Good feedback is rare. It can take a long time to find people who know how to provide useful criticism, instead of simply telling you all the things they think are “wrong” with you or whatever you’ve made. A good critic spends as much energy describing what something is, as well as what it isn’t. Good criticism serves one purpose: to give the creator of the work more perspective and help them make their next set of choices.
Bad criticism uses the opportunity provided by someone else’s work to make the critic feel smart, superior or better about themselves: things that have nothing to do with helping the recipient of the critique (Or in the case of movie reviews, the reader of the critique). Given the difficultly of creative work, it would seem that giving and receiving useful feedback should be an important part of what designers, writers, programmers and others are taught to do. This essay attempts to serve that purpose.
There are four fundamental assumptions bad critics make:
Let’s work with these one at a time. First, the idea of objective measures runs against everything we know about the history of man made things. To objectively measure how good and bad anything is would require not only that the universe is objective, but that the people in it are objective. There is no film, book, software, website, or album that is universally liked by everyone (including those who have the word critic in their job title). Some people may be more informed or knowledgeable than others, but this doesn’t make their opinions objective.
More important perhaps is the idea of measurement. To measure how good or bad something is requires knowledge about the intent of what the thing is trying to do. If you show me a frying pan that you’ve made, and I criticize it for not playing MP3 files, there’s a mismatch of intention in what we’re trying to measure and evaluate. Unless the intention of the work is clear to everyone “I want to make omelets”, good criticism is impossible. There are an infinite number of intentions and goals in the universe, and if two people can’t agree on what the creators intentions are, real communication is impossible. It might be fair to say that the intentions of a work should be transparent in the work itself: A toaster oven should look vaguely like something that can receive slices of bread. But in the case where the intentions aren’t clear, critics have a choice: they can trust the creator and invest more energy trying to sort out what the intentions are, or they can assume the worst about those intentions and begin criticizing what they don’t understand.
Second, believing that one person has sole possession of good perspective is a contradiction in terms. Good perspective by definition means the recognition of how many alternatively valuable perspectives there are on any matter. Two smart knowledgeable people might both love the new super-thin I-mac design or the recently U.S. released film Hero, but for entirely different and non-overlapping reasons. Good criticism generally comes with some degree of humility and respect for the possibility of other equally valid points of view. The better the critic, the more holistic their sense of how their own perspectives and tastes fit into the diverse pool of informed opinion of others.
Third, respect and ridicule don’t mix well. To offer good criticism must be an act of respect: an act of communication with the intention of helping the other person do better work, or understand their work better. If you are shaping sentences and remarks to be snide, snarky, or sarcastic, the intention of being helpful is unlikely to be served (Unless you know the recipient of the criticisms well enough to be comfortable razzing or joking with them about their work). It’s entirely possible to offer criticism, commentary and advice without any negative energy attached: it’s just so rare that we see it done properly that most of us don’t realize it’s possible, much less more effective.
Lastly, finding a valid criticism doesn’t mean that it can be fixed or is worth fixing. In many situations responding to one kind of criticism will just make the design or the work vulnerable to another kind of criticism. A film or essay that is dark and brooding could be made lighter and funnier, but then another critic could say “it wasn’t dark and brooding enough”. And in some cases, fixing a particular problem will cause other problems that are worse. Until the creator explores the alternatives presented by feedback, it’s impossible to know whether responding to a piece of criticism is possible, much less desirable.
Collectively, this means that criticizing and giving feedback should be a thoughtful activity. If you’re flippant, arrogant, dismissive, curt or annoyed while giving feedback, you’re probably making one of the four assumptions above and not giving very good criticism.
Now I’m not saying that finding fault isn’t useful. On the contrary, it’s very important. It’s just that of equal importance in understanding the value of a design, algorithm, script, or film is to know what isn’t broken, or god forbid, what’s actually done brilliantly. What you want to do when you are offering criticism is to live up to the second definition listed above: Careful evaluation and judgment. To do this you need to do the following:
گفت و گو با حسین ملانظر پیرامون مسائل و مصائب ترجمه
رشته مطالعات ترجمه که عمری بیش از ۳۰-۲۰ سال در جهان ندارد در
ایران نورسیده ای ۶-۵ ساله است که تأکید ویژه ای بر «فرهنگ» دارد. دکتر
حسین ملانظر از دانش آموختگان این رشته از دانشگاه واریک انگلستان است. وی
اکنون مدیر گروه مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه علامه طباطبایی و صاحب امتیاز
و مدیر مسئول فصلنامه علمی- پژوهشی «مطالعات ترجمه» است. «اصول و روش
ترجمه» ازجمله آثار مشهور اوست که به عنوان کتاب درسی در دانشگاه ها تدریس
می شود.در حال حاضر، دکتر ملانظر طرح «مرکز پژوهش های ترجمه» را در دست
اجرا دارد. با وی پیرامون این طرح و مسائل و مصائب ترجمه در ایران به گفت و
گو نشستیم که می خوانید:
*جناب دکتر ملانظر، می خواهیم بحث را با ارائه «مفهوم نهضت ترجمه» آغاز کنید.
از «اوج گیری حرکت ترجمه» به مثابه نهضت ترجمه یاد می شود.
در
دوره هایی یک جامعه «به شدت» علاقه و نیاز به ترجمه پیدا می کند که عموماً
این دوره ها با تماس های علمی - فرهنگی همراه می شود. نهضت ترجمه به خودی
خود اهمیتی ندارد. دلیل اهمیت آن، از این امر ناشی می شود که پس از نهضت
ترجمه دانش، علم و فرهنگی دیگر به طور وسیعی بومی می شود و تحت سیطره
دانشمندان آن جامعه قرار می گیرد.
*در تاریخ در چه دوره هایی شاهد نهضت ترجمه بوده ایم و چه کشورهایی متولی این نهضت ها بوده اند
در چند دوره تاریخی در جهان نهضت ترجمه را شاهد بوده ایم، یک
دوره مربوط به زمانی می شود که در ایران با تأسیس دانشگاه جندی شاپور همراه
بوده است. در زمان ساسانیان، نسطوریان سریانی زبان و هندی ها در مرکزی
علمی به نام گندی شاپور در خوزستان گردآمدند و با ترجمه متون مختلف و شدت
یافتن کار ترجمه توسط این دانشمندان نهضت ترجمه ای شکل گرفت. بعدها در دوره
اسلامی عباسیان تحت تأثیر جندی شاپور و با الگوبرداری از آن نهضت ترجمه
بغداد را ایجاد کردند. تحت تأثیر همین جریان بود که دانش یونان و هند به
ایران انتقال یافت. اما بعد از شکست صلیبیون در جنگ های صلیبی این جریان
انتقال دانش وارونه شده و به اروپا سرازیر می شود. در جریان این شکست
اروپائیان متوجه می شوند که به لحاظ علمی از مسلمانان عقب هستند. بنابراین
دست به ترجمه آثار مسلمانان می زنند. بدین ترتیب پس از خاموش شدن نهضت
ترجمه بغداد، اسپانیا متولی انتقال دانش از کشورهای اسلامی به اروپا می
شود. به تدریج اروپا از طریق نهضت ترجمه اسپانیا، نهضت علمی - فرهنگی وسیعی
را پیش می برد که دو- سه قرن ادامه پیدا می کند و منجر به رنسانس اروپا می
شود. البته یک نهضت ترجمه هم در چین داشته ایم. در دوره اخیر، حرکتی را که
در دوره قاجاریه در پی ارتباط با غرب صورت گرفت و با تحول و اوج گیری در
ترجمه همراه بود نیز نهضت ترجمه نامیده اند.
*قاعدتاً در هر دوره و زمانی ما شاهد کارهای ترجمه ای هستیم اما
شما فرمودید زمانی که حرکت ترجمه در یک جامعه «شدت» و «اوج» پیدا می کند،
از آن به نهضت ترجمه تعبیر می شود. حال می خواهیم بدانیم شرایط سیاسی،
فرهنگی و اجتماعی و عللی که باعث این اوج گیری می شود، چیست؟
«تماس های فرهنگی» می تواند یکی از علت های اوج گیری حرکت ترجمه در یک جامعه باشد.
در
دوره هایی «اعتقادات» حاکم درآن جامعه باعث این اوج گیری در حرکت ترجمه می
شد. به عنوان مثال در دوره ساسانیان حرکت ترجمه از این اعتقاد نشأت می
گرفت که علم از طریق زرتشت به انسان منتقل شده است و پس از حمله اسکندر،
نوادگان اسکندر که سلوکیان بودند، علم را از چنگ ایرانیان درآوردند و به
یونان و مقدونیه بردند. ساسانیان که زرتشتی بودند بر پایه این اعتقاد خود،
سعی بر این داشتند که این علمی را که از آنان ربوده و در دنیا پراکنده شده
است دوباره در گنجینه خود در اوستا گردآورند و از این رو دست به ترجمه می
زدند. در دوره اسلامی با این اعتقاد که بر هر مسلمان واجب است که به دنبال
علم برود، به دنبال جمع آوری و ترجمه دانش بودند.
سومین علت اوج
گیری در حرکت ترجمه، «حامیان ترجمه» هستند. مثلاً خانواده برمکیان که
پرورده دو فرهنگ یونان و هند بودند، با نفوذی که بر خلیفه عباسی داشتند او
را به این مسیر هدایت کردند که قدرت را با دانش تلفیق کند و بدین منظور علم
و دانش را از جاهای دیگر می گرفتند و دست به ترجمه آن می زدند.
«تقابل
اسلام با ادیان مسیحی و کلیمی» یکی از دلایلی است که برای اوج گیری حرکت
ترجمه در بغداد ذکر می شود. مسلمانان در این دوره سعی می کردند با ترجمه
کتاب های فلسفی و منطقی به دانش و استدلالی دست پیدا کنند تا بتوانند در
برابر دیگر ادیان ادله و منطق کافی و قوی اقامه کنند. یکی از دلایلی که
عباسیان به ترجمه روی آوردند این بود که عباسیان با رومیان در جنگ بودند و
برای مقابله فرهنگی با روم کتاب های یونانی را از سرزمین های رومی می
آوردند و ترجمه می کردند. چرا که سیطره بر دانش و دراختیار داشتن علم به
آنان در مقابل مخالفانشان ابزار استدلالی می داد و موجب قدرت آنان می شد.
در دوره قاجاریه تماس با غرب و شکست ما از روسیه موجب یأس فلسفی شدید بین
روشنفکران شد و آنان تنها راه چاره را در به دست آوردن دانش، فناوری و
فرهنگ غربی از راه ترجمه دانستند.
گاهی «نیاز» فرهنگی - علمی یک
جامعه آن را به سمت ترجمه هدایت می کند. مثلاً در دوره قاجاریه تماس ما با
غرب باعث ایجاد نوعی نیاز شد و این نیاز ما را به سوی ترجمه سوق داد. اما
نکته اینجا است که گاهی یک نیاز واقعی است و گاهی نیاز، نیازی کاذب است که
از سوی دیگران این نیاز برای جامعه ای طراحی و ساخته و برنامه ریزی می شود.
به نظر می رسد در دوره قاجاریه، نیازی که به ترجمه احساس می شد صرفاً
درونی و بومی نبود بلکه یک احساس نیازی را نیز غرب بر ما تحمیل می کرد.
بنابراین اگر بخواهم فهرست وار برخی علل اوج گیری ترجمه را که منتهی به نهضت ترجمه می شود برشمارم، این موارد است:
۱-
نیاز، ۲- اعتقادات، ۳- بستر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حاکم، ۴- حامیان
ترجمه، ۵- تماس و ارتباطات فرهنگی، دینی، ۶- دست یافتن به قدرت از طریق
دراختیار گرفتن دانش.
*عصر طلایی ترجمه در ایران مربوط به چه دوره ای است خیلی ها معتقدند این اوج گیری در دوره ساسانیه اتفاق افتاد.
خیر. به نظر می رسد که دوره نهضت بغداد عظیم تر و طولانی تر
بوده است. نهضت ترجمه بغداد نزدیک به ۳۵۰ سال طول کشید در حالی که نهضت
ترجمه دوره ساسانی حدود ۱۰۰ سال دوام داشته است و حجم ترجمه ای هم که در
این دوره انجام شده بسیار کمتر بوده است. در این رابطه سه عامل محوری را
باید در نظر داشت: ابتدا مدت زمانی که حرکت ترجمه جریان داشته و سپس حجم
مطالبی که مورد ترجمه قرار گرفته و سوم نوع مطالبی که ترجمه شده است. باید
کتاب های بنیادین و مطالب اساسی و ضروری مورد توجه قرار گیرد تا به حساب
نهضت ترجمه گذاشته شود. اما اگر هزاران هزار کتاب و مطالب بی اثر ترجمه شود
که تأثیرگذار و جریان ساز در فرهنگ و علم جامعه نباشد نمی توان آن را نهضت
ترجمه به شمار آورد.
*به این اعتبار، می توان «نهضت ترجمه» را مقدمه ای برای «نهضت تولید علم» دانست
بله، قطعاً ترجمه می تواند مقدمه ای برای تولید علم باشد. در
واقع با ترجمه ما پا روی داشته های دیگران می گذاریم. داشته های دیگران می
تواند پله هایی برای رشد و تولید علم بومی ما باشد. دستیابی به علم و دانش و
گنجینه معنوی دیگران می تواند مقدمه ای برای تولید داخلی باشد. از طریق
ترجمه و انتقال این دانش می توان آمادگی اولیه را حاصل کرد. البته نباید
تنها به انتقال این دانش و علم اکتفا کرد و آنها را در فضای فکری خود خام
نگه داشت.
*پس از انتقال علم و دانش، چگونه می توان آن را بومی کرد برای ما تولید علم به زبان فارسی چه ضرورتی دارد
آنگاه که به تولید علم برسیم می توان گفت که به علم بومی دست
یافته ایم. با ترجمه تنها می توان مواد خام را به دست آورد. پرورش و قوام
آن براساس حال و هوا و بستر فکری- فرهنگی جامعه بر عهده دانشمندان جامعه
ماست.
*آیا اکنون برای جامعه علمی- فرهنگی ما لزوم نهضت ترجمه احساس می شود
هیچ جامعه ای در هیچ زمانی از نهضت ترجمه بی نیاز نیست. در مورد
جامعه ما نیز این امر صادق است. نهضت ترجمه ما در دوره قاجاریه ناقص و
ناتمام بود. بعد از انقلاب اسلامی ما این نهضت را دوباره پی گرفته ایم.
*اهمیت «زبان» در تولید علم و دانش چیست به نظر می رسد تا ما
نتوانیم دانش و علمی را به زبان خود درک کنیم و با آن زبان فکر کنیم و
درباره آن به زبان خود حرف بزنیم و پیرامون آن دانش، مفهوم سازی کنیم به
تولید آن علم و دانش خاص نرسیده ایم و آن را بومی نکرده ایم. در واقع می
خواهیم به ارتباط عمیق «فکر» و «زبان» اشاره کنید.
اتفاقاً من می خواهم بگویم که بسیاری از مواقع ما با درک یک علم
به زبان اصلی آن، به موفقیت رسیده ایم. گاهی یک علم یا دانش در بستر زبانی
خودش بهتر درک و فهم می شود یا بعضی از علوم که بسیار تخصصی هستند شاید
نیازی نباشد که برای جامعه فارسی زبان و برای عموم ترجمه شود. اما در این
صورت آن علم خیلی محدود خواهد شد و آسیب جدی تری که در پی خواهد داشت، عدم
رشد زبان فارسی و به حاشیه رانده شدن آن در جامعه علمی و آکادمیک خواهد
بود. شاید دلیل کسانی هم که از یادگیری علم و دانش به همان زبان اصلی و
تولید شده اش، دفاع می کنند این باشد که در ترجمه ممکن است به دلیل نقص
ترجمه و جداشدن از «بافت» Context بدفهمی ایجاد شود. به همین دلیل از این
که «علم ترجمه نشود» دفاع می کنند. اما این دفاع باعث می شود که آن علم در
انحصار دانشمندان همان علم باقی بماند و بومی نشود.
*ترجمه تا چه حد ظرفیت فرهنگ سازی را دارد
فرهنگ سازی یکی از وظایف ترجمه است. خیلی از ملت ها فرهنگ خود
را بر ترجمه استوار می کنند و به این اعتبار بر فرهنگ وارداتی تکیه دارند.
ترجمه می تواند در خدمت سایر علوم هم باشد. از دو کانال و مسیر می توان به
پیشرفت علم و دانش دست یافت. هم می توان علم را از بیرون وارد کرد و هم این
که آن را در درون تولید کرد. ترجمه می تواند در خدمت هردو کانال قرار
گیرد.
برای نقش فرهنگ ساز ترجمه نمونه ای عرض کنم؛ بین سال های ۱۳۳۵
تا ۱۳۵۵ با حمایت های مالی انتشارات فرانکلین در ایران، بیش از یک هزار
عنوان کتاب ترجمه و منتشر شد. چندین ناشر از انتشارات فرانکلین پول می
گرفتند تا کتاب های موردنظر را ترجمه کنند(!) پیش از آن، انجمن دوستی ایران
و روسیه چنین وظیفه ای را برای خود احساس می کرد(!!) در واقع در این مقاطع
عوامل خارجی به سود خود از این طریق می خواستند نبض فرهنگی- علمی جامعه ما
را به دست گیرند. این نمونه ای از اهمیت و نقش ترجمه در شکل دهی فضای
فکری- فرهنگی یک جامعه است. در واقع این «گزینش» در ترجمه است که چنین قدرت
شکل دهی به آن می دهد.
*هدف و سیاستگذاری رشته «مطالعات ترجمه» چیست
رشته «مطالعات ترجمه» با تأکید ویژه ای بر فرهنگ، تأثیرات
ترجمه، بحث های فرهنگ تطبیقی و زمینه های فرهنگ سازی از طریق ترجمه را مورد
مطالعه و بررسی قرار می دهد. به عنوان مثال این که فرایند و فرآورده های
ترجمه چیست و ترجمه چه ارتباطی با سایر علوم دارد. «رشته مطالعات ترجمه» در
جهان عمری بیش از ۳۰-۲۰ سال ندارد و در ایران بسیار نوپا است. در چندسال
اخیر ما سعی کرده ایم در دانشگاه ترجمه را از زبان و ادبیات خارجی جدا کنیم
و با بخشیدن هویتی مستقل به آن و با تأکید بر فرهنگ، رشته ترجمه را به
دانش «مطالعات ترجمه» نزدیک تر کنیم.
*در مثالی که ذکر کردید این نکته را متذکر شدید که گزینش اثر
برای ترجمه است که قدرت فرهنگ سازی را در خود نهفته دارد. به این اعتبار،
این رصد بر عهده چه کسی یا چه نهادی است که اثر خوب از بد یا تفکر مفید را
از مضر تشخیص دهد
بی شک بخش اعظمی از این امر به «تعهد مترجم» برمی گردد. البته
ناشران، مراکز پژوهشی و نهادهای نظارتی هم در این گزینش ها بی تأثیر
نیستند. مترجم باید به این امر آگاه باشد که با این گزینش خود، تفکر و دانش
و فرهنگی را به جامعه خود وارد می کند به این اعتبار باید اصیل ترین،
بنیادی ترین و جدیدترین آثار را گزینش کند. اگر مترجم به نقش خود در این
انتقال دانش و به اهمیت کارش در بسترسازی جامعه آگاه باشد قطعاً دقیق تر و
با حساسیت بیشتری این انتخاب را انجام می دهد.
*شما به نقش مراکز پژوهشی و نهادهای نظارتی هم اشاره کردید. اگر
چنین رصد و گزینش و یا حتی سفارش ترجمه ای از سوی چنین مراکزی انجام شود،
آیا ممکن نیست که مورد این اتهام قرارگیرند که اعمال سلیقه و سانسور از سوی
آنها انجام می شود
به هرحال ترجمه یکی از عوامل تأثیرگذار در ساخت فرهنگ یک جامعه
است. بنابراین متولیان فرهنگی کشور حتماً باید ناظر و هدایت کننده باشند.
اما این نظارت و هدایت نباید به گونه ای باشد که جلوی ورود فکر و اندیشه ای
گرفته شود. این سازمان ها علاوه بر ورود باید بر خروج فکر و فرهنگ داخلی
هم نظارت و برنامه ریزی داشته باشند که این بازنمایی فکر و اندیشه و چهره
داخلی نیز از کانال مترجم و ترجمه آثار داخلی برای کشورهای دیگر انجام می
شود.
*آیا در حال حاضر مرکز سازمان یافته ای داریم که با رصد آخرین
دستاوردهای جهانی، نیاز جامعه را بسنجد و بر آن اساس، برای ترجمه آثار
برنامه ریزی کند
ما طرحی را با نام «مرکز پژوهشهای ترجمه» ارائه کردیم که اکنون
در مراحل پایانی اجرایی شدن است. این مرکز علاوه بر پرورش مترجم متخصص و
حرفه ای و گرفتن سفارش ترجمه از مراکز پژوهشی در بخشی مجزا به «سیاستگذاری
در ترجمه» می پردازد. این مرکز علاوه بر این که گروهی از متخصصان و
صاحبنظران را به منظور مشاور به کار خواهدگرفت از مشاوره سازمان های پژوهشی
و سفارشات آنان نیز استقبال می کند. وقتی یک مرکز پژوهشی یا یک دانشگاه
کتابی را برای ترجمه به «مرکز پژوهش های ترجمه» سفارش می کند حتماً نیاز
جامعه و لزوم ترجمه آن اثر را سنجیده است و این مرکز با اعتماد به آن
انتخاب اثر را به سفارش آنان توسط متخصصانی که زیر نظر همین مرکز آموزش
دیده اند، ترجمه خواهدکرد. هدف ما از این طرح، ساماندهی به امر ترجمه علاوه
بر افزایش در دقت و صحت ترجمه بوده است. در این مرکز «بانک اطلاعات ترجمه»
خواهیم داشت و از این طریق از ترجمه های تکراری و غیرضروری و آثار دسته
چندم خودداری خواهدشد.
در مجموع این مرکز سه هدف اساسی را دنبال می
کند: اول: ترجمه و ویراستاری اثر (یعنی خدمات ترجمه)، دوم: تحقیق در ترجمه،
سوم: آموزش های کوتاه مدت ترجمه تخصصی.
*آیا این مرکز این دغدغه را هم دارد که آثار برجسته فارسی از
جمله کتاب های برگزیده سال جمهوری اسلامی و... را به زبان های دیگر ترجمه
کند؟
بله، این مورد هم در سیاستگذاری های ما در نظر گرفته شده است.
البته بستگی به این امر هم دارد که مراکز مختلف تا چه حد این کتاب ها را به
«مرکز پژوهش های ترجمه» سفارش دهند. مثلاً ارشاد به این مرکز سفارش دهد که
۲۰ عنوان کتاب برگزیده سال به چهار یا پنج زبان در این مرکز ترجمه شود.
بودجه این کار از سوی وزارت ارشاد تأمین شود، نیروی متخصص و کار هدفمند و
دقیق و صحیح از جانب این مرکز انجام خواهد شد.
*«سیاست ایجاد نیاز» یکی از استراتژی هایی است که غرب برای
انتقال فرهنگ خود به دیگر کشورها به کار می گیرد. و این امر را با بسترسازی
تبلیغاتی پیش می برد. ما چرا این احساس نیاز را در بیرون از مرزها برای
فرهنگ و علم خود ایجاد نمی کنیم. یکی از راه ها همین ترجمه علم و دانش و
هنر خود به زبان آنان است. وقتی این آشنایی صورت گیرد نیاز را هم در پی
خواهد داشت. آیا در این زمینه تاکنون ضعیف عمل نکرده ایم ؟
نکته ای که اشاره کردید، درست است. گاهی ما این نیاز را در خارج
از کشور تولید نمی کنیم و قبول دارم که در این زمینه کوتاهی می شود. با یک
برنامه ریزی هدفمند «مرکز پژوهشهای ترجمه» می تواند این کمبود را جبران
کند. البته ناگفته نماند که در برخی از موضوع ها مثل موضوع های دینی- مذهبی
این نیاز وجود دارد و ما هم متقابلاً در عرضه کارها کوتاهی نکرده ایم. در
چند ماه گذشته، ستاد انقلاب فرهنگی با حمایت های وزارت ارشاد طرح «حمایت از
ترجمه در خارج» را تصویب کرد و مرکزی هم مسئول اجرایی شدن این طرح شد.
اتفاقاً این نیاز در شرایط ما بیش از هر زمان دیگری است. اکنون ما نوع فکری
را به دنیا القا می کنیم که همین امر باعث می شود در دیگران این حس نیاز
برای شناخت فکر و فرهنگ ما ایجاد شود. الگوی حکومتی ای را ارائه کرده ایم
که جهان خواهان شناخت آن است. همه اینها در خارج ایجاد اشتیاق و نیاز می
کند و ما هم باید از طریق ترجمه پاسخگوی این اشتیاق ها باشیم. هرچند که
کارهایی انجام شده اما متمرکز نبوده است. به همین دلیل الآن شما احساس می
کنید در عرضه فکر و فرهنگ خودمان چندان قوی عمل نکرده ایم.
*ما مشکل مترجم تخصصی نداریم یعنی دانشجویان مترجمی ما در طی تحصیلات آکادمیک خود قابلیت ترجمه تخصصی را پیدا می کنند
البته سال ها بود که سیستم آموزش مترجم در ایران دچار نقص بود و
دانشجویان مترجمی اغلب ترجمه ادبیات خارجی را می آموختند و کسی صحبت از
ترجمه مهندسی، ترجمه فلسفی، ترجمه مذهبی و... نمی کرد. بنابراین اکثر
مترجمان بر طبق علایق و ممارست خودشان به مهارت ترجمه تخصصی دست می یافتند.
اما اکنون آموزش ترجمه در دانشگاه ها متحول شده و آموزش ترجمه تخصصی نیز
کم کم جزو دروس آموزشی قرار می گیرند. هرچند که «مرکز پژوهش های ترجمه»
اساساً برای پرورش مترجمان تخصصی پی ریزی شده است.
از این نکته هم
نباید غافل شد که اگر مترجمان درآمد مناسبی داشته باشند قطعاً به سمت تخصصی
تر شدن هدایت می شوند. اما اگر مترجمی نتواند از این راه تأمین مالی شود،
ممکن است با نخستین پیشنهاد در هر حیطه ای دست به ترجمه بزند که این مترجم
را از تخصصی شدن دور نگه می دارد.
برگرفته از: روزنامه ایران >شماره 3841 30/10/86 > صفحه 10 (فرهنگ و اندیشه)
سبک یا شیوه بیان از مهمترین ویژگیهای نگارش به حساب میآید. آنچه به نوشته شکل میدهد و قلم نویسنده و مترجم را میشناساند. ایبنا نگاهی دارد به شیوههای برگردان سبک نویسنده در ترجمه، با توجه به آرای کوروش صفوی(زبانشناس) و سعید سبزیان(مترجم).
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا ) - هر متنی
نیازمند سبک خاص خود است و نویسنده به این مساله کاملا آگاه است تا برای
نگارش یکی را از این میان برگزیند. ادبی، علمی، عامیانه، رسمی ،کهن. نه
تنها نویسنده که خواننده نیز از این امر کاملا آگاه است و نامأنوس بودن را
به خوبی تشخیص میدهد. هر سبکی واژگان خودش را میطلبد و اگر قرار باشد هر
نویسنده، فقط از یک سبک در نوشتههای مختلف استفاده کند، قطعا کمی مضحک به
نظر میرسد. نمیتوان متن علمی را به سبک ادبی نوشت و ادبیات را عامیانه
کرد.
دکتر کوروش صفوی، زبانشناس، در کتاب «هفتگفتار
در ترجمه» اینگونه آورده است: «برای نمونه، (اگر) مسوول هواشناسی به هنگام
گزارش وضع هوا به جای واژه "آسمان" از "گنبد مینا" استفاده کند و یا
دندانپزشکی در مقاله علمی خود، به جای استفاده از اصطلاح "ارتدنسی" عبارت
"به زنجیر کشیدن مرواریدهای نشسته در قفای غنچه رخ" را به کار برد...»
سعید
سبزیان، مترجم کتاب «دوره آموزش فنون ترجمه»، سبک و انتقال معنا، هر دو را
حائز اهمیت میداند و میگوید: «اما در جایجای متن یا به نسبت هدف
نویسنده، یکی از این دو بر دیگری رجحان مییابد. چنانکه ام. اچ. ایبرمز در
"فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی" اشاره میکند، سبک به معنی "شیوهای است که
نویسندگان از آن طریق، مطالب خود را بیان میکنند. سبک عبارت است از «وضعیت
بلاغی، بیانشیوه یا نوع واژگان، نوع ساختار جملات و نحو، انسجام و انواع
زبان مصنوع». بیانشیوه به معنی انتخاب نوع واژگان خاص توسط نویسنده است.»
تا
اینجا سخن از نوشتن و نویسندگی بود و موضوع بحث ما ترجمه است و اینکه
مترجم نیز مانند نویسنده، سبکی در ترجمه دارد و بدا به حال مترجمی که تمام
متون را با سبکهای مختلف به یک شکل ترجمه کند. مثلا مترجمی که علاقه شدیدی
به ادبیات دارد و واقف به علم ترجمه نیست، نه تنها متون ادبی و شعر را،
که متون علمی و داستانهای متفاوت کهن و جدید را هم به یک شیوه ترجمه
میکند.
این مشکل را میتوان به صورتهایی ریشهیابی کرد:
اولین
دلیل، عدم شناخت و آگاهی مترجم از سبک آن نوشته اصلی است. شاید دانش کافی
برای تشخیص سبک آن متن را نداشته باشد و این ناخودآگاه باعث میشود که
نتواند ترجمه صحیحی ارائه دهد. شاید در این جا مترجم دچار اشتباه شده ولی
این به عمد و دانسته نبوده و فقط از روی نااگاهی به این کار دست زده است.
اما در هر صورت با ترجمه اشتباه ارزش واقعی متن اصلی از بین میرود.
بهمن
فرزانه، مترجم، پیشتر در گفتگویی بر این موضوع تاکید داشت که «مهمترین
کار در ترجمه همین است که مترجم سبک نویسنده را حفظ کند؛ و گرنه اگر قرار
بشود که همه را به لحن خودت ترجمه کنی، چه خاصیتی دارد. انگار تمام
نویسندگان یکجور نوشتهاند. به طور مثال داستانی از گابریل گارسیا مارکز
به اسم "آخرین سفر کشتی خیالی". این داستانِ یازده صفحهای فقط یک جمله
است. یعنی نقطه ندارد. من برای حفظ سبک نویسنده موفق شدم آن را به صورت
دلخواه ترجمه کنم (با کمک ویرگول و...) ولی مطمئن هستم که هیچ کس حتی متوجه
این قضیه نشد که آن یازده صفحه، فقط یک جمله است. با این حال، من
میبایستی آن را صادقانه ترجمه میکردم. حتی اگر خواننده متوجه آن نشده
باشد.»
سعید سبزیان هم اعتقاد دارد: «مثلا شما وقتی نوشتههای
ارنست همینگوی را ترجمه میکنید، باید به این توجه داشته باشید که این
نویسنده دارای سبک نوشتاری گسسته است و تقریبا در اکثر موارد حروف ربط را
حذف میکند جز حرف «و». باید دید مترجمانِ این آثار با ترجمه نوشتههای
همینگوی چه کردهاند و آنگاه با دیدی سبکشناسانه، تأثیرات دو متن فارسی و
انگلیسی را به شیوهای تطبیقی مقایسه کرد. یا مثلا نوشتههای ویلیام ترور
در رمان «تورگنیف خوانی» در بسیاری موارد مبتنی بر شیوه سیلان ذهن و گفتار
آزاد غیر مستقیم است. مترجم در مقدمه اینها را توضیح داده است و وقتی شما
متن فارسی را با انگلیسی مقایسه کنید به تأثیرات ادبی مشابه میرسید.»
دلیل
دوم میتواند این باشد که شاید مترجم به خود سبک و نگارش متن آشنا باشد
ولی بر حسب عادت یا تجربه فقط به یک گونه نوشتن آگاهی دارد و هرمتنی را به
یک سبک بر میگرداند که در اینجا آنچه لطمه میخورد، باز همان متن است و
نویسنده اصلی. چراکه شاید نویسنده تمام تلاش خود را به کار بسته که به فرض
با عامیانه نوشتن یک داستان، کار متفاوتی در کارنامهاش به جا بگذارد؛ ولی
مترجم ناآگاه، به عمد تمام تلاش او را زیر سوال برده و آن داستان را به
دلیل تبحر خود، به شکل ادبی ترجمه میکند.
صفوی بر این امر صحه
گذاشته و در کتابش نوشته است: « دستهای از مترجمان آنچنان تابع سبک
نوشتاری خود هستند که ناآگاهانه سبک خود را بر متن تحمیل میکنند. اینان با
دوبارهخوانی ترجمه خود میبینند که سبک بهدست داده شده در متن زبان مقصد
با سبک متن زبان مبدا متفاوت است؛ ولی توجیهی برای اینکار ندارند. بارها
محصول کار خود را با متن اصلی مقایسه میکنند و برای نزدیک کردن سبک ترجمه
خود با متن زبان مبدا میکوشند. گاه موفق میشوند اما در اکثر مواقع
نمیتوانند شخصیت خود را به کلی از ترجمهشان برکنار نگاه دارند.»
این
مشکل میتواند از سویی ریشه در قدرت نگارش مترجم نیز داشته باشد. مترجمانی
که خود نویسنده هستند شاید به فراگیر کردن این مشکل دامن بزنند. فردی که
تا بهحال خود، خالق اثری بوده است؛ حال میبایست به ترجمه اثری بپردازد
که مال خودش نیست و این حس خلاق و شاید خودخواهانه بر نوشته اثر میگذارد و
آن متن را به شیوه و سبکی که میخواهد ترجمه میکند، چه بسا فکر کند که
نویسنده در انتخاب سبک و یا مطلب دچار خطا و لغزش شده و این امر خطیر را
وظیفه خود میداند که به اصلاح آن بپردازد.
به اعتقاد کوروش
صفوی، گروهی از مترجمان عمدا به تحمیل شخصیت خود بر متن مورد ترجمه
میپردازند. «برای اینان هدف اصلی در ترجمه ارائه پیام بدانگونه که منظور
نویسنده بوده است، نیست. هدف اصلی، نمایش توان مترجم در ارائه سبک ویژه
اوست. برای این گروه از مترجمان، برگردان هملت شکسپیر، بینوایان ویکتور
هوگو، مقالهای درباره نظریه نسبیت انیشتن و داستانهای اندرسن همگی به یک
شکل است. گاه حتی از این مرحله نیز گامی فراتر مینهند و به دلیل آگاهی
کامل از موضوع متن زبان مبدا طی ترجمه، آرای نویسنده را نیز دستکاری
میکنند. در چنین شرایطی ترجمه بهدست آمده، بر اساس نقد علمی ترجمه، برچسب
«نادرست» خواهد گرفت که به اینگونه ترجمه، برگردان "مترجممدار"
میگویند.»
او در ادامه آورده است: «برگردانهای مترجممدار به
دلیل اطلاعات بیشتری که از سوی مترجم بر متن تحمیل میشود، درک موضوع و
آرای نویسنده را مشکلتر میسازد و در برخی شرایط ممکن است به نامفهومی
ترجمه بیانجامد. این مساله بهویژه در متون علمی و تخصصی به نهایت خود
میرسد.»
مترجم نویسنده را اصلاح میکند؟
تا چه حد مترجم اجازه تغییر سبک و یا به قولی اصلاح آن را خواسته یا ناخواسته، دانسته و ندانسته دارد؟
سبزیان
میگوید: «وقتی نویسنده گفتههای شخصیت داستانی را به شکلی منتقل میکند
که هیچ ربطی بین آنها نیست یا حتی از لحاظ زمانی با هم همخوانی ندارند،
لازم نیست آنها را به اراده خودش تغییر دهد. چون مترجم هم به اعتقاد من
فقط یک خواننده است و استحقاق این را ندارد که به جای نویسنده بنشیند و به
زعم خودش متن را گویاتر کند.»
و اما صفوی بر این اعتقاد است:
«رعایت سبک متن زبان مبدأ در ترجمه یکی از اجبارات مترجم است. این کار
مستلزم شناخت گونه خاصی است که در متون مختلف به کار میرود. مترجم اختیاری
در تغییر سبک ندارد.»
ترجمه وفادار یعنی ترجمه تحتالفظی؟
اما ممکن است به دلیل وفاداری و صداقت در ترجمه، ما را «به تحتالفظی ترجمه کردن» محکوم کنند؟
کوروش
صفوی اعتقاد دارد: «اگر جمله را مطلوبترین واحد ترجمه بدانیم و نخواهیم
ترجمهای تحتالفظی یا آزاد از متن زبان مبدا بهدست دهیم، رعایت سبک یا
شیوه بیان به انتخاب معادل صحیح واژهها و ساخت دستوری جمله در زبان مقصد
وابسته است. به عبارت سادهتر، از میان چند واژه معادل و چند ساخت دستوری
میبایست گونهای را انتخاب کرد که در مجموع بتواند سبک متن زبان مبدا را
در زبان مقصد نشان دهد. در میان دو مترجم که از متنی واحد، ترجمههایی کامل
و دقیق ارائه دادهاند، مترجمی موفقتر است که بتواند سبک یا شیوه بیان
متن زبان مبدا را نیز دقیقا در زبان مقصد به دست دهد.
سبزیان در
ادامه گفتگویش تاکید میکند: «این سخن را نباید به منزله طرفداری از ترجمه
تحتالفظی تفسیر کرد. مترجم باید اولا از صناعات و مقولات سبکی آگاهی داشته
باشد و بداند مثلا کنایه چه تأثیراتی در متن ایجاد میکند؛ دوم اینکه
مترجمی که اثر ادبی را قبل از ترجمه نخواند و شیوهها، صناعات و بازیهای
زبانی او را نکاود، بهتر است ترجمه را کسی بسپارد که اشتیاق، وقت و حوصله
برای چنین کاری را دارد.»
یک نتیجهگیری کوتاه
وظیفه
مترجم فقط پیدا کردن و استخراج کلمات و کنار هم گذاشتن آنها به شیوه زیبا
نیست. وظیفه اصلی مترجم وفاداری به متن، به سبک و نحوه نگارش نویسنده است.
مترجم مسوول شناساندن شیوه نگارش یک نویسنده یا بخشی از فرهنگ به افراد
دیگر است؛ به افرادی که آنچنان به زبان خارجی تسلط ندرند تا خود بتوانند از
متن اصلی استفاده کنند و ناگزیر به مترجم اعتماد میکنند. پس این مترجم
است که وظیفه نقل قول سخنان نویسندگان را به زبان مقصد دارند. کاش همه در
حفظ این امانت بکوشند.
.ibna.ir
http://www.farsilookup.com/p2p/seek.jsp?lang=fa
http://www.loghatnameh.de/changeLocal.do?currLocale=fa
دانلود دیکشنری انگلیسی به فارسی و بالعکس
دیکشنری آنلاین انگلیسی و فارسی
Foxit PDF Reader Pro 2.0 Build 1516
آموزش زبان انگلیسی به وسیلهی کارتون
دیکشنری قدرتمند SlovoED - نوکیا ویرایش سوم
Babylon Pro 7.5.2 (r5) With working license
به صورت رایگان و آنلاین wikipedia دایره المعارف انگلیسی
The University of Auckland offers a PhD in Translation, information here:
http://www.arts.auckland.ac.nz/subjects/index.cfm?P=1343
Australian programmes, here is one: Macquarie University, Sydney:
http://www.ling.mq.edu.au/translation/index.htm
[ @ hfp, this must be the Belgian programme (?):
http://www.kuleuven.be/cetra/index/index.html ]
As far as I know, there are only two PhD
programs in translation studies in the US, one at Binghamton University
and one at Kent State University.
http://www2.binghamton.edu/comparative-literature/graduate/doctoral-translation-studies.html
http://appling.kent.edu/PhD.html
I found that program here: http://www.judiciary.state.nj.us/interpreters/courspan.pdf
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
موسسه نایدا طبق روال سال های قبل برگزار می کند: دوره آموزشی پژوهش پیشرفته در مطالعات ترجمه:
موسسه نایدا طبق روال سال های قبل برگزار می کند: دوره آموزشی پژوهش پیشرفته در مطالعات ترجمه.
http://nsts.fusp.it/nida-schools/nsts-2012
دستورگشتاری دستوری است براساس دو سطح ساختاری که ازطریق فرایندهایی موسوم به گشتارها به یکدیگرمرتبط می شوند.
دستورگشتاری (مانند اکثردستورهای دیگر) سه همنه اصلی دارد. همنه نحوی که به نحومی پردازد، همنه واجی که به آواها می پردازد و همنه معنایی که به معنا می پردازد. ولی تفاوت آن با دستورهای دیگر در این است که همنه نحوی آن به دو بخش تقسیم می شود: پایه (base) و قواعد گشتاری (transformational rules)
درنظریه ی معیار(standard theory)، پایه دارای فواعدساخت گروهی(PS) برای تشکیل ژرف ساخت و واژگان است، واژه ها از مجموعه ی واژگان انتخاب می شوند ودربرون داده ی قواعدساخت گروهی جای می گیرند. سپس ژرف ساخت ها برای تبدیل به روساخت به قواعدگشتاری سپرده می شوند. دراین مرحله روساخت هنوز حالت انتزاعی دارد: یعنی فاقد شکل آوایی است. در مرحله بعد، همنه واجی روساخت را به نمودآوایی برمی گرداند. دراین بین گشتارها نمی توانند معنی راتغییردهند، بنابراین ژرف ساختها مستقیمابه همنه ی معنایی داده می شوند تا تعبیرمعنایی هریک حاصل شود.
aels.mihanblog.com
http://uncavim20.unc.edu.ar/pluginfile.php/63529/mod_resource/content/2/Vermeer,%20Nord.%20Functionalcommunicative%20approaches%20to%20translation.pdf
http://www.dissertation.de/FDP/3898257770.pdf
The Process of Translation 19
Introduction 19
The relation of translating to translation theory 19 :
کلا هدفش اینه که به نظریه ترجمه چهره عملی ببخشه و بین نظریه و عمل ارتباط برقرار کنه .
The approach 20
The textual level 22
The referential level 23
v
CONTENTS
The cohesive level 23
The level of naturalness 24
Combining the four levels 29:
سعی کنیم هر چهار سطح the textual,
the referential, the cohesive, the natural: رو حفظ کنیم .
The unit of translating 30
The above translation has converted a dozen verb-nouns into verbs, which goes
against the noun-forming tendency of most languages but perhaps clarifies the sentence.
Below the sentence, you go to clauses, both finite and non-finite, which, if you are
experienced, you tend to recast intuitively (see Chapter 8 on shifts or transpositions) as in the
previous long sentence, unless you are faced with an obscure or ambiguous sentence. Within
the clause, you may take next the two obviously cohesive types of collocations,
adjective-plus-noun or verb-plus-object, or the various groups that are less con text-bound, (I
think Masterman's breath-group units may be more applicable to interpreters than to
translators,)
Other difficulties with grammar are usually due to the use of archaic, little used,
ambiguously placed or faulty structures. You should bear in mindT however, that if long
sentences and complicated structures are an essential part of the text, and are characteristic
of the author rather than of the norms of the source language, you should reproduce a
corresponding deviation from the target language norms in your own version (as in Proust
The translation of texts 32 :
مسئله اصلی در ترجمه ، معادل یابی معنایی است و نه گرامری . مثلا ترجمه عبارات و ضرب المثل ها که مفصل در موردش بحث خواهد شد .
کلمات وقتی در متن قرار میگیرن ممکنه چهار حالت داشته باشه:
The translation of proper names 35
Revision 36
Conclusion