و اراده، این همه، در دست انسان است. اشعری گوید: بدونیک کارها،همه آفریده خداوند است و بنده را به هیچ وجه اختیار است.
معتزله می‌گوید: ایمان را سه رکن است: اعتقاد به قلب وجنان. گفتار به زبان،عمل به ارکان.اشعری گوید: رکن اصلی ایمان عقیده قلبی است و گفتار و کردار از فروع آن است وکسیکه دین را به دل بگرود مؤمن است هر چند عمل و گفتارش با عقیدت یار نباشد.
معتزلی از ذات واجب الوجود صفات ازلیه همچون علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و جز آنها را نفی کند و گوید: خداوند عالم است باالذات نه به صفت علم و قادر و نه به صفت قدرت و همچنین از دیگر صفات ازلی.اما اشعری قائل به صفات ازلیه زائد بر ذات است که قائم بذات واجب الوجودند.
4- معتزله فرقه ایست که می‌گویند در دنیا و آخرت، دیدن حق تعالی ممکن نیست. و نیز می‌گویند که نیکی از خداست و بدی از نفس و مرتکب کبیره نه مؤمن است نه کافر. «واصل ابن عطا» که مقدم این جماعت است شاگرد شیخ حسن بصری بوده؛ یک روز در مسجد با شاگردان دیگر این حکایت می‌کرد که مرتکبان کبائر نه مؤمون‌اند و نه کافر و اثبات منزلتِ بین المنزلتین می‌کرد؛ شیخ این سخن بشنود و فرمود که «اعتزل منا» یعنی جدا شده و دورافتاده از ما و از این سخن این اسم معتزله بر آن فرقه ماند. معتزله فرقه معتبری از فرق اسلامی هستند که از اول قرن دوم هجری در اواخر عهد بنی امیه ظهور کرده تا چند قرن در تمدن اسلامی تأثیر شدید داشته‌اند.
5- یاد جوانی کردن. بیت‌هایی که در آغاز قصیده درباره عشق و جوانی سروده باشند.
خیز بــت رویا تا مجلس زی سبزه بریــم
که جهان تازه شد و ما زجهان تازه‌تریـم
بــربنفشــه بنشینیــم و پریشیم خــطـت
تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپـریم
چون قــدح گیــریم از چرخ دوبیتی شنویم
به سمنبرگ چو می خورده شود لب ستریم
وگر ایــدون به بــن انجامدمــان نقل و نبید
چــاره کار بسازیم که ما چـــاره گـــریم
بـــمزیــم آب دهــان تو و می انگــاریــم
یک دو بوسه بدهیم آنگه نقـــلش شــمریم
«منوچهری»
6- Longinus متوفی در 273 میلادی، ادیب رومی، استاد منطق و معانی و بیان بود و در باب سبک عالی یا فاخر ( و به قول استاد زرین کوب نمط عالی) رساله معروفی دارد.

--------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

سایت لوح



---------------------------------------------------------


ترجمـه‌ ادبـی‌، کـار مترجمـان‌ ادبـی‌ است‌. بـه‌ عبـارت‌ دیگر، حقیقتـی‌ بدیـهـی‌ است‌ کــه‌ بــاید در آغــاز
توصیف‌ این‌ نوع‌ ترجمه‌ آن‌ را به‌ کار گرفت‌. ترجمه‌ ادبی‌، ذاتا فعالیتی‌ ذهنی‌ است‌ کـه‌ در بطن‌ شبکـه‌
ای پیچیده‌ از جریانهای اجتماعی‌ و فرهنگی‌ قرار دارد. نباید نوشته‌ خلاق‌، داهیانـه‌ و شـهودی مترجم‌
را با ذهنیت‌ مجردی که‌ اغلب‌ به‌ آن‌ ترجمه‌ می‌ گویند، یکی‌ سازیم‌.


مترجمان‌ ادبی‌ مجبورند در سلسله‌ مراتب‌ محرز موجود در تعریف‌ ارکان‌ ادبیات‌ (شـعر، نمـایشنـامـه‌ و
نثر) یا به‌ چشم‌ اغماض‌ بنگرند یا دل‌ به‌ رضایت‌ سپـارند. بـه‌ طور مـعمول‌ در این‌ ترتیب‌، فرهنگ‌ والـا
در برابر مقوله‌ هایی‌ نازل‌ چون‌ داستان‌ علمی‌ و تخیلی‌، ادبیات‌ کودکان‌ و ادبیات‌ عامهپسند قرار مـی‌
گیرد. بازتـاب‌ این‌ طبقـه‌ بندی هـا را مـی‌ توان‌ در مفروضـاتـی‌ کلـی‌ کـه‌ دربـاره‌ ارزش‌ نسبـی‌ و دشواری
ترجمه‌ ارکان‌ سازنده‌ ترجمه‌ ادبی‌ وجود دارند، به‌ چشم‌ دید.نظریه‌ پردازان‌ فرهنگـی‌، پست‌ مدرنـهـا و
برخی‌ از اندیشمندان‌ ترجمه‌، این‌ طبقه‌ بندیها را به‌ باد انتقاد گرفته‌ اند. آنها می‌ گویند کـه‌ چگونـه‌
قضـاوت‌ افراد بـه‌ دلیل‌ جـانبداری از سطـح‌، نوع‌، قوم‌ و نژاد بـاعث‌ شده‌ تــا ترکیب‌ مــعیــارهــا در طول‌
تاریخ‌ منحرف‌ شود، این‌ حملات‌ همچنین‌ باعث‌ می‌ شوند نویسنده‌ اطمینـانش‌ را بـه‌ برداشت‌ خویش‌ از
آنچـه‌ در حمـایت‌ از تنوع‌ قرائتـهـای خوانندگـان‌ نوشتـه‌، از دست‌ دهد: نویسنده‌ بـا وقـار و ملوکـانـه‌ از
فراز به‌ فرود آمده‌ و جایش‌ را به‌ جهان‌ نامتکثر و مخصوص‌ خوانندگان‌ داده‌ است‌ (ونوتی‌.)١٩٩٢



کار مترجمان‌ ادبی‌ تلویحا و گاه‌ صراحتا، اعتبار معیـار، ملـی‌ گرایـی‌ فرهنگـی‌ و زوال‌ نویسنده‌ را بـه‌
هماوردی می‌ طلبد.
مترجم‌ ادبـی‌، دو زبـانـه‌ و دو فرهنگـی‌ است‌ و بنـابراین‌ در چشم‌ اندازی مـی‌ زید کـه‌ نشـانــی‌ از آن‌ در
مرزبندیهای مرسوم‌ جغرافیایی‌ به‌ چشم‌ نمی‌ آید. او در سرایـی‌ بـی‌ ثبـات‌ بـه‌ سر مـی‌ برد کـه‌ واقـعیت‌
فرهنگ‌ مــعــاصر است‌. در این‌ سرا، گذر از میــان‌ مرزهــای کــاذب‌ سیــاســی‌، کــار همیشگـــی‌ اوست‌. در
فرهنگهای ساختگی‌ تک‌ زبانه‌ و غـالب‌، از جملـه‌ در گونـه‌ هـایـی‌ از فرهنگ‌ انگلوسـاکسون‌، اگر آن‌ بـی‌
ثباتی‌ سرای مترجم‌ را حالتی‌ بی‌ پایـه‌ و اسـاس‌ نخوانند، تـهدیدآمیزش‌ مـی‌ دانند. مترجمـان‌ ادبـی‌ در
نقطه‌ حساس‌ همگرایی‌ فرهنگی‌ قرار دارند، به‌ آن‌ دلیل‌ که‌ به‌ ترجمه‌ آثاری دست‌ مـی‌ یـازند کـه‌ حـال‌
بـه‌ هر دلیل‌، برای ترجمـه‌ برگزیده‌ شده‌ اند و اینک‌ وجود دارندو اگر جز این‌ بود، سکوت‌ بود و سکوت‌.
آنـهـا اغلب‌ نقشـی‌ مــهم‌ ایفــا مــی‌ کنند. مثلــا آثــاری را برای ترجمــه‌ پیشنــهــاد مــی‌ کنند، یــا وقتــی‌
نویسندگـان‌ خـارجـی‌ یـا کـارگزاران‌ آنـهـا کتـابـهـایـی‌ را برای نــاشران‌ ارســال‌ مــی‌ دارند، گزارشــهــای
خوانندگـان‌ را مرتبـا برای نـاشران‌ بـه‌ رشتـه‌ تحریر درمـی‌ آورند، انتخـاب‌ غـاییمترجم‌ بـه‌ طور ضمنـی‌
نشان‌ می‌ دهد که‌ اثر -حتی‌ اگر ضد معیار هم‌ باشد- نشانگر کاربرد ویژه‌ و کاملی‌ از زبـان‌ و احسـاس‌
در فرهنگ‌ مبدا می‌ باشد.
نیز بدان‌ مفهوم‌ است‌ که‌ ناشران‌ بر آن‌ باورند که‌ ترجمه‌ ادبـی‌ بـازار فروش‌ دارد. بـا این‌ وصف‌ و بنـا
به‌ تعریف‌، هر ترجمـه‌ ادبـی‌ مـعیـار ملـی‌ گرایـانـه‌ را نـادیده‌ مـی‌ گیرد زیرا، هر چند ترجمـه‌ ادبـی‌ بـا
ترجمـه‌ و فرایند نشر همگونـی‌ دارد، کتـابـهـای جدیدی را بـه‌ میـان‌ آن‌ دستـه‌ از خوانندگــان‌ کــه‌ قــادر
نیستند کتـابـهـای سـایر فرهنگـهـا را بـه‌ زبـانـی‌ جز زبـان‌ خود بخوانند، بـاز مـی‌ کند. مترجم‌ ادبـی‌ در
مقام‌ خالق‌ اثری جدید در فرهنگ‌ مقصد، در مرز زبان‌ و فرهنگ‌ به‌ کار مـی‌ پردازد. در این‌ مرز، هویت‌
در مــعرض‌ تــغییرات‌ پــی‌ درپــی‌ است‌ و مرتبــا بــه‌ مترجم‌، برچسبـــهـــای تحویل‌ نـــاپذیری چون‌ عرب‌،
انگلیسی‌، یا فرانسوی می‌ زنند یا وقتی‌ او کلامی‌ غیر بومی‌ بر زبـان‌ مـی‌ راند، من‌ من‌ کن‌ آزارنده‌ اش‌
می‌ خوانند.
از این‌ گذشتـه‌، مترجمـان‌ ادبـی‌ بـه‌ شبکـه‌ ای از ارتبـاطـهـای مـالـی‌ و شیوه‌ هـای اجتمــاعــی‌ موجود در
صنعت‌ نشر وابسته‌ اند. باید که‌ قراردادی منعقد شود، بر سر پرداختها توافق‌ حاصل‌ آید و تصمیماتـی‌
هم‌ درباره‌ حق‌ مولف‌ و مهلت‌ نهایی‌ تحویل‌ دستنوشته‌ ترجمه‌ اخذ شود. مـعمولـا مترجمـان‌ این‌ کـارهـا
را به‌ تنهایی‌ در طی‌ مذاکرات‌ خود با ناشران‌ انجام‌ مـی‌ دهند. ممکن‌ است‌ نـاشر مبلـغـی‌ را بـه‌ صورت‌
پیش‌ پرداخت‌ از بابت‌ حق‌ ترجمه‌ به‌ مترجم‌ بدهد.معمولـا نویسنده‌ اصلـی‌ حق‌ التـالیفـی‌ برابر ٨درصد
را قبول‌ دارد و در عمل‌ ٢درصد بیشتر برای مترجم‌ بـاقـی‌ نمـی‌ مـاند. نـاشری کـه‌ بــه‌ مترجم‌ بــه‌ چشم‌
هزینـه‌ تراشـی‌ اضـافـی‌ مـی‌ نگرد، بر اسـاس‌ حق‌ التـالیف‌، پیش‌ پرداختــی‌ اندک‌ یــا براســاس‌ هر هزار
کلمه‌ حق‌ الزحمه‌ ای ثابت‌ را به‌ او مـی‌ پردازد. بسیـاری از مترجمـان‌ ادبـی‌ بـه‌ جـای آن‌ کـه‌ کـارمزدی
کـار کنند، در پـی‌ آن‌ هستند تـا بر اسـاس‌ تخمین‌ زمـان‌ مورد نیـاز برای ترجمـه‌ یک‌ اثر، از نـاشر پیش‌
پرداخت‌ بگیرند.
در انگلستان‌ برخی‌ از سازمانهـا و نـهـادهـای حمـایتـی‌ نظیر وزارت‌ فرهنگ‌ یـا شورای هنر یـا موسسـه‌
ملی‌ موقوفـات‌ علوم‌ انسـانـی‌ در آمریکـا، کمکـهـای بلـاعوض‌ بـه‌ نـاشران‌ اختصـاص‌ مـی‌ دهند تـا از این‌
رهگذر، بخشی‌ از هزینه‌ چاپ‌ ترجمـه‌ هـا را بر عـهده‌ گیرند (ر.ک‌ استراتژی هـای ترجمـه‌.) مـعمولـا در
قراردادها چنین‌ آمده‌ که‌ مترجم‌ باید در ترجمه‌ خود زبانـی‌ پـای بند بـه‌ متن‌ اصلـی‌ اختیـار کند و نیز
او را متعهد می‌ سازند تا نمونه‌ های حروفچینی‌ شده‌ ناشر را تصحیح‌ نماید.



احتمالا این‌ ترتیبات‌ از کشوری به‌ کشوری دیگر فرق‌ می‌ کنند. در کشورهـایـی‌ کـه‌ نیـاز بـه‌ ترجمـه‌ رو
بـه‌ ازدیـاد است‌، ممکن‌ است‌ نـاشران‌ گروهـی‌ از مترجمـان‌ را در درون‌ تشکیلـات‌ خود بـه‌ کـار گمــارند.
مثلـا در فرانســه‌، شرکتــی‌ وابستــه‌ بــه‌ انتشــارات‌ وجود دارد کــه‌ در آن‌ مترجمــان‌ ادبــی‌، بخشــی‌ از
مدیریت‌ حرفـه‌ ای نـاشران‌ محسوب‌ مـی‌ شوند و کـار بررسـی‌ گزارشـهـای خوانندگــان‌، پرداخت‌ کــارمزد
ترجمــه‌ و مترجمــان‌ و مدیریت‌ کلــی‌ زنجیره‌ تولید را بر عــهده‌ دارند (مـــاترن‌.)١٩٩۴ در انگلستـــان‌ و
ایـالـات‌ متحده‌ این‌ احتمـال‌ بیشتر است‌ کـه‌ نـاشران‌ بـا مترجمـان‌ آزادی کـه‌ مـی‌ شنـاسند کـار کنند یـا
براساس‌ توصیه‌ های شفاهی‌ (دوست‌ دوست‌)، محک‌ کارهای قبلی‌ یا با مراجعه‌ بـه‌ کتـابـهـای راهنمـای
مترجمان‌ ادبی‌ با آنها قرارداد منعقد نمایند.
اغلب‌ مترجمان‌ ادبی‌ کارگزار ندارند، چون‌ ایشان‌ علاقه‌ ای به‌ خوشه‌ چینی‌ از درآمد ناچیز مترجمـان‌
ادبی‌ ندارند. انجمن‌ های مترجمانی‌ وجود دارد که‌ کارشان‌ توصیـه‌ دربـاره‌ قراردادهـا و کمک‌ قـانونـی‌
در موارد بروز اختلاف‌ می‌ باشد، اما این‌ انجمنهـا بنـا بر مـاهیت‌ خود، در مذاکرات‌ واقـعـی‌ مربوط بـه‌
قراردادهــای انفرادی دخــالت‌ نمــی‌ کنند. مترجمــان‌ ادبــی‌ بــه‌ مـــانند نویسندگـــان‌، گروه‌ اجتمـــاعـــی‌
نامتجانسی‌ هستند. برخی‌ از آنها مـی‌ توانند بـه‌ لطف‌ ارثیـه‌ شـان‌ یـا بـه‌ خـاطر حق‌ ترجمـه‌ ای کـه‌ از
فروش‌ بادآورده‌ کتابی‌ پرفروش‌ کسب‌ می‌ کنند، روزگار را سپری نمایند. برخی‌ نیز ترجمه‌ ادبـی‌ را بـا
مشـاغل‌ تمـام‌ یـا پـاره‌ وقت‌ دانشگـاهـی‌ یـا سـایر کـارهـا مـی‌ آمیزند. ولــی‌ در سرتــاسر گیتــی‌، زندگــی‌
مترجمان‌ آزاد بستگی‌ به‌ پولی‌ دارد کـه‌ از بـابت‌ ترجمـه‌ هـایشـان‌ کسب‌ مـی‌ کنند تـا بـه‌ کمک‌ آن‌ چرخ‌
زندگیشان‌ لنگ‌ نماند.

پس‌ تکلیف‌ ترجمـه‌ ادبـی‌ و تجدید حیـات‌ نویسنده‌ چـه‌ مـی‌ شود فرایند ترجمــه‌ ازمترجمــی‌ بــه‌ مترجم‌
دیگر تفـاوتـی‌ اندک‌ دارد و تحت‌ تـاثیر اثر ویژه‌ ای است‌ کـه‌ بـه‌ ترجمـه‌ درآمده‌. بـا این‌ حـال‌، چــه‌ بــا
نویسنده‌ ای کـه‌ در قید حیـات‌ است‌، همکـاری شود، چـه‌ در مورد آثـار کلـاسیک‌ بـه‌ طور اخص‌، بررســی‌
ترجمه‌ های قبلی‌ صورت‌ گیرد، در کار مترجمـان‌ ادبـی‌، مراحل‌ و مشکلـاتـی‌ مشترک‌ وجود دارد. تـا بـه‌
حـال‌ وضـع‌ این‌ گونـه‌ بوده‌ کـه‌ مترجمـان‌ دربـاره‌ این‌ موضوعـهـا چیزی ننویسند(.جورج‌ اشتـانیر)١٩٧۵،
لیک‌ اکنون‌ شمــاری مطــالــعــات‌ موردی دربــاره‌ شیوه‌ هــای عمل‌ مترجمـــان‌ صورت‌ گرفتـــه‌ است‌(.مثلـــا
فلستنیر١٩٨٠ لوین‌ .)١٩٩١مقدم‌ بر هر چیز آن‌ که‌ مترجم‌ با کلماتی‌ که‌ بر روی کاغذ نقش‌ بستـه‌ اند
مواجـه‌ است‌ کـه‌ در متنـی‌ مشخص‌ و بـا طنینــی‌ ویژه‌ بــه‌ کــار رفتــه‌ اند. آن‌ کلمــات‌ را هم‌ نویسنده‌ ای
نوشتـه‌ کـه‌ ممکن‌ است‌ حضور ظــاهر و بــاطن‌ داشتــه‌ یــا نداشتــه‌ بــاشد و بــه‌ هر حــال‌ اینک‌ در میــان‌
قرائتهای هزاررنگ‌ خیل‌ خوانندگان‌ زبان‌ مبدا به‌ سر می‌ برد.
دست‌ کم‌ میــان‌ قرائت‌ هــای اصلــی‌ حداقل‌ مشترکــاتــی‌ وجود دارد. مترجم‌ ادبــی‌ براســاس‌ قرائتــهــای
شخصی‌، تحقیق‌ و حلاقیت‌ خویش‌، الگویی‌ جدید در زبان‌ متفاوت‌ مـی‌ آفریند. سپس‌ این‌ آفرینش‌ جدید،
اساس‌ قرائتهای مختلف‌ می‌ شود کـه‌ از نیـات‌ نویسنده‌ یـا مترجم‌ اصلـی‌ فراتر مـی‌ رود. همـانـا تمـهید
ضروری برای ترجمــه‌، خواندن‌ و بــازخوانــی‌ دقیق‌ و تحقیق‌ همزمــان‌ دربـــاره‌ متن‌ مبدا و ســـایر آثـــار
نویسنده‌ است‌. گـاه‌ این‌ کـار شـامل‌ مسـافرت‌ بـه‌ کشور نویسنده‌ و انجـام‌ تحقیق‌ تـاریخـی‌ و ادبـی‌ است‌.
این‌ کار به‌ مترجم‌ کمک‌ مـی‌ کند تـا آثـاری را بخواند کـه‌ نقشـی‌ مشـابـه‌ امـا متفـاوت‌ در فرهنگ‌ مقصد
ایفا می‌ کنند. فلستینر)١٩٨٠( برای آن‌ که‌ بتواند اشعار پابلو نرودا، شاعر شیلیایی‌ را درک‌ کند، بـه‌
خواندن‌ اشعار تی‌.اس‌.الیوت‌ پرداخت‌. چنانچه‌ نویسنده‌ در قید حیات‌ باشد، می‌ توان‌ از مسـاعدتـهـای
مختلف‌ بهره‌ جست‌.
برخی‌ از نویسندگان‌ از مشارکت‌ در کار ترجمه‌ لذت‌ می‌ برند، حتی‌ تـا حدی کـه‌ حـاصل‌ نـهـایـی‌ کـار،
ترجمـه‌ ای جدید و بسط یـافتـه‌ است‌ کـه‌ بحثـهـای جدیدی هم‌ دارد( .لوین‌.)١٩٩١ عده‌ ای از مترجمــان‌
هم‌ به‌ پیش‌ نویس‌ خود، تفاسیری حاشیه‌ ای می‌ افزایند.گاه‌ احتمال‌ دارد مترجم‌ برای همکـاری بسیـار
محدود بـا نویسنده‌ تصمیم‌ گیرد تــا بــه‌ یکــی‌ از استراتژیــهــای ترجمــه‌ کــه‌ رابطــه‌ زیــاد نزدیکــی‌ بــا
استراتژی معادلیابی‌ ندارد، جامه‌ عمل‌ بپوشاند. این‌ کار بـاعث‌ مـی‌ شود تـا حیطـه‌ دخـالت‌ مترجم‌ در
اثر بیشتر شود (ونوتی‌.)١٩٩۵ مترجمانی‌ هستند که‌ تصمیم‌ می‌ گیرند درباره‌ زمینه‌ ادیبانـه‌ اثری کـه‌
در دست‌ ترجمـــه‌ دارند، تحقیق‌ کنند و بـــه‌ ظـــاهر بیشتر در پـــی‌ حفظ آن‌ نوع‌ سبک‌ شـــهودی اند کـــه‌
نویسنده‌ مدارتر بـاشد(.پیتر.)١٩٩۵ مترجم‌ هر نوع‌ استراتژی را کـه‌ در ترجمـه‌ بکـار گیرد، در نـهــایت‌
ترجمه‌ او حاصل‌ قرائتها و دستنوشتهای متعدد و پی‌ درپی‌ است‌ که‌ شکل‌ نهایی‌ دستنوشت‌ تحویلی‌ بـه‌
ناشران‌ را تعیین‌ می‌ کند.
متن‌ بسیار سرنوشت‌ سـاز است‌. نیروهـای خـارجـی‌ مـی‌ توانند فرایند ترجمـه‌ را تـغییر دهند یـا دچـار
نقص‌ سازند. ممکن‌ است‌ انتشـار کتـاب‌ بـا نمـایش‌ فیلمـی‌ همزمـان‌ شود، یـا متن‌ نمـایشنـامـه‌ ای مـهیـج‌
برای اجرا به‌ دست‌ کارگردانی‌ سپرده‌ شود و ترجمه‌ در ضمن‌ کـار دچـار تـغییر شود، یـا بنـا بـه‌ رسمـی‌
که‌ شرکتهـای تئـاتر لندن‌ آن‌ را حفظ نموده‌ اند، ممکن‌ است‌ ترجمـه‌ ای ادبـی‌ بـه‌ نویسنده‌ ای سرشنـاس‌
داده‌ شود و او از روی آن‌، نسخه‌ ای ادبی‌ فراهم‌ آورد.
گــاه‌ لــازم‌ است‌ بــه‌ منظور شروع‌ ترجمــه‌ شــعری کوتــاه‌ و غنــایـــی‌ یـــا اثری ادبـــی‌، حجیم‌ و منثور از
استراتژیـهـای مختلف‌ بـهره‌ جست‌. مترجم‌ ادبیـات‌ داستـانـی‌ مجبور است‌ خود را بـا وزنـهـا، تصــاویر و
نشـانـه‌ هـای مختلفـی‌ کـه‌ نویسنده‌ در طول‌ صدهـا صفحـه‌ بکــار برده‌، درآمیزد(.لیون‌.)١٩٩١ خواندن‌ و
تحقیق‌ مکرر، مترجم‌ را قــادر مــی‌ ســازد تــا چنین‌ الگوهــایــی‌ را شنــاســایــی‌ کند، هر چند در فرایند
بازنویسی‌ خیالی‌ مترجم‌، چنین‌ کاری نیمه‌ هوشیارانـه‌ روی مـی‌ دهد. در متون‌ فشرده‌ کـه‌ پر از ابـهـام‌
و مـعـانـی‌ جـایگزین‌ مـی‌ بـاشد، از قبیل‌ آثـار جیمز جویس‌، مترجم‌ همـان‌ طور کــه‌ اثر اصلــی‌ در زبــان‌
معیار اخلال‌ ایجاد نموده‌ و نظراتی‌ را برانگیخته‌، کاری می‌ کند تا فرهنگ‌ مقصد نیز دچـار آن‌ اخلـال‌
گردد (کوند- پاریلا.)١٩٩۴ بنابراین‌ ترجمه‌ ادبی‌، فرایندی بی‌ نهایت‌ اجتماعـی‌ و آمیختـه‌ بـا فرهنگ‌
است‌ و مترجم‌ نقشی‌ مهم‌ در مجموعه‌ پیچیده‌ تبادلات‌ ایفا می‌ کند.

وقتــی‌ دستنوشتــه‌ ای در اختیــار موسســه‌ ای انتشــاراتــی‌ گذارده‌ مــی‌ شود، کــار ویراستـــاری مستلزم‌
استفاده‌ از مجموعه‌ ای از معیارهای جدید درباره‌ آن‌ ترجمه‌ مـی‌ بـاشد. ممکن‌ است‌ نـاشر برای خودش‌
سبکـی‌ داشتـه‌ بـاشد کـه‌ ویراستـار آن‌ را بکـار مـی‌ برد. ممکن‌ است‌ از همـان‌ سبک‌ بـه‌ نحو احسن‌ بـهره‌
گرفتـه‌ شود یــا بــه‌ عکس‌ استفــاده‌ از آن‌ منجر شود بــه‌ ترجمــه‌ ای ادبــی‌ از متن‌. مثلــا در کشورهــای
انگلیسی‌، اسپانیـایـی‌ و پرتقـالـی‌ زبـان‌، موضوع‌ لـهجـه‌ هـا و ویراستـاران‌ مختلف‌ مطرح‌ است‌ کـه‌ تنـهـا
گونه‌ معیار خود را قبول‌ دارند. این‌ حالت‌ خاص‌، اغلب‌ منجر به‌ اقتباسهای ناقص‌ و معمولا مـغـایر از
ترجمه‌ به‌ زبانهای انگلیسی‌، آمریکایی‌ یا بریتانیایی‌ می‌ شود.
عده‌ ای از مترجمان‌ استدلال‌ می‌ کنند که‌ ویراستاران‌ وقتی‌ در تلاش‌ برای انگلیسـی‌ کردن‌ متن‌ برمـی‌
آیند، خرابی‌ به‌ بار می‌ آورند (پونتیرو)١٩٩٢:٣٠٣، و برخی‌ نیز خواستار حفظ زبـان‌ مترجم‌ شده‌ اند (
رایت‌.)١٩٩٣ بــا این‌ حــال‌، نبــاید بـــه‌ ســـادگـــی‌ تصور نمود کـــه‌ در پس‌ خواندن‌ ویراستـــار، طرحـــی‌
تهدیدکننده‌ برای معیاردار کردن‌ ترجمه‌ نهفته‌ است‌.هر قرائت‌ نو با خود شناختهـایـی‌ جدید بـه‌ همراه‌
می‌ آورد و اشتباهاتی‌ را که‌ ممکن‌ است‌ در نسخـه‌ نـهـایـی‌ راه‌ یـابند و بـه‌ اثر ضربـه‌ بزنند، حذف‌ مـی‌
نماید.




-----------------------------

*۱- آیا ترجمه، مفهوم متن اصلی را رسانده است؟*
پاسخ درست به این پرسش در درجه ی نخست بستگی به این دارد که مترجم نه تنها به زبان خود از دید ادبی وارد باشد تا بتواند مفهومی را که از متن خارجی گرفته است به طرز درستی به زبان خود بیان کند، بلکه باید چه با معلومات اکتسابی خود در تحصیل زبانی که از آن ترجمه می کند و چه از راه کمک گرفتن از کتاب های فرهنگ، مفهوم درست متن را دریابد.


به عنوان مثال درست است که واژه ی "گره ناد" در زبان فرانسه به معنی انار و
"گره نادیه" به معنی درخت انار است، ولی اولی به معنی نارنجک و دومی به
معنی نارنجک انداز هم هست و مترجمی جمله ای فرانسوی را چنین ترجمه کرده
بود: «دو درخت انار در راه فرانسه خشک می شدند» و حال آن که منظور نویسنده
این بود: «دو نارنجک انداز به فرانسه برمی گشتند». اشتباه گرفتن نارنجک
انداز با درخت انار باز محملی دارد، ولی روشن نیست چرا مترجم فعل فرانسوی
"برگشتن" را به "خشک شدن" ترجمه کرده است؟ لابد فکر کرده بوده که درخت که
نمی تواند برگردد، پس منظور از برگشتن درخت، خشک شدن آن است. دیگر فکر
نکرده بود که در راه فرانسه درخت اناری وجود ندارد.

*۲- آیا لحن نویسنده حفظ شده است؟
*نویسندگان همه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان به تناسب ویژگی های
روحی و فکری و اخلاقی شان با هم فرق می کند. نیکوس کازانتساکیس نویسنده ی
یونانی، آدمی بوده است شوخ و بذله گو و خوش طبع و خوش بیان. رومن رولان
نویسنده ی فرانسوی آدمی بوده است خشک و جدی. آناتول فرانتس مردی بوده است
شیرین زبان ولی همیشه در گفته هایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمی کرده
است. نویسنده ای مانند سنت اگزوپری (نویسنده ی شازده کوچولو) طبعی حساس و
شاعرانه داشته است و دیگری چنین خصوصیاتی نداشته است.
این ویژگی های روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بی شک در نوشته های آنان
بازتاب می یابد. و به عنوان مثال اگر شما به آثار نیکوس کازانتساکیس مانند
"آزادی یا مرگ" یا "مسیح باز مصلوب" یا "زوربای یونانی" نگاه کنید پی می
برید که شوخ طبعی و لوندی از سر تا پای کلمات او می ریزد.
بر عکس، اگر کناب "مهاتما گاندی" اثر رومن رولان یا یکی دیگر از کارهای او
را بخوانید، می بینید که آن بزرگوار اندک لحن شوخی و مسخرگی یا شیرین زبانی
و طنز گویی در گفتار و قلمش نیست و عین مطلب مورد نظرش را خشک و بی پیرایه
به روی کاغذ آورده است. یا اگر "جزیره ی پنگوئن ها"ی آناتول فرانس را
بخوانید، می بینید که آن مرد چه اندازه طنز و تمسخر در گفتار و در نوشته
هایش دارد.
مترجم موفق آن است که در ترجمه اش بتواند همان خصیصه های گفته شده ی مربوط
به هر نویسنده را حفظ کند و لحن ترجمه اش در ترجمه ی اثری از مثلن آناتول
فرانتس با مارسل پروست فرق داشته باشد.
مترجم ممکن است متن را فهمیده باشد، ولی لحن کلام را درنیافته باشد. ما در
فارسی مثلی داریم که می گوییم بفرما و بنشین و بتمرگ هر سه به یک معنی است،
ولی میان لحن کلام "بفرما" با لحن "بتمرگ" زمین تا آسمان فرق است. حال اگر
مترجم محترم "بفرما" را "بنشین" یا "بتمرگ" یا برعکس، ترجمه کند، مفهوم متن
را رسانده ولی لحن متن اصلی را مراعات نکرده است.

*۳- آیا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریافته است؟
*نویسنده ای چون سروانتس که چهار صد سال پیش می زیسته یا چون بوکاچیو که هم
دوره ی حافظ و مولانا عبید بوده است، یا رابله ی فرانسوی یا شکسپیر انگلیسی
در زمان هایی می زیسته اند که نثر آن ها با نثر امروزی فرق داشته است. چنان
که نثر مرزبان نامه یا کلیله و دمنه یا گلستان سعدی با نثر معاصر ما مثلن
با نوشته های محمد حجاری یا بزرگ علوی یا جمال زاده فرق دارد. من اگر "دن
کیشوت" سروانتس که مربوط به چهار سال پیش است یا "دکامرون" بوکاچیو که در
ششصد سال پیش نوشته شده است را با همان نثر و زبانی ترجمه کرده بودم که
مثلن "شازده کوچولو"ی سنت اگزوپری یا "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه را
ترجمه کرده ام، بدون شک ترجمه ی موفقی نمی شد. این جا است که مترجم توانا
آقای نجف دریابندری در یکی از نوشته هایشان به این نکته اشاره کرده و گفته
است که: «محمد قاضی در ترجمه ی "دن کیشوت" زبان خاص متناسب با متن را
دریافته است». حتا در میان آثار نویسندگان هم دوره نیز اختلاف زبان وجود دارد.
یک نویسنده ادبی و کتابی می نویسد، دیگری عامیانه یا به اصطلاح "آرگو" می
نویسد. یکی نثرش زیبا و شاعرانه است و دیگری خشک و روزنامه ای است. مترجم
باید حواسش را جمع کند و زبان متناسب با نوشته ی اصلی را بیابد. رعایت این
نکات است که ترجمه را از حالت فن و حرفه ی صرف بودن در می آورد و به آن
جنبه ی هنری می دهد و بدین ترتیب هر خواننده ای از خواندن این ترجمه ها پی
می برد که زبان نویسندگان مختلف با هم فرق داشته است.

*۴- آیا مترجم واژه های درست و دقیق و خوش آهنگی به جای واژه های متن اصلی
برگزیده است؟*
واژه ها در زبان های خارجی نیز همچون در زبان فارسی معنی های متعدد دارند و
گاه برعکس، برای یک معنی واحد واژه های گوناگون هست. در "دن کیشوت"،
سروانتس با لحن خاص خود آن پهلوان پنبه را به صورت کسی توصیف کرده است که
همیشه قیافه ی غم زده و محزونی دارد و من آن را به صورت "پهلوان افسرده
سیما" آوردم که به گمانم از "پهلوان غمگین چهره" یا "محزون قیافه" خوش آهنگ
تر است. برگزیدن واژه های خوش آهنگ و درست و دقیق یکی از جنبه های هنری کار
ترجمه است که بر ارج و قدر آن به اندازه ی زیادی می افزاید.

*۵- آیا منرجم در ترجمه ی خود، دستور زبان را رعایت کرده است؟*
درست بودن هر نوشته بسته به آن است که در آن اصول و قاعده های دستور زبان
رعایت شده باشد، وگر نه، آن نوشته غلط و از دید ادبی بدون ارزش خواهد بود.
به کار بردن واژه هایی که از نظر دستوری نادرست هستند نیز مشمول این شرط
است. در ترجمه ای به واژه ی "گزارشات" برخوردم که دلم به هم خورد. جمع بستن
"گزارش" که یک واژه ی زیبای فارسی است با "ات" عربی از آن کج سلیقگی های
زننده است و نیز اغلب دیده ام که در نرجمه رعایت فعل ها به مقتضای زمان
نشده است یا این که ضمیر "آن ها" که ویژه ی اشیاء است برای اشخاص به کار
رفته است و به جای آن که بنویسد: "آنان" یا "ایشان" رفتند، نوشته است: آن
ها رفتند. این مراعات نکردن دستور زبان نیز که به درست نویسی مربوط می شود،
در پایین آوردن ارزش ترجمه و هر نوشته ی دیگری بسیار موثر است.

*۶- آیا طول کلام یا برعکس، ایجاز نویسنده ی اصلی رعایت شده است؟*
این مساله به امانت در ترجمه مربوط می شود. گاه پیش می آید که نویسنده ی
اصلی مطلبی را در یک کلمه یا در یک جمله ی کوتاه بیان کرده است. ولی می
بینیم که مترجم آن را برای ادای مقصود کافی ندانسته و به شرح و بسط آن می
پردازد که البته به خود نویسنده ربطی ندارد و مترجم از خودش آورده است.
پیدا است که چنین کاری از رعایت امانت به دور است و اگر به راستی هم آن
واژه یا آن جمله نیاز به شرح و بسط بیش تری داشته باشد، مترجم خوب است که
در پاورقی یا پی نوشت به شرح و تفسیر آن بپردازد و بنویسد که مثلن در این
جا منظور نویسنده چنین و چنان است. مترجم معروفی که نیازی به نامیدن او
نیست، گاه بوده که یک کتاب ششصد صفحه ای را در یک صد یا یک صد و بیست صفحه
آورده و گاه برعکس، از یک اثر صد صفحه ای کتابی به حجم و قطر سیصد چهار
صفحه ساخته است. پیدا است که در هر دو مورد ترجمه وفادار نیست و ربطی به
متن اصلی ندارد و از این رو نمی توان ارزشی برای آن قایل شد.
در ادبیات خودمان نیز می بینیم که مثلن خیام یا سعدی یا حافظ یک دنیا مطلب
را در یک بیت یا رباعی یا یک قطعه گنجانده اند، حال اگر مترجم فرانسوی یا
انگلیسی یا هر زبان دیگری از آن بیت یا رباعی یا قطعه کتابی بنویسد، این
دیگر ترجمه نیست، تفسیر است.

*۷- آیا به نقطه گذاری (نشانه های نگارشی) اهمیت لازم داده شده است؟
*در زبان فارسی کلاسیک، نقطه گذاری ِ مرسوم در نوشته های خارجی، وجود نداشت
و از این رو مثلن یک متن پرسشی را به لحن عادی می خواندند و یا معلوم نبود
که جمله در کجا به پایان رسیده یا نرسیده و این مساله مشکلات بسیاری را در
کار خواندن پیش می آورد. اصول نقطه گذاری و به کارگیری نشانه های نگارشی از
هنگام آشنایی با ادبیات خارجی، در نوشته های فارسی نیز وارد شده و لازم است
که مترجم در متن خود آن ها را رعایت کند تا جمله های پرسشی از جمله های
تعجبی و تحسینی تمیز داده شود و معلوم شود که جمله در کجا به پایان رسیده
یا نقل قول از کیست و همه ی نکات دیگر "نقطه گذاری" punctuation تامین شود.
از مجموعه ی اصول و قاعده هایی که در بالا گفتیم و رعایت آن ها را در ترجمه
شرط لازم برای کام یابی و توفیق در این کار دانستیم، چنین نتیجه می گیریم
که به طور کلی کار ترجمه دارای دو بخش بنیادی است:
۱- یافتن مفهوم و پیام بیان شده در متن مورد ترجمه.
۲- یافتن لحن و سبک نویسنده و بازتاب دادن آن در متن ترجمه.
بخش نخست را "معادل مفهوم" و بخش دوم را "معادل سبک" می نامند و مجموع آن
ها "معادل کامل متن اصلی" خوانده می شود.
در متن های ادبی، سبک شامل ویژگی هایی مانند لحن سخن، طنز و لطیفه، زبان
ادبی یا عامیانه، انتخاب وازه ها، بازی با کلمات، فشرده یا بسیط بودن یا
کوتاه و بلند بودن جملات و نقطه گذاری است.


دسته بندی : نقد ادبی، درس نقد کاربردی مترجمی، ترجمه ادبی


کارگاه ترجمه و ویرایش‌ نقدی بر یک ترجمه

چندی پیش،در یک ماهنامه ادبی،خواندم‌ که یک شاعرهء ایرانی مقیم اتریش،به عنوان‌ بهترین شاعر سال 2001 اتریش،برگزیده شده‌ است.گذشته از هر موضوعی،دلپذیری این خبر، آن است که یک زن ایرانی،بدان پایه از تسلط زبانی و زیبایی بیانی رسیده است که توانسته در سرایش شعر به زبانی بیگانه،گوی سبقت را از شاعران بومی اتریش برباید.با تمام این‌ها،فریاد این شاعر افتخارآفرین،از دست مترجمان‌ هموطنش بلند است و دربارهء آن‌ها چنین‌ اظهار نظر می‌کند:


«ترجمه‌ها اصلا خوب نیست...کارهای‌شان‌ هم در تیراژهای بالا به فروش می‌رسد.[اما]حتی‌ از نظر دستور زبان فارسی هم اشکالات زیادی‌ دارند.

با این اصطلاحات نامأنوس که به زبان‌ فارسی وارد می‌شود،با آن‌که به سبب تدریس، هرگز از زبان فارسی دور نبوده‌ام-احساس می‌کنم‌ این زبان دارد برایم غریبه می‌شود.»1

هنگامی که بزرگسالی مسلط به ادبیات‌ فارسی و ادبیات جهان،فغانش از خواندن متن‌های‌ ترجمه ادبیات بزرگسالان،چنین بلند می‌شود،به‌ راستی کودک یا نوجوان بی‌پناه ما از دست‌ ترجمه‌های شکسته بسته و مغلوط و مخدوش،باید به کی و کجا پناه ببرد؟البته،جای شکرش باقی‌ است که چه در ادبیات بزرگسال و چه کودک و نوجوان،هستند مترجمانی که مایهء آبروی ادبیات‌ این کشورند و با آگاهی و فرهیختگی،چه در انتخاب کتاب‌ها و چه در ترجمهء آثار،خلاقیت و توانایی خود را نمایان می‌کنند که وجودشان مغتنم‌ و کارشان دست مریزاد دارد.

ترجمه‌ای برای بررسی به دستم رسید و هنگامی که نام نویسندهء برجستهء آلمانی و دوست‌ مترجم را روی جلد کتاب دیدم که آشنایی‌ام با او به سال 1354 بر می‌گردد،خوشحال شدم.باید بگویم که انتخاب مترجم،خوب و آگاهانه بود و کتاب موردنظر،در زمان انتشار،جایزه بهترین‌ کتاب نوجوان را نیز نصیب خود کرد،اما این‌ خوشحالی دیری نپایید.زیرا ترجمه نه فقط زیبایی‌های زبانی اثر را تا حد زیادی تباه کرده بود، بلکه پر از اشتباهات آشکار در نگارش زبان فارسی‌ بود.با وجود آن‌که اصل اثر آلمانی بود و نگارنده‌ بیش از دو سه جمله روزمره،آن هم به صورت‌ شفاهی،آلمانی نمی‌داند،خطاها آشکار و نظرگیر بود.

البته،بایسته آن بود فردی که به زبان آلمانی‌ تسلط کافی دارد،بر ترجمه چنین اثری نقد می‌نوشت.باوجوداین،به نظر میرسد که نقد نابسنده این‌جانب نیز دست‌کم از جنبه نگارش و ویرایش،برای مترجمان جوان،نکات آموزنده‌ای‌ دربر داشته باشد.

خانم سوزان بسنت( Bassnett

Susan )،استاد دانشگاه وارویک‌ ( Warwick )انگلستان،در حاشیهء یک سمینار بین المللی،در مصاحبه‌ای با عنوان«ترجمه شکلی‌ از گفت‌وگو» Translation as a ) ( Form of Negotiation می‌گوید:«ترجمه‌ سربه‌سر گفت‌وگوست؛گفت‌وگویی است میان‌ دنیای اصلی نویسنده و دنیای خواننده»2و می‌افزاید:«قواعد گوناگونی برای ترجمه وجود دارد که در هر فرهنگ و هر زمان،به گونه‌ای به‌ کار می‌آید.مترجم باید بکوشد با توجه به آزموده‌ها و تجارب سایر فرهنگ‌ها[در زمینهء ترجمه‌]، تجربه و الگویی طبیعی بیافریند.»3آشکار است‌ که منظور خانم بست،از طبیعی بودن ترجمه، طبیعی به نظر آمدن زبان و بیان در فرهنگ مقصد است؛امری که شاید بدیهی و روشن به نظر برسد، اما در عمل چنین نیست،به ویژه در ترجمه ادبی؛ زیرا که«ترجمه همواره بی‌نهایت دشوار و طاقت‌سوز است»4و«اشتباه مهلکی است چنان‌چه‌ بپنداریم که ترجمه،نوعی فعالیت برده‌وار و کورکورانه است و مترجم فقط به یک واژه‌نامه و حداقلی از دانش زبان،برای باز تولید چیزی‌[به نام‌ متن‌]نیاز دارد.باید تأکید کنم.ترجمه قطعا نوعی‌ بازآفرینی خلاق است.»5(تأکید از مترجم است- رازآور).وی درباره اهمیت ترجمه ادبی،چنین‌ می‌گوید:«ترجمه می‌تواند به عنوان نیرویی‌ عظیم و قاطع،در شکل دادن ادبیات،ایفای نقش‌ کند...اگر ترجمه نبود،شما به غزل‌های شکسپیر دسترسی نداشتید.»6

او در مورد مبنای نظری آن‌چه طرح کرده‌ می‌افزاید:«رویکرد[نظری‌]ما در[دانشگاه‌] وارویک،ترکیب ترجمه و فرهنگ است...ترجمه‌ نیازمند آن است که در بافت فرهنگی مورد توجه‌ قرار گیرد،در حالی که برخی از صاحب‌نظران و یا دانشگاه‌ها مایلند که به ترجمه،از منظر زبانی‌ بنگرند.»7در صورتی که«ما باید در ترجمه،به‌ سنت‌ها[ی فرهنگی‌]خود توجه داشته باشیم.»8

گذشته از مترجمانی که زیر لوای‌ «امانت‌داری»و«وفاداری»،به ترجمهء واژه به واژه‌ و انتقال مکانیکی جملات می‌پردازند،وجود ویراستارانی که آشکارا می‌گویند،«مترجم فقط

 

http://www.noormags.com/View/GetFile.ashx?ArticleId=128872&Type=HTM&LID=1


دسته بندی : نقدی بر یک ترجمه
گیدن توری - ترجمه مهدی ابراهیمی:
فعالیت‌های مرتبط با ترجمه را با عطف نظر به معنا و اهمیت فرهنگی آنها بهتر می‌توان به بحث و بررسی نهاد.

ترجمه را بیش و پیش از هر چیز باید به واسطه نقش آفرینی آن در عرصه اجتماع، مطمح نظر قرار داد. به بیان ساده، ایفای نقش اجتماعی ترجمه یعنی به انجام رساندن کارکردی که مورد انتظار جامعه است. در هر محیط فرهنگی‌ای، برای نام گرفتن به عنوان یک مترجم باید ملزوماتی را در نظر داشت که از آن جمله است فراگیری مجموعه‌ای از هنجارها به منظور تعیین اینکه رفتار خاصی را می‌توان مناسب تلقی کرد یا خیر و همچنین توجه به تمامی عواملی که رفتاری را محدود و مشروط می‌کنند. فرایندهایی که از خلال آنها افراد توانایی خویش را به عنوان مترجم باور می‌کنند، تاکنون کمتر به شکل جدی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. در این ارتباط، ماهیت هنجارهای اکتسابی و نقش آنها در جهت‌دهی فعالیت‌های ترجمه‌ای در محیط‌های خاص اجتماعی و فرهنگی از اهمیت بسیاری برخوردار است.


از جنبه اجتماعی- فرهنگی، ترجمه را باید با در نظر داشتن انواع و درجات مختلفی از الزامات و محدودیت‌ها به بحث کشید؛ الزاماتی که گستره آنها فراتر از خود متن است و تفاوت‌های نظام‌مند میان زبان‌ها و سنت‌های مبتنی بر متن یا حتی ظرفیت و محدودیت‌های سیستمِ شناختی مترجم به عنوان واسطه‌ای ضروری را دربرمی گیرد. در واقع، حتی شناخت هم خود از عوامل اجتماعی و فرهنگی تاثیر می‌پذیرد یا در اثر این عوامل، اصلاح و تعدیل می‌شود. تفاوت شرایط مترجمان در بسیاری از مواقع ریشه در تفاوت و تنوع متون و مخاطبان آنها دارد؛ امری که به‌کارگیری راهبردهای مختلف و حتی ارائه آثاری کاملا متفاوت ازسوی مترجمان را موجب می‌شود.

الزامات اجتماعی- فرهنگی ترجمه معمولا دو شکل به خود می‌گیرند؛ شکل عمومی که قواعدی تقریبا مطلق را شامل می‌شود، و شکل خاص و فردی که با شیوه و سبک ویژه هر مترجم ارتباط می‌یابد. فضای بین این دو جنبه (که آنها را می‌توان دو حد یک پیوستار تلقی کرد)، گستره‌ای از عوامل میان‌ذهنیتی و مرتبط با هنجارها را دربرمی گیرد. هنجارها خود، زنجیره و پیوستاری درجه بندی شده را شکل می‌دهند که روی آن، هم هنجارهای قوی‌تر(مشابه شکل عمومی) وجود دارند و هم هنجارهای ضعیف‌تر(مشابه شکل خاص و فردی). نِسبی بودن انواع گوناگون الزامات و محدودیت‌ها را هم نباید از نظر دور داشت. بدین ترتیب، آنچه درون گروهی خاص صرفا به عنوان یک شیوه رفتاری مطلوب مورد توجه قرار می‌گیرد، ممکن است ازجانب بخشی دیگر از جامعه، الزام آور و اجباری تلقی شود. این الزام هم می‌تواند برحسب عوامل انسانی (مترجمان) باشد و هم در زمینه نوع فعالیت (تفسیر و...). الزامات رفتاری یاد شده را می‌توان حتی از حیث هنجارها بازتعریف کرد. براین اساس، قواعد عمومی را هنجارهای عینی برمی شمارند و شیوه خاص و فردی را هنجارهای ذهنی.

جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی، هنجارها را از دیرباز به عنوان ارزش‌های عمومی یا عقاید مشترک یک اجتماع تعریف کرده‌اند؛ یعنی آنچه در موقعیتی خاص، درست و غلط، مناسب و نامناسب، مجاز و ممنوع یا از جنبه رفتاری ویژه ای، قابل تحمل و غیرقابل تحمل است. افراد معمولا هنجارها را طی فرایند اجتماعی‌شدن می‌آموزند. این هنجارها همیشه دربردارنده نوعی ضمانت اجرایی یا فشار اخلاقی (بالقوه و بالفعل یا مثبت و منفی) هستند. درون هر اجتماع، هنجارها به مثابه معیاری برای ارزیابی رفتار افراد مورد استفاده قرار می‌گیرند و کارایی و تاثیرگذاری آنها به افراد امکان می‌دهد رفتار خود را نظم بخشند.

اهمیت هنجارها تنها جنبه مَجازی و استعاره‌ای ندارد؛ بلکه برحسب موقعیت نِسبی‌شان در پیوستاری که از آن یاد شد (الزامات ترجمه)، واقعی و تعیین کننده هم به شمار می‌آید. هنجارها مفهوم کلیدی همه تلاش‌هایی هستند که ارتباط فعالیت‌ها را از منظر اجتماعی به کاوش می‌نهند. گستردگی موقعیت‌هایی که هنجارها در آنها به کار می‌آیند موجب شده تا مفهوم هنجار به عامل عمده تثبیت و نگهداشت نظم اجتماعی بدل شود. همین امر درباره فرهنگ‌ها و نظام‌هایی که بنیان آنها را تشکیل می‌دهند هم صدق می‌کند.

امکان سر زدن رفتارهایی که با هنجارهای رایج و غالب جامعه همنوا نیست، همیشه وجود دارد و عدم تمکین در برابر هنجارها در موارد خاص لزوما به بی‌اعتبار شدن آنها نمی‌انجامد؛ هرچند نباید انتظار داشت که این رفتارها را در پیش گرفت و هزینه‌ای هم نپرداخت. در بررسی رفتارهایی که تحت کنترل هنجارها هستند، ضرورتا نمی‌توان میان خود هنجارها و صورت‌بندی آنها در زبان، انتظار یکسانی و همانندی داشت. در واقع صورت‌بندی‌های زبانی را باید بازتاب آگاهی از وجود هنجارها و اهمیت خاص آنها تلقی کرد و در عین حال، از نقش این صورت‌بندی‌ها در کنترل رفتار (تحمیل هنجارها و نه صرفا برعهده داشتن مسؤولیت آنها) و احتمال اینکه تحریف شوند،‌ غفلت نورزید.

ترجمه به عنوان فعالیتی که حداقل دو زبان و دو سنت فرهنگی را دربرمی گیرد، دست‌کم دو مجموعه از نظام‌های هنجاری در هریک از این سطوح را شامل می‌شود. بنابراین، ارزش ترجمه را می‌توان از جنبه دربرگیری دو عنصر حائز اهمیت، مورد توجه قرار داد: 1- به عنوان یک متن در یک زبان خاص، ترجمه قادر است خلأهای یک فرهنگ یا یک بخش معین از جامعه را بپوشاند و 2- نقشی که این مقوله در بازنمایی زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر ایفا می‌کند. به طور معمول، عمل ترجمه در درون یک فرهنگ- نمایانگر هنجارمندی‌هایی ویژه است. از این روی، افراد یک فرهنگ، حتی هنگامی که نمی‌توانند تبیین روشنی از انحراف به دست دهند- باز هم قادرند از عدم وفاداری یک مترجم به شیوه‌های عمل روا شمرده شده، سخن بگویند.

یک مترجم هم می‌تواند به هنجارهای متن اصلی (و به واقع زبان و فرهنگ مبدأ) تن دهد و هم این امکان را دارد که هنجارهای فرهنگ و زبان مقصد را به کار بندد. محتمل است که گرایش اول، ناهمسازی‌هایی با هنجارها و رویه‌های زبان مقصد در پی آورد؛ به ویژه رویه‌هایی که فراتر از مقتضیات زبان شناختی صِرف هستند. گرایش دوم هم نظام‌های هنجاری فرهنگ مقصد را به عاملی تعیین کننده در فعالیت ترجمه‌ای بدل می‌سازد. نباید از نظر دور داشت که دخل و تصرف در متن اصلی، غالبا با هزینه‌هایی اجتناب ناپذیر همراه خواهد بود. بدین ترتیب- درحالی‌که وفاداری به هنجارهای متن اصلی را می‌توان معیاری برای کفایت و بَسَندگی ترجمه دانست- التزام به هنجارهای فرهنگ مقصد را می‌توان ملاکی برای قابل پذیرش بودن ترجمه به شمار آورد. درصورتی‌که پایبندی به هنجارهای متن اصلی لازم شمرده نشود، احتمال رواج یافتن ترجمه غیرمستقیم افزایش می‌یابد و حتی ممکن است این نوع ترجمه بر ترجمه مستقیم ترجیح داده شود.

موضوع حائز اهمیت دیگر این است که حتی ترجمه‌های کاملا وفادار به متن اصلی هم متضمن تغییراتی در آن هستند و این مهم، امری فراگیر و جهان‌شمول است. از آنجا که فاصله گرفتن از الگوهای متن اصلی را نه به یک شکل، که به طرق گوناگون می‌توان به انجام رساند، واقعیت‌بخشی به تغییرات به اصطلاح متعهدانه را هم نمی‌توان بدون حاکمیت هنجارها به اجرا درآورد.

در بحث هنجارها، اهمیت آنچه را موسوم به هنجار نخستین یا اولیه (initial norm) است، نباید کم جلوه داد. این هنجارها را به دلیل فرادستی بر هنجارهای خاصی که متعلق به سطوح پایین‌تر و مشخص ترند، چنین می‌نامند. این مفهوم را بیش از هر چیز باید ابزاری تبیینی قلمداد کرد. در زمینه ترجمه- صرف‌نظر از گرایش‌های سطح کلان- تصمیمات سطوح خرد را هنوز هم می‌توانیم برحسب تقابل کفایت و قابلیت پذیرش (که در سطور پیشین بدان اشاره شد) به کاوش گذاریم، تصمیماتی که در ترجمه گرفته می‌شود، ضرورتا مستلزم برقراری توازن میان این دو حد است؛ حدودی که هنجار نخستین آنها را ایجاب می‌کند. بیشتر مطالعاتی که تاکنون با محوریت مساله هنجارها به اجرا درآمده‌اند، این پرسش و ادعا را به بررسی گذاشته‌اند که آیا می‌توان یک شکل از رفتار هنجارمند را برای هر نوع ترجمه‌ای (ادبی، فلسفی یا ترجمه کتب مقدس و...) به کار گرفت یا خیر.

هنجارها نه تنها ترجمه انواع متون، که تمامی مراحل رویداد ترجمه را هم متاثر می‌سازند و از این روی در هر سطحی از محصول نهایی می‌توان بازتاب آنها را مشاهده کرد. دو گروه گسترده از هنجارهایی را که در مبحث ترجمه به کار می‌آیند می‌توان از یکدیگر متمایز ساخت؛ هنجارهای مقدماتی (preliminary) در برابر هنجارهای عملیاتی (operational).

هنجارهای مقدماتی، دو مجموعه عمده از ملاحظات را که غالبا رابطه متقابلی دارند، دربرمی‌گیرند. اولین دسته از این ملاحظات با وجود و ماهیت واقعی سیاستگذاری‌ها در حوزه ترجمه سروکار دارند و دسته دوم با صراحت و بی‌واسطه‌گی ترجمه. سیاستگذاری ترجمه با عواملی ارتباط می‌یابد که بر انتخاب انواع متون تاثیر می‌گذارند. برای زیرگروه‌های مختلف و همچنین عوامل و گروه‌های متنوع انسانی، سیاست‌های متفاوتی هم می‌توان به کار گرفت و به عنوان مثال، سیاستگذاری متون ادبی را از متون غیرادبی تفکیک کرد. دسته دوم از ملاحظات که پیرامون صراحت لهجه در ترجمه‌اند، آستانه تحملی را شامل می‌شوند که درخصوص برگرداندن یک متن به زبانی دیگر وجود دارد. در این زمینه باید به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داد: آیا روی آوردن به ترجمه غیرمستقیم مجاز است؟ چنین ترجمه‌ای چه نوع منبع و متن یا کدام دوره زمانی را دربرمی‌گیرد؟ محدودیت‌ها، ترجیحات و میزان تساهل در این شکل از ترجمه چیست یا به چه میزان است؟ واسطه‌گری میان زبان‌ها به چه نحوی به انجام می‌رسد؟ و... .

هنجارهای عملیاتی به تصمیماتی که طی خود عمل ترجمه اتخاذ می‌شوند، سمت و سو می‌بخشند و بر قالب و چهارچوب متن (یعنی شیوه‌های توزیع محتواهای زبان شناختی در آن) تاثیر می‌نهند. این هنجارها همچنین در ساختاردهی به متون و صورت‌بندی‌های زبانی نقش دارند. بنابراین، رابطه میان زبان مبدا و مقصد مستقیما یا به شکلی غیرمستقیم تابع هنجارهای عملیاتی است. به دیگر سخن، تغییر و عدم تغییر، هر دو وابسته به این نوع هنجارها هستند و این یعنی آنچه باید از متن حذف یا بدان افزوده شود و تغییر محل مطالب و بخش‌های یک متن هم تحت تاثیر هنجارها به وقوع می‌پیوندد.

البته چهارچوب مشخص و تعریف شده‌ای برای این‌گونه تغییرات وجود ندارد. به عنوان مثال، حذفیات گسترده در یک متن غالبا متضمن تغییراتی در بخش‌ها و قسمت‌های مختلف آن است؛ خاصه اگر حد و مرز روشنی برای آنچه باید حذف شود (جمله، پاراگراف یا یک فصل) تعریف نشود. همچنین وقتی محل قرار گرفتن مطلبی تغییر کند، جای خالی آن را باید با مطلبی دیگر پر کرد.

هنجارهای متنی- زبان‌شناختی (Textual-linguistic) هم نوع دیگری از هنجارها به شمار می‌آیند که بر چگونگی صورت‌بندی ترجمه یا نوع جایگزینی‌های زبان‌شناختی و متنی (با عطف نظر به زبان مقصد) اثر می‌نهند. این هنجارها هم می‌توانند شکل عمومی به خود گیرند و از قاعده «ترجمه به خاطر خود ترجمه» تبعیت کنند و هم شکل خاص و مشخص که با انواع خاصی از متون یا صرفا شیوه ترجمه ارتباط می‌یابند. بعضی از این هنجارها مشابه هنجارهایی‌اند که تولید متون به شیوه غیرترجمه‌ای را هم تحت سیطره دارند اما نمی‌توان و نباید این امر را مسلم و بدیهی فرض کرد.

هنجارهای مقدماتی- چه به لحاظ منطقی و چه ازحیث گاه‌شناختی و ترتیب زمانی- بر هنجارهای عملیاتی تقدم دارند و البته این مهم به معنای نفی رابطه، تاثیر و شرطی‌سازی متقابل میان آنها نیست. با وجود این، رابطه میان این هنجارها را به هیچ روی نباید ثابت و معین پنداشت و درعین حال توجه داشت که چند و چونی این رابطه مولفه غیرقابل انکار هر مطالعه‌ای است که ترجمه را به عنوان فعالیتی هنجارمند به کندوکاو می‌نهد. همچنین نباید از رابطه این هنجارها با هنجار نخستین یا اولیه چشم پوشید.

هنجارهای عملیاتی را می‌توان به مثابه مدلی در نظر گرفت که ترجمه برمبنای آنها شکل وجودی پیدا می‌کند؛ خواه این ترجمه، هنجارهای متن اصلی را محقق سازد، خواه هنجارهای زبان مقصد را یا اینکه حد وسطی از این دو صورت را دربرگیرد. هر مدلی که ارائه‌گر دستورالعمل‌های اجرایی باشد، می‌تواند در نقش یک عامل محدودکننده هم ظاهر شود؛ بدین ترتیب که راه‌هایی را برگشاید و درعین حال، اختیاراتی را سلب کند. اگر ترجمه با اتکای صرف به هنجارهای زبان مبدا به انجام رسد و زبان مقصد نادیده گرفته شود، محصولی ساختگی و تصنعی به دست خواهد آمد. در این وضعیت دیگر نمی‌توان از وارد شدن یک ترجمه به فرهنگی خاص سخن گفت و بهتر است این عمل را تحمیل ترجمه به آن فرهنگ تلقی کنیم. حالت دوم هنگامی رخ می‌دهد که مترجم فرهنگ مقصد (فرهنگ خویش) را اولویت بخشد؛ این مساله که اینک بسیار رواج دارد، ممکن است سبب باعث تبدیل محصول نهایی به برداشت و روایتی دیگر از متن اصلی شود.

مطالعه هنجارها گامی ضروری در تحقق بخشیدن به اصل رابطه‌ای- کارکردی موسوم به هم‌ارزی یا هم‌ارزشی (equivalence) در ترجمه است؛ چراکه هنجارها نقشی اساسی در تعیین نوع و میزان هم‌ارزی ترجمه‌ها (همپایه بودن ترجمه با متن اصلی) دارند. به طور کلی کارایی هنجارهای مرتبط با ترجمه یا تحقق بخشیدن به اصل هم‌ارزی تا حد زیادی منوط به موقعیتی است که خود عمل ترجمه در فرهنگ مقصد دارد. اگر خواهان آن هستیم که جایگاه ترجمه در متن فرهنگ را به نحوی شایسته ارتقا بخشیم، باید ماهیت هنجارهای مرتبط با ترجمه را با هنجارهای حاکم بر تولید متون غیرترجمه‌ای به شکل تطبیقی به مطالعه و مقایسه گذاریم.

دو ویژگی مفهوم هنجار که بررسی آن را (ازجمله در مطالعات مربوط به ترجمه) دشوار می‌سازند عبارتند از خاص‌بودگی اجتماعی- فرهنگی هنجارها و ناپایداری آنها. ضرورتی وجود ندارد که یک هنجار خاص به یک شکل و میزان برای همه بخش‌های جامعه یا فرهنگ‌های مختلف به کار رود. اهمیت یک هنجار توسط سیستمی بدان داده می‌شود که این هنجار در آن شکل می‌گیرد. علاوه بر خاص بودن، هنجارها همچنین ناپایدار و متغیرند. تغییر هنجارها گاهی سرعت می‌یابد و زمانی دیگر به آهستگی رخ می‌دهد. در طول زندگی افراد، هنجارهای مربوط به ترجمه معمولا با دگرگونی‌های بنیادی مواجه می‌شوند. نقش نسبی عوامل مختلف در پویایی هنجارهای ترجمه هنوز هم آن‌گونه که باید و شاید مشخص نیست.

جایگاه فرد به عنوان یک مترجم ممکن است شکل موقت داشته باشد؛ به ویژه اگر وی نتواند خود را با شرایط و مقتضیات در حال تغییر سازگار کند یا اگر این انطباق و سازگاری کافی به نظر نرسد. این فرایند را نباید تنها از منظر دگرگونی نسل‌ها یا گروه‌های سنی به بررسی نهاد. اگرچه غالبا میان سن شخص و تعلق وی به خط فکری خاصی از ترجمه (مبتنی بر تقسیم‌بندی سه‌گانه قدیمی، شایع و پیشرو) همبستگی وجود دارد اما این امر را نمی‌توان قطعی پنداشت و از آن به عنوان نقطه شروع و چهارچوبی برای مطالعه هنجارها سود جست. به عنوان مثال مترجمان جوان به ویژه در مراحل اولیه فعالیت خود عمدتا رفتاری تقلیدی در پیش می‌گیرند و در حالی که انتظار می‌رود هنجارهای زمان خود را در نظر گیرند، مطابق هنجارهای قدیمی عمل می‌کنند و موجب تقویت آنها می‌شوند. به طور کلی، کثرت و تنوع هنجارهای ترجمه را باید به پیچیدگی موقعیت‌های زندگی نسبت داد.

امکان دست زدن به رفتارهای غیرهنجاری در ترجمه هم همیشه و در هر زمانی وجود دارد. افراد معمولا شیوه‌های رفتاری غیرهنجاری را به منظور استثنا و خاص جلوه دادن خود برمی‌گزینند. چنین رویه‌ای حتی ممکن است نظام موجود ترجمه را با بعضی دگرگونی‌ها مواجه سازد. پرسش بسیار حائز اهمیت در این مقوله این است که یک فرهنگ در چه شرایطی انتظار رخ دادن تغییر را دارد و تحت چه شرایطی هم آن را برنمی‌تابد.

مطالعه مستقیم عمل ترجمه را تنها از طریق تولیدات قابل دسترس آن می‌توان به انجام رساند. هنجارها مستقیما قابل مشاهده نیستند و این امر، بررسی رفتار ترجمه‌ای را با ویژگی‌هایی خاص مواجه می‌سازد. دو منبع عمده در تجدید سازمان هنجارهای ترجمه‌ای وجود دارد: متنی (textual) و فرامتنی یا برون‌متنی (extratextual). منابع متنی به خود متون ترجمه شده برمبنای انواع گوناگون هنجارها و همچنین صورت‌های تحلیلی ترجمه‌ها با نظر به انواع هنجارهای مقدماتی اشاره دارند. منابع فرامتنی صورت‌بندی‌های نیمه نظری یا انتقادی را شامل می‌شوند؛ مواردی همچون نظریه‌های تجویزی یا دستوری ترجمه، گزاره‌های بیان شده ازسوی مترجمان، ویراستاران، ناشران و دیگر افرادی که درگیر فعالیت ترجمه‌اند یا با آن سروکار دارند، ارزیابی انتقادی ترجمه‌های فردی در کنار تحلیل آنچه موسوم به مکتب مترجمان است و... .

تفاوت‌هایی بنیادی میان این دو نوع منبع وجود دارد. متون تولیدات اولیه رفتار هنجارمند به شمار می‌آیند و می‌توان آنها را نوعی بازنمایی بی‌واسطه تلقی کرد، درحالی‌که اظهارات هنجاری را باید فراورده‌هایی جانبی و فرعی دانست که موجودیت خود را از وجود و فعالیت هنجارها دارند.

بنابراین نظیر هر تلاشی که برای تدوین هنجارها صورت می‌گیرد، این اظهارات هم ممکن است دستخوش سوگیری و یکجانبه‌ نگری شوند و لازم است که جانب احتیاط را در بررسی آنها رعایت کرد.

ترجمه اساسا فعالیتی چند‌ وجهی به شمار می‌آید. عوامل تاثیرگذار بر این فعالیت را باید کاملا درهم تنیده و مرتبط درنظرگرفت و حتی به بهانه روشمندی هم آنها را جدای از یکدیگر به بررسی ننهاد. به علاوه نمی‌توان انتظار داشت که رفتار مترجم از نظام‌مندی کامل برخوردار باشد. تصمیمات مترجم برخاسته از انگیزه‌های مختلف است و حتی ممکن است که مساله‌ای مشابه، تصمیماتی متفاوت را برانگیزد. از این روی هماهنگی در رفتار ترجمه‌ای امری بعید می‌نماید.

مطالعه هنجارها با توجه به اینکه آنها همواره محدود به گروهی اجتماعی و زمانی خاص هستند، تنها زمانی اثربخش خواهد بود که قوانینی عام برای رفتار ترجمه‌ای به دست آید؛ رفتاری که ماهیتا و به گونه‌ای اجتناب ناپذیر شکل پیشایندگرا (probabilistic) دارد. بی‌تردید تا مطالعه‌ای آغاز نشود، دستاوردی هم حاصل نخواهد شد و تا زمانی که این‌گونه است، نمی‌توان به پیشرفت‌های روش شناختی خوشبین بود. چنانچه ترجمه‌پژوهی را تا هنگام دست یافتن به روش‌های تحقیق نظام‌مندتر وانهیم، ممکن است هیچ‌گاه نتوانیم پژوهشی به انجام رسانیم

همشهری خردنامه


دسته بندی : نقش هنجارها در ترجمه