- نویسنده : رسول صباغی
- تاریخ : ۳:٤٦ ب.ظ - ۱۳٩۱/٧/٢۱
- نظرات : (0)
نخست
این که ، بیشاز دهها عنوان داستان از زبانهای آلمانی، فرانسه، انگلیسی و
روسی به قلم شما طی نیم قرن به زبان فارسی منتشر شده است، مترجم چند
زبانه بودن امکانی بهتری را برای ترجمه ی اثری پیش روی مخاطب باز میکند
یا نه تاثیری ندارد؟
طبعا وقتی آدم با چند زبان آشنا باشد وسعت دید و
احساسش در ارزیابی آثار ادبی فرق میکند اما نتیجه آشنایی به زبانهای
دیگر برای مخاطب این است که اولا تا جایی که امکان داشته باشد من از زبان
اصلی ترجمه میکنم از این گذشته متن اصلی را با چند ترجمه معتبرش کنار هم
میگذارم و مقایسه میکنم یعنی جاهایی که تعبیر و تأویل متن اهمیتی داشته
باشد از نظر دو یا سه مترجم با خبر میشوم و نتیجه کار به ترجمه امین
نزدیکتر میشود.
به نظر میرسد تقریبا فضای ترجمه ادبیات، دیگر زبانها به
فارسی بیش از این که متاثر از هدفمندی مترجمان در انتخاب ترجمهها
باشد، تحت تاثیر سفارشهای بازار یعنی اقبال و عدم اقبال از ترجمهها
است؟
البته پیش میآید که از طرف ناشران ترجمه اثری را
داشتهام و در آن صورت اگر آن اثر در برنامهام نباشد و با آن آشنا نباشم و
فرصت هم نداشته باشم آن کتاب را میخرم و میخوانم و اگر از آن خوشم بیاید
یعنی بر دلم تاثیری بگذار آن را در برنامه ترجمهام قرار میدهم.
در فضای ادبیات، عموما سلیقه مترجمها دست به دست هم میدهد
تا نگاه مخاطب فارسی به ادبیات دنیا کم و بیش شکل بگیرد این نگاه چقدر
واقعی است مثلا از بسیاری نویسندگانی که چندان مطرح نیستند آثار متعددی
ترجمه شده و برخی از آثار مطرح جهان به فارسی در نیامده است با این نگاه
موافق هستید؟
من فکر میکنم اگر کار به سلیقه مترجمان سپرده
شود بد نیست چون اگر مترجم اثری را که ترجمه میکند دوست داشته باشد نتیجه
کارش بهتر میشود. من بیشتر بر این متمرکز میشوم که شاهکارهای مسلم تاریخ
ادبیات را ترجمه کنم و تلاشم بر این است که عظمت آنها را در ترجمه برگردانم
و تا جایی که بضاعتم اجازه بدهد این کار را میکنم، گرچه تشخیصام در مورد
آثار غیر کلاسیک هم بد نبوده است.ترجمه «بیابان تاتارها»،«خداحافظ گری
کوپر»و «گلهای معرفت» که خواننده ایرانی هم از آنها استقبال کردند.
جناب حبیبی از کتاب یا کتابهایی که ترجمه کردید و به دلیل شرایط ممیزی فرصت انتشار پیدا نکرد خاطره روشنی دارید؟
چطور
میشود که رد شدن اثری را از صافی ممیزی فراموش کرد. شما خوب میدانید که
مترجم ماشین نیست که اگر نتیجه زحمتاش عرضه نشد ضایعه فقط به مدتی وقت
تلف شده و کاغذ و خودکار حرام شده باشد و محدود شود من برای ترجمه کتاب
اول چند بار آن را میخوانم و ضمن ترجمه با خواننده احتمالی آیندهام در
ارتباط احساسی و عاطفی قرار میگیرم. که خوانندهام عبارت را میپسندند
یا خیر؟ و بسیاری از آنها را بارها تغییر میدهم تا متن در عین حفظ امانت
تا جایی که ممکن است دلنشین شود و بوی ترجمه ازش نیاید بعد کتاب را مدتی به
حال خودش میگذارم و سعی میکنم فراموش کنم بعد از چند ماه دوباره به
سراغش میروم و احیانا برخی جاها را تغییر میدهم و با اصل متن مقابله
میکنم تا این که تحویل ناشر داده میشود خب میتوانید حدس بزنید نه فقط
حدس بزنید که حس کنید وقتی نتیجه کارم را به علت سختگیری ممیزی نتوانم به
خواننده عرضه کنم چه حسی پیدا میکنم کتاب «نارسیس و کلامون» اثر هرمان
هسه 15 سال است که در انتظار دریافت مجوز است و کتاب «زندگی و سرنوشت»
گرچه یک بار توسط انتشارات سروش منتشر شده است اما سه سال است که در انتظار
اجازه برای چاپ دوم است و وزارت ارشاد آب پاکی را روی دست ما و ناشر ریخته
است.
آیا واقعا مساله ممیزی به حدی است که ما با تصویری مخدوش یا ناقص از ادبیات دیگر کشورها در زبان فارسی روبهرو شویم؟
اجازه
کتاب «موسی و آدمها» مشروط به اصلاحات مختصری بود که به اصل کتاب لطمه
زیادی وارد نکرد اما از رنگ و عطر خاصی که کتاب داشت قدری کاست اما
کتابهایی که پیش از این ذکرش رفت اصلا اجازه انتشار پیدا نکرد بدون این که
دلیلی ذکر شود.
از بین زبانهایی که تسلط دارید، ترجمه آثار ادبیات آلمانی،
انگلیسی، روسی یا فرانسوی به فارسی، کدام یک را قابل دفاعتر میدانید و
معتقدید که توانسته چهره شفافی از ادبیات آن سرزمین را در زبان فارسی
نشان دهد؟
من فکر میکنم مشکل میشود نویسندهای را پیدا کرد
که آثارش آینه تمام نمای ادبیات یک زبان باشد امیل زولا، رومن گاری، مارسل
پانیون شباهتی به هم ندارند یا مثلا فلوبر و ویکتور هوگو ادب سالاران بزرگی
هستند که کاخهای با شکوه و جاویدانی به جای گذاشتهاند اما در آثارشان
از طنز رومن گاری چیزی به چشم نمیخورد آثار تولستوی یا داستایوسفکی و چخوف
و گونتارس همه با روح روس میتپند اما شباهت زیادی میان آنها نیست.
آغاز ترجمه آثار ادبیات دنیا به زبان فارسی از مشروطیت به
این طرف کم و بیش از ادبیات فرانسه شروع شده است، این مساله ناشی از غنای
ادبیات این زبان است یا نه به همین اعتبار که از آغاز نهضت ترجمه تا
کنون عموم روشنفکران و زباندانهای ایرانی بر این زبان تسلط داشتند،
ترجمه از فرانسه به فارسی را آغاز کردند و بعد به سراغ آثار دیگر
زبانها هم رفتند؟
بله ظاهرا پای مسافران ایرانی به فرنگ
نخستین بار به فرانسه باز شده است و همانطور که شما اشاره کردید زمانی بود
که فرهیختگان ایرانی بیشتر فرانسه میدانستند؛ علتش را باید از
جامعهشناسان و تاریخ دانان پرسید اما بعدها ملاحظات اقتصادی و بازرگانی
اسباب زیاد شدن نفوذ انگلیسیها در ایران شد هنگامی که من به دبیرستان
میرفتم در برخی از دبیرستانها زبان فرانسه اصلا تدریس نمیشد و در
دبیرستانهای بزرگتر در مقابل چند کلاسی که زبان خارجیشان انگلیسی بود فقط
یک کلاس زبان فرانسه بود و علتش این بود که علاقهمندان زبان انگلیسی
بیشتر بودند ولی این حالا در عرصه ادب، کاری به برتری آثار زبانی به زبان
دیگر ندارد. به گمان من نفوذ اولیه زبان فرانسه در ایران علت سیاسی داشت.
از مترجمهای تاثیرگذار در یک صد سال اخیر بگویید از آدمهایی
که به اعتقاد شما با ترجمههایشان سهم مهمی در رونق و ارتقاء ادبیات
داستانی فارسی داشتهاند.
البته مترجمان خوب زیاد هستند اما
نام بردن از همه آنها ممکن نیست، ولی از ترجمههای استاد ابوالحسن نجفی و
محمد قاضی که دوست نزدیکم بودند و نجف دریا بندری و مهدی سحابی و عبدالله
کوثری استفاد زیاد کردهام.
دقیق نمیدانم اما گویا ترجمه، کار تمام وقت شماست بعد از گذشت
نیم قرن کدامیک از ترجمههایی را که از ادبیات آلمانی، انگلیسی، فرانسه
و روسی انجام دادید دوست یا دوست بیشتر دارید؟
بنده غیر از
نیروی پیام که جنبه ادبی نداشت و به پیشنهاد تلویزیون برای مجله تماشا
انجام دادهام، کار سفارشی اصلا نکردم و کتابهایی ترجمه کردهام که خودم
دوست داشتم در نتیجه نمیتوانم میان آنها فرقی بگذارم.
مساله دیگر که دامان ترجمه از زبانهای دیگر به فارسی را
گرفته است ارائه ترجمه متعدد از یک اثر است ضرورتی ندارد که وقت و انرژی
را بر سر ترجمه یک اثر که ترجمه شده است گذاشت غیر از این، دوباره
کاریها توان زیادی را از جامعهی ادبی ما در ترجمه آثار دیگر از
زبانها به فارسی گرفته است؟
این حرف شما از یک نظر درست است
به این معنی که وقتی از یک اثر چند ترجمه صورت گرفت توان کار و وقت مترجمان
با دو دوباره کاری به هدر میرود، البته اگر بشود در این زمینه صحبت از
دوباره کاری کرد. همانطور که جاهای دیگر هم گفتهام، زبان فارسی مخصوصا
زبان رمان در دوران ما در حال تحول سریع است. مترجمان بسیار آگاهتر و
باریکبینتر شدهاند. توقع از آثار ترجمه شده بسیار زیادتر شده است مجله
مترجم منتشر میشود که خواننده آن فقط مترجمان نیستند اینها همه نشان
میدهد که ترجمه کار دقیقی شده است. ترجمههای محمد طاهر میرزا از رمانهای
معروف الکساندر دوما، پیش از یک قرن پیش صورت گرفته است. البته بدون
اینکه بخواهم در ارزش کار این مرد فرهیخته و راهگشا و ارجمند تردید کنم،
با ترجمهای که امروز از این کتابها صورت گیرد خیلی تفاوت دارد، مساله
امانت در ترجمه مراعات سبک نویسنده و این جور چیزها پیوسته اهمیت بیشتری
پیدا میکند. در برخی از ترجمههایی که از سرشتابزدگی از شاهکارهای بزرگ
ادب شده اشتباههایی شده که اصلا قابل چشمپوشی نیست.
شما به عنوان مترجمی پیشکسوت که با همتی بلند به چهارمین زبانی
که تسلط پیدا میکند روسی است آنهم در سالهای میانسالی چه شد که به
فراگیری زبان روسی و ترجمه دوباره آثار ادبیات کلاسیک روس علاقمند شدید؟
من
درجوانی مختصری روسی یاد گرفتم، آن هنگام هم مترجم نبودم و خیال نمیکردم
که یک روزی، در این راه بیفتم. زمانی بود که کتاب فروشی گوتنبرگ کتابهای
روسی خیلی خوبی در زمینه ریاضیات و علوم به قیمت ارزان میفروخت. محلش همه
در خیابان بوذر جمهوری سابق بود. مشتری این جور کتابها بودم و
بهاندازهای که با زحمت و به کمک فرهنگ از آنها استفاده کنم روسی بلد
بودم، ولی هنگامی که برای ادامه تحصیل به آلمان رفتم آن مختصر را هم به
مرور فراموش کردم. خب طبیعی است هنگامی که در گذر زمان از زبان استفاده
نکنی فراموش میشود، 34 سال پیش که در آمریکا بودم و آنجا به کار ترجمه
ادامه میدادم چند کتاب ترجمه کردم که بعد خبر دار شدم ترجمه و منتشر کردند
از جمله کتاب «سوی و آدمها» بود که چندی پیش از سوی نشر ماهی منتشر شده
بود و نیز داستان «حریم »ویلیام فاکنر و چند کتاب دیگر بود چون از ایران
دور بودم و از آن چه در بازار نشر میگذشت بیخبر بودم.
تماس تلفنی هم مانند امروز میسر نبود. ادامه کار مشکل بود این بود که
به خیال افتادم زبان روسی را فرا بگیرم چون مترجمان روسیدان خیلی کمتر از
سایر زبانها بودند. بسیاری از مترجمان به انگلیسی و آلمانی و فرانسه مسلط
بودند و از طرفی ادبیات بسیار غنی روسی چنان که شایسته بود به ایرانیها
معرفی نشده بود و اغلب به ملاحظات سیاسی و تبلیغاتی و با عجله و آنهم از
زبانهای دیگر به زبان فارسی ترجمه شده بود ؛با این انگیزهها آموختن روسی
را در آمریکا آغاز کردم و آن کار را در پاریس در دانشگاه پی گرفتم.
همانطور که اشاره کردید آموختن زبانی دیگر در میانسالی کار بسیار دشواری
است و زحمت زیاد میخواهد، اما از این کار پشیمان نیستم و ترجمههایی که از
آثار روسی انجام دادم به اعتقاد من موفق بوده است.
ضرورت دوبارهی ترجمههای آثار داستایوفسکی و دیگر نویسندگان
روس از سوی شما چه هست با این که ترجمهای از این آثار در زبان فارسی بوده
است؟
آثار داستایوفسکی، چخوف و تولستوی و دیگران نیز از
زبانهای دیگر به فارسی ترجمه شدهاند و همین امر ناگزیر اسباب دردسر است
از این گذشته ترجمههای موجود قدیمیاند البته نمیخواهم در حق کسانی که
اولین بار آثار بزرگ ادب روسی را به فارسی ترجمه کردند ناسپاس باشم، و حرمت
همت و زحمتشان را نگه ندارم ولی همانطور که پیش از این عرض کردم، گذشت
زمان و تحول شیوه کار احتیاجات جدیدی ایجاد میکند و این خیلی طبیعی است
خودم گرچه 10 سال پیش از ترجمه فلان کتابم راضی بودم. هم اکنون همان کتاب
را آنطور ترجمه نخواهم کرد. اگر عمری باشد و خدا توفیق بدهد، در ترجمههای
قدیمیام تجدید نظر خواهم کرد.
راستی ترجمه را از کدام زبان آغاز کردید آیا آثار مهم آن
زبان تمام شده بود که به سراغ ترجمه آثاری از زبانهای دیگر رفتید یا نه
اصلا اینحرفها نبود ماجرا چیز دیگری است.
متاسفانه و
خوشبختانه کارم به قاعده یا منطق نبوده است زبان اولم فرانسه بود چون در
دبیرستان یاد گرفته بودم آنهم برای اینکه پدرم در مدرسه فرانسوی درس
خوانده بود و فرانسه خوب میدانست و وقتی بچه بودم در کنار شاهنامه
قصههایی هم از فرانسه برای ما میگفت بنابراین فرانسه در خانواده ما جای
خاصی داشت. بعد در دانشکده انگلیسی خواندم، ولی خوب طبعا فرانسه را بهتر
میدانستم و اولین کتابهایی که ترجمه کردم، مثل «زمین انسانها»، «بیابان
تاتاره»ا یا «خداحافظ گاری کوپر» از این زبان بود. بعدها برای ادامه تحصیل
به آلمان رفتم زیرا همسر اولم آلمانی بود و خدا رحمتش کند در رشته زبان و
ادبیات آلمان و البته بعد هم در ایرانشناسی تحصیل کرده بود و تحمل
نمیکرد که شوهرش خوب آلمانی بلد نباشد، خودم هم گرچه تحصیل ادبیات نکرده
بودم، عشقام به ادب آلمان کمتر از علاقهام به ریاضی و تکنولوژی نبود و در
آموختن این زبان زحمت زیاد کشیدم و بعد هم رفتم ترجمه آثار برخی از
نویسندگان آلمانی لذت بسیار بردم. امیدوارم که شما راضی باشید.
mehrnameh.ir
دسته بندی : فکر نمیکردم روزی مترجمِ ادبیات شوم