بررسی مقابلهای دو برگردان فارسی از مسخ کافکا با رویکردی به نظریهء روشهای ترجمه
1.مقدّمه 1-1.دربارهء مسخ
مسخ،رمانکی (novelette) است از فرانتس کافکا،نویسندهء چک-اتریشی(1883-1924)،که در پاییز 1912 نوشته شده و در اکتبر 1915 در لایبتسیش (Leipzig) به چاپ رسیده است.در این داستان،گرگور زامزا،فرزند خانواده،از خواب بیدار میشود و درمییابد که به حشرهای غولپیکر تبدیل شده است. او به تدریج میمیرد؛نه تنها به خاطر اینکه خانوادهاش از داشتن چنین فرزندی شرمسارند و او را طرد میکنند؛بلکه به خاطر یأس آمیخته به عذاب وجدانی که آرامآرام در وجود او ریشه میدواند. این نهایت از خود بیگانهشدن انسان مدرن است.
مسخ بیشتر متمایل به جریان اکسپرسیونیسم (Expressionism) است،امّا برای درک بهتر،باید آن را اثری مربوط به دورهء اوّلیهء مدرنیسم تجربی یا آزمایشگرانه (Experimental Modernism) دانست.دغدغهء اصلی کافکا در نوشتن این اثر،طبیعت مسئلهساز ذهنیّت بشر و محدودیّتهای دانش و ادراک فرد است.
1-2.ترجمهء مسخ به فارسی
مسخ نخستین بار در سال 1329 به قلم صادق هدایت، نویسنده و ناقد مشهور،به جامهء زبان فارسی درآمد.از آنجا که هدایت با زبان آلمانی آشنایی نداشت،برای ترجمهء آن از برگردان فرانسوی الکساندر ویالات1 Alexander Vialatte) استفاده کرد(طاهری،[1368]1383:6-7).
دومین ترجمهء معتبر این اثر را فرزانه طاهری در سال