k

k

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۴:۰۵
    %)
آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۵/۱۷
    kkk
آخرین نظرات
  • ۵ دی ۹۴، ۱۱:۲۸ - سعید
    مرسی

۳۲۴ مطلب با موضوع «مسیر زندگی من :: Money» ثبت شده است

http://effortlessenglishclub.com/effortless-english-rule-3


http://effortlessenglishclub.com/rule-5-for-fluent-english



http://effortlessenglishclub.com/rule-7-to-learn-english-fast



http://effortlessenglishclub.com/rule-6-for-excellent-english



http://effortlessenglishclub.com/rule-6-for-excellent-english


http://effortlessenglishclub.com/rule-5-for-fluent-english


http://effortlessenglishclub.com/effortless-english-rule-3


http://effortlessenglishclub.com/effortless-english-rule-1


cw.routledge.com/textbooks/translationstudies/data/samples/9780415584890.pdf


www.itcanet.ir/ITCA/e-books/Translation/New%20Perspectives%20in%20Language,%20Discourse,%20and%20Translation%20Studies.pdf 

 :   Translation Studies, Third Edition




آن‌ چه‌ امروز به‌ آن‌ ترجمه‌شناسی‌ یا مطالعات‌ ترجمه‌ می‌گوییم‌، رشته‌ای‌ است‌ که‌ عمدتاً از 1950 آغاز شد. تا قبل‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌، ترجمه‌ موضوع‌های‌ گوناگون‌ در انحصار گروههای‌ خاصی‌ بود. مثلاً ترجمه‌ انجیل‌ به‌ دست‌ کشیش‌ها صورت‌ می‌گرفت‌ و ترجمه‌ شعر به‌ دست‌ شعرا. مترجمان‌ برای‌ آن‌ که‌ ترجمه‌ کنند، می‌بایست‌ در حوزه‌ متنِ مورد نظر متبحر باشند. بعد از جنگ‌های‌ جهانی‌ اول‌ و دوم‌، با گسترش‌ ارتباطات‌، نیاز به‌ ترجمه‌ در حوزه‌هایی‌ غیر از ادبیات‌ و متون‌ مذهبی‌ بیشتر شد.

پس‌ کسانی‌ به‌ نام‌ مترجم‌ برای‌ ترجمه‌ اخبار، گزارش‌های‌ علمی‌ و فنی‌ و اسناد گوناگون‌ استخدام‌ شدند و ترجمه‌ به‌ صورت‌ شغل‌ درآمد. از 1950 پروژه‌های‌ ترجمه‌ ماشینی‌ آغاز شد و سه‌ گروه‌ متخصص‌ در آن‌ها به‌ کار گمارده‌ شدند: زبان‌شناسان‌، ریاضیدانان‌ و متخصصان‌ منطق‌. عدم‌ حضور مترجمان‌ در این‌ گروهها دو علت‌ داشت‌. اول‌ آن‌ که‌ زبان‌شناسیِ نوین‌ ترجمه‌ را یکی‌ از زیرشاخه‌های‌ زبان‌شناسی‌ کاربردی‌ به‌ حساب‌ می‌آورد، که‌ خود شاخه‌ای‌ از زبان‌شناسیِ عمومی‌ محسوب‌ می‌شد. علت‌ دوم‌ وجود این‌ باور بود که‌ ترجمه‌ با زبان‌ سروکار دارد، پس‌ مطالعه‌ آن‌ کار زبان‌شناس‌ است‌، نه‌ مترجم‌. این‌ نگاه‌ موجب‌ شد «ترجمه‌» به‌ صورت‌ رشته‌ای‌ دانشگاهی‌ در دپارتمان‌های‌ زبان‌شناسی‌ کاربردی‌ مطالعه‌ و تدریس‌ شود. از آن‌ پس‌ ارتباط‌ ناگسستنیِ ترجمه‌ با زبان‌شناسی‌ آغاز شد. آن‌ چه‌ در اینجا می‌آید مرور کوتاهی‌ است‌ از این‌ ارتباط‌.


در دهه‌ 60 اروپا شاهد نخستین‌ کتاب‌ نظریه‌ ترجمه‌ بود، کتابی‌ به‌ قلم‌ کتفورد  ، با عنوان‌  یک‌ نظریه‌ ترجمه‌ از دیدگاه‌ زبان‌شناسی‌  . کتفورد یکی‌ از شاگردان‌ هلیدی‌، و پیرو مکتب‌ دستور سیستمیک‌ بود. او با دقتی‌ کم‌نظیر و بی‌سابقه‌ به‌ توصیف‌ انواع‌ و سطوح‌ گوناگون‌ ترجمه‌ پرداخت‌ و در این‌ راه‌ از اصطلاحات‌ و مفاهیمی‌ که‌ در دستور سیستمیک‌ مطرح‌ شده‌ بود یاری‌ جست‌، و در مواردی‌ هم‌ اصطلاحاتی‌ وضع‌ کرد. کتفورد همچنین‌ در بعضی‌ موارد برای‌ بعضی‌ اصطلاحات‌ متداول‌ و قدیمی‌ تعریف‌ تازه‌ای‌ منطبق‌ با دستور سیستمیک‌ قائل‌ شد. مثلاً ترجمه‌ آزاد    که‌ معمولاً به‌ ترجمه‌ای‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ از لحاظ‌ معنا و مفهوم‌ چندان‌ به‌ متن‌ مبدا مقید و وفادار نیست‌، در نظریه‌ کتفورد به‌ معنای‌ ترجمه‌ای‌ است‌ که‌ مقید به‌ مرتبه‌ دستوری‌ نیست‌، یعنی‌ اگر کلمه‌ به‌ عبارت‌ ترجمه‌ شود، یا عبارت‌ به‌ جمله‌ ترجمه‌ شود، مرتبه‌ دستوری‌ رعایت‌ نشده‌ و از نظر کتفورد چنین‌ ترجمه‌ای‌ «آزاد» است‌. او در این‌ تعریف‌ به‌ معنا نمی‌پردازد. در سراسر کتابش‌ هم‌ حرف‌ بسیار کمی‌ در مورد معنا می‌زند، و در عوض‌ به‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ فرم‌ بسیار می‌پردازد. علت‌ آن‌ است‌ که‌ نظریه‌ او در واقع‌ برای‌ ترجمه‌ ماشینی‌ طراحی‌ شده‌، و چون‌ ماشین‌ معنا را نمی‌فهمد، پس‌ او می‌کوشد فرم‌ را تا جای‌ ممکن‌ تحلیل‌ کند، با این‌ فرض‌ که‌ با تحلیل‌ دقیق‌ فرم‌ لاجرم‌ معنا هم‌ به‌ دست‌ می‌آید.

در همان‌ دوران‌، همزمان‌ با پیدایش‌ دستور گشتاری‌، ترجمه‌شناسی‌ در آمریکا مسیر دیگری‌ را پیمود. یوجین‌ نایدا، زبان‌شناس‌ و پیرو نظریه‌ دستور گشتاری‌ بود. نظریه‌ او، که‌ براین‌ اساس‌ استوار است‌، یکی‌ از پرطرفدارترین‌ نظریه‌های‌ ترجمه‌ در قرن‌ بیستم‌ است‌. او سالها در مقام‌ مترجم‌ و سرپرستِ «انجمن‌ ترجمه‌ کتاب‌ مقدس‌» از مسائل‌ و مشکلات‌ ترجمه‌ این‌ کتاب‌ به‌ زبان‌های‌ مختلف‌ به‌ دست‌ میسیونرهای‌ مسیحی‌ مطلع‌ می‌شد. نایدا در پی‌ یافتن‌ راه‌حل‌ برای‌ این‌ مشکلات‌، از دستور گشتاری‌ مدد جست‌ و بسیاری‌ از مفاهیم‌ آن‌ را در خدمت‌ ترجمه‌ به‌ کار گرفت‌. مهم‌ترین‌ بخش‌ نظریه‌ او که‌ در کتاب‌  نظریه‌ و عمل‌ در ترجمه‌   به‌ صورت‌ مفصل‌ توضیح‌ داده‌ شده‌، مربوط‌ به‌ تحلیل‌ دستوری‌ و گشتارزدایی‌، یا به‌ عبارتی‌ تاویلِ جمله‌های‌ مبهم‌ است‌. او همچنین‌ تحلیل‌ مولفه‌های‌ معنایی‌ را در خدمت‌ معادل‌گزینی‌ مطرح‌ کرد و با ذکر مثال‌های‌ متعدد از ترجمه‌های‌ انجیل‌، به‌ تفصیل‌ در این‌ باب‌ سخن‌ گفت‌. نظریه‌ او موجب‌ تالیف‌ کتاب‌ مهم‌ دیگری‌ در این‌ حوزه‌ شد به‌ نام‌  ترجمه‌ معنامدار   به‌ قلم‌ لارسن‌، که‌ آن‌ هم‌ براساس‌ زبان‌شناسی‌ زایشی‌ و دستور گشتاری‌ استوار بود.

مکتب‌ لایپزیگ‌، نخستین‌ مکتب‌ ترجمه‌شناسی‌ که‌ در دهه‌ 70 در دانشگاه‌ لایپزیگ‌ تاسیس‌ شد، کار خود را براساس‌ شیوه‌های‌ تحقیق‌ در زبان‌شناسی‌ استوار کرد و اعلام‌ کرد ترجمه‌پژوهی‌ باید از زبان‌شناسی‌ استفاده‌ کند. موسسان‌ و پیروان‌ این‌ مکتب‌، از جمله‌ نیوبرت‌، رایس‌، کاده‌ و کُلِر، همه‌ از زبان‌شناسی‌ به‌ ترجمه‌ روی‌ آوردند و از آن‌ منظر به‌ ترجمه‌ نگریستند. مهم‌ترین‌ دستاورد آن‌ها، ارائه‌ تعریف‌های‌ مختلف‌ از مفهوم‌ معادل‌، انواع‌ و سطوح‌ آن‌ در متن‌های‌ علمی‌ و فنی‌ بود، که‌ منجر به‌ پدید آمدن‌ چندین‌ طبقه‌بندی‌ در این‌ حوزه‌ شد.
یکی‌ از مهم‌ترین‌ مسائلی‌ که‌ زبان‌شناسی‌ و ترجمه‌شناسی‌ را به‌ هم‌ نزدیک‌ کرد، بحث‌ معنا بود. ترجمه‌ همواره‌ با معادل‌ سروکار دارد، و معادل‌ همواره‌ با معنا. زبان‌شناسی‌ به‌ معنا پرداخت‌ و آن‌ را در سطح‌ کلمه‌، جمله‌، متن‌ و گفتمان‌ بررسی‌ کرد.

در سطح‌ کلمه‌ مفاهیمی‌ چون‌ معنای‌ صریح‌، معنای‌ تلویحی‌، تحلیل‌ مولفه‌ای‌ و حوزه‌های‌ معنایی‌ را مطرح‌ کرد؛ در سطح‌ جمله‌ به‌ مفاهیمی‌ چون‌ پیش‌فرض‌   و کنش‌های‌ گفتاری‌   پرداخت‌؛ و در سطح‌ متن‌ و گفتمان‌، مفاهیمی‌ چون‌ تحلیل‌ جمله‌ از لحاظ‌ اطلاعات‌ جدید و قدیم‌، و انسجام‌ نحوی‌ و منطقی‌ و نظایر این‌ها را بررسی‌ کرد. این‌ نکات‌ در آثار ترجمه‌پژوهانی‌ چون‌ نایدا (1964 و 1969)، نیومارک‌ (1988)، حئیم‌ و میسون‌ (1990)، بل‌ (1991) و بیکر (1992) به‌ خوبی‌ بررسی‌ شده‌اند. نظریه‌ فیلمور در مورد معنا نیز از طریق‌ آثار ترجمه‌پژوهانی‌ چون‌ اسنل‌ هورنبی‌ (1988) در تحلیل‌ متن‌ به‌ کار گرفته‌ شد. تحلیل‌ نقش‌های‌ زبانی‌ نیز به‌ ترجمه‌شناسی‌ راه‌ یافت‌ و موجب‌ شد طبقه‌بندی‌ تازه‌ای‌ از انواع‌ ترجمه‌، به‌ دست‌ نیومارک‌ (1989) فراهم‌ شود.

در 1972 هولمز، ترجمه‌پژوه‌ بنام‌، برای‌ رشته‌ای‌ که‌ از آن‌ پس‌ «مطالعات‌ ترجمه‌» نام‌ گرفت‌، اعلام‌ استقلال‌ کرد، یعنی‌ آن‌ را رشته‌ای‌ مستقل‌ از زبان‌شناسی‌ دانست‌ و برای‌ آن‌ زیرشاخه‌هایی‌ قائل‌ شد. در دهه‌ 80 بخش‌هایی‌ از این‌ رشته‌ به‌ سرعت‌ از زبان‌شناسی‌ فاصله‌ گرفت‌ و به‌ رشته‌هایی‌ چون‌ ادبیات‌ تطبیقی‌، جامعه‌شناسی‌ و مطالعات‌ پساـاستعماری‌ نزدیک‌ شد. در این‌ ایام‌، در کنار رویکردهای‌ زبان‌شناختی‌ که‌ در مورد معنا و معادل‌ و انواع‌ ترجمه‌ بحث‌ می‌کردند، نقش‌ ترجمه‌ در تاریخ‌، در جامعه‌، و در شکل‌گیری‌ هویت‌ فرهنگی‌ و بازنمایی‌ آن‌ مطرح‌ شد. اما حتی‌ در این‌ مطالعات‌ بین‌رشته‌ای‌ هم‌ اصطلاحات‌، مفاهیم‌ و طبقه‌بندی‌هایی‌ که‌ زبان‌شناسی‌ مطرح‌ کرده‌ بود، پیوسته‌ به‌ کار گرفته‌ شد.

* * *

بسیاری‌ از زبان‌شناسان‌ ترجمه‌پژوه‌ غالباً رابطه‌ زبان‌شناسی‌ و مطالعات‌ ترجمه‌ را رابطه‌ای‌ یکسویه‌ دانسته‌اند و بر این‌ باور بوده‌اند که‌ راه‌ مطالعه‌ و بررسی‌ ترجمه‌ و تدوین‌ نظریه‌ ترجمه‌، زبان‌شناسی‌ و استفاده‌ از یافته‌های‌ آن‌ در حوزه‌ ترجمه‌ است‌. اما کمتر پیش‌ آمده‌ که‌ زبان‌شناسان‌ این‌ رابطه‌ را دوسویه‌ و متقابل‌ ببینند. حال‌ آن‌ که‌ اطلاعاتی‌ که‌ می‌توان‌ با مطالعه‌ ترجمه‌ به‌ دست‌ آورد، یا تاکنون‌ از طریق‌ ترجمه‌ به‌ دست‌ آمده‌، در بسیاری‌ موارد به‌ زبان‌شناسی‌ یاری‌ می‌رساند یا رسانده‌ است‌. مثلاً فیلمور (1973 و 1997) از ساپیر می‌گوید که‌ در 1921 چندین‌ ترجمه‌ از یک‌ جمله‌ انگلیسی‌ را به‌ کار گرفت‌ تا نشان‌ بدهد زبان‌های‌ مختلف‌ روش‌های‌ متعدد و مختلفی‌ برای‌ بیان‌ مفاهیم‌ در قالب‌ واژه‌ و دستور دارند. نمونه‌ دیگر یاکوبسن‌ (1959) است‌ که‌ معتقد است‌ مقایسه‌ زبان‌ها مستلزم‌ بررسیِ ترجمه‌پذیریِ متقابل‌ آن‌هاست‌، و علم‌ زبان‌شناسی‌ باید پیوسته‌ به‌ ارتباط‌ بین‌ زبانی‌، یا به‌ عبارتی‌ ترجمه‌، توجه‌ داشته‌ باشد. در کنار این‌ها، فیلسوفی‌ چون‌ کواین‌ معتقد است‌ نظریه‌ معنا باید نظریه‌ ترجمه‌ باشد، یعنی‌ از طریق‌ نظریه‌ ترجمه‌ می‌توان‌ به‌ نظریه‌ معنا دست‌ یافت‌.

آن‌ چه‌ مسلّم‌ است‌، ارتباط‌ میان‌ ترجمه‌شناسی‌ و زبان‌شناسی‌ ارتباط‌ متقابل‌ است‌، اما نمی‌توان‌ گفت‌ زبان‌شناسی‌ تنها راه‌ پرداختن‌ به‌ ترجمه‌ است‌، به‌ ویژه‌ آن‌ که‌ در رشته‌ای‌ که‌ امروز مطالعات‌ ترجمه‌ نام‌ دارد، ترجمه‌ دیگر محدود به‌ مفاهیمی‌ چون‌ «معادل‌» یا برگرداندن‌ متنی‌ از یک‌ زبان‌ به‌ زبانی‌ دیگر نیست‌، بلکه‌ فرایندی‌ است‌ که‌ پیوسته‌ با تاریخ‌ و جامعه‌ و مناسبات‌ قدرت‌ در ارتباط‌ است‌.

منبع : وبلاگ آقای زبان شناس

گرد آوری توسط گروه  ادبیات سایت پرتوک


دسته بندی : ترجمه در دیدگاه زبان شناسی

بریان هریس ترجمه ی ثریا غفارزاده و زهرا سلیمی                

slider-traduction.jpg

وجه تمایز میان زبان و فرا زبان کاملا شناخته شده است. تصوراتی که "فرا " پیش می آورد در حوزه ی معرفت شناسی زبان دارای اهمیت است . از طریق این مفهوم اولیه اکنون ما عملیات زبانی را از فرا عملیات زبانی متمایز خواهیم کرد .یک زبان متشکل از عناصر واژگانی در معنای گسترده کلمه " واژگان" و قواعد دستوری است .

این عناصر می توانند فیزیکی باشند(برای مثال آواهای گفتار ) و یا  انتزاعی (برای مثال واج ها ).


این نظام همچنان بالقوه باقی می ماند تا زمانی که گوینده ای گفته ای را بیان می کند و بدین گونه این نظام را به اجرا در می آورد .

واژه ای از علم رایانه قرض بگیریم ،بالاخره کدام نویسنده متون فنی در روزگار ماست که صحبتی از سخت افزار و نرم افزار نکند ؛ما نیز به نوبه خود از رواج نظام سخن خواهیم گفت .

سرانجام ، سخن است که واقعیت را تایید می کند چرا که سخن موجب رواج نظام میشود ، رواج یک عملیات است ، به عنوان مثال  ، عملیاتی که شامل بیان آواها می شود تلفظ نام دارد .

بدین ترتیب در طبقه بندی که ما در صدد برقراری آن هستیم این عملیات بوسیله یک گوینده در شرایط معمول اعمال می گردد .

لازم نیست که گوینده در چنین شرایطی از نظامی که رواج می دهد آگاه باشد .

این نا آگاهی واقعیت در زبان شناسی است .

تلفظ و آواشناسی هر دو واژه هایی هستند که به حوزه ی فرا زبانی زبان شناسی تعلق دارند .

با وجود این واژه اول به عملیاتی زبان شناختی مربوط می شود در حالی که دومی به فرا عملیات نظم تحلیلی مربوط می شود.ترجمه در سطح اول، یک عملیات زبانشناسی است یعنی عملیاتی که به وسیله گوینده بی آنکه او مطلع باشد انجام می شود.

بدین ترتیب ترجمه در همان سطح تلفظ قرار می گیرد. برعکس اگر ما ترجمه انجام ندهیم اما  از آن سخن بگوئیم زمانی که به عنوان زبانشناس آن را تحلیل می کنیم ما به سطحی برابر با سطح آواشناسی نسبت به تلفظ می رسیم.

این فرا عملیات را چه باید نامید؟

در حوزه دیگری از پ‍ژوهش( تدارک یک زبان مستند برای زبانشناسی[1]) ما در حوزه ی اصطلاح شناسی زبانشناختی چندین خلا مشاهده کرده ایم که از جمله آنها نبود واژه ای برای تمایز تحلیل زبانشناختی ترجمه است.

به جهت رفع این کمبود نایدا مهمترین اثر خود درباره موضوع را علوم ترجمه نامید؛ و کتفورد نیز اثر مهم خود را نظریه زبانشناسی[2] ترجمه نامید.

چنین درازگویی بر نیاز به یک واژه موجزتر تاکید دارد. تصور کنید اگر هر بار که می خواستیم از آواشناسی سخن بگوئیم می بایست می گفتیم "علم زبانشناسی تلفظ"!

بنابراین ما برای پرکردن خلا، یک واژه نو را پیشنهاد می کنیم.

ما واژه ی ترجمه را برای عملیاتی که مترجم به کار می بندد حفظ می کنیم اما واژه"ترجمه شناسی" را برای تمامی ارجاعات به تحلیل زبانشناسی پدیده بر می گزینیم.

در زبان رایج در تمامی بافت ها واژه ترجمه را به کار می بریم. در واقع تمامی تمایزات مفهومی لازم در این بحث هنوز برقرار نشده اند: دو بخش ترجمه شناسی همواره واژه ی ترجمه را مبهم باقی می گذارد.

اگر ترجمه همانطور که ژسکائو تاکید می کند یک عملیات است، این واژه بر نتیجه عملیات نیز دلالت دارد. بنابراین ما فقط از ترجمه سخن بگوئیم یعی از عملیاتی که طی آن ترجمه انجام می شود، از متن ترجمه شده، که محصول این عملیات است و از ترجمه شناسی که شامل تحلیل ترجمه است از عملیات ترجمه ای-تحلیل زبانشناسی و احتمالا روانشناسی زبان.

از آنجا که آنچه در اصطلاح شناسی اهمیت دارد مسئله واژگان نیست بلکه ادراک مفاهیم است که به آن مربوط می شود بر آنیم تا به"ترجمه شناسی" در مفهوم ترجمه بپردازیم.

ژودسکانو در اواخر اولین جزوه ی اثرش، یاداشت زیر را اضافه کرد:

هر فرد دو زبانه به کمک برخی شهودات و عادات به شیوه ای  ترجمه می کند. در نتیجه علم ترجمه ی انسانی، اصولا، به سوال " چگونه باید به یک فرد ترجمه کردن را آموخت؟ "نپرداخته است.[3]

در واقع این بررسی باید در مرحله ی اول مورد توجه قرار گیرد. می توان آن را با مشاهدات تجربی توضیح داد. فرزندان یک خانواده چینی اهل اتاوا، خانواده H، علاوه بر شناخت زبان چینی به عنوان زبان مادری، به تدریج زبان انگلیسی را نیز یاد می گیرند زیرا آنها با بچه های انگلیسی زبان برخورد دارند و با کسانی که زبان مادری آنها انگلیسی است رفت و آمد دارند.

فرزند اول به زودی در پنج سالگی به زبان انگلیسی ای که برای یک کودک به این سن تقریبا معمولی است صحبت می کند، در حالیکه فرزند کوچک سه سال دارد چینی را با کلمات پراکنده ی انگلیسی صحبت می کند.

از این رو امکان صحبت کردن با فرزند بزرگ وجود دارد، اما موانع زبانی گفتگو با فرزند کوچک را دشوار می کند.مگر زمانی که با حضور برادر بزرگش مشکل فرزند کوچک بلافاصله حل می شود.

هر بار که فرزند کوچک چیزی را به زبان چینی نامفهوم بیان میکند، کافی است از برادر بزرگش بپرسید:" برادرت چه می خواهد؟" و برای پاسخ به برادر کوچک و یا انتقال اطلاعات، کافی است بگوئیم:" این را به برادرت بگو".

این یک راه ارتباطی کارآمد است که امکان ارائه ی فرضیه ای را فراهم می آورد که طبق آن قابلیت ترجمه یا بنابر اصطلاح شناسی چامسکی، توانایی ترجمه، در تمام بچه های معمولی و دوزبانه ی پنج ساله وجود دارد. این قابلیت، دقیقا در چه سنی در بچه ها شکل می گیرد یا پدیدار می شود؟

بدون توانایی پاسخ به این سوال، برآنیم تا در آن بر اعتبار تاکید کنیم زیرا آن احتمالا بر این کشف موجب می شود که ترجمه یکی از متداول ترین و ابتدائی ترین توانایی ها از هر تفاوت رفتار زبان شناسی ماست.

این بار در یک تجربه ی مرتبط از برادر بزرگ خواسته شد که آنچه برادر کوچکش می خواست بیان کند بازگویی نکند بلکه آنها را ترجمه کند، او دستپاچه شد. می توان از این دو نتیجه گرفت که او قادر به ترجمه بود اما فرا واژه ترجمه را نمی شناخت. ما او را از عملیاتی که انجام می داد آگاه کرده بودیم.

در اولین سوالمان درباره ی یادگیری عملیات ترجمه، سوال دیگری اضافه می کنیم :" در چه سنی مفهوم ترجمه در ذهن بچه های دوزبانه شکل می گیرد؟ "

به دلیل نبود مدارک دقیق درباره ی آنچه در نظر ما در یادگیری زبان ها درخور توجه است، به مورد دو کودک چینی برمی گردیم. شیوه ترجمه فرزند بزرگ را در نظر بگیریم.  ترجمه او از یک متن نوشته شده نشئت نمی گیرد، بلکه  همه را با گفتار انجام می دهد. او به تدریج که برادرش صحبت می کند ترجمه نمی کند؛ درست برعکس، او تا پایان هر نیم سخن منتظر می ماند تا سپس تمام مضمون را با هم بیان کند.وانگهی در مدارس ترجمه مشاهده می کنیم که تفسیر گفتاری سخن گفتاری که آن را ترجمه شفاهی می نامیم برخلاف ترجمه ی کتبی  در عمل دشوارتر است.

و  در مورد ترجمه ی همزمان، یعنی  همزمان با سخن گفتن سخنران ( کارشناس رایانه به آن پردازش در زمان حقیقی می گوید) آسان تر از ترجمه ی پی در پی، یعنی ترجمه  پس از اتمام کلام سخنران، انجام می شود.

بدیهی است که ترجمه ی پی درپی نیازمند تلاش بسیار بیشتر ذهنی است.  از میان سه شیوه ی ترجمه ای که در دوره های حرفه ای آموزش داده می شود، کودک چینی با دشوارترین آن آغاز می کند، و این کودک استثنائی نیست.

در کنار کارهای بزرگ پیشین، نظرات مترجمان حرفه ای را نیزخاطر نشان کردیم. همانطور که ژودسکانو در بخش تاریخی کتابش به خوبی نشان می دهد، در گذشته نظرات مترجمان حرفه ای در ترجمه شناسی کاملا مشهود بود اما اکنون بدون بحث در نظرات آنها، برآنیم تا با این حال از آشفتگی میان توانایی و عملکرد کودک دوزبانه و نتیجه ی تعلیمی تحمیلی و آگاهانه بپرهیزیم.

در نتیجه، در مورد کودک چینی، می بایست از ترجمه ی ذاتی در مقابل ترجمه ی حرفه ای صحبت کرد. از طریق مقایسه، می توان فهمید که موقعیت ترجمه ی ذاتی نسبت به ترجمه ی حرفه ای همانند موقعیت گفتگوهای روزمره نسبت به نگارش یک متن ادبی است.

پیش از ارزیابی اهمیت ترجمه ی ذاتی، ابهام دیگری درباره ی واژه ی "ترجمه" مطرح می شود.از آنجایی که موضوع زبان شناسی، زبان طبیعی و انسانی است، ترجمه شناس زبان شناس عملیاتی که طی آن ترجمه انجام می شود را مانند ترجمه از یک زبان طبیعی و انسانی مشخص به زبان دیگر، تلقی می کند.

درست است که ژودسکانو به عنوان نشانه شناس صریحا از این محدودیت صرف نظر می کند. نباید این طور تصور شود هنگامی که یک نشانه شناس از قابلیت زبان صحبت می کند، کاربرد او از این واژه با کاربردی که زبان شناس از آن برداشت می کند، مطابقت می کند.

می بایست در حوزه ی زبان شناسی این واژه ملاحظاتی درباره ی گویش ها و سطوح زبانی گنجاند.ترجمه ی ذاتی بسیار متداول به نظر می رسد با در نظر گرفتن نسبت قابل ملاحظه ی افرادی که در یک محیط دوزبانه،حتی چند زبانه زندگی می کنند همچنین باتوجه به ترجمه­ای که در درون یک زبان صورت می گیرد، ما نندترجمه ی برادر بزرگترکه به تفسیر نامفهوم گویی های برادر کوچکش کمک می کند، ویا دوستانی که تفسیر صفحه دیسک های ایون دشام1 به فرانسه را فراهم می آورند،و همین طور الی آخر.[4]

وآخرین مثال مربوط به کودکان . دانشجویان دانشگاهی در منترال2 اخیرا نظر سنجی محلی انجام دادند درباره ی انگیزه، یا انگیزه ی غیرواقعی، جوانانی که کلاسهای آموزش زبان انگلیسی را در چندین مدرسه ی پایتخت دنبال می کنند . در میان کودکان خانواده های مهاجر، به ویژه ایتالیایی ها، انگیزه ی رایج این است که یادگیری زبان انگلیسی به والدینی که این زبان را نمی شناسند کمک می کند . به شیوه ای درونی ، این کودکان خود رادر نقش مترجم خانواده تصور می کنند .

این امر یک دلیل محکم به دنبال دارد . ما پیشتر شباهت میان ترجمه ها ی ذاتی و حرفه ای رامطرح کردیم ، از یک طرف میان مکالمات معمولی و ادبیات از طرف دیگر. بدون این که در صدد باشیم تا بروز گفتار را در حوزه ی زبان شناسی حذف کنیم ، اگر از جامعه ی زبان شناسان معاصر این سوال را می پرسیدیم :"در درجه ی اول، کدام یک برای شما جالب است ، زبان عام یا زبان ادبی؟ شاید پاسخ به  اتفاق ارا"زبان عام " می بود . بنابراین ، اگر سوال مشابهی نسبت به ترجمه پرسیده شود ، پاسخ می بایست یکسان باشد.

متاسفانه ، به نظر می رسد که این موضوع مهم در حوزه ی اثر شناسی ، حتی هیچ اثر شناسی که از دیدگاه زبان شناسی قابل توجه باشد ، در حال حاضر نه توسط گروه زبان شناسی و نه توسط واحد های ترجمه ی دانشگاه های کانادایی  ، هیچکدام ، به رسمیت شناخته نشده است.

ابتکار عمل در این حوزه محدودمی شود به واحد های تخصصی اختصاص داده شده برای تعلیم حرفه ای مترجم عملی.بدون شک یک چنین واحد هایی لازم هستند ، اما ترجمه شناسی ،دو قرن گذشته ، نسبت به دیگر جریان های زبان شناسی معاصر رها شده بود. زیرا نتیجه ی این گرایشی که جودسکنو  به حق از ان انتقاد می کند ، یک ترجمه شناسی توصیفی است. علاوه بر این  ، پژوشهای مرتبط با این واحد ها (موضوع پایان نامه ام . آ. و غیره...) حتی اگر گاهی توصیفی باشد ، به ندرت به توضیح می رسد . شما به خوبی از آن آگاهید که موضوعی که اغلب دانشجویان کارشناسی ارشد در کشور ما انتخاب می کنند ، تنظیم یک مجموعه واژگان ساده ی دو زبانه در یک حوزه ی سخن بسیار تخصصی است . بدین ترتیب ، اطلاعات واژگانی بسیاری بایک بینش نظری اولیه به دست می آوریم . در نتیجه ، حتی یک اثر کانادایی که به اندازه ی  سبک شناسی تطبیقی وینی و داربونه مشهور است (نقل شده توسط جودسکنو) به دلیل آموزش حرفه ای به صورت محدود باقی می ماند. .

گروه های زبان شناسی ما می بایست ، دیر یا زود ، این موضوع را بپذیرند که ترجمه شناسی جزئی از رشته ی آموزش زبان هاست : و ، علاوه بر این ، موضوع اصلی ترجمه شناسی باید ترجمه ی ذاتی ای باشد که به شیوه ای توصیفی و توضیحی به آن پرداخته می شود .

دو زبان شناس برجسته ، یکی روس و دیگری آمریکایی ، با کار در حوزه ی عملکرد ترجمه ی ماشینی ، بر اهمیت ترجمه شناسی  برای زبان شناسی تاکید کردند. و نخست ملچاک می گوید :

بنابراین  ویژگی کار بعدی روی ترجمه ی ماشینی چه چیزی باید باشد؟ تنها یک پاسخ ممکن وجود دارد : تفسیر مدل های

آماده ی زبان ، سیستمهای منطقی چندمعنی معادل در هر دو جهت میان متن و معنی . مطالعه و توضیح ارتباط میلن متن و

معنی در تمام جهات (شامل تاریخی ، اجتماعی ، روانشناسی و دیگرجهات )  به عنوان مشکل اصلی علم زبان چشم پوشی شده

بنابراین مشکل ترجمه ی ماشینی بر مشکل هم زمانی زبان شناسی منطبق است . این مشکل به ویژه ، با این حقیقت تایید می

شود که اکثر مقالات زبان شناسی ترجمه ی ماشینی را از سال1963 تا 1966 منتشر می کردند که در زبان شناسی ابزار اساسی

است . برخلاف دیدگاه نادرست است که ترجمه ی ماشینی فقط ویژگی های ظاهری یک متن را لحاظ می کند و به معنی توجه

کاملی نمی کند . دیر یا زود پژوهش ها در یافتند که صف مقدم توجه آنان را در بر می گیرد به هر حال هر ترجمه ای قبل از این

که انتقال دهنده ی معنی باشد ضامن انتقال حواس است.

به نظر ملچاک ، ترجمه ی ماشینی کمکی برای زبان شناسی نظری است زیرا ترجمه ی ماشینی به ساخت الگوهای صوری رهنمون می شوند . ترجمه شناسی مهم است زیرا که ترجمه شناسی مطالعه ی رابطه ی میان متن و مفهوم  را ایجاب می کند (یا به طور برعکس ، هنگامی که متن مقصد در نظر گرفته می شود ) . شاید رابطه ی میان متن و مفهوم متن به تعریفی کلی ، زبان شناسی از معناشناسی مربوط باشد .

می توان از گفته های ملچاک نتیجه گرفت که ، اگر در زبان شناسی عده ای به خود اجازه می دهند واج شناسی را به عنوان یک نشانه  به خودی خود بررسی کنند و نحو را از معنا شناسی جدا کنند ، واژگان را مستقل از نحو نشان دهند . در ترجمه شناسی ، درست برعکس ، می بایست این جداسازی را حذف کرد : تمام سطوحی که ژودسکانو نام می برد اعم از خطی ، واجی ، نشانه ای ، صرفی ، نحوی و معنایی با هم ادغام می شوند.

 

در مجموع ، اگر این  دو نقل قول را با هم در نظر بگیریم ، به نظر می رسد که ترجمه ی شناسی و ترجمه ی ماشینی ما را ملزم به تکمیل الگو های زبان شناسی در این حوزه می کند. . نخست  در عمق و با شدت (رجوع کنید به ملچاک) و سپس به گستردگی ، و به طور کامل (رجوع کنید به نقل قول اخیر) .

با این دو عقیده ، ما خود را مجاز به افزودن عقیده ی خود می دانیم : ترجمه شناسی ، غنی ترین زمینه برای زبان شناسی تطبیقی از نظر هم زمانی است.

برای درک اینکه چرا ترجمه می کنیم ، چرا هنگام ترجمه تغییراتی اعمال کنیم، می بایست به تفاوت میان زبان ها توجه نماییم. با مشاهده ی این تفاوت ها، ما از ویژگی های هر یک از زبان های مورد نظر آگاه می شویم، همچنان که از شباهت های آنان. تنها با شناخت یک زبان نمی توان زبان شناسی عمومی انجام داد. ]در این صورت[ احتمالاً ما از نظر روانی در بند ساختارهای این زبان می مانیم. غنای زبان شناسی ساختاری آمریکایی به دلیل اهمیتی است که این مکتب به مطالعه ی زبان های آمریکایی هندی داده است. در حالیکه زبان شناس همواره و  گاهی ناآگاه از این تفاوت ها از طریق ترجمه ی ذاتی به مقایسه می پردازد. بخصوص یک زبان شناسی  symématique و صوری امکان  را فراهم می آورد.

برای نمونه به مشکلات ایجاد شده در جریان ترجمه ی گروه های اسمی که در زبان مبدأ دارای حرف تعریف و عنصر ارجاعی نیستند، اشاره کنیم.

( جوانان امروز)                                                                  les jeunes dʼ aujourdui  Young people today"

با وجود این در این مثال ها بررسی سبک شناسی موضوع بحث نبوده، بلکه موضوع ابتدایی ترین و ضروری ترین مبحث گرامر [ حرف تعریف] بوده است. بنابراین این سطحی از [ گرامر] است که چندان مورد علاقه ی مترجم حرفه ای که حتی قبل از رویای مترجم شدن می بایست بر آن مسلط باشد، نیست. در آموزش زبان فرانسه، به عنوان زبان دوم، آموزش بر اساس روش استقرایی است ( پیش از این، برای آموزش زبان، مثال های ترجمه همانند نمونه هایی بود که [چند سطر پیش] بیان شد.)

هر دو حالت فاقد توضیح است و به این دلیل است که باید به یک توصیف واضح بپردازیم، هرگاه که بخواهیم ترجمه ی ماشینی انگلیسی – فرانسه ارائه بدهیم.در این صورت، سریعاً به این نتیجه می رسیم که که زبان فرانسه تقریباً همیشه نیازمند یک عنصر ارجاعی است که معین یا غیر معین است، علاوه بر این، حرف معین دارای دو نقش است، اولین نقش که به معنی واقعی کلمه را تعیین می کند:

مردی که در مقابلم می بینم       L'homme que je vois devant moi

و نقش دیگر عام کردن اسم است:

خداوند انسان/ انسان ها را آفرید           Dieu créa l'homme les home

آنچه موجب تحلیل زبان انگلیسی می شود که لازم است، به منظور ترجمه و بررسی مو به موی نظام آن است که بوسیله ی تفاوت معین-عام در زبان مبدأ بیان می گردد. حال آنکه همانطور که chafe در یکی از اولین آثارش درباره ی "معنا شناسی عام" اثبات می کند، تحلیل این تفاوت در زبان انگلیسی خیلی پیچیده به نظر می رسد.

یاکوبسون از این فرضیه حمایت کرد، به علاوه ژودسکانو نیز بار دیگر این فرضیه را از سر گرفت، که طبق آن، آنچه که ترجمه می شود؛ معناست و به طور متقابل هر ارائه ای از معنا لزوماً یک ترجمه است. الگویی دیگر در مورد اهمیتی که آنها به ادغام معناشناسی می دهند، غالب است.

این وضعیت در مورد گرامر لایه بندی لمب هم صادق بود، در حالیکه او با یک گروه پژوهشگر روی ترجمه ی ماشینی در برکلی کار می کرد.

همچنین می دانیم در استانفورد، گروه شانک که به مدت 4 سال روی هوش مصنوعی کار می کردند، از آن پس به ترجمه ی ماشینی روی آوردند.

به تازگی ویلکز در گفتگویی با عنوان An artificial intelligence approach to translate از این نوع معناشناسی که می بایست در چنین پژوهش هایی گنجانده شود و به ویژه لزوم به عقیده ی وینوگراد، گنجاندن عنصری که قادر به استنتاج با شد.

به علاوه نباید کارهای گروه یانگو را نادیده گرفت که در طول دهه ی شصت، اولین گروه بودند که به ترجمه ماشینی زبان ذاتی درعلامت گذاری محاسبه   پرداختند.

در اروپا گرامر ارتباطی سکاتو برای ترجمه ماشینی در نظر گرفته شده است. نظریه ی شیلان از گروه کامبریج امکان برقراری یک ارتباط مستقیم میان معناشناسی و بعضی شاخص های آواشناسی، یعنی بعضی ویژگی های نوا گفتاری مثل تأکید و لحن در زبان انگلیسی را فراهم آورد.

 می توان با بررسی اجمالی دهه ی اخیر دریافت که چگونه ترجمه ی ماشینی، ترجمه شناسی را که در چارچوب دانش رایانه محققین را ترغیب می کند تا الگوهای صوری ای که راهی برای معناشناسی باز می کنند، احیا کند.

در کنفرانس اخیر دانشگاه ام سی جی سیدنی لمب، از شبکه مفهومی که گرامر یک زبان به آن متصل می شود، صحبت کرد. به عقیده لمب، این شبکه تا حدی دارای مفاهیم و ساز و کارهای عملیاتی فرا زبان شناسی و گاهی جهانی اند.

 اما در بیشتر موارد مفاهیم به واسطه ی زبان فهمیده و وارد شبکه می شوند. در نتیجه شبکه ی مفهومی شخصی که این مفاهیم را از یک زبان مشخص فرا گرفته به نوعی با فردی که این مفاهیم را در زبانی دیگر فرا گرفته، متفاوت است.

به فرضیه ی ورف باز می گردیم. اغلب او به این نتیجه می رسد که ترجمه ای که طبق گرامر و فرهنگ صحیح است، به دلیل تفاوت های ارتباطی مفاهیم زبان اول و زبان دوم در شبکه جمعی به وجود آمده، متزلزل است.

یک مثال بسیار نزدیک را در نظر می گیریم و واژه ی « ملی » در کاربردی مانند: مجلس ملی در مجلس کبک تشکیل جلسه داد. هر چند، در فرهنگ های فرانسه و انگلیس که همگی مانند نحو مربوط به کلمه هستند، به نظر می رسد واژه نشنال را ترجمه ناسیونال تعیین کنند، این یک معال نادرست است.زیرا محل مفهوم درونی برای واژه « نشنال» در شبکه مفهومی انگلیسی زبان به طور مختصری نسبت به وضعیت واژه « ناسیونال» در شبکه فرانسه-کانادایی زبان تغییر مکان داشت. به به نظر ما ( مطمئناً از نظر یک انگلیسی زبان) شاید ترجمه ی مجلس ملی به مجلس عام وفادارتر باشد که مسلما برای انجام آن خیلی دیر است.

هر چند استدلال ...برای درج ترکیب معنایی هر الگوی ترجمه در نظر ما استدلالی است که ویلکز در آخرین کتاب خود آورده است و همچنین همانند بسیاری از نوشته های پیشین وی که مربوط به زمان پیش از همکاری او با گروه مسترمن در کامبریج بوده است.

به طور خلاصه این استدلال بر لزوم تمایز میان معناهای متفاوت یک واژه واحد تاکید دارد.

واژه پست در جمله انگلیسی زیر یک مثال خاص است:She went to the post.       

او به اداره پست رفت

آیا ما باید این واژه را به پست،poteau یا حتی اگر منظوراسب مسابقه است به خط شروع ترجمه کنیم.

(اینجا ما فرض میکنیم که در چهارچوب ترجمه می توان معادلی میان"تفاوت معنا" و "تفاوت تولید" قائل شد.

در موارد معدود این ابهامات درون عبارت می تواند از طریق موارد شبه دستوری شبه معنایی حل شود؛ همانند آنهایی که ما در نظام TAWM پیاده کردیم.برای ما معیار تصمیم هم گروه های یک فعل به همراه طبقه ای از فاعل و وابسته هاست.

برای نمونه know(دانستن) به savoir ترجمه می شود با یک وابسته جمله، و اما گاهی بهconnaitre ترجمه می شود با طبقه های دیگر موضوع( از این گونه مطمئنا بسیار است)

اما مشاهدات انکارناپذیر انجام یافته توسط ویلکز این است که اغلب معنای یک کلمه از طریق هیچ کدام از عوامل جمله حاوی آن کلمه تعیین نمی شود: باید معنای کلی متن را با پیاده کردن معیارهای کلی میان تمامی عبارات متن در نظر گرفت.

بدین گونه این امر به سوی نقد نه تنها محدودیت های تحمیلی از سوی گرامرین های گشتاری به نفع نحو و به ضرر معناشناسی می رود بلکه تلاشی در جهت قرار دادن کلیت دستور زبان بر دستور زبان جمله مستقل است.

این تجربیات مشابه هستند که ما را به سوی گروه TAUM سوق می دهند تا کوشش هایی در حوزه ترجمه با بهره گیری از شبکه های معنایی و چندگانه پیشنهادی از سوی هوفمن( شبکه س) صورت گیرد.

بریان هریس

دانشگاه مونترال

"La traductologie, la traduction naturelle, la traduction automatique et la sémantique"

Brian Harris

ترجمه شناسی،ترجمه ذاتی ،ترجمه ماشینی و معنا شناسی[5]

بریان هریس( دانشگاه مونترال)[6]

 

[1] ب هریس"استدلال و پیشنهاد برای زبانشناسی" مجله های زبانشناسی اوتاوا شماره1، 1972

[2] ژ.کتفورد، تئوری زبانشناسی ترجمه، دانشگاه آکسفورد، لندن،1965

[3] آ.ژودسکانو،1968، ترجمه انسانی و ترجمه ماشینی، جزوه 1، ص50

[4] سخن گوی کبک که گویش محلی را بهره برداری کرد

[5] مجله زبانشناسی شماره2،1973،ص 133-146

[6] نقطه شروع این کنفرانس کتاب آ.ژودسکانو،ترجمه انسانی و ترجمه ماشینی، دو جزوه، دونود، پاریس، 1969

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294


Key concepts :



-  Even-Zohar's polysystem theory (1970s) sees translated literature as part of the
cultural, literary and historical system of the TL.

- Toury (1 995) puts forward a methodology for descriptive translation studies
(DTS) as a non-prescriptive means of understanding the 'norms' at work in the
translation process and of discovering the general 'laws' of translation.

- In DTS, equivalence is functional-historical and related to the continuum of
'acceptability' and 'adequacy'.

- Other systems approaches include the Manipulation School.




Key texts :
 
  -  Chesterman, A. (1997) Memes of Translation, Amsterdam and Philadelphia, PA: John
Benjamins, chapter 3.
 - Even-Zohar, 1. (197812000) 'The position of translated literature within the literary
 - polysystem', in L. Venuti (ed.) (2000). pp. 192-7.
 - Gentzler, E. (1 993) Contemporary Translotion Theories, London and New York: Routledge,
chapter 5.
 - Hermans, T. (ed.) (1 985a) The Monipulotion of Literature, Beckenham: Croom Helm.
 - Hermans, T. (1999) Translation in Systems, Manchester: St Jerome. chapters 6 to 8.
Toury, G. (197812000) 'The nature and role of norms in literary translation', in L. Venuti
(ed.) (2000), pp. 198-2 l I.
Toury, G. (1 995) Descriptive Translation Studies - And Beyond, Amsterdam and Philadelphia,
PA: John Benjamins.

28آبان سال 1328 انتشارات امیرکبیر پا گرفت. آن هم به کوشش مردی سخت‌کوش و خستگی‌‌ناپذیر که در کمتر از 30 سال این انتشاراتی را به بزرگترین ناشر خاورمیانه تبدیل کرد. عبدالرحیم جعفری با درک و فهمی دقیق‌از تحولات جامعه و پوست‌اندازی ‌آن توانست خود را همراه با این تحولات برکشاند. او در حوزه نشر، ذهنی شگفت‌انگیز داشت و هم او بود که تشخیص داد زمانه در حال تغییر است و طبقه متوسط در حال شکل‌گیری است و این گروه از ایرانیان نیازمند آثاری متفاوت در حوزه کتاب و فرهنگند که باید با کتاب‌های پیش از این دوره اختلافات شکلی و محتوایی بسیاری داشته باشد.گفت وگو با آقای جعفری می‌توانست از هر جایی و موضوعی شروع شود، چرا که او ذهنی حاضر و آماده دارد و به خوبی رخدادهای عرصه نشر را به ذهن سپرده است. اما وقتی با او مطرح کردیم که موضوع این شماره مهرنامه «ترجمه» است چند خاطره از ترجمه‌های امیر کبیر گفت تا رسید به چگونگی تدوین فرهنگ انگلیسی فارسی آریانپور که بعد از نزدیک به پنج دهه هنوز روز‌آمد نشده است. اندیشه انتشار فرهنگ آریانپور در ذهن آقای جعفری با کار سترگی که مرحوم حییم انجام داد جوانه زد.


مردی که به گفته استاد عزت‌الله فولادوند کمتر مترجمی است که در منزلش این فرهنگ را نداشته باشد و از آن برای ترجمه و تدقیق اصطلاحات آن بهره نبرده باشد. به قطع و یقین اگر آقای جعفری اداره امیرکبیر را بر عهده داشت،همانند انتشارات فرهنگ معاصر که توصیه مرحوم حییم را در پیرایش فرهنگ‌هایش عملی کرد و حتی فرهنگ‌هایی روزآمدتر وکارآمدتر از‌آن فرهنگ(فرهنگ هزاره(مرحوم حق‌شناس و دستیاران) و به خصوص فرهنگ پویا و فرهنگ‌های جانبی فرهنگ پویا(استاد محمدرضا باطنی و همکارانش در واحد پژوهش این انتشاراتی) را منتشر کرد،‌قطعا فرهنگ‌هایی برتر و بالاتر از فرهنگ آریانپور پنج جلدی را تدوین می‌کرد و انتشارش می‌داد.در هر حال قصه سرمایه‌گزاری ناشران در حوزه فرهنگ‌نویسی گویی قصه‌ای مکرر است، تلخی‌ها و نامرادی‌هایی که استاد عبدالرحیم جعفری در انتشار این فرهنگ به جان خریدند، در همان شکل با مولفانی از این دوره بر سر انتشارات فرهنگ معاصر هم آمد و این ناشر معتبر و استاندارد آفرین، سرمایه‌هایی را به پای برخی مولفان ریخت که در نهایت همانند آبی در شوره‌زار عمل کرد و محصولی بیرون نداد اگر چه برای مولفان آب و نانی ‌آورد اما برای ناشر و جامعه فرهنگی آبی نداشت.

 آقای جعفری! از جمله آثاری که از سوی انتشارات امیرکبیر به بازار کتاب عرضه شد و هنوز بعد از چند دهه، منتشر می‌شود، کتاب 5جلدی فرهنگ انگلیسی به فارسی آریان‌پور است، برای ما بگویید که ایده اولیه تدوین این فرهنگ چه زمانی به ذهنتان رسید؟

همچنان که می‌دانید، پیش از آنکه ما در امیرکبیر به فکر تدوین فرهنگ دوزبانه بیفتیم، فرهنگ‌های انگلیسی به فارسی و فارسی به انگلیسی مرحوم حییم در بازار کتاب وجود داشت. او و مرحوم سعید نفیسی در زمانی فرهنگ‌های خود را تدوین و انتشار داده بودند که من هنوز کارگر چاپخانه بودم.

فرهنگ حییم سال 1309 چاپ شده بود؟

بله و کتابفروشی بروخیم آن را کلیشه کرده بود و بی‌هیچ تجدیدنظری مرتبا تجدید چاپ می‌کرد و کیفیت چاپ و صحافی آن نیز نامرغوب بود. در واقع فرهنگ حییم قدیمی شده بود و لغات روز را نداشت و آقای بروخیم هم رغبتی برای روزآمد کردن آن نداشت.

البته بعدها که این فرهنگ به دست انتشارات فرهنگ معاصر افتاد هم کیفیت چاپ آن روزآمد شد و هم بسیاری از مدخل‌های آن.

بله. آقای موسایی (مدیر انتشارات فرهنگ معاصر) ناشر خوش‌فکری بود و هست و قدر این نام و سرمایه معنوی را می‌دانست و چون با کار فرهنگ‌نگاری به جهت علمی و فنی آشنا بود و مدام تجربه‌های جهانی فرهنگ‌نگاری و کتاب‌های مرجع را مرور می‌کرد، به همین دلیل علاوه بر اینکه مجموعه فرهنگ‌های حییم را روزآمد کرد، در کنارش فرهنگ هزاره مرحوم حق‌شناس و مجموعه فرهنگ‌های پویا (زیر نظر دکتر باطنی) را نیز انتشار داد و تنها ناشر حوزه کتاب‌های مرجع است که مدام آثارش را روزآمد نگه می‌دارد و ویرایش‌های متعددی از آن منتشر می‌کند. شما می‌دانید که زبان پدیده‌ای زنده و متحول است و مانند یک ارگانیسم زنده، دم به دم لغات نو را جذب و لغات کهنه و منسوخ را دفع می‌کند و همگام با پیشرفت جامعه تکامل می‌یابد. بنابراین نیاز فرهنگیان و دانشجویان و دانش‌آموزان به فرهنگ روزآمد همه گاه محسوس و ملموس است.

بازگردیم به اندیشه انتشار فرهنگ دوزبانه برای امیرکبیر.

مهمترین کار برای تألیف فرهنگ، پیدا کردن شخص واجد صلاحیت است. سال 1334 بود که بعد از جمع‌بندی شخصی برای انتشار فرهنگ دوزبانه به توصیه برخی از دوستان و مشورت‌هایی که انجام داده بودم، دوستانم، آقای قائمیان (حسن) را به من معرفی کردند و گفتند از هر حیث شایستگی انجام این کار را دارد؛ دوستانم معتقد بودند آقای قائمیان هم به زبان مبدأ (انگلیسی) مسلط است و هم با ادبیات فارسی به خوبی آشناست و علاوه بر همه آنها، به این کار علاقه دارد و اگر ناشر علاقه‌مندی هم پیدا شود، او مرد این میدان است.

از قرار در آن سال‌ها آقای قائمیان خودآموز انگلیسی هم تالیف کرده بود؟

بله و فروش خوبی هم داشت. به هر حال با آقای قائمیان مذاکراتی کردم و جلساتی تشکیل دادیم و... توافق کردیم و من هم وقتی دیدم او اشتیاق این کار را دارد، چند منشی و دستیار و ماشین‌نویس و فیش و قفسه و تمامی وسایلی که لازمه کار بود را برایش فراهم کردم.

توافق اولیه شما چقدر بود؟

طبق قرارداد ماهانه 1500 تومان از من می‌گرفت و قرار بود مابقی حق‌التالیف را پس از انتشار کتاب بگیرد.

این قائمیان همان کسی است که از دوستان معروف صادق هدایت بود؟

بله. لاغراندام بود و قدی کوتاه داشت با چشمانی سبزرنگ که آتش به آتش سیگار می‌کشید و از دوستان نزدیک هدایت بود.

چند سال با آقای قائمیان کار کردید؟

دو سال از امضای قرارداد فرهنگ گذشته و در این مدت چه خرج‌ها که نکرده و چه وقت‌ها که نگذاشته بودیم. توافق ما این بود که حروفچینی کتاب، یک سال پس از امضای قرارداد شروع شود و یک سال بعدش هم کار به چاپخانه برود، اما هیچ خبری نشده بود.

مگر کار در دفتر شما انجام نمی‌شد؟

چرا، سرقفلی بالاخانه فروشگاه امیرکبیر در ناصرخسرو را از ماشاءالله‌خان عکاس خریده بودم و فروشگاه با پلکانی به آنجا راه داشت. کارمندان فرهنگ و فیش‌ها و قفسه‌ها در آن محل بودند و آقای قائمیان هم بعدازظهرها، یکراست می‌آمد و بر کار فیش‌نویسی نظارت می‌کرد.

بعد از دو سال چه شد؟

قائمیان پیشنهاد کرد که «آقای جعفری، اگر موافق باشید، من فیش‌ها و قفسه‌ها و آرشیو و ماشین تحریر را به خانه خودم می‌برم، منشی‌ها و دستیارها بیایند به خانه من و آنجا کار کنند، هم من راحت‌تر هستم و هم وقتم در رفت‌وآمد تلف نمی‌شود...!» برای اینکه کار سریع‌تر پیش برود با پیشنهادش موافقت کردم.

وقتی کار را بردند منزل طبیعی بود که از زیر نظارت شما هم خارج شوند؟

دقیقا. سال سوم کار آقای قائمیان بود و من هم سخت درگیر کارهایم، از جمله افتتاح فروشگاه جدید امیرکبیر در شاه‌آباد. یک روز قائمیان آمد و شروع کرد به صحبت درباره پیشرفت کار فرهنگ. هر چه در سخنانش تأمل کردم، چیزی دستگیرم نشد، مطالبی می‌گفت که هیچ ربطی نداشت. وسط صحبت‌ها هم قاه‌قاه می‌خندید و دیگران را دست می‌انداخت و پرت و پلا می‌گفت... بعد هم دستیارانش گله داشتند از اینکه دستورهای ضد و نقیض می‌دهد و... من هم مانده بودم که چرا قائمیان اخلاقش اینجوری شده و تغییر کرده است. هزینه زیادی صرف شده بود، اما معلوم نبود فرهنگ در کجای راه است! و بیمناک بودم که نکند قائمیان مریض شود و کارها زمین بماند.

و در نهایت چه شد؟

همچنان که گفتم از روی اعتمادی که به او داشتم، کمتر سر می‌زدم تا اینکه دیدم سراغی از من نمی‌گیرد، شک کردم تا اینکه یک روز خبردار شدم در بیمارستان است. پیگیر ماجرا شدم، فهمیدم به دلیل استعمال هروئین و الکل معتاد و به جهت استعمال زیاده از حد به کل، سلامت عقلش را از دست داده است. خیلی ناراحت شدم؛ چند سال معطلی و آن همه مخارج و حالا هیچ؛ بلافاصله چند نفر را از امیرکبیر فرستادم تا فیش‌ها را تحویل بگیرند، اما هر چه گشتند، چیزی پیدا نکردند.

بعد از آن سراغ آقای کاوسی برومند رفتید؟

بله آن زمان آقای کاوسی یک فرهنگ کوچک انگلیسی به فارسی تالیف کرده بود که مورد استقبال قرار گرفته و مرتب تجدید چاپ می‌شد. آقای کاوسی از ماجرای من و قائمیان و هزینه‌هایی که کرده بودم، مطلع شده بود به همین دلیل چند بار پیغام پسغام داد که با او وارد مذاکره شوم. روزی بالاخره به منزلش رفتم که در خیابان عباس‌آباد تقاطع ولی‌عصر قرار داشت.

مدتی درباره کار قائمیان صحبت کردیم تا اینکه به زبان آمد که دست‌اندکار تالیف یک فرهنگ بزرگ انگلیسی – فارسی است و فیش‌های آن را تهیه کرده است. چند تا قفسه از فیش‌ها را نشانم داد و سپس گفت: «اگر بخواهی طی قراردادی چاپ آن را به تو واگذار می‌کنم.»

اما خاطره تلخی که از کار قائمیان داشتم، مرا حساس و دچار تردید کرده بود. اگرچه کاوسی دست‌بردار نبود و مدام در گوش من زمزمه می‌کرد که مرد میدان این کار تویی و این فیش‌ها سالهاست که خاک می‌خورد و از این حرف‌ها تا اینکه هوس این کار مجددا در من زنده شد. پیشنهادش را پذیرفتم و قراردادی تنظیم و امضا کردیم. پس از یکی، دو ماه متن حروف A آماده شد و من فیش‌ها را برای حروفچینی به چاپخانه تابان فرستادم و کار حروفچینی و چاپ شروع شد.

با کاوسی به اختلاف نظری نرسیدید؟

چرا. شروع کار ما سال 37 بود، اما بعد از پایان حروفچینی حرف A و برخلاف مندرجات قرارداد، از من خواست که علاوه بر پیش‌پرداخت، در ازای چاپ هر فرم 16صفحه‌ای مبلغی به او بپردازم. به اجبار این درخواست را پذیرفتم. اما در جریان کار اغلب پیش می‌آمد که بی‌پول می‌شدم و او معامله به مثل می‌کرد و فرم‌های آماده چاپ را به این علت که در پرداخت پول تاخیر شده گرو نگه می‌داشت و کار حروفچینی کتاب معطل می‌ماند و سروصدای کارگران حروفچین بلند می‌شد.

نتیجه این کشمکش‌ها چه شد؟

یک سالی از این ماجرا گذشت و حروف A تا C را در تیراژ سه‌هزار نسخه چاپ کردیم و اوراق چاپ شده را برای چند تن از دوستان صاحب‌نظر فرستادم. متاسفانه اغلب اظهارنظرها منفی بود و منظور و مراد من از این فرهنگ که می‌خواستم حداقل اثری در طراز کار مرحوم حییم چاپ کنم را برآورده نکرد. چند بار هم این ایرادات را با کاوسی در میان گذاشتم، اما او متاسفانه با تعصب و یکدنگی و لجاجت و غرور، همه انتقادات را رد می‌کرد و گوشش اصلا بدهکار این انتقادات نبود. ناچار پس از دو سال زحمت و صرف هزینه بسیار کار را تعطیل کردم و به کلی از این کار چشم پوشیدم.

واکنش آقای کاوسی چه بود؟

رفت به دادگاه شکایت کرد. من در جلسه دادگاه اظهارنظر منتقدان و صورت مخارجی را که برای چاپ فرهنگ کرده بودم به رئیس دادگاه ارائه دادم و گفتم اگر کار تالیف این فرهنگ صحیح بود، من چرا باید این مبلغ هنگفت را خرج می‌کردم و از چاپ آن صرف‌نظر می‌کردم. قاضی دادگاه اهل کتاب و دانشمندی بود و پس از شنیدن اظهارات طرفین و خواندن نظرات منتقدان کتاب، در حالی که آقای کاوسی هیچکدام را قبول نداشت، کار را به حکمیت احاله داد که در نهایت با پرداخت مبلغی به آقای کاوسی دعوا پایان پذیرفت و من هنوز در حسرت این بودم که کاری در اندازه و طراز کار حییم یا کامل‌تر از آن را منتشر کنم.

چه شد که به سراغ آقای آریانپور رفتید؟

من نرفتم. یک سال بعد از آن ماجرا، آقای نجف دریابندری پیشنهاد تدوین یک فرهنگ را به من داد و من ماجرا را برایش شرح دادم. دریابندری فکری کرد و گفت من شخصی را به شما معرفی می‌کنم که می‌توانید به او اعتماد کنید، آدمی است با سوابق درخشان، کتاب‌ها و مقالات زیادی ترجمه کرده، چند سالی هم در آمریکا در همین رشته فرهنگ‌نویسی زحمت کشیده...

آقای دریابندری مرحوم عباس آ‌ریان‌پور کاشانی را به من معرفی کرد.چند روز بعد در فرانکلین همدیگر را دیدیم و بعد از مذاکرات لازم قراردادی بسته شد که یک فرهنگ کامل انگلیسی به فارسی در دو جلد هزار صفحه‌ای برایم تدوین و تالیف کند. اواخر سال 39 قرارداد منعقد شد و باز روز از نو و روزی از نو.

برخورد ایشان چگونه بود؟

خیلی محترمانه و با اصول حرفه‌ای کار. ابتدا برخی از فیش‌های حرف‌های مختلف فرهنگ را که تهیه کرده بود به من داد تا اهل فن و صاحبان صلاحیت و مترجمان مختلف مطالعه و اظهارنظر کنند که اکثر آنها کار او را با تذکراتی کوچک تایید کردند.

چه کسانی فیش‌ها را دیده بودند؟

تا آنجایی که من به یاد دارم، مرحوم معین، مرحوم آرام و خود آقای دریابندری از جمله کسانی بودند که کار را دیدند.

در میانه کار با مشکلی مواجه نشدید؟

با خود آقای آریانپور نه! اما همان ماجرایی سر این فرهنگ آمد که بر سر فرهنگ معین آمده بود، به این معنا که در سومین حرف الفبا یعنی C صفحات کتاب از هزار گذشت و من نگران از گسترش بی‌رویه کار و تاکید به آقای آریانپور که قرار ما فرهنگی 2هزار صفحه‌ای بود و این چه بساطی است، گفت: این فرهنگ 4 جلد، هزار صفحه‌ای خواهد شد. اما پیش‌بینی او هم نادرست از کار درآمد، چراکه کتاب از این هم گسترده‌تر شد و به پنج جلد و 6400 صفحه رسید که نتیجه این شد کار را پیش‌فروش کنیم، همانند فرهنگ معین.

از قرار، بعد از انتشار این فرهنگ آقای آریانپور به سمت تاسیس مدرسه عالی ترجمه رفتند؟

بله از آن پس بود که با کمک همکاران و شاگردانش و سپس با آمدن پسرش دکتر منوچهر آریانپور از آمریکا به تالیف فرهنگ‌های دیگر یک جلدی انگلیسی-فارسی و فارسی- انگلیسی اقدام کرد. اما بعد از انقلاب به آمریکا رفت و در نبود او مدرسه عالی ترجمه مصادره و نام آن تبدیل به دانشگاه علامه طباطبایی شد. آریان پور بعد از چندی در آمریکا در گذشت، اما باز هم آسان‌خواران بارها و بارها فرهنگ‌های مختلفی را که با خون دل تالیف کرده بود، و من زحمات چاپ و انتشارشان را کشیده بودم، تجدید چاپ کردند و فروختند و یکی از منابع درآمد بدون زحمت برای ‌آنان شد، گنج نابرده رنج و عجیب آنکه با آن همه سودی که از چاپ و نشر آن فرهنگ‌ها بردند با عنوان این که آریان‌پور ممنوع‌المعامله است از پرداختن حق التالیف به خانواده او خودداری کردند.

بعدها هم دعوایی بین آقای آریانپور و انتشارات امیرکبیر کنونی درگرفت و کار به دادگاه کشید؟

بله.‌آقای منوچهر‌آریانپور و متصرفین امیرکبیر کارشان به دادگستری کشید و دادگستری به منوچهر اجازه داد که می‌تواند کتاب‌های خود را به ناشر دیگری واگذار کند و با دریغ بسیار این فرهنگ‌ها که برای چاپ آنها سال‌ها خون دل خورده و رنج برده بودم به ناشر دیگری واگذار شد.

الان ناشران مختلفی کتاب‌های فرهنگ و به خصوص فرهنگ‌های دوزبانه را منتشر می‌کنند، اگر بخواهید ارزیابی از کار این ناشران بکنید، کار کدامیک را بیشتر می‌پسندید؟

انتشارات فرهنگ معاصر و آقای داود موسایی که الحق و الانصاف در مقایسه با سایر ناشرانی که در این زمینه کار می‌کنند، کیفیت کاری‌اش، چه در محتوا و چه در فرم و ساختار چاپی کتاب و تجلید، بسیار جلوتر از دیگران است و تقریبا فاصله‌ای نجومی دارد. ایشان را می‌توان تنها ناشری در زمینه کتاب‌های مرجع و به خصوص فرهنگ‌های دوزبانه دانست که روزآمد کردن فرهنگ را با پشتکار و همت شگفت‌انگیزی استمرار می‌دهد و شاید اگر ایشان نبودند فرهنگ‌های مرحوم حییم هم به سرنوشت فرهنگ مرحوم آریانپور دچار می‌شدند که بعد از 45 سال هنوز روزآمد نشدند. البته من دنبال فرهنگ حییم هم رفتم که امتیاز آن را از موسسه بروخیم برای موسسه امیرکبیر بگیرم، اما امروز خوشحالم که این کار انجام نشد،‌ چون آن فرهنگ هم دست آسان‌خواران می‌افتاد و به سرنوشت سایر کتاب‌های مرجع انتشارات من دچار می‌شد ولی امروز ما می‌بینیم که آقای موسایی حق این فرهنگ حییم را به جا آورده است.

mehrnameh.ir


دسته بندی : دریابندری، آریانپور را معرفی کرد

*۱- آیا ترجمه، مفهوم متن اصلی را رسانده است؟*
پاسخ درست به این پرسش در درجه ی نخست بستگی به این دارد که مترجم نه تنها به زبان خود از دید ادبی وارد باشد تا بتواند مفهومی را که از متن خارجی گرفته است به طرز درستی به زبان خود بیان کند، بلکه باید چه با معلومات اکتسابی خود در تحصیل زبانی که از آن ترجمه می کند و چه از راه کمک گرفتن از کتاب های فرهنگ، مفهوم درست متن را دریابد.


به عنوان مثال درست است که واژه ی "گره ناد" در زبان فرانسه به معنی انار و
"گره نادیه" به معنی درخت انار است، ولی اولی به معنی نارنجک و دومی به
معنی نارنجک انداز هم هست و مترجمی جمله ای فرانسوی را چنین ترجمه کرده
بود: «دو درخت انار در راه فرانسه خشک می شدند» و حال آن که منظور نویسنده
این بود: «دو نارنجک انداز به فرانسه برمی گشتند». اشتباه گرفتن نارنجک
انداز با درخت انار باز محملی دارد، ولی روشن نیست چرا مترجم فعل فرانسوی
"برگشتن" را به "خشک شدن" ترجمه کرده است؟ لابد فکر کرده بوده که درخت که
نمی تواند برگردد، پس منظور از برگشتن درخت، خشک شدن آن است. دیگر فکر
نکرده بود که در راه فرانسه درخت اناری وجود ندارد.

*۲- آیا لحن نویسنده حفظ شده است؟
*نویسندگان همه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان به تناسب ویژگی های
روحی و فکری و اخلاقی شان با هم فرق می کند. نیکوس کازانتساکیس نویسنده ی
یونانی، آدمی بوده است شوخ و بذله گو و خوش طبع و خوش بیان. رومن رولان
نویسنده ی فرانسوی آدمی بوده است خشک و جدی. آناتول فرانتس مردی بوده است
شیرین زبان ولی همیشه در گفته هایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمی کرده
است. نویسنده ای مانند سنت اگزوپری (نویسنده ی شازده کوچولو) طبعی حساس و
شاعرانه داشته است و دیگری چنین خصوصیاتی نداشته است.
این ویژگی های روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بی شک در نوشته های آنان
بازتاب می یابد. و به عنوان مثال اگر شما به آثار نیکوس کازانتساکیس مانند
"آزادی یا مرگ" یا "مسیح باز مصلوب" یا "زوربای یونانی" نگاه کنید پی می
برید که شوخ طبعی و لوندی از سر تا پای کلمات او می ریزد.
بر عکس، اگر کناب "مهاتما گاندی" اثر رومن رولان یا یکی دیگر از کارهای او
را بخوانید، می بینید که آن بزرگوار اندک لحن شوخی و مسخرگی یا شیرین زبانی
و طنز گویی در گفتار و قلمش نیست و عین مطلب مورد نظرش را خشک و بی پیرایه
به روی کاغذ آورده است. یا اگر "جزیره ی پنگوئن ها"ی آناتول فرانس را
بخوانید، می بینید که آن مرد چه اندازه طنز و تمسخر در گفتار و در نوشته
هایش دارد.
مترجم موفق آن است که در ترجمه اش بتواند همان خصیصه های گفته شده ی مربوط
به هر نویسنده را حفظ کند و لحن ترجمه اش در ترجمه ی اثری از مثلن آناتول
فرانتس با مارسل پروست فرق داشته باشد.
مترجم ممکن است متن را فهمیده باشد، ولی لحن کلام را درنیافته باشد. ما در
فارسی مثلی داریم که می گوییم بفرما و بنشین و بتمرگ هر سه به یک معنی است،
ولی میان لحن کلام "بفرما" با لحن "بتمرگ" زمین تا آسمان فرق است. حال اگر
مترجم محترم "بفرما" را "بنشین" یا "بتمرگ" یا برعکس، ترجمه کند، مفهوم متن
را رسانده ولی لحن متن اصلی را مراعات نکرده است.

*۳- آیا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریافته است؟
*نویسنده ای چون سروانتس که چهار صد سال پیش می زیسته یا چون بوکاچیو که هم
دوره ی حافظ و مولانا عبید بوده است، یا رابله ی فرانسوی یا شکسپیر انگلیسی
در زمان هایی می زیسته اند که نثر آن ها با نثر امروزی فرق داشته است. چنان
که نثر مرزبان نامه یا کلیله و دمنه یا گلستان سعدی با نثر معاصر ما مثلن
با نوشته های محمد حجاری یا بزرگ علوی یا جمال زاده فرق دارد. من اگر "دن
کیشوت" سروانتس که مربوط به چهار سال پیش است یا "دکامرون" بوکاچیو که در
ششصد سال پیش نوشته شده است را با همان نثر و زبانی ترجمه کرده بودم که
مثلن "شازده کوچولو"ی سنت اگزوپری یا "نان و شراب" اینیاتسیو سیلونه را
ترجمه کرده ام، بدون شک ترجمه ی موفقی نمی شد. این جا است که مترجم توانا
آقای نجف دریابندری در یکی از نوشته هایشان به این نکته اشاره کرده و گفته
است که: «محمد قاضی در ترجمه ی "دن کیشوت" زبان خاص متناسب با متن را
دریافته است». حتا در میان آثار نویسندگان هم دوره نیز اختلاف زبان وجود دارد.
یک نویسنده ادبی و کتابی می نویسد، دیگری عامیانه یا به اصطلاح "آرگو" می
نویسد. یکی نثرش زیبا و شاعرانه است و دیگری خشک و روزنامه ای است. مترجم
باید حواسش را جمع کند و زبان متناسب با نوشته ی اصلی را بیابد. رعایت این
نکات است که ترجمه را از حالت فن و حرفه ی صرف بودن در می آورد و به آن
جنبه ی هنری می دهد و بدین ترتیب هر خواننده ای از خواندن این ترجمه ها پی
می برد که زبان نویسندگان مختلف با هم فرق داشته است.

*۴- آیا مترجم واژه های درست و دقیق و خوش آهنگی به جای واژه های متن اصلی
برگزیده است؟*
واژه ها در زبان های خارجی نیز همچون در زبان فارسی معنی های متعدد دارند و
گاه برعکس، برای یک معنی واحد واژه های گوناگون هست. در "دن کیشوت"،
سروانتس با لحن خاص خود آن پهلوان پنبه را به صورت کسی توصیف کرده است که
همیشه قیافه ی غم زده و محزونی دارد و من آن را به صورت "پهلوان افسرده
سیما" آوردم که به گمانم از "پهلوان غمگین چهره" یا "محزون قیافه" خوش آهنگ
تر است. برگزیدن واژه های خوش آهنگ و درست و دقیق یکی از جنبه های هنری کار
ترجمه است که بر ارج و قدر آن به اندازه ی زیادی می افزاید.

*۵- آیا منرجم در ترجمه ی خود، دستور زبان را رعایت کرده است؟*
درست بودن هر نوشته بسته به آن است که در آن اصول و قاعده های دستور زبان
رعایت شده باشد، وگر نه، آن نوشته غلط و از دید ادبی بدون ارزش خواهد بود.
به کار بردن واژه هایی که از نظر دستوری نادرست هستند نیز مشمول این شرط
است. در ترجمه ای به واژه ی "گزارشات" برخوردم که دلم به هم خورد. جمع بستن
"گزارش" که یک واژه ی زیبای فارسی است با "ات" عربی از آن کج سلیقگی های
زننده است و نیز اغلب دیده ام که در نرجمه رعایت فعل ها به مقتضای زمان
نشده است یا این که ضمیر "آن ها" که ویژه ی اشیاء است برای اشخاص به کار
رفته است و به جای آن که بنویسد: "آنان" یا "ایشان" رفتند، نوشته است: آن
ها رفتند. این مراعات نکردن دستور زبان نیز که به درست نویسی مربوط می شود،
در پایین آوردن ارزش ترجمه و هر نوشته ی دیگری بسیار موثر است.

*۶- آیا طول کلام یا برعکس، ایجاز نویسنده ی اصلی رعایت شده است؟*
این مساله به امانت در ترجمه مربوط می شود. گاه پیش می آید که نویسنده ی
اصلی مطلبی را در یک کلمه یا در یک جمله ی کوتاه بیان کرده است. ولی می
بینیم که مترجم آن را برای ادای مقصود کافی ندانسته و به شرح و بسط آن می
پردازد که البته به خود نویسنده ربطی ندارد و مترجم از خودش آورده است.
پیدا است که چنین کاری از رعایت امانت به دور است و اگر به راستی هم آن
واژه یا آن جمله نیاز به شرح و بسط بیش تری داشته باشد، مترجم خوب است که
در پاورقی یا پی نوشت به شرح و تفسیر آن بپردازد و بنویسد که مثلن در این
جا منظور نویسنده چنین و چنان است. مترجم معروفی که نیازی به نامیدن او
نیست، گاه بوده که یک کتاب ششصد صفحه ای را در یک صد یا یک صد و بیست صفحه
آورده و گاه برعکس، از یک اثر صد صفحه ای کتابی به حجم و قطر سیصد چهار
صفحه ساخته است. پیدا است که در هر دو مورد ترجمه وفادار نیست و ربطی به
متن اصلی ندارد و از این رو نمی توان ارزشی برای آن قایل شد.
در ادبیات خودمان نیز می بینیم که مثلن خیام یا سعدی یا حافظ یک دنیا مطلب
را در یک بیت یا رباعی یا یک قطعه گنجانده اند، حال اگر مترجم فرانسوی یا
انگلیسی یا هر زبان دیگری از آن بیت یا رباعی یا قطعه کتابی بنویسد، این
دیگر ترجمه نیست، تفسیر است.

*۷- آیا به نقطه گذاری (نشانه های نگارشی) اهمیت لازم داده شده است؟
*در زبان فارسی کلاسیک، نقطه گذاری ِ مرسوم در نوشته های خارجی، وجود نداشت
و از این رو مثلن یک متن پرسشی را به لحن عادی می خواندند و یا معلوم نبود
که جمله در کجا به پایان رسیده یا نرسیده و این مساله مشکلات بسیاری را در
کار خواندن پیش می آورد. اصول نقطه گذاری و به کارگیری نشانه های نگارشی از
هنگام آشنایی با ادبیات خارجی، در نوشته های فارسی نیز وارد شده و لازم است
که مترجم در متن خود آن ها را رعایت کند تا جمله های پرسشی از جمله های
تعجبی و تحسینی تمیز داده شود و معلوم شود که جمله در کجا به پایان رسیده
یا نقل قول از کیست و همه ی نکات دیگر "نقطه گذاری" punctuation تامین شود.
از مجموعه ی اصول و قاعده هایی که در بالا گفتیم و رعایت آن ها را در ترجمه
شرط لازم برای کام یابی و توفیق در این کار دانستیم، چنین نتیجه می گیریم
که به طور کلی کار ترجمه دارای دو بخش بنیادی است:
۱- یافتن مفهوم و پیام بیان شده در متن مورد ترجمه.
۲- یافتن لحن و سبک نویسنده و بازتاب دادن آن در متن ترجمه.
بخش نخست را "معادل مفهوم" و بخش دوم را "معادل سبک" می نامند و مجموع آن
ها "معادل کامل متن اصلی" خوانده می شود.
در متن های ادبی، سبک شامل ویژگی هایی مانند لحن سخن، طنز و لطیفه، زبان
ادبی یا عامیانه، انتخاب وازه ها، بازی با کلمات، فشرده یا بسیط بودن یا
کوتاه و بلند بودن جملات و نقطه گذاری است.


دسته بندی : نقد ادبی، درس نقد کاربردی مترجمی، ترجمه ادبی